صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

خلاصه سخنرانی عباسی در مهدیه رضائیه

تاریخ سند: 15 آذر 1357


خلاصه سخنرانی عباسی در مهدیه رضائیه


متن سند:

تاریخ:15 /9 /1357
خلاصه سخنرانی عباسی در مهدیه رضائیه

عباسی شروع به سخنرانی کرد و درباره ایدئولوژی بود که ما باید به ایدئولوژی1 واقعی پی ببریم و آنطور که قرآن به ما نشان داده و نقل کرده و به چیزی که می‌خواهیم دست بیابیم باید مدتها درباره آن فکر کرده و بعد از درک کامل در راه آن مبارزه نماییم و مقصدی که در پیش داریم بهش برسیم ای جوانان آنهایی که در این باره مطالعات زیاد دارند و کسانی که خوب درک می‌کنند با ما همکاری نمی‌کنند به آنها هم با رفتار خیلی خوب و با محبت آنها را هم با دین خود آشنا سازیم کسانی هستند که هنوز از ایدئو‌لوژی خبر ندارند و با یک مشت ایدئولوژی پوچ و با تبلیغات دشمن در مدت 17 سال به مردم فهماندند که این راه که شما طی می‌کنید درست نیست در این قیام اوایل خیلی کم افرادی بودند مثل آقای خمینی و چند تا دیگر همکاران ما به این مسئله پی بردند و قیام را شروع کردند و با این تعداد کم هیچ وقت نمی‌شد به پیش رفت و اموالی را که در این چند سال از بین رفته و می‌رود به دست آورد چون آن موقع همه در خفقان بودند و بیشتر افراد را هم با فکرهای گوناگون به مردم تبلیغات می‌کردند همه فکر می‌کردند که بهترین موقع است که دارند زندگیشان را پیش می‌برند خیلی بیشتر روشنفکران ما را خراب کرده و نمی‌گذاشتند آنها هم به مردم بفهمانند و حتی [بعضی] از علما با افکار کثیف آنها عمل می‌کردند و با مردم گفتگو می‌کردند باعث شده بودند که همه مردم قبول [بکنند] و می‌کردند. اما حال خوشبختانه، ‌با تبلیغات‌های زیاد باعث شد افکار مردم را [بیدار] کرده و همه پی ببرند که خائنان مملکت چه راههایی را دارند طی می‌کنند و باعث این همه بدبختی در بین مردم شدند. بدون اینکه به گفته‌های قرآن و آنطور که خدا راه صحیح را نشان داده بروند اموال مردم را می‌چاپند و با مردم امریکا تقسیم می‌کنند و نعمت ما را با ارزان‌ترین قیمت به امریکا داده و گندم کثیف آنها را کیلویی 50 ریال می‌خرند و به مردم بدبخت ایران می‌خورانند. اما گندمی که ما داریم کیلویی فقط 10 ریال می‌خرند و این همه زحمت کشاورزان ما را به هدر داده و کشاورز هم مجبور می‌شود از کار کشاورزی دست برداشته به کارهای دیگر بپردازد. آن موقع که ما در ده زندگی می‌کردیم آب داشتیم زمین داشتیم و زمینهایمان را با آب مفتی کشتزار می‌کردیم اما حالا به گفته خودشان آوردند سد زدند و عوض اینکه با آب فراوان روبرو شویم بلکه آب را با پول می‌خریم و به زمین می‌دهیم و زمینی که با پول سیراب شود هیچ وقت ثمره‌اش خوب نشده که به بازار عرضه شود آن هم چه بازاری با کمترین قیمت از کشاورز می‌گیرند،‌ با گرانترین قیمت به خوردش می‌دهند این هم شد کشاورزی و حالا باید با زبانی که آنها درک می‌کنند با آنها صحبت کند و این طور مسائل را به آنها بفهماند و بگوید در این چند سال به شما ظلم شده و آن طور که باید به پیش می‌رفتید نرفتید و عقب ماندید. اگر با این زبان به آنها فهمانده شد صددرصد بدانید که آنها هم با ما همقدم شده و یک صدا خواهند شد و حالا ببینید که خیلی‌ها را می‌خواهند با تبلیغات شیطنت از راه به در کنند و نگذارند در این نهضت بی‌پایان شرکت کنند. شما ای مردم گول اینها را نخورید همه یکجا به پا خیزید و راه قرآن را بروید اینها در این چند سال چه کردند و از این به بعد چه خواهند کرد. جز اینکه همه را با زجر و ذلت برخوردار کردند دیگر هیچ و شماها که اینجا جمع شده‌اید به همه بفهمانید و بگویید این رژیمی که ما تا به حال داشتیم راه غلط را رفته است و از این به بعد هم خوب نخواهد شد.
دینی که باید بر همه تسلط داشته باشد از همه عقب‌تر است چرا باید اینطور باشد و یک مثالی زد و گفت آن موقع که ما در ده زندگی می‌کردیم لانه مرغ داشتیم. نیمه شب که روباه به لانه مرغها می‌رفت و یکی از مرغها را با خود می‌برد دیگر مرغها تا صبح نمی‌خوابیدند و با داد و بیداد همه را بیدار کرده تا از حق خودشان دفاع کنند پس شما هم مردم تا حال ملاحظه کردید که چقدر کشتار داریم آنها هم برادران دینی و هم دین شما بودند اینها کسانی را از بین بردند که بهترین صفت فکر را داشتند و تا می‌خواستند از قرآن صحبت بکنند بلافاصله خفه‌اش می‌‌کردند. پس ما نباید از قیاممان دست برداریم تا پیروزی نهایی با اینها بجنگیم. البته نه به صورت عجله باید راه‌های گوناگون پیدا کنیم و در دین خود سیاست داشته باشیم همانطوری که پیغمبر اسلام پیش می‌رفت. مثلاً یک کوه‌نورد می‌خواهد بالای کوه برود باید با همه تجهیزات مورد نظر را داشته باشد و یک سربازی که به میدان جنگ می‌رود باید اسلحه‌های گوناگون داشته باشد تا بتواند در مقابل دشمن ایستادگی بکند. پس، هم باید عجله بکنیم و با راههای مختلف پیش برویم. در آخر سخنرانی از ایشان سؤال شد البته با نوشته شما همه را به آرامش دعوت می‌کنید؟ جواب: نه هیچوقت این طور نیست سازش وجود ندارد. من فقط گفتم باید طوری پیش‌روی کنیم همه امکانات فراهم شود. سؤال دیگر شد، که آیا پدر و مادر در این ایدئولوژی چه سمتی دارند؟ جواب: ‌پدر و مادر بهترین و کاملترین عالم فرزند می‌باشند. البته باید فرزند خود را تشویق کرده در راه خدا پیشقدم باشد اگر چنانچه شما را خونسرد می‌کنند و از شرکت شما در این قیام معذورند باید آنها را هم روشن کرد و فهماند اگر باز هم قبول نکردند با تهدید بقبولانند. چون در این راه چه زن و چه مرد باید شرکت کنند. مگر امام حسین نمی‌دانست که زینب شلاق خواهد خورد، و سکینه سیلی خواهد خورد. همه اینها را می‌دانست و یک قدم عقب نمی‌گذاشت. با همه اینها می‌دانست که شهید خواهد شد و از کار خود دست برنمی‌داشت و بایست شهید می‌شد و دین را به پیش می‌برد تا دست دشمن نیفتد و قرآن زیر پا نماند. پس ما هم باید از ایشان بیاموزیم که خدای ناکرده از قیامی که کردیم دست برنداریم. هیچوقت همانطور که گفتم اگر خود آقای خمینی هم عقب برود، ما دست‌بردار نیستیم خمینی نیامد، خمینی دیگر، پس نباید کوتاهی بکنیم، چون تا ‌این حال هم که صبر کردیم دیگر بس بود باری من به اتفاق آیت‌الله منتظری و یک نفر دیگر به سفر می‌رفتیم یک اتومبیل سواری گرفتیم تا به مقصد برویم بعد از آنکه به راه افتادیم در بین راه راننده موج رادیو را باز کرد و شروع کرد به خواندن و ما که در عقب نشسته بودیم آیت‌اله ناراحت شد، ‌رو به من کرد و گفت بگو آن را ببندد من گفتم شما ناراحت نباشید من با زبانی راضیش می‌کنم وقتی به آن راننده گفتم رادیو را ببند وی مخالفت کرد گفت اگر من این را ببندم خوابم می‌گیرد آن وقت من بهش گفتم من با شما صحبت می‌کنم تا خوابت نبرد باز هم قبول نکرد آن کسی [که] در جلو نشسته بود یک مهندس بود و یک حاجی صاحب اتومبیل، آن وقت بهش گفتم می‌دانی رادیو برای چیست گفت نه،‌گفتم این رادیو را درست کردند که تا من و شما نتوانیم حتی یک لحظه هم فکر بکنیم که سران کشورها چه خاکی به سر ما می‌ریزند و این را برای مشغولیات بین من و شما گذاشتند که بتوانند با خیال راحت هر غلطی که می‌خواهند بکنند. دیگر اینکه بهش گفتم این ماشین را چند خریدی؟ گفت من راننده این اتومبیل هستم اتومبیل متعلق به حاج آقاست. گفتم حاج آقا این اتومبیل را چند خریدی گفت نود هزار تومان یک بنز 190 بود گفتم هیچ می‌دانی در آلمان قیمتش چقدر است. 18 هزار تومان گفتم هیچ می‌دانی با این مالیات و گمرک کلان به سر من و شما چه می‌آورند و این پیکانی که ما 40 هزار تومان می‌خریم می‌دانید به خارج چند می‌فروشند. آن وقت مردی که نشسته بود گفت 7 هزار تومان گفت چرا باید این طور باشد و ما با زجر و مشقت پولهای کلان بپردازیم و یک ماشینی سوار شویم آن وقت بود که راننده مثل اینکه در خواب بود به خود آمد و گفت واقعاً تا حال چه خاکی بود به سرمان می‌ریختیم. من از راهنمایی شما خیلی ممنون هستم. و ای جوانها شما هم باید با زبانی ملایم با دیگران صحبت نموده تا نظر آنها را به خود جلب نموده و راه قرآن را به ایشان نشان داد [دهید] و حالا نخست‌وزیر فعلی2 می‌گوید در بین شما جنگ روانی انداخته نه اینطور نیست ما باید تا آخرین لحظه دفاع کرده و دین خود را پیش ببریم ما باید با کمترین شهید به حداکثر پیروزی برسیم.

توضیحات سند:

1. در این متن: ایده‌لوژی
2. در زمان مورد اشاره این سند، غلامرضا ازهاری نخست‌وزیر بود.

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مساجد، مساجد استان آذربایجان غربی- جلد دوم صفحه 196


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.