تاریخ سند: 18 اردیبهشت 1357
مکالمات سوژه در تاریخ 18/2/37[1357ش1] از ساعت 0715 الی 0730 روز بعد
متن سند:
مکالمات سوژه در تاریخ 18 /2 /37[ش1] از ساعت 0715 الی 0730 روز بعد2
شخصی به نام غفاری از تهران زنگ زد و با سوژه صحبت کرد. 0218
غفاری: شما خود آیتالله صدوقی هستید!
صدوقی: بله
غفاری: یکی از دوستان امشب خدمتتان میرسد و من چون خانمم فارغ شده است، هفت، هشت
روز دیگر خدمت میرسم.
صدوقی: امروز عصری میآیند.
غفاری: امشب خدمتتان میرسند. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخص ناشناس صحبت کرد و گفت: آقای رضازاده3 آنجا هستن؟
صدوقی: بله اینجا هستند، چی کارشان دارید؟
ناشناس: برای رفتن بیرون میخواستم سؤال کنم.
صدوقی: بالاخره آنها4 درنیامدند؟
ناشناس: ما هم در انتظارش هستیم؛ کاری دارید؟
صدوقی: بله، سری بزنید.
*****
شخص ناشناس تلفن زد.
مخاطب: حاجی آقا دور از تلفن هستن و چند دقیقهای طول میکشد.
ناشناس: به ایشان بگویید که قرار است آقای [محمدکاظم] شرفی5 و آقای [ابوالقاسم] شعشعی6 بیایند پهلوی ایشان و به اتفاق می آیند حسین آباد.7
مخاطب: چشم. سپس مکالمه تمام شد.
*****
[محمدعلی] ربانی8 ازمنزل سوژه به شخصی ناشناس تلفن زد و پرسید: رسید؟
ناشناس: بله، همانجا باشید تا من پسره را بفرستم.
*****
شخصی تلفن زد و پرسید: حاجی آقا هستن؟
مخاطب: خیر
ناشناس: مسافرانتون آمدند و کرایه ایشان را دادیم و قرار شد بروند.
*****
جوانی تلفن زد و گفت: با حاجی آقا کار دارم.
مخاطب: خواب هستند.
جوان ناشناس: آیا فردا مغازهها تعطیل است یا نه؟
مخاطب: اعلامیهها که اینطور میگویند.
جوان ناشناس: اعلامیهها که امضاء درستی ندارند.
مخاطب: بروم از خودشان بپرسم.
بعد از مدتی جواب داده شد: بناست که تعطیل بکنند.
جوان ناشناس: آیا خود حاجی آقا با این تعطیلی موافق هستند؟
مخاطب: بله. سپس مکالمه تمام شد.
*****
جوانی تلفن زد و پرسید: ما از آقای [سیدابوالقاسم] خوئی9 تقلید میکنیم، باید از آقای خمینی10 تقلید بکنیم؟
صدوقی: نه، از همان آقای خوئی تقلید کنید.
جوان ناشناس: ماها که به سن بلوغ رسیدهایم و اولیاء ما نمیگذارند در مسجد و غیره برویم، باید حرف آنها را گوش کنیم؟
صدوقی: در امر دینی کسی نمیتواند دخالت کند.
جوان ناشناس: آیا از بانک پول بگیریم مثلاً ماشین بخریم، حرام است یا حلال؟
صدوقی: چون نزول بانکی باید بدهید، حرام است. سپس مکالمه تمام شد.
*****
حاجی بیبی که گویا خانم آقای صدوقی است، به آقای [ابوالقاسم] مناقب11 تلفن زد و گفت: هفت هشت نفر قرار است از قم بیایند و نهار اینجا هستن آیا کسی اضافه میشوند.
مناقب: والله نمیدانم و آقای [سیدروحالله] خاتمی12 هم که خودشان در اردکان مجلس دارند و فکر نکنم بیایند.
حاجی بیبی: پس برای بیست نفر تدارک میبینم؛ کباب خالی بدهیم.
مناقب: کباب خالی خوب نیست، یه چیز سفره پر کن باشه مثل آن دفعه.
حاجی بیبی: باشه و ببینم. سپس خداحافظی کردند.
*****
سوژه با شخصی به نام حاجی [تقی] سمسار13 تماس گرفت.
مخاطب: حاجی سمسار نیستن و رفتند بانک.
صدوقی: به حاجی سمسار بگوئید یک چک تاریخ 19 که هشت هزار تومان است و به امضاء حاجی محمد مقنی است، اگر پیش ایشان است به حساب نگذارند.
مخاطب: روی چشم. سپس مکالمه تمام شد.
*****
سوژه با بیمارستان گودرز تماس گرفت و گفت: با دکتر[حاجب] مرتاض14 کار دارم.
مخاطب: منزل هستن.
صدوقی: شماره منزل چی هست؟
مخاطب: 24748
توضیحات سند:
ـ
1. در تاریخ 25 اسفندماه سال 1354ش، قانون تبدیل تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی به تصویب مجلسین رسید و در تاریخ 30 اسفندماه همان سال با امضای شاه، طرح تقویم ایران به اجرا درآمد و از اول فروردین ماه، سال 1355 به سال 2535 رسمیت یافت. این تاریخ براساس 2500 سال تاریخ شاهنشاهی و سلطنت پادشاهان بنا نهاده شد و مبدأ آن روز تاجگذاری کوروش بود. سرانجام پس از اوج گیری مبارزات مردم ایران، درتاریخ 5 شهریورماه سال 1357ش و در آغاز نخست وزیری شریف امامی، تاریخ شاهنشاهی، به تاریخ هجری شمسی تبدیل شد.
2. روز سه شنبه، 19 اردیبهشت ماه، مصادف با چهلمین روز شهدای یزد بود. برای برپائی این مراسم، تدارک قابل توجهی دیده شده و اعلامیههای متعددی نیز در سطح یزد پخش گردیده بود. در همین روز(18 /2 /57) گزارش شد:
« یک برگ اعلامیه به قطع 40 در 56 که یک دست مسلح به تفنگ در وسط آن کشیده و نقشه و نام چند شهر ایران و چند کشور در آن ترسیم و نوشته شده، همچنین یک برگ اعلامیه سیدعبدالله شیرازی در مورد برگزاری مراسم چهلمین روز کشته شدگان یزد در روز سه شنبه 19 /2 /2537 در مشهد، در شهر یزد مشاهده و جمع آوری که فتوکپی آنها به پیوست ایفاد میگردد.»
در بالای این اعلامیه، آیات: « یاایهاالذین آمنوا خذوا حذرکم » و « فقاتلوا ائمّه الکفر » و در ذیل آن، « اربعین شهیدانمان گرامی باد . مردم مسلمان یزد » طراحی شده بود. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . جلد سوم، سند شماره: 14 /1- 23 /5- 5 - 18 /2 /2537
3. از فرهنگیان مبارز یزد.
4. منظور آیتالله صدوقی(ره) از « آنها »، اعلامیههائی است که در این روز در خصوص برگزاری مراسم ازبعین شهدای یزد، تهیه گردید و توزیع شد. شهربانی یزد در همین روز، گزارش نمود: «بعد از ظهر روز 18 /2 /2537 تعداد 24 برگ اعلامیه مختلف در مسجد ریک شهر یزد که مربوط به برگزاری مراسم چهلم کشته شدگان یزد از طرف حوزه علمیه قم در قم و روح اله خاتمی در شهر اردکان و روح اله خمینی میباشد، مشاهده و جمع آوری شده است. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 3. سند شماره: 16 /1- 23 /5- 5 - 18 /2 /2537
5. حجتالاسلام محمدکاظم شرفی صدرآبادی(شرفی نیا)، معروف به شرفی، فرزند اکبر در سال 1318ش در صدرآباد رستاق یزد به دنیا آمد. پس از تحصیلات تا دوم دبیرستان، تا سال 1338 ش در صدرآباد به زیلوبافی مشغول شد و سپس به علوم حوزوی روی آورد و تحصیلات خود را در مدارس علمیه شفیعیعه یزد و مدرسه خان قم پی گرفت. در سال 1347ش که در شهرستان قیر به منبر میرفت از طرفداران امام خمینی(ره) معرفی و در سال 1349، برای مدت 3 ماه ممنوعالمنبر شد. او که از رفقای نزدیک آقای راشدیزدی بود، در سال 1350 به یزد بازگشت و به وعظ و خطابه مشغول شد. در سال 1351 به علت تبلیغ امام(ره) و مخالفت با مراسم نیایش شاهنشاهی در بین طلاب یزد، مورد حساسیت ساواک قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی نماینده آیتالله شهید صدوقی(ره) در سازمان زمین شهری و به مدت 11 سال نیز با دادسرای انقلاب همکاری داشت. ایشان در کنار سفرهای تبلیغی خود، مدتی نیز در دفتر امام جمعهی یزد فعالیت نمود. اسناد ساواک . پرونده انفرادی . دانشنامه مشاهیر . ج 2 . ص 801
6. ابوالقاسم شعشعی یزدی فرزند احمد در سال 1331 ش در یزد به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی،در سال 1352ش، به دانشگاه راه یافت و در سال 1355ش از دانشکده الهیات دانشگاه تهران، لیسانس فلسفه و حکمت اسلامی گرفت. او که با انجمن ضدبهائیت همکاری داشت و در جلسات تفسیر قرآن در شهر یزد، ایفای نقش مینمود، پس از پایان تحصیلات، به آموزش و پرورش رفت و به تدریس مشغول گردید. وی، با حجتالاسلام راشد یزدی ارتباط داشت و به همین دلیل در سال 1353ش، از افراد مرتبط با «روحانیون مخالف و ناراحت» معرفی گردید و در دوران انقلاب اسلامی، از یاران و همراهان آیتالله شهید صدوقی(ره) بود.
ابوالقاسم شعشعی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مشاغل و مناصب مختلفی فعالیت نمود که از آن جمله است: شهردار اردکان . مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد . مشاور فرهنگی استاندار . رئیس دفتر معارف اسلامی . کاردار ایران در یمن . کاردار موقت ایران در عراق . کاردار ایران در کویت . عضو شورای اسلامی شهر یزد . اسناد ساواک پرونده انفرادی . دانشنامه مشاهیر یزد . ج 2 ص 817
7. روستای حسین آباد مهریز
8. حجتالاسلام محمدعلی ربانی فرزند حاج محمدحسن در سال 1316 ش در محله کوشکنوی یزد به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران ابتدائی و متوسطه، تحصیلات علوم دینی را در حوزههای علمیه یزد و قم سپری نمود و پس از آن، از سال 1335 ش، سالها در سنگر تبلیغ در شهرهای یزد، اصفهان، کرمان، کاشان، تهران و زاهدان به نشر معارف دینی پرداخت که این فعالیت از سال 1339 ش رنگ و بوی جدّی تر داشت. حمایت ایشان از نهضت امام خمینی(ره) و مبارزه با رژیم شاهنشاهی، موجب شد تا در خرداد ماه سال 1354 ش، به اتهام شرکت نکردن در مراسم نیایش شاهنشاهی، ممنوع المنبر شود که این ممنوعیت تا بحبوحهی انقلاب اسلامی در سال 1357 ش ادامه داشت. حجتالاسلام ربانی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیتهای مختلفی انجام وظیفه نمود که از آن جمله است: قائم مقام وزیرکشور در شورای شهر . رئیس سیاسی عقیدتی ژاندارمری و نیروی انتظامی یزد . عضو شورای هماهنگی سازمان تبلیغات یزد . اسناد ساواک . پرونده انفرادی و دانشنامه مشاهیر یزد . ج 1. ص 613.
9. آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویى، فرزند سید علىاکبر از مراجع بزرگ شیعه در رجب سال 1317 ﻫ ق/ آبان 1278 ﻫ ش در شهرخوى پا به عرصه وجود نهاد. در 13 سالگى به نجف اشرف مشرف شد و از محضر استادان بزرگ آن حوزه کهن بهره برد و خود نیز از استادان علوم آن دیار شد. ایشان از جمله موفقترین شاگردان آقا ضیاء عراقى ومرحوم نائینى و کمپانى بود و خود موفق به پرورش شاگردان بزرگى شد. در ماجراى لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى به مخالفت با رژیم پهلوى برخاست. وى پس از 94 سال خدمت و تحمل فشارهاى بى شمار از سوى دولت بعثى عراق، روز پنج شنبه هشتم صفر 1413 ﻫ ق برابر با 17 مرداد 1371 ﻫ ش به سراى باقى شتافت. از وى کتابها و مقالات ارزشمندى از جمله کتاب رجال او باقی مانده است.
10. آیتالله العظمی حاج آقاروح الله موسوى خمینى، فرزند سید مصطفى موسوى در 20 جمادى الثانى 1320ق اول مهر 1281 ﻫ ش در شهرستان خمین چشم به جهان گشود. پس از تحصیل مقدماتى، در سال 1300 به حوزه علمیه اراک، که تحت زعامت آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى(ره) قرار داشت، رفت و یک سال بعد که آیتالله حائرى حوزه علمیه اراک را به قم انتقال داد، ایشان هم به قم آمد. در سال 1306 سطح را به پایان رسانید و در محضر آیتالله حائری به درجه اجتهاد رسید. تدریس علوم «منقول» و خارج فقه و اصول را در سال 1324 همزمان با ورود آیتالله بروجردى به قم آغاز کرد که البته پیش از شروع به تدریس درس خارج، سالیان دراز به تدریس «سطح» اشتغال داشت. امام خمینى در اردیبهشت 1323، اولین بیانیهی سیاسى خود را مبنى بر قیام عمومى علماى اسلام وجامعه اسلامى، آشکارا اعلام داشت و به رغم آنکه پاسخ مناسبى دریافت نکرد، امیدوار و مقاوم به مبارزات خود ادامه داد.
در فروردین سال 1340ش آیتالله بروجردى رحلت کرد. رژیم شاهنشاهی که فکر میکرد حوزهی علمیهی قم، با رحلت آیتالله بروجردی، بدون زعیم است، در 16 مهر ماه سال 1341 لایحه انجمنهاى ایالتى ولایتى را توسط کابینه امیر اسدالله علم مطرح و به تصویب رساند. در این موقع امام به همراه علماى بزرگ قم و تهران دست به اعتراضات همه جانبه زدند که در این میان، لحن تلگرافهاى امام به شاه و نخست وزیر، تند و هشدار دهنده بود و در پى آن شاه که مىخواست اصول ششگانه اصلاحات خویش را که به دستور امریکاهایی قصد اجرای آن را داشت، به رفراندوم بگذارد، با بیانیهی کوبنده - بهمن 1341 - امام مواجه شد. در ادامهی این مبارزات، با پیشنهاد امام خمینى، عید نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد و متعاقب آن، شاه که در صدد سرکوب بود، در فروردین 1342 که مصادف با شهادت امام جعفر صادق(علیه السلام) بود، فاجعهی خونین فیضیه و شبیه به آن را در طالبیه تبریز به وجود آورد. به دنبال این فاجعه بود که امام اعلامیه معروف خود را در 13 فروردین 1342،تحت عنوان «شاه دوستى یعنى غارتگرى» منتشر ساخت.این مبارزات که براى رژیم گران تمام مىشد باعث دستگیرى امام در سحرگاه 15 خرداد 42 و فاجعه خونین 15 خرداد گردید؛ اما با فشار علماء و مردم، دستگیرى و حبس حضرت امام(ره)، در 11 مرداد ماه همان سال به پایان رسید. ولى این ظاهر قضیه بود؛ چون امام پس از آن به منزلى در داودیه منتقل شد که این حصر خانگی تا 16 فروردین سال بعد ادامه داشت و نهایتاً در این روز امام به قم منتقل شد. روشن بود که مبارزه به این جا ختم نمىشد. با افشاگریهای امام، علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، ایران در آبان 1343 مجدداً در آستانه قیام قرارگرفت که در پى آن، در سحرگاه 13 آبان 1343، امام(ره) دوباره دستگیر و از آنجا به تهران و سپس از طریق هوایى به آنکارا تبعید شد. این تبعید، یازده ماه به درازا کشیده شد و پس از آن، امام در 13 مهر 44 به تبعیدگاه دوم فرستاده شد؛ یعنى از ترکیه به عراق اعزام گردید که این تبعید مدت 13 سال به طول انجامید. حضرت امام، در این مدت طولانى، دست از مبارزه برنداشت و با صحبتها و سخنرانیها و بیانیهها، ضمن آگاهی بخشی و راهنمایى مردم در مسیر مبارزه، همواره رژیم شاهنشاهی را مورد حمله قرار میداد؛ که این تلاشها در سال 1356ش به ثمر نشست و انقلاب اسلامی در سراسر ایران آغاز شد. اخراج امام از عراق، یکی از اقداماتی بود که سیاستهای استعماری برای مقابله با انقلاب اسلامی مردم ایران طراحی کردند و از این رو، پس از آنکه دولت کویت اجازهی ورود به ایشان را نداد، ایشان در 14 مهر 57 از بغداد به پاریس عزیمت نمود و در نوفل لوشاتو ساکن شد و از آنجا به هدایت و رهبری انقلاب اسلامی پرداخت. شرایط حاکم بر فضای سیاسی اجتماعی ایران در ماههای پایانی سال 1357ش، رژیم شاه را مجبور کرد با بازگشت امام(ره) به ایران موافقت نماید. علی رغم بسته شدن فرودگاهها برای مدتی محدود، در نهایت این اقدام عملی شد و حضرت امام در تاریخ 12 بهمن 1357 در میان استقبالی تاریخی به ایران بازگشت و در عصر همان روز در بهشت زهرا(س) تهران با مردم ایران سخن گفت و مانند گذشته،دولت وقت را غیر قانونى اعلام کرد؛ که این دولت نیز پس از 10 روز متلاشی شد و انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید.
امام پس ازپیروزى انقلاب در تاریخ 10 اسفند 57 از تهران به قم رفت وتا زمان ابتلاء به بیمارى قلبى - 2 بهمن 1358 ـ در این شهر بود، تا اینکه مجدداً برای مداوا به تهران بازگشت و پس از 39 روزی که در بیمارستان قلب تهران بستری بود، به طور موقت در منزلى در منطقه دربند تهران ساکن شد و پس از آن، در تاریخ 27اردیبهشت 1359 بنا به تمایل خود، به منزلى در محله جماران نقل مکان کرد و تا زمان رحلت – 14 خرداد 1368 - در همین منزل ماند.
دهها کتاب و اثر گرانبها از امام خمینى در مباحث اخلاقى، عرفانى، فقهى، اصولى، فلسفى، سیاسى و اجتماعى بر جاى مانده که بسیارى از آنها منتشر شده است.
11. حجتالاسلام محمدرضا مناقب (خیاطان یزدی قبلی و مشهور به ابوالقاسم مناقب) فرزند حسین در سال 1311ش در یزد به دنیا آمد. پس از گذراندن دورهی مقدماتی علوم حوزوی، در سال 1329 ش راهی قم شد و به مدت 6 سال از محضر اساتید حوزهی علمیه قم بهره مند گردید و پس از آن به یزد بازگشت و در سنگر وعظ و خطابه و تدریس به خدمت مشغول شد. ایشان که همواره یکی از یاران آیتالله شهید صدوقی(ره) به شمار میرفت و در طول دوران نهضت امام خمینی(ره) با سخنان انقلابی خود، نقش آفرین و داماد شهید صدوقی نیز بود، در سال 1349ش به دلیل عدم شرکت در مراسم نیایش! شاهنشاهی، به مدت 3 ماه ممنوع المنبر گردید. آقای مناقب، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به فعالیتهای خود ادامه داد و در سال 1360ش یکی از کاندیداهای یزد برای مجلس شورای اسلامی بود. حجتالاسلام مناقب در فروردین 1388 دار فانی را وداع گفت. اسناد ساواک . پرونده انفرادی و دانشنامه مشاهیر یزد . ج 2. ص 1471
12. آیتالله حاج سیدروحالله خاتمى اردکانى در سال 1284 ش در اردکان یزد متولد شد. در حوزههای علمیهی شهرهای اردکان و یزد و اصفهان، سطوح عالى را طى نمود و سپس به قم مهاجرت کرد و از محضر آیتالله العظمی حایرى یزدى(ره) بهره برد و پس از آن به اردکان بازگشت و سالهاى متمادى به ترویج دین و تبلیغ احکام اسلام پرداخت و در طول نهضت امام خمینى(ره) همیشه همراه و همسنگر ایشان بود. ایشان که با امام خمینی(ره) دوستى دیرینه داشت در جریان مبارزات، به همراه آیتالله شهید صدوقی(ره)، یکی از ستونهای مبارزاتی در منطقه به شمار میرفت که همواره مورد حساسیت ساواک قرار داشت. آیتالله خاتمی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در سنگرهای مختلف به انجام وظیفه مشغول شد که یکی از آنها نمایندگی امام(ره) و امامت جمعه یزد، بعد از شهادت آیتاللّه صدوقى(ره) بود. ایشان که در طول دفاع مقدس همواره از هرگونه حمایت از رزمندگان اسلام دریغ نمىورزید، در پنجم آبان ماه سال 1362ش در سن 85 سالگى دار فانى را وداع گفت و به جوار رحمت حق پیوست.
13. حاج تقی سمسار، از کسبه متدین یزد که دارای شغل عکاسی بود و از یاران شهید آیتالله صدوقی به شمار میرفت.
14. دکتر حاجب مرتاض از جراحان برجسته استان یزد که درحال حاضر نیز به فعالیتهای پزشکی خود اشتغال دارند.
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 1