تاریخ سند: 14 شهریور 1356
مستخرجه از گزارش وقایع روزانه مورخ 14/6/36
متن سند:
13560614
مستخرجه از گزارش وقایع روزانه مورخ 14 /6 /36
ب ـ روز 6 /6 /36 اسلام کاظمیه با منوچهر هزارخوانى تماس گرفته و اظهار داشته اختلافاتى بین او و ناصر پاکدامن و هما ناطق بروز نموده و اضافه نموده شب گذشته (5 /6 /63) هما ناطق1 به وى تلفن کرده و با جار و جنجال او را به منزل خود دعوت و وقتی که به آنجا رسیده از او پرسیدهاند على امینى که اعلامیه کانون نویسندگان را امضاء نموده کیست وى اظهار داشته این على امینى را آقاى تنکابنى معرفى نموده و با آنکه او مدت یک ماه و ده روز است که نمونه امضاها را خواسته ولى کسى نمونه امضاها را نداده است. منوچهر هزارخانى گفته غیراز هما چه کسى را دیده. اسلام کاظمیه گفته هما ناطق و ناصر پاکدامن و فریدون و بعد اسلام گفته که به هما گفته چطور این مسئله شدنى است که منزل دوستانش مرکز توطئه علیه وى شود که حسین نورى به منزل فلانى برود و بگوید منزل ناصر پاکدامن بود و گفته شده است که اسلام اسم على امینى را در اعلامیه آورده براى اینکه فلان بشود بعد گفته که هما با جار و جنجال گفت که از فرنگ به آنها نوشتهاند که ناصر وزیر اقتصاد کابینه امینى است و او به هما گفته که اگر اینطور بود ناصر پاکدامن باید خیلى افتخار کند زیرا فکر نمىکند على امینى این بچهها را به کار بگیرد و بعد هما ناطق گفته که به آذین2 را دیده و او هم گفته که این على امینى را نمىشناسیم. اسلام گفته اگر بهآذین اینکار را کرده باشد واقعاً شاهکار کردهاند زیرا کسرائى3 و تنکابنى هر دو نفر به اسلام و شمس (منظور شمس آل احمد)4 گفتهاند که این على امینى چه کسى هست. موضوع دیگرى که اسلام مقصر شناخته شده این بوده که به ناصر پاکدامن و هما ناطق گفتهاند فورى باید اقداماتى کرد زیرا دستگاه ساواک و پلیس شروع به اعلامیه دادن از قول کانون نویسندگان آزاد کرده است زیرا آقاى خانى به ناصر پاکدامن تلفن کرده و گفته که اعلامیه چهارده مرداد کانون به انضمام یک اعلامیه دیگر به نام بیانیه طرز همکارى با احزاب به دست او رسیده اسلام از ناصر پرسیده که آیا از آقاى خانى پرسیده که این اعلامیه توسط چه کسى به دست او رسیده ناصر پاکدامن گفته است خیر لذا امروز (6 /6 /36) اسلام کاظمیه با آقاى خانى تماس گرفته و قضیه را از او پرسیده آقاى خانى گفته است که اعلامیه را به یک نفر جهت مطالعه داده و اسلام از او میخواهد که اعلامیه را گرفته و چند جمله از آن را براى او بخواند و بعد از آقاى خانى پرسیده است که اعلامیه را از چه کسى گرفته آقاى خانى در جواب اظهار داشته از محمد پیغون گرفته بعد اسلام از خانى خواهش کرده از پیغون بپرسید که او اعلامیه را از چه کسى گرفته است و پس از آن خانى چند جمله از بیانیه را که در بالاى آن نوشته شده موضوع کانون نویسندگان5 و در پائین آن نوشته است طرز برخورد کانون با احزاب و دستجات سیاسى خوانده است و اسلام به منوچهر گفته این همان است که منوچهر گفته همان طرح بهآذین که رد شد و منوچهر اضافه نموده که این طرح را سیاوش کسرائى در محل کار دکتر رحمتاله مقدم به صورت فتوکپى به افراد حاضر داده است اسلام کاظمیه گفته که یاد شده به ناصر پاکدامن تلفن کرده و از او پرسیده است آیا از حرف خود مبنى بر اینکه این اعلامیه توسط پلیس انتشار یافته برنمىگردد ناصر پاکدامن تأکید نموده که اعلامیه توسط پلیس منتشر شده بعد اسلام کاظمیه به او گفته این طرح به آذین است و او همه جا خواهد گفت که ناصر پاکدامن گفته است این طرح و انتشار آن کار پلیس است بعد منوچهر هزارخانى گفته که پلىکپى شده این طرح نزد وى و دکتر مقدم هست و حال اگر گروه بهآذین و کسرائى خواستهاند آن را پخش کنند به آنها مربوط نیست منوچهر هزارخانى گفته با این خالهزنک بازیها معلوم نیست که ناصر پاکدامن و هما ناطق به کجا مىخواهند برسند. سپس قرار شده همدیگر را در محل دفتر اسلام کاظمیه ببینند.
توضیحات سند:
1ـ هما ناطق
هما ناطق فرزند ناصح در سال 1313 در تبریز متولد شد. وى در سال 1335 براى ادامه تحصیل به کشور فرانسه عزیمت نموده و در سال 46 پس از اخذ دکترا در رشته تاریخ (اسلام) از دانشگاه فرانسه و به همراهى همسر خویش ناصر پاکدامن به ایران بازگشته و در اواخر سال 47 وارد مشاغل دولتى شده و عهدهدار مشاغل ذیل بوده است: مدیر گروه تحقیق تاریخ اجتماعى ایران در مؤسسه تحقیقات اقتصادى دانشکده اقتصاد، استادیار تاریخ دانشگاه تهران، دانشیار تاریخ دانشگاه تهران.
نامبرده پس از ورود به ایران فعالیتهائى در محیط دانشگاه داشته و به عضویت کانون نویسندگان درآمده است. وى در سال 50 به مدت یک سال براى تدریس در دانشگاه پریستون آمریکا به اتفاق همسرش به این کشور مسافرت نموده و برابر گزارش در سال 52 در هنگام بازگشت به ایران مدتى در لندن اقامت نمودهاند.
در اواخر سال 56 هما ناطق و همسرش از اعضاى مؤثر کانون نویسندگان بوده است. مشارالیها در رشته تاریخ دوره قاجار مطالعات و تحقیقات داشته و داراى تألیفات گوناگون و متعددى بوده است. وى در سال 65 به همراه همسرش به خارج از کشور و (فرانسه) پناهنده شد و بعدها با همسرش متارکه نموده. وى هم اکنون با داشتن گرایشهاى چپگرایانه مشغول نوشتن در زمینه تاریخ معاصر ایران بیشتر تحت تأثیر ایرانشناسان و محققان اروپایى قرار گرفته و عموماً سبک و سیاق فریدون و آدمیت... مىنویسد.
اسناد انفرادى ساواک و اسناد انقلاب اسلامى
2ـ محمود اعتمادزاده (به آذین): داستان نویس و مترجم در سال 1293 در شهر رشت به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایى و متوسطه در سال 1311 از دانشجویانى بود که به خارج از ایران اعزام شد. پس از پایان تحصیلات در سال 1317 به ایران بازگشت و به استخدام نیروى دریایى در آمد. پس از مدتى به وزارت فرهنگ انتقال یافت و از سال 1323 در این وزارتخانه مشغول خدمت گشت. وى چندى نیز سردبیرى مجله «پیام نوین» و «کتاب هفته» رابه عهده داشت. آثار به آذین عبارتند از: «مهرماه»، «خاطرهاىاز آن سوى دیوار»، «مهمان این آقایان»، «نقش پرند»، «مهره مار»، «دختر رعیت»، «به سوى مردم» و «پراکنده» است. وى ازاعضاى قدیمى حزب توده در دهه 1320 و رهبر حزب دمکراتیک مردم ایران در دوران انقلاب و از بانیان ده شب شعر در انستیتو گوته در پاییز 1356 از مؤسسان کانون نویسندگان ایران بوده و قبل و بعد از انقلاب زندانى شده است. پس از پیروزى انقلاب اسلامى در جهت اهداف اتحاد جماهیر شوروى حرکت مىنمود. در قضایاى جاسوسى حزب توده و طرح کودتا دستگیر و طى مصاحبههاى مفصل عملکرد پنجاه ساله حزب و جریان چپ را مورد نقد و بررسى قرار داد.
ر.ک: تاریخ شفاهى انقلاب اسلامى ـ ع. باقى
دایرهالمعارف بزرگ زرین، ج 1
3ـ سیاوش کسرایى
سیاوش کسرایى فرزند رحیم در سال 1304 در اصفهان به دنیا آمد. سیاوش به تهران آمد و وارد مدرسه دارالفنون شد و دیپلم ادبى گرفت. در دانشگاه رشته حقوق خواند و لیسانس حقوق سیاسى گرفت. از اوان جوانى شروع به شعر گفتن کرد و در سال 1325 اشعارش را با نام مستعار، «کولى»،«فرهاد»، «ره آورد»،«شبان بزرگ»،و «امید» در مجلات و روزنامهها چاپ کرد. او از طرفداران شعرنو بود. نخستین مجموعه شعر او به نام «آوا» در سال 1336 چاپ شد. در سال 1338 (آرش کمانگیر) را منتشر ساخت.در سالهاى 1346و1347 «با دماوند خاموش» و «خانگى» را چاپ کرد. کسرایى علاوه بر شعرنو به دوبیتى هم عشق مى ورزید. نامبرده عضو حزب توده ایران بود و پس از پیروزى انقلاب بار دیگر به حزب پیوست، پس از دستگیرى رهبران جزب آزاد شد سپس به مسکو پناهنده شد.از طرف حزب مأموریت یافت سفرى به افغانستان نمود. سپس به اروپا پناهنده شد. نامبرده در سال 1374 پس از سالها زندگى درافعانستان، روسیه، وتاجیکستان سرانجام در بیمارستانى در شهر وین پایتخت اتریش درگذشت.
ر.ک: دایرهالمعارف بزرگ زرین جلد دوم.
4ـ شمس آلاحمد:
شمس آلاحمد در سال 1308 متولد شد و پس از طى مراحل آموزشى در رشته فلسفه از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و نیز در رشته علوم تربیتى و روانشناسى از دانشسراى عالى. وى از سال 1325 به روزنامهنگارى روى آورد و تا سال 1343 با نشریاتى چون شرق میانه، شاهد، نیروى سوم، کیهان، بامشاد، کتاب ماه و آرش همکارى کرد. شمس آلاحمد در طول دهه 40ـ30 همیار و همدل برادرش جلال آلاحمد بود. وى پیش از انقلاب عضو کانون نویسندگان بود. در سال 1356 انتشارات رواق را که پیش از آن توسط جلال آلاحمد تأسیس شده بود، احیا کرد، ولى با چاپ کتاب «غربزدگى» نوشته جلال آلاحمد به دام نیروهاى امنیتى افتاد و مدتى را در حبس گذراند. پس از پیروزى انقلاب اسلامى در تأسیس گروه «جنبش براى آزادى» و نیز در تشکیل انجمن دفاع از آزادى مطبوعات شرکت کرد. وى چندى بعد مدیریت روزنامه اطلاعات را به عهده گرفت و همچنین به عضویت ستاد انقلاب فرهنگى درآمد، اما پس از مدت کوتاهى از این مشاغل کنار کشید. از او چند مجموعه داستان همچون داستانهاى عقیقه و مجموعه گاهواره به جاى مانده است. مجموعه سخنرانیهاى او در اوایل انقلاب با عنوان «حدیث انقلاب» در دو جلد به چاپ رسید و نیز آخرین اثرش «از چشم برادر» نام دارد که روایت زندگى جلال آلاحمد است.
ر.ک. وقایع اتفاقیه و شرح احوال رجال / ص 6.
5 ـ کانون نویسندگان ایران:
کانون نویسندگان ایران در سال 1346 به همت جلال آلاحمد و با همکارى عدهاى از نویسندگان صاحب نام آن دوره با دو هدف عمده تأسیس شد:
یکى دفاع از آزادى بیان و اندیشه در مقیاس کلى و جامع و دیگرى احقاق حقوق اهل قلم که هدفى صنفى محسوب مىگردید. با توجه به ماهیت دیکتاتورى و اختناق حاکم بر نظام پهلوى این اهداف نوعى رویاروئى و مخالفت با رژیم تلقى مىگردید. پس از مرگ زود هنگام جلال آلاحمد، کانون به دست عناصر لائیک و متمایل به رژیم شاه افتاد و در این وضعیت بعد از دیدارى که اعضاى اصلى کانون با فرح داشتند، انحرافات درونى آن به نحو محسوسى آشکار گردید و موجب شد تحولى بنیادى در آن صورت گیرد. به طورى که دیگر هدف آن نه تنها مبارزه با رژیم نبود، بلکه به صورت ابزارى در دست رژیم قرار گرفت و اعضاى کانون عمده آثار و مواضع خود رادر مذهب ستیزى و گرایشهاى الحادى و لائیک متمرکز نمودند و بدین طریق به عنوان پایگاه خدمت به منویات رژیم، مورد بهرهبردارى قرار گرفت. در آن زمان دو دوره انتخابات جهت برگزیدن دبیران صورت گرفت. که غیر از جلال آلاحمد، باقر پرهام، براهنى، سپانلو، شاملو و... به عنوان اعضاء برجسته کانون را هدایت مىکردند.
به دنبال شروع قیام پرشکوه انقلاب اسلامى و سرنگونى رژیم طاغوت، کانون نویسندگان ایران نیز مثل سایر گروهها و احزاب به طور رسمى شروع به فعالیت نمود. به خاطر عدم وجود وحدت رویه در آن و عدم انسجام اعضا، موضع مشترکى در کانون وجود نداشت.
ـ اسناد و اعلامیههاى کانون نشان مىدهد که در انتخابات یا سایر فعالیتهاى سیاسى، نامزدهاى گروههاى مختلف توسط آن حمایت و جانبدارى مىشدهاند... و از آن جاکه روند مبارزه علنى با نظام شکل حادترى به خود گرفته بود، این تشکیلات و نیز اختلافات و تضاد درونى آن موجب شد که کانون در سال 1360 منحل گردد. در این خصوص رادیو بى.بى.سى گفت: "کانون نویسندگان درسال 1360 از نخستین نهادهاى فرهنگى مستقلى بود که مورد هجوم قرار گرفت و به تعطیلى کشانده شد."
منبع:
کتاب
علی امینی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 236