صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 20 مرداد 1341


متن سند:

شماره : 5 ـ 785 ـ 1 ـ 5 از : شهربانی استان اصفهان به : ریاست سازمان اطلاعات و امنیت استان دهم موضوع : سخنرانی آقای دکتر بقائی عطف به شماره 41ـ5097 /7 ـ 8 /5 /41 بدین وسیله 5 برگ سخنرانی آقای دکتر بقائی را در روز جمعه 19 /5 /41 در محل تشکیل کنگره حزب زحمتکشان (30 کیلومتری اصفهان) و اسامی هیأت اجرائیه جهت اطلاع به پیوست ایفاد می گردد.
رئیس شهربانی استان اصفهان ـ سرهنگ دژبخش جریان جلسه پایان کنگره حزب زحمتکشان در روز جمعه 19 /5 /41 در محل توقف که اعضای حزب مذکور بدوا آقای نیرومند قطعنامه ای را که حاوی موضوعات ذیل: 1ـ جریان جلوگیری از میتینگ در اصفهان 2ـ جریان امور داخلی حزب در گذشته 3ـ تصمیمات آینده حزب بود قرائت، سپس عزیزاللّه فضائلی1 کارمند فرهنگ اصفهان اشعاری را که درباره مدح آقای دکتر بقائی سروده و در قاب خاتم بود به ایشان داد آنگاه مرتضی موذنی از طرف صنف لنگ باف اصفهان خیر مقدمی گفته و پشتیبانی صنف مذکور را نسبت به حزب زحمتکشان اعلام و لنگی هم که آورده بود، به آقای دکتر بقائی تقدیم نمود سپس آقای غلامحسین رحیمیان2 عضو سازمان نگهبانان آزادی تهران از طرف سازمان مزبور تشکیل کنگره حزب را به اعضای کنگره تبریک گفت و ضمن بیاناتی اظهار داشت که خلاصه آن به شرح زیر است: حزب زحمتکشان در طی 11 سال عمر خود، فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده و دوران مشقت باری را پیمود و اکنون وقت آن رسیده که برای اعاده حیثیت از دست رفته ملی، رهبری ملت ایران را آقای دکتر بقائی بپذیرند زیرا شایستگی این رهبری را دارند و اضافه نمود در گذشته به علت پرده پوشی مقامات مسوول در امر فساد، اگر کسی پرده ها را بالا می زد و حرف حق بر زبان می آورد، متهم به عوام فریبی می شد ولی از هنگامی که دکتر امینی زمام امور را به دست گرفتند و آشکارا فساد هیأت حاکمه را روی دایره ریخت، همه افراد بی غرض بیش از پیش به این اصل، ایمان آوردند که دیگر ماشین اجتماع ما نمی تواند با این مهره های هرز، به گردش خود ادامه دهد و اوضاع و احوال، چنان مردم دنیا را بیدار کرد که موجب بروز جنبشهای ملی و ایجاد دولتهای مستقل در دنیا گردید، وقتی که ملت ما زندگی خود را با دیگران مقایسه می کندبا توجه به پیشرفت دنیا و عقب ماندگی ما متوجه خیانت مهره های هرز می گردد، هیأت حاکمه ما جز فساد و تباهی و فقیر کردن ملت و اخذ وام از خارج، برای پر کردن جیبهای خود کار دیگری نمی تواند انجام دهد و باید جای خود را به رهبران ملی بسپارند، مردم نیز به علت خیانت، آنها را تحت تعقیب قرار می دهند، تنها راه رفع بحران و ایجاد یک محیط سالم، انجام انتخابات آزاد و صحیح است که در آن مردم بتوانند نمایندگان حقیقی خود را به پارلمان بفرستند، دیگر نمی توانند تحمل وعده های رنگین و بی لیاقتی هیأت حاکمه را بکند و شاهد فنای مملکت خود باشند.
پس از پایان حرفهای ایشان آقای دکتر بقائی رشته سخن را به دست گرفت و در حدود 2 ساعت پیرامون اوضاع گذشته کشور و همکاری خود با آقای دکتر مصدق و جبهه ملی سخن گفت و اظهار داشت، ما دکتر مصدق را تا روزی حمایت می کردیم که در جهت منافع مردم گام برمی داشت و بر عکس آنچه شایع کردند، من به جبهه ملی خیانت نکردم بلکه خیانت به جبهه ملی از طرف کسانی صورت گرفت که بخاطر منافع شخصی، به این جبهه روی آورده بودند و وسوسه های همین افراد بود که مصدق را منحرف ساخت، من در زندگی، یک کار غیر اصولی کردم و آن رأی موافقی بود که در مجلس برای اختیارات دوره اول دکتر مصدق دادم ولی بعد که پی به اشتباه خود بردم با این که سالها از آن روز می گذرد، از این گناه استغفار می کنم، در طول مبارزات سیاسی، هر روز مرا به عناوین مختلف و به اتهامات گوناگون از قبیل توهین به مقامات عالیه کشور، افسران ارتش، شهربانی و غیره به زندان کشیدند، در محاکمه اخیر اگر توجه اعلی حضرت همایونی به اصلاح دادرسی ارتش نبود، ممکن بود مرا در دادگاه تجدید نظر نظامی محکوم به اعدام کنند، ما روی پاره ای از اقدامات آقای دکتر امینی، صحه می گذاریم ولی البته این دلیل بر آن نیست که موافق کلیه اقدامات وی باشیم، اصلاحات ارضی برای ایران امر ضروری و حتمی است و جبر زمان و تعدیل ثروت و مالکیت را ایجاب می کند ولی قانونی که برای اینکار اجرا می گردد، ناقص است، در آغاز کار اصلاحات ارضی در ایران که در دولت گذشته صورت گرفت، ایرادات منطقی و نظریات اقتصادی داشتیم که می خواستیم اعلام کنیم ولی دیدیم که بیان این انتقادات، دست آویزی برای مخالفین دولت می گردد و از طرفی خود ما در معرض اتهامات جدیدی از قبیل فئودالیسم قرار می گیریم، کسانی که هر روز خود را مبلغ مخالفین فئودالیسم در ایران جلوه می دهند خود دارای روحیه فئودالیسم می باشند و عجب اینجاست، کسانی این مسأله را پیش کشیده اند که خود، درک موضوع را ندارند و آن را دست آویزی قرار داده اند و چون ما مخالف فئودالیسم در ایران بودیم، فئودالها با توده ای ها بر ضد حزب ما ائتلاف کردند تا ما را شکست دهند زیرا پیروزی خود را در شکست ما می دیدند.
سپس اشاره به اقدامات آقای علم کرده و گفت دکتر امینی ظاهرا به علت عدم توفیق در تنظیم بودجه، استعفا کرد و مسوولیت خطیری به عهده ایشان واگذار شد.
دولتهای گذشته هر کدام سر کار می آمدند می گفتند ما وارث خرابکاری های دولت قبل هستیم، بطور مثال یک وقتی در روزنامه توفیق حلقه ای کشیده بود و عنوانش از منصور تا منصور بود و نوشته بود، کیه کیه من نبودم، معنی آن این بود که بعد از رئیس الوزرا، منصور، رئیس الوزرای بعدی می گفت من باید خرابکاریهای منصور را درست کنم و همینطور تکرار می شد تا باز خود منصور به نخست وزیری می رسید و او هم می گفت باید خرابکاری های نخست وزیران قبل را درست کنم ولی نخست وزیر فعلی ابتکاری از خود نشان داده که حکایت ملانصرالدین است، از ملا، پرسیدند چگونه زندگی خود را اداره می کنی گفت از قرض.
گفتند بعد چه می کنی و چگونه قروض خود را می دهی.
گفت قرض های کهنه را نمی دهم و قروض جدید را هم می گذارم تا کهنه شود آنگاه نخواهم داد حالا موضوع کار دولت ما است که برای توازن بودجه، فکری کردند و آن این است که قرضهائی را که باید بپردازند، ندهند ولی آقای علم باید بداند چاره بحران اقتصادی ایران عدم پرداخت دیون خارجی و داخلی نمی باشد، این امر در نظر جهانیان و اقتصادیون، به ورشکستگی بیشتر شباهت دارد تا چاره اندیشی، برای رفع بحران اقتصادی.
من با صدای بلند می گویم تمام دولتهای گذشته خیانت کردند، مخصوصا دکتر اقبال که خود را غلام حلقه به گوش و جان نثار می دانست، وقتی در مجلس، او را استیضاح می کردند می گفت اجازه بدهید شاه از مسافرت مراجعت نمایند اجازه بگیرم و جواب استیضاح را بدهم، یکی نبود مشتی به دهان او بزند و بگوید که در کجای قانون اساسی نوشته شده جواب استیضاح را باید از شاه اجازه گرفت، هر کاری می کرد آن را به صورت منویات شاهنشاه جلوه می داد و باز خود را غلام خانه زاد شاهنشاه می دانست، در تاریخ، خیانت غلام به ارباب، زیاد دیده شده و بر غلام نیز حرجی نیست ولی در دنیا هیچ کس خیانت دوست به دوست را نمی بخشد اگر چه اقبال خود را مجری منویات اعلی حضرت می دانست ولی باز امکان داشت که در مردم این فکر به وجود آید که او راست نمی گوید ولی از آن جایی که آقای علم نزدیک ترین دوست شاهنشاه هستند، دیگر امکان چنین تصوری در مردم که او خودسرانه و بدون دستور دوست، کاری انجام می دهد وجود نخواهد داشت و آنچه که ایشان انجام دهند، مردم مستقیما به حساب اعلی حضرت خواهند گذاشت، اگر آقای علم به قرآن سوگند یاد کند که فلان عمل اشتباه از طرف او و مأمورین بود نه به دستور شاه، باز مردم خواهند گفت «جمله این کارها، از شه بود.
گر چه با دستور اسداللّه بود» و روی این اصل است که من به عنوان خیرخواهی و مصلحت اندیشی، پیامی از اینجا برای ایشان می فرستم و به صراحت می گویم که ایشان نمی توانند نخست وزیری کنند و هر چه زودتر باید از مقام نخست وزیری کناره گیری نمایند زیرا ایشان در تهران خبر ندارد که رئیس شهربانی اصفهان جلوی متینگ ما را می گیرد، برای هر فرد ایرانی هم مسلم است آقای علم نمی توانند در این وهله که خزانه مملکت خالی و در بازار رکود حکمفرماست و قرضهای خارجی که در زمان دولتهای گذشته گرفته شده، باید پس داد نخواهد توانست کاری انجام دهد، آقای علم می خواهند انتخابات را انجام دهند و شروع انتخابات مجلسین را موکول به انجام انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی کرده اند، البته ما نیز معتقدیم که باید انجمن های ایالتی و ولایتی تشکیل گردد، اگر چه ایشان انتخابات دوره 19 را انجام داده اند ولی در آن زمان ایشان به عنوان وزیر کشور کابینه آقای علاء دست به این کار زدند و مسوولیت آن متوجه ایشان و آقای علاء بود ولی اکنون می خواهند به عنوان نخست وزیر، این کار را بکنند و اینجاست که اهمیت موضوع بیش از پیش ظاهر می گردد و مردم، دوست شاه را مسوول مستقیم این کار می دانند و مجددا با صدای بلند می گویم که آقای علم قادر نیست که مملکت را اداره کند همچنین که دولت قبل و دولتهای اسبق هم نتوانستند، می دانید روی چه اصل، به علت این که می بینید در این دولت ده نفر از وزرای قبل هستند پس بنابراین این چه تغییر دولتی است، در دولت دکتر امینی هم عده ای از وزرای قبلی بودند و در دولت شریف امامی عده ای از اعضای کابینه دکتر اقبال باقی ماندند، باید دید ریشه از کجا خراب است و آن ریشه خراب، کنده شود.
آقای علم یک رئیس دولت معمولی نیست و باید عرض کنم توانائی انتخابات آزاد و صحیح را ندارند، من از نخست وزیری آقای علم در درجه اول برای کشور و در درجه دوم برای خود ایشان نگران هستم و جدا هم نگرانی من عمیق است برای این که ما با هم سابقه آشنایی داریم و از لحاظ دولت هم،آدم بخیلی نیستم، هر کس می خواهد بیاید نخست وزیر بشود ولی برای او خیلی نگران هستم چون دیگر جائی نیست که بشود تکذیب کرد و گفت، دکتر اقبال خودسرانه به نام شاهنشاه عملی انجام می داد، صحبت از دوست نزدیک شاه، در میان است به خصوص که آقای علم آدمی محجوبی نیز می باشد و برندگی آقای دکتر امینی را هم ندارد، من می گویم ما باید با هم، بستگی پیدا نموده و از طریق قانونی جلو برویم تا بتوانیم دولت را در دست بگیریم.
در پایان نخواستم در این مجلس کاری کنم که باعث تأثر حضار بشود ولی هر چه خواستم از دیشب تاکنون به خود فشار آوردم نتوانستم این کار را بکنم و ناچار، یادی از مرحوم علی زهری پیش قراول آزادیخواه ملی بنمایم (این جملات را با حالت گریه و تأثر ابراز می داشت).
چون من دیشب بار دیگر به عنوان رهبر حزب زحمتکشان انتخاب شدم، لازم است که چند کلمه ای از راه و روش آینده حزب صحبت کنم، قبول رهبری حزب، وظیفه شاقی را برایم بوجود آورد، این شرایط و با توجه به مسوولیتی که برای من ایجاد شده است و با توجه به وضعی که کشور ما دچار آن شده همانطوری که آقای رحیمیان هم اشاره کرده اند دیگر پیچ و مهره های هرز به درد نمی خورد و حوصله مردم دارد سر می رود و با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیائی، این مهره ها نیز نمی توانند جلوی انقلاب را بگیرند زیرا تجربه نشان داده «نوری سعید» که خود را قوی ترین نخست وزیر می دانست، چگونه با لباس زنانه خواست فرار کند ولی ملت او را گرفته و کشتند و دیگر مشتی خائن، سرنوشت آنها را در دست ندارد و همچنین «عدنان مندرس» در ترکیه که البته نظایر این جریانات زیاد است دیگر این حرفها که من وارث خرابی گذشته هستم، مردم را قانع نمی کند و این است که با احساس وظیفه سنگینی که به عهده دارم و از آن جا که آدم منفی بافی نیستم و هر وقت که انتقاد کردم راه و چاره را نیز نشان دادم با توجه به خطری که کشور را تهدید می کند و آقای علم نیز آخرین تیر ترکش هیأت حاکمه است، اگر موفق نشود نه تنها سلطنت بلکه موجودیت ایران به خطر می افتد و روی این اندیشه و این که چه کسی در این موقع حساس باید زمام امور را به دست گیرد و کشور را از خطر نجات دهد عرض می کنم که من بر خلاف تصور بعضی ها از مقام بدم نمی آید ولی آن چنان هم عاشق مقامات نیستم که برای آن یقه پاره کنم، زندگی من نیز دلیل زنده ای بر این ادعا می باشد و به عنوان نمونه باید بگویم که من بیست و دو سال است که در مقام دانشیاری دانشگاه هستم و برای ارتقا به استادی، اقدامی نکرده ام، من این عرض را خالصا و مخلصا می کنم که مملکت به پرتگاه هولناک می رود و چون عدم موفقیت علم غیر از عدم موفقیت اقبال است و شکست او شکست شاهنشاه می باشد از این جهت است که به او پیغام می دهم برای حفظ خود و شاه و مملکت از نخست وزیری کناره گیری کند و ادعائی را که تاکنون نکرده ام، ولی از لحاظ موقعیت و وضع مملکت حاضرم زمام امور کشور را به دست گیرم.
دوستانم می دانند که من تاکنون بارها در معرض این مقام بودم و در عین حال برای حصول به این مقام یقه پاره نکردم، البته من برای به دست گرفتن زمام کشور نمی توانم و نمی خواهم قیام کنم و نمی خواهم به زور نخست وزیر شوم ولی حاضرم در شرایط قانون اساسی نخست وزیر قانونی بشوم و ملت ایران نیز در شرایط قانونی پشت سر ما بیایند و از ما حمایت کنند و از لحاظ برنامه آینده وظیفه حزب زحمتکشان این خواهد بود که در چهارچوبه قانون اساسی، حکومت را به دست بگیرد گفتنی ها زیاد است و اگر موفق شوم در میتینگ 28 مرداد، آنها را خواهم گفت و فعلاً برای آن که مدعوین محترم، حوصله شان سر نرود، ختم اولین کنگره حزب زحمتکشان را اعلام می دارم.
[اسامی هیأت اجرائیه:] 1 ـ شیرازیان، چوب فروش در تهران 84 رأی 2 ـ یاسری، کارمند شرکت نفت 89 رأی 3 ـ عباس دیوشلی،کارمند فرهنگ تهران 100 رأی 4 ـ کاظم میرعمادی، دبیر دانشگاه اصفهان 100 رأی 5 ـ سعید فارس، وکیل دادگستری 99 رأی 6 ـ مهندس عقیلی، عضو بازنشسته وزارت کشاورزی و معاون نایب التولیه خراسان 97 رأی 7 ـ نیرومند، عضو شرکت نفت مسجد سلیمان 64 رأی 8 ـ آقابخشی، کارمند فرهنگ 59 رأی 9 ـ قناد، چوب فروش در تهران 83 رأی 10 ـ شاه بزاز،1 اهل دزفول 68 رأی 11 ـ وحیدی، وکیل دادگستری 86 رأی 12 ـ بنکدار، عضو بانک ایرانیان 70 رأی 13 ـ قوانینی، کارمند فرهنگ تهران 88 رأی 14 ـ احمدی پور، کارمند فرهنگ کرمان 68 رأی

توضیحات سند:

1ـ عزیزاللّه فضایلی: فرزند محمدابراهیم، در سال 1313 هش در شهرضا متولد شد.
پس از اخذ لیسانس در رشته زبان انگلیسی، به عنوان دبیر دبیرستانهای اصفهان به تدریس انگلیسی اشتغال داشت.
نامبرده از اعضای رسمی حزب زحمتکشان در اصفهان بود.
پرونده های انفرادی ساواک 2ـ غلامحسین رحیمیان فرزند رحیم در سال 1282 در باجگیران متولد گردیده است.
دارای تحصیلات غیر کلاسیک ولی اهل مطالعه زیاد بوده است.
وی از لحاظ تفکر خود را یک نفر سوسیالیست ملی (نه فاشیست) دانسته و افرادی چون حسین مکی، دکتر بقائی و سرلشکر زنگنه را دوستان صمیمی خود معرفی نموده است.
در سند ساواک (تاریخ 8 /9 /1340) آمده است: نامبرده در جریان مرحله نخست انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی و تشکیل سازمان نگهبانان آزادی از طرف دکتربقائی رهبر حزب زحمتکشان، به علت دوستی دیرین و اشتراک فعالیتی که در گذشته با دکتربقائی داشته، رسماً همکاریهائی را با این سازمان آغاز و در کلیه اجتماعات نمایشهائی که از طرف این سازمان در نیمه دوم سال 39 برگزار می شده شرکت می نموده.
پرونده های انفرادی ساواک 3ـ غلامحسین شاه بزاز: فرزند محمدحسن، در سال 1304 ه ش در دزفول متولد شد.
دارای تحصیلات ششم ابتدائی و به شغل کشاورزی و بزازی در دزفول مشغول بوده است.
یاد شده عضو کمیته مرکزی و مسوول کمیته حزب زحمتکشان شهرستان دزفول و از مخالفان دکتر مصدق در دزفول بوده است.
پرونده های انفرادی ساواک

منبع:

کتاب مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 41









صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.