تاریخ سند: 28 بهمن 1344
موضوع: شیخ محمد یزدی
متن سند:
فرستنده: ساواک کرمانشاه تاریخ:28 /11 /1344
گیرنده: مدیریت کل اداره سوم شماره: 4552 /5/ ﻫ
موضوع: شیخ محمد یزدی
پیرو 4528 /5 ﻫ ـ 24 /11 /1344
نامبرده در تاریخ 24 /11 /1344 از طریق شهربانی استان احضار و تعهد اخذ شد که از منبر رفتن خودداری نماید لیکن شب 25 /11 /1344 در مسجد آیتالله بروجردی حضور یافته پس از لحظهای توقف با کسب اجازه آقای عبدالجلیل جلیلی در پای منبر به زمین نشسته و به بحث در اطراف مسائل دینی و وفات امام جعفر صادق علیهالسلام پرداخت و در خاتمه اظهار داشت امروز مرا به سازمان و شهربانی بردند و تعهد گرفتند که منبر نروم تا اینکه بنا به امر آقای عبدالجلیل جلیلی در پای منبر سخنرانی ایراد میکنم. سپس اضافه نمود آقای هویدانخست وزیر چند روز قبل در مصاحبه مطبوعاتی اعلام داشته که قلم و بیان آزاد است اگر [چه] در آن انتقاد نیز باشد. لکن امروز در شهربانی نامهای جلوی من گذاشتند که در بالای آن مارک نخستوزیر بوده و نوشته بودند از منبر رفتن یزدی جلوگیری به عمل آید و اینها نمیخواهند مجالس روضهخوانی دایر شود. با این نیت و این دستورات باز هم میگویند بایستی حسن تفاهم وجود داشته باشد. در ساعت 2020 پس از دعا نمودن به آقای خمینی و خداحافظی از حاضرین در مسجد به اظهارات خود خاتمه و اضافه نمود دیگر صحبت نخواهم کرد1.
مراتب جهت استحضار و انعکاس در سوابق وی اعلام گردید. ضمناً مشارالیه در ساعت 17 روز 25 /11 /1344 به صوب قم عزیمت نمود. بدین وسیله یک برگ مشخصات کامل مشارالیه به پیوست ارسال میگردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت استان پنجم ـ افشایی
با سابقه ارائه شود.1 /12 /1344
توضیحات سند:
1. آیتالله یزدی در مورد سفر به کرمانشاه چنین میگویند: در یکی از مناسبتهای مذهبی، مرحوم آقای اشرفی مجدداً برای بنده پیغام فرستادند که باید به کرمانشاه بیایی و دنباله بحثهای قبل را که نیمه کاره مانده بود، ادامه دهی. عرض کردم؛ بنده به طور رسمی نمیتوانم منبر بروم. قرار شد که سخنرانیام را مخفیانه انجام دهم؛ بدین ترتیب که از طریق منزل آقای اشرفی و کوچه پشت منزل ایشان وارد مسجد شوم و سخنرانی کنم. برای عواقب آن هم خودم را آماده کردم....به هر تقدیر روز اول از طریق کوچههای فرعی با پای پیاده خودم را به مسجد رسانده و از در فرعی مسجد که برای عبور خانمها در نظر گرفته بودند، وارد مسجد شدم و مشاهده کردم که مسجد مملو از جمعیت است. علمای اعلام در یک قسمت نشستهاند و جلوی در ورودی و بیرون مسجد، غلغله است. نگهبانها و پاسبانها هم دیده میشوند و با توجه به این فضا، از میان جمعیت عبور کردم و بین مرحوم آیتالله اشرفی و آقای جلیلی که از متنفذین کرمانشاه بود، نشستم. هنوز کسی به منبر نرفته بود و جوّ جلسه کم کم مهیای شنیدن سخنرانی میشد. در همین احوال یکی از مامورین جلو آمد و آهسته به من گفت : مگر به شما ابلاغ نشده است که منبر نروید؟ گفتم : چرا. بنده هم قصد منبر رفتن ندارم. چند دقیقه بعد که دیگر همه چشم انتظار سخنران مجلس بودند، از جا برخاستم و نزدیک منبر رفتم و به گمانم روی یک صندلی نشستم و شروع کردم به سخنرانی؛ و گفتم :«چون به من ابلاغ شده است که منبر نروم، منبر نمیروم و روی صندلی سخنرانی میکنم!» بعد، وارد موضوع اصلی شدم و پس از اشاره به شهادت امام جعفر صادق (علیهالسلام) رئیس مذهب شیعه، بحث سیاسی تندی را مطرح کردم. ظاهراً افرادی قصد داشتند جلسه را به هم بزنند ولی توفیق نیافتند و ما توانستیم جلسه را به خوبی اداره کنیم. در انتهای صحبت هم وقتی والسلام علیکم را به زبان آوردم، دوستان انقلابی بلافاصله ما را دوره کردند و از طریق یکی دیگر از درهای مسجد، بیرون بردند و در فاصله اندکی ما را از شهر هم خارج کردند تا از دستبرد ساواک مصون بمانیم. ظاهراً ماموران رژیم برای یافتن ما تجسس بسیاری کرده و توفیق نیافته بودند.»
(خاطرات آیتالله محمد یزدى، همان ، ص 196 الی 199)
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ محمد یزدی صفحه 46