تاریخ سند: 8 شهریور 1350
گزارش
متن سند:
از : 325
محترما به عرض می رساند :
روزنامه کیهان مورخ 6 /6 /50 ضمن اشاره به افتتاح جشن هنر شیراز،
نظریات علیاحضرت شهبانو1 درباره جشن مذکور را درج نموده که قسمت
مربوط به اجرای قطعه «پرسپولیس» اثر بانیس گزناکیس آهنگساز مشهور
یونانی بشرح زیر می باشد :
«من خیلی خوشم آمد و
واقعا فکر می کنم که کار
گزناکیس تجربه جالبی
مخصوصا برای او دست
داد.
گزناکیس از پارسال به
فکر ساختن قطعه
پرسپولیس افتاد زیرا
وجودش در ایران و محیط
کشور ما و پرسپولیس این
ایده را به او داد تا قطعه
پرسپولیس را بسازد...
تاکنون در محیطی مانند
تخت جمشید هیچ پدیده
هنری اینهمه فضا را پر
نکرده بود.
»
ضمنا روزنامه مذکور در صفحه 13 مبادرت به درج نقد و بررسی فریدون...
از
قطعه مذکور بشرح زیر نموده است :
آقای گزناکیس، موسیقی الکترونیک و عجیب یکنواخت و خسته کننده شان را
«برای هشت باند» در پاریس ضبط کردند و خواستند با صداهای طبیعی و البته
نیز متعارف در موسیقی، فرود و حرکت شدن و نشانه های زندگی را به ذهن
متبادر کنند و به این قصد، از نمایش نور هم استفاده کنند...
هدف تاریخی بود.
در
30 دقیقه اول آدم را می برد توی حال و هوای تاریخی وانسان شدن آقای
گزناکیس را به یاد می آورد.
اما بعد، یکنواختی موسیقی الکترونیک که قاعدتا
نباید یکنواخت باشد و نمایش آقای گزناکیس که فقط حرکت نور (چراغ قوه و
مشعل) از بالای کوه به پائین بود و فرمی هم نداشت، عده ای را به خواب برد،
عده ای دختر و پسر را تو هم کرد و خلاصه داد همه را در پایان در آورد.
شرط
می بندم که حتی یک نفر هم، اگر تظاهر به مدرنیسم در میان نباشد، سر از کار
آقای گزناکیس در نیاورد.
اگر بودید هم خودتان از پا در می آمدید و هم می دیدید
که مردم تا چه حد خسته شده اند و چه ناله هائی می کنند.
»
روزنامه کیهان مورخ
7 /6 /50 و آیندگان مورخ
8 /6 /50 نیز مطالبی در این
زمینه درج نموده که
قسمت هائی از آن بشرح
زیر است :
روزنامه کیهان : در واقع
«موسیقی» پرسپولیس در
نمایش پرشکوه گزناکیس
نقش فرعی دارد و جدا از
نمایش او که تمام توجه و
تفکر را به سوی خود
می کشد با وجود همه
تجهیزات صوتی (هشت باند
و صد بلندگو) هیچ و پوچ
است...
موسیقی گزناکیس
در پرسپولیس هیچگونه هیجانی در بر ندارد و بالمآل از القای هرگونه احساس
ناتوان می ماند...
.
روزنامه آیندگان : صاف و پوست کنده بگویم گزناکیس آب در لانه مورچه ها
ریخته بود.
پرسپولیس او چیزی بود دور از انتظار، حتی آنهائی که گوشهایشان را
برای شنیدن زشت ترین صداها آماده کرده بودند پرسپولیس را باز هم چیزی
غیرقابل پیش بینی یافتند ...
نظریه : با عرض مراتب فوق پیشنهاد می شود تا در صورت تصویب جریان امر در
کمیسیون مسائل روز متشکله در وزارت اطلاعات مطرح که به مسئولین
نشریات توجه داده شود به هنگام مطرح نمودن بحث یا موضوعی فرمایشات
مقامات عالی مملکت را در آن زمینه مورد نظر قرار داده تا مطالبی مغایر
فرمایشات مقامات فوق درج نگردد.
زرگران
رئیس دائره احسنی
رئیس بخش 325 فردوسی
معاون اداره دوم عملیات و بررسی ابراهیمی
در پرونده روزنامه آیندگان 251349 بایگانی شود.
رئیس اداره دوم عملیات و بررسی شهاب
پی نوشت تیمسار معاونت یکم در کمسیون مورخه 14 /6 /50 مطرح شد.
مطرح گردد.
9 /6 /50
توضیحات سند:
1ـ فرح در مهر ماه سال 1317
در یک خانواده متوسط، از یک
پدر آذربایجانی و مادر گیلانی
در بخارست پایتخت رومانی به
دنیا آمد.
پدر فرح، سهراب دیبا
افسر ارتش بود که هنگام تولد
فرح برای انجام مأموریتی در
رومانی، که در آن زمان رژیم
سلطنتی داشت، به سر می برد.
فرح در کودکی پدر را از دست
داد و با مادرش راهی تهران شد.
در تهران تحت سرپرستی مادر
با مراقبت و حمایت دائیش
بزرگ شد.
تحصیلات خود را در تهران ابتدا
در مدرسه ایتالیاییها (مدرسه
خواهران کاتولیک) و سپس
مدرسه ژاندارک و دبیرستان
رازی به انجام رساند و برای
ادامه تحصیل به فرانسه اعزام و
در رشته معماری مشغول
تحصیل شد ضمن تحصیل، با
گروههای دانشجویان ایرانی
مقیم فرانسه، که در آن زمان
بیشتر گرایشهای چپی داشتند
محشور گردید.
پسر دایی او
رضا قطبی هم در میان این
دانشجویان بود که با روابط
نزدیک بین آن دو، بالطبع در
گرایش و کشش او به سمت این
فعالیتها بی تأثیر نبود.
«فرح هنگام تحصیل در پاریس،
از نظر تأمین هزینه تحصیل و
اقامت خود در پاریس در مضیقه
بود و تحت تأثیر شرایط محیط
زندگی خود و رواج افکار و
عقاید کمونیستی در فرانسه آن
روز گرایش های چپی پیدا
کرد و به طوری که احسان طبری
از رهبران حزب توده بعدها در
کتاب «کژراهه» خود نوشت در
حوزه های حزب توده در پاریس
نیز حضور می یافت.
دوستان او
نیز همه گرایش های چپی داشتند
و پسردایی فرح، رضا قطبی، که
او هم در پاریس تحصیل می کرد
به گروههای چپ پیوسته بود.
فرح اولین ملاقات خود را با شاه
در یک مجلس پذیرایی که از
طرف سفارت ایران در پاریس
ترتیب داده شده بود خوب به
خاطر می آورد.
...
دو ماه بعد از
این ملاقات، فرح برای گذراندن
تعطیلات تابستانی به تهران آمد
و عمویش اسفندیار دیبا که در
آن موقع در دربار کار می کرد،
او را برای گرفتن یک بورس
تحصیلی به اردشیر زاهدی
معرفی کرد.
اردشیر زاهدی که
در آن موقع داماد شاه بود،
دفتری در دربار داشت و ضمن
سایر کارها به امور دانشجویان
ایرانی در خارج هم رسیدگی
می کرد.
اردشیر زاهدی از قیافه
و هیکل متناسب و طرز صحبت
این دختر خیلی خوشش آمد و او
را برای همسری شاه مناسب
تشخیص داد.
فردای همان روز
شهناز دختر شاه و همسر اردشیر
زاهدی هم فرح را دید و پسندید
و تمام داستان از همین جا آغاز
شد.
و طی یک ضیافتی که
شهناز و اردشیر زاهدی برپا
کردند وسیله ای به دست آمد تا
با هم بیشتر آشنا شوند و با
یکدیگر به گفتگو پرداختند ...
و
مراسم ازدواج بعد از ظهر
دوشنبه 29 آذرماه 1338
برگزار و در همان شب مجلس
شام و ضیافت باشکوهی در کاخ
گلستان منعقد گردید.
فرح بعد از مرگ شاه هرگز
درباره میزان ثروت و ارثیه ای
که به او رسید سخنی بر زبان
نیاورد ولی با کمترین تخمین،
دارایی او به دهها میلیون دلار
بالغ می شود.
وی در یک خانه
مجلل در شرق آمریکا زندگی
می کند و ویلایی نیز در جنوب
فرانسه دارد ولی غالبا در
آمریکا زندگی می کند و سالی
یکی دوبار هم برای گردش و
تفریح و خرید به فرانسه می آید.
پسر کوچک فرح علیرضا و
دخترانش فرحناز و لیلا با او
زندگی می کنند، ولی با پسر
بزرگش رضا پهلوی رفت و آمد
زیادی ندارد.
(ر.ک : طلوعی، محمود، از
طاووس تا فرح، صص 349 ـ
356 و 424
طلوعی، محمود، پدر و پسر،
صص 668، 702، 716 ـ 796)
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - روزنامه آیندگان به روایت اسناد ساواک صفحه 208