صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

درباره: دسته بندی های عشایری در لرستان

تاریخ سند: 9 تیر 1342


درباره: دسته بندی های عشایری در لرستان


متن سند:

شماره: 135/ د ح از:گروهبان دوم رحمتی مأمور اطلاعات هنگ‌لرستان به: تیمسار ریاست دایره اطلاعات و ضد اطلاعات استحضاراً به عرض می‌رساند به طوری که شایع است شخصی به نام مرتضی خان اعظمی1 رئیس طایفه بیرانوند که قبل از 28 مرداد سال 232 رهبر سازمان نهضت ملی لرستان و طرفدار سرسخت حکومت دکتر مصدق بوده و از اشخاص شناخته شده می باشد با خانجان رضائی رئیس ایل پاپی که داماد اوست و یک نفر از خوانین بختیاری به نام ارشد ساکن دورود متحد گردیده اند که به دستیاری حجت الاسلام شیخ روح اله کمالوند که از روحانیون سرشناس لرستان و عموی زن مرتضی خان اعظمی است در موقع مقتضی نسبت به قطع مواصلات ارتباطی و تخریب پل های راه آهن و عملیات یاغیگری و راهزنی و عملیات دیگر علیه امنیت کشور اقدام نماید.
با عرض اینکه اشخاص معروضه فوق هر یک به نوبه خود از نظر قوانین اصلاحات ارضی، آزادی زنان و لوایح مترقی ششگانه اخیر ناراضی بوده و از طرفی همه آنان با یکدیگر قرابت سببی داشته و همین امر برای رسیدن به هدف های غیرقانونی خود، آن ها را به هم نزدیک می نماید، ضمناً چهار نفر از افراد متنفذ لرستان می باشند؛ ممکن است قصد آنان در موقع مناسب به صورت عمل درآمده، موجب بی نظمی منطقه لرستان را فراهم نمایند.
لذا مراتب جهت استحضار خاطر مبارک و صدور دستور مقتضی معروض و از نظر پیش بینی های لازم طی همین شماره مراتب به منظور اقدام به هنگ لرستان گزارش گردید.
مأمور ویژه اطلاعات هنگ مستقل ژاندارمری لرستان .
گروهبان 2 رحمتی گیرنده : فرماندهی محترم هنگ مستقل ژاندارمری لرستان جهت استحضار و اقدام لازم در پاسخ امریه شماره 4168/ ه 2 – 19 /3 /42 رونوشت تمام برای اطلاع تیمسار فرماندهی لشگر 8 لرستان .
جناب فرماندار کل لرستان .
ریاست سازمان اطلاعات و امنیت 5697 / ه 2 – 10 /4 /42

توضیحات سند:

1ـ مرتضی خان اعظمی لرستانی فرزند علیمردان خان امیراعظم، پس از اینکه پدرش و دیگر سران ایل بیرانوند در زمان رضاخان اعدام شدند، در حالی که در سن خردسالی بود، به همراه دیگر اعضای ایل به خراسان تبعید شد.
پس از سقوط رضاخان در شهریور 1320ش به لرستان بازگشت و خواستار زمین های خود شد که به علت بی نتیجه بودن درخواست، آن املاک را تصرف کرد تا دولت وقت مجبور به واگذاری مجدد آن ها شود.
تشکیل « اتحادیه سندیکاهای کارگری و کشاورزان ایران، ناحیه شوش و عشایر سگوند رحیم خانی » در سال 1326 ش به نمایندگیِ کشاورزان لرستان: ایل بیرانوند .
سگوند .
پاپی .
بالاگریوه .
طرهان .
دلفان .
قلاوند و حسنوند، یکی از اقدامات اوست که گفته اند دارای دستمایه های چپگرایانه نیز بود.
در سال‌های آغازین دهه‌ی سی و تشکیل دولت ملی دکتر مصدق، علی رغم آنکه در دسته بندی های شهری در جناح مقابل آیت الله کمالوند قرار داشته، با ارسال تلگرافاتی، از قیام مردمی سی تیر و حکومت مصدق و آیت الله کاشانی حمایت کرده است.
کاندیداتوری در دو دوره برای مجلس شورای ملی، که یک دوره ی آن، دوره ی بیستم و به نمایندگی حزب مردم بود – که در هیچ یک نیز موفقیت نداشته – یکی از دیگر فعالیت های وی می باشد.
(انقلاب اسلامی در لرستان، ج 1، صص 193، 194، 197، 286، 304، 307، 315، 330) فعالیت های مسلحانه پسرش – دکتر هوشنگ اعظمی – که با فدائیان خلق هم پیمانی داشته، به عنوان یکی از نقاط منفی سابقه وی در تصویب اعتبار نامه ی ایشان در اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی مطرح شده است.
برخی از اظهاراتی که پیرامون اعتبارنامه ی مرتضی اعظمی لرستانی - نماینده ی شهر خرم آباد در اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی – مطرح گردیده، به شرح زیر است: « دکتر یزدی، مخبر کمیسیون: ...
خلاصه سوابق آقای اعظمی عبارت از این است که درسال 1312 به دلیل قیام مسلحانه علیه دولت مرکزی (دورۀ رضاخان) دستگیر می شوند وبه کلات نادری درخراسان تبعید می شوند وتا 1320 درآنجا به حال تبعید بودند وبعداً که به منطقه برمیگردند با ملیون همکاری می کردند.
ودریکی دو دوره هم از طرف مردم برای مجلس شورا انتخاب شدند.
درسنوات اخیر به دلیل اینکه پسرش دکتر اعظمی به کوهستان رفته ودست به جنگهای چریکی زده بوده است.
(کریمی- بگوئید چریک فدائی خلق بوده است) ...
بعد از اینکه آقای دکتر اعظمی به کوهستان می رود، ساواک تمام خانواده اعظمی وسران ایل بیرانوند را دستگیر می کردند، منجمله آقای اعظمی را ودردادگاه به حبس ابد محکوم می شود و در سال 1356 درزمانی که بسیاری اززندانیان سابقه دار را به تدریج آزاد می کردند، آقای اعظمی را هم از زندان آزاد می کنند وبه منطقه برمی گردد و به موجب اسناد، مورد استقبال فراوان مردم قرار می گیرد و جزو اسناد است که آقای اعظمی، یادداشتی به ساواک داده وضمن اینکه دردادگاه ودر محاکمات اعتراف کرده که با پسرش درتهیه و تدارکات وسایل همکاری می‌کرده، ولی از محل اختفای او بی خبر است و نمی داند؛ ولی درآنجا تعهد کرده که بعد از اینکه آزادش می کنند اگر مطلع بشود خبر بدهد ولی چیزی که دال براین باشد که این کار را کرده درپرونده موجود نیست.
شبهاتی که وجود داشت این بود که آیا آقای اعظمی با چریکهای فدائی خلق وگروه های منحرف همکاری کردند ومی کنند یا خیر.
به موجب رسیدگی های که کمیسیون کرد و شهادت هائی که استماع کرد، رفع این شبهه شد وبرای اعضای کمیسیون که این رای را دادند، محرز شده که آقای اعظمی با آن گروههای انحرافی همکاری ندارد وقبول هم ندارد.
حتی با بعضی از افراد محلی که ما صحبت کردیم در مورد ماهیت فکری خود دکتر اعظمی بحث بود که آیا او مارکسیست هست یا خیر شواهدی را ارائه دادند که او خودش مسلمان است.
منجمله از کسانی که درآن جلسه بود، یکی از آقایان بود که خودش در زندان بوده وهم زندان و هم سلول آقای اعظمی بزرگ که مورد بحث است، بوده است وگواهی می دهد که بچه های او اهل نماز بودند و عرض کنم حتی درزندان هم نماز می خواندند.
چون تمام خانواده بیرانوند را آورده بودند...
آنچه که عرض کردم خلاصه چیزی بود که در کمیسیون بحث شد ولی خلاصه پرونده اش همان طور که عرض کردم به این ترتیب است که در سال 1312 در لرستان دستگیر می شود و به خراسان کلات نادری تبعید می شود در شهریور 1320 به خراسان برمی گردد و با مامورین ارتش همکاری می نماید خود را کاندید نمایندگی دوره هفدهم مجلس می نماید و آراء قابل توجهی به دست می آورد.
در سال 1332 به خاطر اینکه بتواند در دوره هجدهم نمایندگی موفق شود، درصدد تشکیل جمعیت طرفدار نهضت ملی برمی آید، ولکن موفق نمی شود و پس از 28 مرداد دستگیر می شود که حدود دو ماه در فرمانداری نظامی تهران بازداشت و سپس با اعلام تنفر از حزب توده و به جا آوردن مراسم قسم، آزاد می شود.
در سال 1345 تقاضای صدور جواز اسلحه می نماید که با تقاضایش مخالفت می شود؛ ولی در سال 1350 با تقاضای صدور جواز اسلحه شکاری جهت وی موافقت می شود.
در سال 1353 پس از کشف شبکه ای که هوشنگ اعظمی در خرم آباد به‌وجود آورده بود و هدفش ایجاد جنگ چریکی علیه رژیم وقت بود که بتواند جنبش توده ای کمونیستی بوجود آورد، نامبرده دستگیر می شود این خلاصه پرونده اش از ساواک است نامبرده دستگیر میشود تا هم رابطه اش با گروه مشخص شود و هم محل اختفای فرزندش را به ساواک گزارش نماید، وی در بازجوئی ها کمک به گروه و رابطه اش را با گروه در جهت تدارکات و پشتیبانی اعتراف می کند ولی از محل اختفای فرزندش ابراز بی اطلاعی می نماید و سرانجام به حبس ابد محکوم می شود.
لذا وی چندین بار تقاضای عفو نموده بود که با توجه به پیری وی و اظهار ندامتش و ضعف مالی خانواده اش، مورد عفو قرار می گیرد و در تاریخ 27/ 5/ 1356 آزاد می شود و به خرم آباد باز می گردد و مورد استقبال اکثر مردم منطقه قرار می گیرد.
وی پس از آزادی مجدداً شروع به فعالیت می نماید و با اکثر سران قبایل و خان‌های منطقه در جهت مبارزه با رژیم تماس می گیرد.
البته وی معتقد به مبارزه روحانیون نبوده، بلکه مشوق جنگ چریکی بوده است و ساواک فعالیت های وی را تحت مراقبت قرار داده بوده است.
این خلاصه ای است از پرونده ای که در ساواک وجود داشته و منعکس بوده است که در اینجا خوانده شد...
اعظمی: به نام خدا از مولایم علی یاری می طلبم تا واقعیت زندگی خودم را به عرض نمایندگان محترم برسانم.
اولاً خیلی خوشحالم که بعضی از آقایان مخالفت کردند؛ زیرا این فرصتی بود برای من تا خودم را به آقایان بشناسانم.
ایراداتی بود که من اظهار ندامت کردم آقایان من از شما می پرسم: خانواده‌ای که تمام فرزندانش، دخترانش، خواهر زاده اش، عموزاده اش همه را در بند بکشند، فقط زنی باقی بماند با سه طفل و زندگی این ها از راه کشاورزی اداره بشود، آیا برای نجات این سه فرزند صغیر چه باید بکند؟ غیر از این که باید بگویم منِ پیرمرد کاری نکردم، فقط به جرم اینکه نتوانسته ام ساواکی شوم و همکاری با سازمان بکنم، باید مرا بگیرند.
بلی من برای نجات دو نوه ام...
بچه های دکتر هوشنگ اعظمی که [در]درگیری، کشته شد، ندامت نوشتم.
هر کی دیگر به جای من می بود همین کار را می کرد.
چه کسی است که بتواند عاطفه انسانی خودش را زیر پا بگذارد و آنها را نادیده بگیرد و در زندان برای خودش راحت زندگی کند.
...
من در سال 1312 با تمام فامیلم تبعید شدیم.
در زندانِ تهران، مدت 9 ماه در سن 13 یا 14 سالگی در حبس تاریک بدون آب و برق و با دست بند و پای بند زندانی بودم.
بعد از 9 ماه مرا به دارالتربیه عشایری فرستادند؛ یعنی آن قدر سنم کم بود که مرا به کلاس پنج ابتدائی فرستادند.
بعد به کلات نادری تبعید شدم و مدت شش ما ه با فامیل خودم در کلات نادری بودم، تقاضا کردیم از شاه قدیم اجازه بدهد ما به مشهد برگردیم و تحصیل کنیم.
ایشان هم اجازه دادند و ما برگشتیم و در دبیرستان قدیم شاه رضا مشغول تحصیل شدیم؛ حالا نمی دانم اسمش چه هست؟ در این موقع برادرم علیرضا، عمه زاده ام یدالله، عموزاده ام نصرالله را در قصر تیرباران کردند و سال هزار و سیصد و بیست من به لرستان برگشتم.
قبل از اینکه برگردم، در میان ضریح حضرت رضا عهد کردم که با ستمگران و متجاوزین به حقوق مستضعفین مخالفت کنم و از مستضعفین دفاع کنم و این کار را کردم؛ نه به کمک دولت، بلکه به کمک ایلم؛ یعنی ایل بیرانوند، و توانستیم هرجا غارتی می شد، هرجا دزدی بود، هرجا سارقی بود، بگیرم و تحویل دادگاه بدهم.
چون من این حق را نداشتم خودسرانه کسی را بکشم.
آن موقع، قانونی بود، می خواستم آن قانون عمل بشود.
امروز قانون مقدس دیگری است و باید طبق این قانون عمل بشود.
من نمی توانستم خودسرانه کسی را بکشم و راجع به اینکه من با حوزه علمیه مخالف بودم! چه مخالفتی؟ آیا خواستم بروم مسجد، آیا مجتهد بودم که بخواهم جای او را بگیرم؟ یک لر که سرش پائین است و مشغول خدمت است چه مخالفتی دارد؟ آیا از اینها بالاتر دیگر نبود که به من تهمت بزنند؟ برای چه؟ برای اینکه رقیب من دلش می خواهد من از مجلس بیرون بروم ...
مسلمانی کجا است؟ مگر یک مسلمان، بدون دلیل و برهان و حجت می تواند یکی را محکوم کند؟! که مرا محکوم می کند.
آیا برای این که خان هستم! الساعه برایتان توضیح می دهم.
خیلی آقایان بین خان و فئودال اشتباه می کنند (رئیس- ببخشید آقای اعظمی وقت تان قریب به اتمام است، به اندازه ای که در نظر گرفته شد صحبت بفرمائید) اعظمی: بلی، فئودال به کسی می گویند که با قدرت شخصی، دیگران را زیر سلطه قدرت خودش بکشد و از او بهره برداری بکند؛ اما خان، همان طوری که آقایان در خانواده تان مورد احترام هستید و اگر کسی به شما توهین کند، پسرتان، دخترتان، عمه زاده تان، فامیل تان، به آنها برمی خورد و می آیند از شما دفاع می کنند، خان هم یک رئیس خانواده است؛ منتها با یک وسعت بیشتر که باید خدمتگزار طایفه اش باشد ...
گرفتاریهای طایفه اش را انجام بدهد.
آیا این خان آلوده است؟ من تصدیق می کنم هر کس قدرت در اختیار داشته باشد، کم کسی میتواند سوء استفاده نکند؛ اما هر خانی خان نیست.
هر گردی گردو نمی شود.
قربان! آقایان استدعا میکنم به وجدان خودتان رجوع کنید و آنچه که تکلیف شرعی تان هست انجام بدهید...
خلخالی: ...
ولی نسبت به آقای اعظمی می خواهم بگویم که ما در قم بودیم و مکرر پسر ایشان که در کوهستان های خرم آباد بوده با دفتر امام رابطه داشتند و شاید با بعضی از افرادی که در حوزه بودند، مبارزات را پیگیری می کردند و ارتباطات هم برقرار بود و خود این ارتباطات دلیل بود به اینکه آقای دکتر اعظمی در لرستان و در کوه های لرستان خط مشی اسلامی دارند و آن مساله با شهادت ایشان تمام شد، ولی پدر قد خمیده ایشان که کوله بار ظلم و ستم و اجحاف نظام ورژیم شاهنشاهی را دراین مجلس باخودش آورده، باید مجلس به وجود این قبیل اشخاص محکم و مستحکم افتخار کند؛ نه اینکه بخواهیم مجامله گوئی کنیم.
من تا به حال با آقای اعظمی نه روبروبوده ام ونه اورا می شناختم.
وقتی که پرونده اش را دیدم گفتم مرحبا برتو یک آدم این جوری که ازبچگی دربند بوده ای.
کدام یک از ماها چنین تاب وتوان را داریم؟ آنوقت ایشان آمده وکیل شده ازطرف مردم خرم آباد و 21 هزار نفر به او رای داده اند، حالا آن رای را ما ندیده بگیریم وبه گزارش های لاطائلات مخالفین توجه کنیم من از آقایان خواهش می کنم واز آقای اعظمی هم خواهش می کنم مذاکرات را تمام بکنیم ودراین باره آقایان رأیشان را بدهند ومساله تمام بشود...
رئیس: نتیجه رای گیری را به استحضار آقایان می رسانم.
آراء اخذ شده 169 رأی .
موافق 122 رأی .
مخالف 14 رأی .
ممتنع 23 رأی .
بنا براین اعتبارنامه آقای اعظمی ازخرم آباد تصویب شد.
» مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی .
دوره اول .
ص 65 به بعد.
2ـ کودتای 28 مرداد: نهضت ملی شدن نفت ایران ضربۀ بزرگی بر منافع دول استعمارگر، بویژه انگلستان وارد کرد.
با برنامهریزی مشترک آمریکا و انگلیس کودتای 28 مرداد با موفقیت اجرا شد و سرآغاز دیکتاتوری 25 ساله محمدرضا گردید.
انگلیسها موفق شدند موافقت آمریکا را با سقوط مصدق جلب کنند و نقش اصلی با انگلیسها بود.
سپهبد فضلالله زاهدی مأمور انگلیسیها بود و سرلشگر حسن اخوی طراح کودتا و مغز متفکر سرلشگر ارفع بود.
کرمیت روزولت (مقام سازمان سیا) برای حسن اجرای کودتا به تهران سفر کرد.
در روز 24 مرداد 1332 هجری شمسی محمدرضا یکی حکم عزل مصدق از نخستوزیری و دیگر انتصاب زاهدی به نخستوزیری را صادر میکند، اما دکتر مصدق این حکم را نمیپذیرد و متوجه کودتا میشود.
و کودتاگران شکست میخورند و خلع سلاح میگردند و شاه به نوشهر رفته بود و به بغداد پرواز میکند و از آنجا به ایتالیا میرود و کودتاگران ناکام میمانند.
اما کودتای 28 مرداد طرحریزی میشود که براساس آن جمعیتی در خیابانها راهپیمایی میکنند و نیروهای کودتا به منزل مصدق میروند و سرهنگی به نام رحیمی ساختمان خانه دکتر مصدق را به توپ میبندد.
اما مصدق موفق به فرار میشود.
زاهدی زمام امور را در دست گرفت و محمدرضا به کشور بازگشت و حکومت سرکوب را در کشور حاکم کرد«ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ـ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی» (در ابتدای سال 1379 وزیر خارجه آمریکا اعتراف کرد که در کودتای 28 مرداد ایران، آمریکا نقش داشته است.)

منبع:

کتاب آیت‌الله روح‌الله کمالوند به روایت اسناد ساواک صفحه 99

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.