تاریخ سند: 24 فروردین 1357
موضوع : امیر میرزائی فرزند علی اهل نصر آباد تفت دانشجوی دانشگاه اصفهان
متن سند:
از : 26/ ﻫ تاریخ : 24 /1 /2537[] 0124
به : 323 شماره : 3127 /26 ﻫ
موضوع : امیر میرزائی فرزند علی اهل نصر آباد تفت دانشجوی دانشگاه اصفهان
نامبرده فوق که در ایام تعطیلات عید نوروز در تفت بود اقدام به پخش اعلامیههای مضره که مفاد آن درباره خمینی و دعوت مردم به اجتماع و تظاهرات بود نموده و تعداد زیادی کتاب و اعلامیه از اصفهان با خود به تفت آورده بود که در شهرستان تفت و نصرآباد پخش نموده است ضمن ملاقاتی که با مشارالیه داشتم از وی سئوال نمودم که آیا آقای آموزگار1 بهتر است یا آقای هویدا2 نخست وزیر سابق که جواب داد هر دو آنان دست نشانده شاه و خائن میباشند. امیر میرزائی در تظاهرات روز دهم فروردین در یزد شرکت داشته و فعلاً در اصفهان میباشد.
نظریه شنبه: مطالب فوق از زبان نامبرده شنیده شده ضمناً ورود مجدد وی به تفت و هرگونه اظهارات یادشده فوراً اعلام خواهد شد.
نظریه یکشنبه: شنبه قابل اعتماد است ضمناً اعمال و رفتار یادشده در یزد تحت کنترل میباشد. افق
نظریه سه شنبه: 1 . نظریه یکشنبه مورد تائید است. 2 . با عطف توجه به اظهارات یادشده بالا که طی شماره 2439 /26 ﻫ – 11 /12 /36 به استحضار رسیده به نظر میرسد نامبرده در یکی از گروههای برانداز اصفهان تماس و ارتباط دارد و مراقبت دقیق از وی در دانشگاه اصفهان پارهای از اقدامات خلاف وی را روشن خواهد نمود. 3 . مشخصات بیشتر و عکس نامبرده فعلاً در دست نمیباشد. اورنگ
نظریه 26/ ﻫ : نظریه سه شنبه مورد تائید است آقای کنونی 30 /1
فیش به نام امیر میرزائی فرزند علی شغل دانشجو بررسی فرمائید. رئیس بخش 312 . دبیری . از طرف کنونی
توضیحات سند:
1. جمشید آموزگار، فرزند حبیب الله در سال 1302 ش در تهران متولد شد. پدرش، اهل اصطهبانات فارس و ازشخصیتهای فرهنگی و مدافع سیاست آمریکا در ایران بود.
جمشید آموزگار دوران متوسطه را به همراه حسنعلی منصور و عطاءاله خسروانی و... در دبیرستان ایرانشهر طی کرد و سپس در رشتههای مهندسی و حقوق ادامه تحصیل داد؛ ولی در بحبوحه جنگ جهانی دوم، به کمک کلنل کروفورد، مستشار خواروبار، با یک کشتی باری از بندرعباس به آمریکا رفت و از دانشگاه کرنل واشنگتن، فوق لیسانس مهندسی بهداشت و در رشته هیدرولیک، دکترا گرفت و پس ازمدتی تدریس در آنجا، در سال 1330ش، به ایران بازگشت و به عنوان رئیس اداره مهندسی آژانس عمران بین المللی وابسته به اداره اصل چهارم ترومن، شروع به کار کرد و در سال 1334 به معاونت وزارت بهداری رسید. او در سال 1337 که فشار آمریکا برای واگذاری مسئولیتهای کشور به تحصیلکردگان اروپایی، فزونی یافته بود، در کابینه اقبال، ابتدا وزیر کار و سپس وزیر کشاورزی شد و به دستور شاه، اولین قانون اصلاحات ارضی ایران را تهیه و به تصویب مجلس رساند.
آموزگار که مردی خشن، گستاخ، بد دهن، عبوس و بیعاطفه، دارای حافظهای قوی، و هوش و سرعت انتقالش از سایر همکارانش بیشتر بود، به دلیل این خصوصیات اخلاقی، دوست صمیمی نزدیک نداشت و از همه پرهیز میکرد.
وی در کابینه حسنعلی منصور و اولین کابینه هویدا، وزارت بهداری را به عهده داشت و در نخستین ترمیم کابینه هویدا به وزارت دارایی، نقل مکان کرد و تا اوایل 1353، قریب 9 سال وزیر دارایی بود. در گزارشی که در صفحه 267 کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2 درج شده، در رابطه انتصاب با او، مینویسد: « در وزارت دارایی یک بچه آمریکایی که هنوز دارای گذرنامه آمریکایی است به نام آموزگار، مشغول جاسوسی برای آمریکاییها است، ولی از قدیم معروف به انگلیسی بود.»
جمشید آموزگار که دارای شرکت مقاطعهکاری بود و قراردادهای سنگین دولتی به وی محول میشد و ریاست هیات نمایندگی ایران در سازمان اوپک را نیز به عهده داشت، به علت بعضی محدودیتهایی که در ابتدای دولت هویدا برای شرکت وی ایجاد شد، اختلافاتی با هویدا پیدا کرد. البته عدهای او را رقیب جدی هویدا قلمداد میکردند و میگفتند هویدا نسبت به موفقیت او حسادت میکند.
در سال 1353، هویدا او را به عنوان وزیر کشور معرفی کرد، اما محمدرضا پهلوی در جلسه معارفه، مسئولیت هیات نمایندگی در اوپک را همچنان به عهده وی گذاشت.
جمشید آموزگار از سال 1342 که به عضویت کابینه منصور درآمد، سودای نخست وزیری در سر داشت و هویدا را محللی بیش نمیدانست و از همان روزهای نخستین صدارت او، در فکر تشکیل کابینه خود بود و از عنوان کردن این موضوع نیز ابا نداشت. در چند سال اول نخست وزیری هویدا، با او سر سازش پیش نگرفته بود و غالباً برخوردهایی بین این دو به وجود میآمد که شاه ناچار به رفع آن اقدام میکرد. توفیق زیاد او در کار اوپک، از او یک شخصیت بین المللی ساخت و شاه نیز به پاداش فعالیتهای او، بزرگترین نشان درباری ایران، درجه اول تاج را به او ارزانی داشت.
وی از سال 1353 که به وزارت کشور معرفی شد، تمام امور وزارتخانه را با شاه حل و فصل میکرد و با دولت و دولتیان کاری نداشت و با تشکیل حزب واحد رستاخیز در سال 53 که با وزارت کشوری او همراه بود، وظیفه انتخابات رستاخیز به عهده او بود. از سال 1354 که به اتفاق سایر اعضای اوپک در وین، توسط کارلوس به گروگان گرفته شد، رفتار عصبیتندی پیدا کرد و قدرت تحملش بسیار کم شده بود، مخصوصاً از رفتار شاه نسبت به آزادیاش از دست گروگانگیرها سخت ناراضی بود، زیرا شاه حاضر به پرداخت پولی برای آزادی وی نشد و دولت عربستان سعودی این پول را پرداخت. آموزگار از این تاریخ به شاه بدبین شد و در محافل خصوصی و مطمئن از نثار فحشهای رکیک به او خودداری نمیکرد ولی ظاهر را حفظ مینمود.
در سال 1355، شاه برای ایجاد تحرک در حزب رستاخیز از آموزگار خواست دبیرکلی آن را به عهده بگیرد، آموزگار به محض ورود به حزب، به شدت به فعالیت پرداخت و به عنوان رئیس جناح مترقی حزب، مشهور شد و در سال 1356 با برکناری هویدا، جانشین او شد و فضای بازسیاسی را در اجرای خواسته دولت آمریکا اعمال کرد. دردوران یک ساله نخست وزیری او، هزاران نفر از مردم بیگناه در تهران و شهرستانها، از دم تیغ جلادان گذشتند و دهها هزار نفر، مجروح شدند.
با اوج گیری انقلاب اسلامی و حوادث ناشی از آن، در چهارم شهریور 1357 استعفا داد و در دی ماه به آمریکا گریخت. دولت آمریکا مقدم او را گرامی داشت و در بانک بین المللی، کاری شایسته با حقوقی گزاف به او واگذار کرد. آموزگار که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در واشنگتن دفتر مشاوره انرژی تأسیس کرده بود، در نقل قولی از جعفر شریف امامی، چنین معرفی شده است:
« آموزگار در زمان عضویت در کابینه اقبال، مطالبی را که در هیئت دولت مطرح میگردید. بلافاصله به سفارت امریکا اطلاع میداد. »
2. امیرعباس هویدا فرزند حبیب الله (عین الملک) در سال 1298ش در تهران در یک خانوادهی بهائی به دنیا آمد. پدرش، جزو مبلغان و داعیان تشکیلات بهائیت بود که بنا به توصیه هویدا عباس افندی، به مأموریت دمشق فرستاده شده بود. امیرعباس هویدا، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در مدرسه فرانسوی بیروت به پایان رساند. در همین مدرسه که وابسته به آلیانس بود، تحت تأثیر آموزههای صهیونیستی قرار گرفت و تا پایان عمر به آن وفادار ماند. حضور او در بلژیک و تحصیل در دانشگاه آزاد بروکسل در رشته علوم سیاسی و اقتصاد نیز در ادامهی این تعلیم و تربیت بود.
وی، در سال 1321 به ایران برگشت و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. در سال 1324 در اولین مأموریت سیاسی خارج از کشور، به پاریس رفت و با حسنعلی منصور آشنا شد. در همین موقع بود که ارتباط آنها در اشتوتگارت، با جان مک کلوی آمریکایی سازماندهی شد. در سال 1329 عبدالله انتظام به وزارت خارجه رسید و هویدا را به ریاست دفتر خود انتخاب کرد. در مهر ماه 1330 به پیشنهاد کمیسار عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، که ناشی از همان ارتباطات زمان حضور در بلژیک بود، به مدت 5 سال مأمور خدمت در این سازمان شد و با تشکیلات فراماسونری ارتباط گرفت و در لژهای مختلفی عضویت یافت. در سال 1335 با درخواست رجبعلی منصور که سفیر ایران در آنکارا بود، به عنوان رایزن سفارت ایران در ترکیه انتخاب شد. در سال 1336 عبدالله انتظام، که خود را پدرخواندهی هویدا میدانست، مدیر عامل شرکت ملی نفت شد و هویدا را به عضویت هیات مدیره شرکت نفت انتخاب کرد. در اوایل سال 1340 در زمرهی موسسان کانون مترقی به ریاست یار دیرین خود حسنعلی منصور، درآمد و در سال 1342 در کابینهی او، به سمت وزارت دارایی برگزیده شد. به مدت 15 ماه در این مقام بود تا اینکه منصور به قتل رسید. شاه برای جلب رضایت آمریکاییان یکی از همکاران نزدیک منصور را به جانشینی او انتخاب کرد و او امیر عباس هویدا، کاملاً مطیع شاه بود و همان اعضا کابینه منصور را در کابینه خود ابقا کرد.
او که رهبری حزب ایران نوین را نیز به عهده داشت، در مدت زمانی که در جایگاه نخست وزیری قرار داشت، از هرگونه خدمت به بیگانگان، خصوصاً صهیونیستها و تشکیلات بهائیت در عکا، کوتاهی نکرد و طبیعی بود که این خدمات را در پوشش اطاعت کامل ار محمدرضا پهلوی صورت میداد، تا جایی که برخی از ساده انگاران، او را فردی مسلوب الاختیار به تاریخ معرفی میکنند.
با تشکیل حزب فراگیر رستاخیر! و اعلام سیستم تک حزبی در ایران، امیرعباس هویدا دبیرکل آن شد ولی پس از چندی، به علت شرایط حاکم بر کشور و زمزمههایی که وجود داشت، مجبور به استعفا شد و جای خود را به رقیب دیرینهی خود، جمشید آموزگار داد و به جای اسداله علم، که بیماری داشت، وزیر دربار شد.
با اوج گیری انقلاب اسلامی، یکی از ترفندهایی که برای آرام کردن فریادهای مردم متدین و مسلمان ایران به کار گرفته شد، دستگیری برخی از رجال دولتی و معرفی کردن آنها به عنوان مسببین اصلی جنایات و خیانتها بود که یکی از آنها هم امیرعباس هویدا بود که پس از دستگیری در خانهای مجلل در جمشیدیه، به اسم زندان! اسکان داده شد.
او که در روز پیروزی انقلاب اسلامی، مانند برخی دیگر، فرصت فرار نیافته بود، در آن روز، به دست نیروهای انقلاب افتاد که پس از محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی، محکوم به اعدام شد که این حکم در تاریخ 18 فروردین 1358 اجرا شد.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، کتاب 2 صفحه 433