تاریخ سند: 22 آبان 1342
متن سند:
بعد از این که کمیته وحدت به ترتیبی که شرح دادم به هم خورد بعد از چندی
به ابتکار روبن که با عده زیادی از افراد کمیته انقلاب ارتباط داشت از قبیل شرقی
و پارسی و محمود فردوس و شروع کرد به اصطلاح به تشکیلات دادن و من هم
آمدم جزو اینها و همانطور که قبلاً هم گفته ام تقاضای مهاجرت را به وسیله روبن
دادم راجع به آن شخصی که من چند دفعه ملاقات نموده بودم از روبن اظهار
اطلاع خواستم که چه کاره
است یکی از شبها مرا دعوت
به خانه خود کرد و آن
شخص را به عنوان یوجین
معرفی کرد که اگر عکس آن
را داشته باشید و نشان بدهید
خواهم شناخت مشخصات
او قد بلند چاق مانند
ورزشکارها و روس بود و
گویا پایش قدری می لنگید و
کارمند کنسولگری بود اما
چه کاره بود نمی دانم که در
کنسولگری چکار می کرد در
آن شب وقتی در منزل روبن
صحبت شد او از گذشته
سئوال کرد و کم کم صحبت
به حال حاضر رسید (بایستی توضیح بدهم که روبن این شخص را از کجا
می شناخت و چطور با او دوست شده بود من اطلاعی ندارم [والا ]توضیح
می دادم) راجع به اینکه حالا هم فعالیتی می شود یا نه در آنجا گفته شد روبن
توضیح داد که ما کارهائی می کنیم و عده ای هستیم که دور هم جمع می شویم و
سازمانی داریم و گفت که به نام کمیته انقلاب داریم کار می کنیم و او جویا شد که
آیا با حزب توده هم ارتباط دارید یا نه گفته شد که ما با حزب توده ارتباط نداریم
و نمی خواهیم با حزب توده هم ارتباط بگیریم یا هر کسی با آنها تماس می گیرد
گیر می افتد و روبن دلائلی ذکر کرد و جریان اصفهان را به عنوان نمونه آورد
(بایستی توضیح بدهیم که این جریان مربوط به اواخر سال 40 بوده است) و او هم
تقریبا این مطلب را تأیید کرد و توضیح داد که تمام سران حزب توده که خائن
نبودند در میان آنها افرادی هستند که آدمهای خوبی هستند راجع به بعضی از
سران حزب توده صحبت کرد که در آلمان شرقی بودند و بعدا به عراق رفتند و در
آنجا خود را خوب نگه نداشتند و سلب مسئولیت کردند و یا راجع به دکتر
کشاورز1 و یا کیانوری صحبت کرد و گفت که کیانوری ماجراجو می باشد و
کشاورز هم که خوب کار
نمی کند و از این مطالب و از
آنها به عنوان پلیس یا مأمور
سازمان امنیت و غیره
یادآور نشد بلکه گفت
اطرافیان آنها با پلیس ایران
در ارتباط هستند و در
خارج به سر می برند و
گزارشاتی می دهند به
سازمان امنیت و اگر کسی
هم از آنجا می آید فورا
دستگیر می شود روی این
اصل شما بایستی دقت کنید
که افرادی را که در
تشکیلات خود دارید کنترل
کنید و این ملاقات تقریبا
یک ساعت بیشتر نبود و بعد از تقریبا پانزده روز باز در منزل روبن ملاقاتی دست
داد و در آنجا صحبت مجددا شروع شد که چکار می کنید در آن موقع گویا دولت
امینی سرکار بود و صحبت از این بود که گویا تیمسار بختیار می خواهد به وسیله
آمریکائی ها روی کار بیاید و اگر دولت امینی سقوط کند و بختیار روی کار بیاید
وضع خوب نخواهد شد و شما بایستی خیلی با دقت کار کنید در اینجا صحبت از
این مسئله شد که ما در دست چیزی نداریم تا بتوانیم کاری انجام دهیم و هنوز ما
شکلی نگرفته ایم و کاری از پیش نمی توانیم ببریم در آنجا او گفت پس بهتر است
شما نشریاتی داشته باشید تا بدین وسیله بتوانید به مردم خود را بشناسانید و
مردم را متوجه خود بکنید تا اگر جریانی شد مردم به اصطلاح به کمک شما بیایند
و این ملاقات هم به این ترتیب تمام شد که بعدا روبن گفت بهتر است نشریه ای
نوشته شود و اولین نشریه کمیته انقلابی بیرون آمد بایستی بگویم که بیانیه را دکتر
ذوالقدر نوشته بود ولی از جریان مسائلی که می گذشت بی خبر بود و اگر ذوالقدر
به آن تندی که نشریه منتشر شد ننوشته بود و روبن آن را اصلاح کرده و تایپ
کرده به من داد تا آن را چاپ کنیم (بایستی متذکر شوم که دستگاه چاپ و ماشین
تحریر در آن موقع همانطور
که قبلاً هم گفته ام به وسیله
من و با پول من خریداری
شده بود که بعدا کم کم از
طرف کمیته داده شود) البته
نشریه اولیه ما بسیار تند بود
با زمان تطبیق نمی کرد زیرا
بعدا روبن اظهار داشت که
نتیجه خوبی نداده است و باز
چندی بعد نشریه ای که
منتشر شد و نسبت به سران
حزب توده اظهار نظر شده
بود و به آنها حمله شده بود
همان شخص که در منزل من
یا روبن ملاقات انجام شد
درست در نظرم نیست اظهار
داشت که شما کار درستی نمی کنید که به حزب توده حمله می کنید بایستی
مراعات کرد و بهتر است در نشریات بعدی خود تجدیدنظری نمائید زیرا به این
ترتیب مردم از شما فرار خواهند کرد و در آنجا بنا شد نامه به عنوان اعتراض به
روش حزب توده و تنظیم یک برنامه کار کمیته نوشته شود و به وسیله روبن نامه
اعتراض و برنامه برای حزب کمونیست شوروی فرستاده شود البته برنامه حاضر
نشد ولی نامه ای فرستاده شد و خواستار شدیم که بایستی کمکی بشود تا مردم
ایران به اصطلاح بتوانند کاری بکنند و حتی در نامه نوشته شده بود با برنامه ای که
حزب توده ایران دارد نمی شود کارکرد و سئوال شده بود چرا توجه ای به سازمان
یا سازمانهای داخلی ایران نمی شود.
بعد از آن ملاقات نشریه ای که بیرون آمد
معتدل بود.
در ضمن صحبتهائی که با این شخص می شد قول کمک داد به این
ترتیب که شما افراد را آماده کنید وقتی آماده شدند ما می توانیم به طرق مختلفی
کمک کنیم ولی کوشش نکنید که افراد بدانند شما با من تماس دارید و مطالب را
روشن نکنید.
البته منظور او از کمک مالی بود در وهله اول و بعدا اگر کاری
خواست شروع شود از طریق عراق یا هر کشور دیگر ممکن است از اسلحه و
غیره کمک بشود او نظری که
می داد آن بود که مردم اگر
فقط بخواهند خودشان
کاری بکنند نمی توانند
بایستی کوشش شود که
شکل منظم تری به کار بدهید
و بتوانید در میان ارتش نفوذ
کنید و آنها را جلب کنید زیرا
اگر بخواهید مثلاً فرض کنید
در جائی یک شکل قیام
بدهید و جنگ و گریز بشود
نمی توانید موفق شوید زیرا
فورا سرکوب خواهید شد و
به عنوان یاغی شماها را
تعقیب و مضمحل خواهند
کرد روی این اصل نشریه ای
که در آمد خطاب به افسران بود که توجه افسران و نظامیان را به کمیته جلب کنیم
و بعد از آن پلنوم تشکیل شد.
البته یادآور می شوم که در خلال این ملاقاتها که هر
پانزده روز یا بیشتر یک دفعه روبن او را ملاقات می کرد ولی در کجا نمی دانم و
اگر قرار می شد که ملاقاتی صورت گیرد روبن قرار را می گذاشت و من او را به
خانه روبن راهنمائی می کردم و مأمورین شما که مرا دیده اند در این ملاقاتها بوده
است ولی آن ملاقات تنها در شب همانطوری که گفته ام به منظور رد کردن آنکت
مهاجرت بوده است چون در خلال این مدت من تقاضای مهاجرت کرده بودم و
کرارا تأکید می شد که از رفتن به کنسولگری خودداری شود و بسیار کم به آنجا برویم که مورد سوءظن
قرار نگیریم البته این آقا کمک مالی نکرد زیرا اگر کمک مالی می کرد همه افراد کمیته می فهمیدند و ما از
نظر مالی زیاد در مضیقه بودیم یعنی پولی در بساط نبود و افراد هم حق عضویتی نمی دادند.
روی این اصل
که بتوانیم خود را بشناسیم بنا شد که برنامه تنظیم گردد و روزی روبن با اصرار تمام خواستار تشکیل پلنوم
گردید البته نام آن را پلنوم گذاشتند با وجود مخالفت شدید افراد دیگر روبن چون افراد دیگر را می شناخت
به افراد تفهیم کرد که (البته در ملاقاتهای خصوصی که خودش داشت) بایستی جلسه یا پلنومی تشکیل داد
تا بشود کار کرد و برنامه ای تنظیم کرد و روی این اصل پلنوم تشکیل شد که قبلاً شرح داده ام و در آن جلسه
تصمیمات گرفته شد که بایستی سازمان تعلیمات نظامی داشت.
حق عضویت معادل یک روز درآمد گرفته
شود و روزنامه ای داشت به طور غیرمنظم و در خلال آن نشریاتی داشت.
کوشش شود با جبهه ملی تماس
گرفته شود و اگر گروههائی هستند که در اینجا فعالیت می کنند بتوان تماس گرفت و آنها را تحت به
اصطلاح رهبری کمیته انقلابی درآورد البته این تماسها به وسیله نشریات باشد و پیشنهاد شد که نامه ای
نوشته شود یا برنامه ای که بعدا تنظیم شود و با یک نسخه از بیانیه یا نظریات پلنوم به حزب کمونیست
فرستاده شود.
و درست در نظرم نیست که این نامه نوشته شده آیا اعتراض بود که شده بود یا اینکه در پیرو
نامه قبلی بود که جوابی نیامده بود البته توضیح می دهم که نامه ها همیشه بلاجواب بوده یا اینکه جواب
می آمد و من و یا ما اطلاع نداشتیم یا نمی گفتند و قطعنامه پلنوم هم فرستاده شده بود چون در قطعنامه باز
نسبت به سران حزب توده تندروی شده بود یعنی گفته شده بود که بایستی آنها را محاکمه کرد.
روبن بعدا
اظهار داشت که این عمل صحیح نبوده است و درست نیست که ما این مسئله را در میان گذاشته ایم البته
روبن وقتی صحبت می کرد اظهارنظر بود و رلی که او داشت به عنوان مشاور بود یعنی کار عملی یا ارتباط با
افراد نمی گرفت بعد از پلنوم بود که مسئولیت تقسیم شد دکتر ذوالقدر به عنوان دبیر و سلیمی به عنوان
مسئول تشکیلات و شرقی به اصطلاح تعلیمات نظامی (من هم کارهای چاپی را اداره می کردم در مورد
اسلحه همانطور که قبلاً شرح دادم مال خودمان بود یعنی دو عدد روبن داده بود و دو عدد هم من داشتم که
جریان آنرا شرح دادم تا اینکه دولت امینی سقوط کرد و دولت فعلی روی کار آمد روزی در ملاقاتی که با
آن شخص من و روبن نمودیم اظهار داشت که شما بایستی روش معتدل تری در پیش بگیرید و تعلیمات
نظامی را موقوف کنید زیرا فعلاً لازم نیست که این کار را بکنید در موقع خودش می شود تمام تعلیمات را
داد.
و علت مسافرت به شمال که من و شرقی و دکتر ذوالقدر نمودیم روی همین اصل بود و البته شاید دکتر
ذوالقدر فکر کند که برای دیدن زمینه تشکیلاتی بوده است البته این یک قسمت کار بوده است ولی برنامه
بازدید محل بود که اگر کاری بخواهد صورت بگیرد در شمال و سایر جاها یک دفعه باشد که همه جانبه
کار انجام شود و در اینجا بود که روبن پیشنهاد کرد در جلسه که مسافرت بشود و ما هم مسافرت کردیم که
جریان آن را شرح داده ام و ملاقات دو نفر در بندر پهلوی برای کسب اطلاعات محلی بود که چون آنها
مأمور کشاورزی بودند بهتر می توانستند از آن منطقه اطلاعاتی داشته باشند که متأسفانه آنها هم نتوانستند
اطلاعاتی بدهند به هر حال از صحبتی که در آنجا شد نتیجه ای که من گرفتم آن بود که آنها نمی توانستند
کاری بکنند و این مسافرت گویا به طوری که در نظرم هست در وقتی بود که دولت امینی هنوز روی کار بود
و یک بار روبن دو جلد کتاب مدافعات خسرو روزبه محاکمه خسرو روزبه را آورد که گفت آن دوست داده
است که ما هم دادیم به افراد که بخوانند و دیگر من آن کتابها را ندیدم فقط همین عمل مثبت بود که او برای
ما انجام داده بود زیرا از وعده هائی که داده بود هیچکدام را عمل ننمود تا اینکه گویا آن شخص خودش هم
احساس کرده بود (البته طبق گفته روبن زیرا دیگر من آن را ندیدم) که تماسهائی که می گیرد تحت کنترل
است و یا اینکه تغییر مأموریت داشت به هر حال از ایران رفت پس از رفتن آن چون در جلسات گفته شده
بود که اگر ما بخواهیم کاری بکنیم کمک خواهد شد و کمکی نشد و کاری هم صورت نگرفت وضع برگشت
دیگر از وعده وعید خبری نبود و روبن هم کارهایش روبراه شده بود و می بایستی می رفت و در جلسه هم
این مطلب مطرح شد که روبن می رود بعدا چکار بایستی کرد (زیرا گویا احساس کرده بودید که روبن
ارتباطی با جائی دارد) نباشد که نامه ای نوشته شود و برنامه کار این کمیته را شرح داد تا اگر روبن توانست
آنجا آنها را مطرح کند و بخواهد که کمک از طریق حزب توده یا از هر طریق ممکن بشود.
بایستی بگویم
چون این صحبت تقریبا دو ماه قبل از رفتن روبن مطرح شده بود و وسیله ای که بعدا روبن بخواهد تماس
بگیرد اگر با نامه مکاتبه کند و به عنوان من نامه بیاید تا موفقیت او ممکن بود من هم در اینجا نباشم بهترین
راه را این دید که از افراد کمیته به خط خودشان تقریبا بیوگرافی که عبارت از نام، نام پدر، نام خانوادگی و
شغل و آدرس و مختصری هم از گذشته بگیرد و با خود ببرد که اگر بنا شد در اینجا تماس گرفته شود
علامت ارتباطی نباشد که به اصطلاح اگر یکی از افراد گیر افتاد فاش کند و اگر کسی آمد تماس بگیرد با
ارائه خط و بیوگرافی طرف اطمینان او را جلب کند زیرا افرادی که بیوگرافی می دادند می دانستند به روبن
داده اند و جای مطمئنی است و به دست مأمورین امنیت کشور نیافتاده است تا اینکه روبن رفت و ما دیگر
تماسی نداشتیم و بنا نبود که تماسی با کسی گرفته شود تا از روبن خبری بیاید و از روبن تا این لحظه هم
خبری نیامده است و اگر سایرین عنوان می کنند که من اظهار داشته ام که مطلبی راجع به روبن صحبت
کرده ام همان جریان صحبت کردن روبن از رادیو بوده است والا من اطلاعی از روبن ندارم و شاید اگر
دستگیر نمی شدیم خبری می آمد چون اینک مدت یک سال است که روبن رفته و قاعدتا بایستی کاری
صورت می داد.
تشکیلات کمیته وحدت تا آنجا که من می دانم روبن و قره لی و شخصی به نام (دائی) رجب شیبانی و یا
شعبانی و حاجی قسمتی بودند که چند جلسه که شاید سه جلسه بود من شرکت کردم و تا آنجا که من
می دانم تشکیلات وسیعی نبود که بعد از چند جلسه روبن گفت که گویا دائی پول گرفته و خورده است من
دیگر به جلسات نرفتم و روبن هم نرفت و دیگر از دائی خبری نشد و جریان کمیته وحدت به همین جا
خاتمه پذیرفت و بعدا روبن شروع کرد به کار به اصطلاح کمیته انقلابی زیرا روبن در آن موقع عده ای از
افراد را می شناخت شرقی محمود فردوسی پارسی و حاجی قسمتی و با اینها دید و بازدیدهایی داشت که
من به طور دقیق از آن اطلاع ندارم چون من این افراد را نمی شناختم و تقریبا می شود گفت چند ماه بعد از
کمیته وحدت بود که جریان کمیته انقلابی به وجود آمد و گویا در سال 40 بود یعنی در اواسط سال 40 بود و
همان موقع هم به من گفت که ماشین تحریر و پلی کپی بخرید باید توضیح دهم که بازدیدهائی بود که روبن
مرا با شرقی و محمود فردوسی آشنا کرد و دعوت کرد که بایستی کار کنیم و در آن موقع کمیته وجود
نداشت و افراد همین طور دید و بازدید می کردند بعد دکتر ذوالقدر آمد و به وسیله دکتر ذوالقدر با دکتر
عشقی آشنائی حاصل گردید یعنی من دکتر عشقی را دیدم و صحبت کردم و گفتم خوبست بیاید با ما کار
کند و شرقی هم که روبن را می شناخت و من هم که به وسیله روبن آشنا شده بودم و سلیمی هم به وسیله
دکتر ذوالقدر آورده شد و کمیته شکل گرفت.
توضیحات سند:
1ـ دکتر فریدون کشاورز در
رشت به دنیا آمد، در دارالفنون
درس خواند و در دوره رضاشاه
با استفاده از بورس دولتی در
پاریس تحصیل کرد و پس از
بازگشت به ایران در دانشکده
پزشکی به تدریس پرداخت.
وی سه ماه پس از تشکیل حزب
توده با کمک سلیمان میرزا
اسکندری عضو حزب توده شد
و در مهرماه 1321 به عضویت
کمیته مرکزی درآمد.
در مجلس
چهاردهم (1322) لیدر
فراکسیون توده بود و در کابینه
قوام السلطنه (1325) به
وزارت فرهنگ رسید.
مدتی
نیز روزنامه «رزم» ارگان
سازمان جوانان حزب توده را
منتشر کرد.
(29 ـ 1321).
پس
از غیرقانونی شدن فعالیت حزب
توده و فرار سران حزب به
شوروی رفت و در پلنوم ششم
(1338) از حزب توده کناره
گرفته، بعد از آن به بغداد رفت و
مدتی در رادیو عراق به کار
پرداخت.
سپس به الجزایر رفت
و در آنجا به تدریس در
دانشگاه مشغول شد و کتاب
«من متهم می کنم کمیته مرکزی
حزب توده را» منتشر کرد.
وی
در تلاش برای ماندن در عرصه
فعالیت های سیاسی گاه به چین
نزدیک شد و گاه به آلبانی اما
این ارتباط ها دوام چندانی
نداشت و او همچنان در انزوای
سیاسی باقی ماند.
برگرفته از :
خاطرات کیانوری ص 3 و 382
خاطرات ایرج اسکندری
صفحات مختلف
سیاست و سازمان حزب توده
صفحات مختلف
نگاهی از درون به جنبش چپ
ایران، صفحات مختلف
منبع:
کتاب
چپ در ایران - کادرهای حزب توده به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 55