صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

متن سند:

برادر عزیز سلامی خونین و پردرد از کشوری که سلامتی و سلام از همه جایش گریخته، از قلبی و قلبهایی که می خواهند گرمی شهادت را از آنها بربایند، بپذیر به لطف خدا، من و خانواده نفسی می کشیم ولی از شرایط سلامتی هیچ چیز در جسم و روح ما وجود ندارد و حتی امید به آینده هم لرزان و تار است.
انا لله و انا الیه راجعون و لا حول و لا قوۀ الا باللّه العظیم و الحمداللّه الذی لا یحمد علی مکروه سواه.
بهتر آن است که با پیامبر بزرگمان همصدا شده و بگوییم : الهی انت رب المستضعفین.
الی من تکلّنی.
الی عدو یتجهمنی ام الی صدیق تکلف امری.
و با این وصف باید امید به نجات را از لطف کارگشای پروردگار درخواست کرده به یاد آوریم، اَمَّن یجیب المضّطر اذا دعاه و یکشف السوء.
برادر عزیز.
از این شکایت تلخ و دردناک و چون شقشقه صورت و از افسردگی، برادران، معذرت خواسته، خلاصه ای از وضع فعلی لبنان عرض می شود : گمان دارم، وضع لبنان از نظر عمومی و وضع سیاسی جامعه این کشور حاجت به یادآوری دارد.
از گذشته ها گروهی از رهبران مارونی لبنان معتقد بودند که اگر لبنان مانند کشورهای دیگر شود و جامعه ای اعتقادی در آن پی ریزی شود.
حقوق و حیثیت مذهبی و تاریخی خود را از دست داده و پایمال اکثریت مسلمان این منطقه می شوند.
این ادعاء باطل در افکار اکثریت مردم مارونی که تاریخی تلخ و پرمبارزه دارند رواج یافت.
نمونه ی روش پاره ای از کشورهای عرب با مسیحیان و یا با اقلیت های مسلمان نیز دلیل ادعای آنان بود.
استعمارگران و دشمنان اسلام و همه ادیان نیز از این نقاط ضعف بهره برداری کرده آن را شدت می دهند.
پایه گزاران دولت اسرائیل هم در سالهای مابعد جنگ بین المللی اول تلاش می کردند عللی ایجاد کنند که وجود یک دولت عنصری و نژادی را اقتضا کند و برای این کار این افکار را و بخصوص «عدم قدرت همزیستی میان مذاهب گوناگون» دامنه زده، شواهدی تاریخی و فلسفه های اجتماعی برای آن ساختند.
در سال 1943 میلادی فرانسویها پس از این یک ربع قرن استعمار در لبنان کشور مستقلی و با صورت خاص و عجیبی در لبنان به وجود آورند.
خلاصه این جامعه جدید در یک جمله خلاصه می شد: باید امتیازات سیاسی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی به مارونیها داد تا وجود متمایز آنان حفظ شود و آنان در جامعه ی جدید هضم نشوند.
بعدها به تدریج مردم بیدار شدند، مسلمانان و مسیحیهای ارتودوکسی رفته رفته به حق خود آگاه و تحولات دامنه دار جهان و بخصوص خاورمیانه این بیداری را بیشتر کرد و در نتیجه وضع این جامعه جدید به خطر افتاد.
نخست سعی کردند این کشور را کشور، اقلیتهای عرب نام نهند و با دادن پاره ای از امتیازات به رهبران سیاسی آنان و مردم را ساکت کنند ولی این کار هم نه تنها رهبران سیاسی را فاسدتر کرد، بلکه فاصله آنها را با مردم بیشتر نمود و رفته رفته کشوری شبیه «به جنوب افریقا» و جامعه ی دارای تفاوت نژادی بین مردم به وجود آمد.
شکایت مردم روز به روز افزوده شد و علیرغم آبادی و ثروت ظاهری و رفاه پاره ای از مناطق «که به علل وضع منطقه پدید آمده بود» هموطنان را به کشور خود بی علاقه و جامعه ای سست و لرزان خلق کرد.
نهضت مقاومت فلسطین که از آزادیهای لبنان و تضادهای داخلی آن حداعلای استفاده را برد، به عللی چند سازمانی یک پارچه و با قدرتی متمرکز نبود.
این نهضت در خارج فلسطین به وجود آمد و قدرت مرکزی نداشت.
کشورهای عرب و سازمانهای سیاسی عربی و جهانی هم هر یک سعی کردند از این نمد کلاهی برای خود بسازند و به رفقای فلسطینی خود فقط کمکهای مالی و نظامی بکنند و از این جهت در داخل این سازمان و حتی در داخل سازمان الفتح که اکثریت مطلق این نهضت را تشکیل می دهد تضادهای شدید به وجود آمد.
و چون نهضت مقاومت با خطرات گوناگون مواجه بود، و حوادث سپتامبر اردن 70[19] هم آنان را پریشان کرده بودند، سعی کردند از میان مسلمانان ناراضی و یا از میان ناراضیان لبنان که بیشتر مسلمان بودند، یاران مسلحی برای خود دست و پا کند و سازمانهای ـ ملیشیا ـ به وجود آمد.
این قدرت مسلح جدیده که مورد احترام جهان قرار داشت به کلی موازنه قدرت را در لبنان فرو ریخت و تفوق نظامی مارونیها که با ارتش دولتی تأمین می شد از بین برد و با چند تجربه خونین و کوچک معلوم شد ارتش لبنان نمی تواند قدرت سردمداران را حفظ کند.
این وضع سبب شد که مارونیها سعی کنند سازمان ملی مسلح و وسیع و مجهزی به وجود بیاورند و از قدرت دولتی خود برای خرید اسلحه و آمادگی بهره برداری کنند.
عامل سوم و مهم دیگر که در تغییر وضع اجتماعی لبنان نقش وسیعی ادا کرد جنبش شیعیان بود که با رهبری حرکت محرومین در چند سال اخیر انجام گرفت.
مارونیها شیعیان را به عنوان اقلیت اسلامی ظلم کشیده و پرعقده می شناختند و از رهبران فاسد سیاسی آنان سوءاستفاده می بردند.
محرومیت افراد این مذهب و نارضایتی دایم آنان نیز کاملاً مشاهده می شد.
جنوب لبنان هم که مرکز اول شیعیان بود بزرگترین فداکاریها و فشارهای اسرائیلی را به خاطر فداییان تحمل می کرد از این جهت مارونیها تصور می کردند و در ساعات مصیبت بزرگ و مشکلات مصیری حتما شیعیان را در کنار بقیه مسلمانان نخواهند دید.
بلکه یا آنان همکاری کامل با...
خواهند کرد و یا حداقل بیطرف خواهند بود.
این تصور هم نقش برآب شد.
شیعیان در سالهای اخیر ثابت کردند که در قضایای اسلامی و عربی و بحرانهای ملی ـ پیشقدم بوده، افکار غضب آلود، تاریخ آنان را منحرف نخواهند ساخت.
این وضع پیچیده و قابل انفجار لبنان که مارونیها را برای یک تغییر کلی آماده می کرد از یک سوء و قدرت تزاید فداییان در لبنان و در نتیجه نگرانی اسرائیل و اربابان او از سویی دیگر و مبارزات پنهانی و علنی کشورهای عربی در بین خود و بخصوص روابط مصر و سوریه بعد از اتفاقنامه سینا و عوامل بین المللی دیگر لبنان در آستانه بحران خونینی قرار داد که پس از شانزده ماه جنگ داخلی هنوز ساحل نجاتی به چشم نمی خورد.
در لبنان با یک آمار تقریبی بیش از پنجاه هزار فلسطینی و لبنانی کشته شده نصیب شیعیان در حدود دوازده هزار نفر است، مجروحان ناقص العضو این عدد را به یک صد هزار نفر می رساند و قسمت شیعیان هم سی هزار نفر تقریبا می شود.
بیش از شصت میلیارد دلار ضرر مادی این کشور کوچک و مستمند را تشکیل می دهد.
خرابی غیر قابل تصور است.
عموم سازمانهای دولتی ویران شده و عموم پرونده ها و مستندات اساسی ادارات دولتی، حتی سندهای مالکیت و نقشه های برنامه های عمرانی و شناسنامه ها و غیره همه و همه آتش زده شده و به سرقت رفته است.
وضع روحی مردم : اطمینان متقابل هموطنان به یکدیگر، صفات مردمی و مزایای اخلاقی، آبروی فراوان این کشور متمدن به...
تحصیلکردگان و متخصصین و کاردانان همه و همه بر باد رفته است.
محنت لبنان را به طورکلی می توان به دو فصل تقسیم کرد : فصل اول که در ابتدای بحران تا اواخر زمستان گذشته و به اصطلاح «قبل از جنگ جبلی لبنان» ادامه داشت.
مشخصات این فصل را می توان این طور خلاصه کرد 1ـ تجاوزات از طرف مارونیهای مسلح که امتیازات خود را در خطر می یافتند، شروع شد.
آنان مسلمانان و همه مردم را در مقابل دوراهی قرار دادند، یا باید امتیازات آنان حفظ شود و مردم دیگر هموطن درجه 2 شناخته شوند، همه چیز به حال خود باقی باشد.
لبنان از بقیه کشورهای عرب جداست، در جنگ اسرائیلی بیطرف است، این کشور به غرب و دوستان غرب وابستگی دارد، سازمان مقاومت فلسطین باید محدود شود و فعالیت خود را در لبنان تعطیل کند.
و یا باید کشور را تقسیم کرد و یک کشور مارونی و یک کشور مسلمان به وجود آید و این هم در حقیقت خلق اسرائیلی دیگر و خطرناکتر در قلب جهان اسلام بود.
مسلمانان لبنان و بخصوص شیعیان که از این دوراهی جز خسارت و فنا و تشتت و ذلت نتیجه ای نبردند هر دو پیشنهاد را رد کردند و در کنار فلسطینیها از مناطق خود دفاع کردند.
جهان عرب تقریبا همه یک جا، با مسلمانان هماهنگی می کرد، مسلمانان لبنان و بسیاری از مسیحیان وطن پرست هم یک دل و یک زبان با فلسطینیها در مبارزه شرکت کردند اروپا هم نتوانست کمکی به مسیحیان نژادپرست بنماید.
2ـ و آنگاه، ضعف و انحطاطی در جبهه مسلمانان و فلسطینیان دیده شد از سوریه درخواست کردند دخالت کند.
سوریه هم گروهی از سربازان خود را به نامهای سازمانهای فلسطینی وارد میدان کرد و توازن قوا را به نفع مسلمانان و فلسطینیان به هم زد.
3ـ مارونیها تسلیم شدند، و به حکمیت سوریه، که خود مورد مراقبت جهان مسیحی بود رضایت دادند.
کشورهای غرب و بخصوص امریکا و فرانسه و واتیکان در مقابل فشار افکار عمومی مسیحیان می گفتند: دخالت نظامی در لبنان، منافع همه را به خطر می اندازد و در عوض سوریه سعی خواهد کرد از کشتار دسته جمعی مسیحیان جلوگیری کند.
4ـ جنگ تعطیل شد و رئیس جمهور لبنان به سوریه آمد یک قرارداد و تعهد امضا شد که لبنان رسما کشوری عربی است و هیچ گونه امتیازی برای احدی در آن وجود ندارد.
مقاومت فلسطینی هم طبق قراردادی روابط خود را با لبنان تنظیم می کند، عدالت اجتماعی و سیاسی در مناطق محروم باید تعمیم یابد.
فقط در این تعهدنامه گفته شد، رئیس جمهور فعلاً مارونی باشد و رئیس الوزراء سنی و رئیس مجلس شیعه.
ولی عدد نمایندگان مجلس مسلمانان درست مساوی عدد نمایندگان مسیحی خواهد بود (سابقا 45 نماینده مسلمان و 54 مسیحی نماینده بود) 5ـ این حلّ: در داخل، نفوذ مسلمانان را که در سازمانی به نام (کنگره رهبران مسلمان عرمون) متشکل شده بودند بالا برد و در مقابل، احزاب دست چپ نفوذ خود را متزلزل یافتند.
در داخل سازمان آزادیبخش فلسطین هم، الفتح و جناحهای معتدل و متدین قدرت یافتند در جهان عرب هم نفوذ سوریه زیاد شد و در جهان به صورت قهرمان معرفی شد و درست این وضع از نفوذ مصر و عراق و دیگران کم کرد.
6ـ ناگفته نماند که نفوذ متعصبان مسیحی هم به کلی متزلزل گردید.
7ـ در این فصل جوانان شیعه در معرکه های مردانه شرکت کردند و مجلس اعلای شیعیان، برنامه دقیق و مفصلی برای آینده لبنان پیشنهاد کرد که از برنامه اصلاحاتی احزاب چپ مترقی تر شناخته شد.
8ـ لبنان به اصطلاح کشوری «در حال جنگ با اسرائیل» شناخته می شد و این خود، علیه اسرائیل و علیه مصالح کشورهای حامی اسرائیلی بود.
و جامعه لبنان را یک جامعه جدی و فعّال می ساخت.
9ـ در این فصل شیعیان بیشتر مورد تجاوز بودند و اگر در راه به آنها دسترسی می یافتند آنان را ربوده و می کشتند.
10 ـ در مقابل روابط مسلمانان همه با هم و روابط چپ و راست و روابط فلسطینی ها و لبنانیها کاملاً خوب و مستحکم بود.
فصل دوم : آن گاه که از قرارداد هفده ماده ای دمشق چند روزی گذشت چپهای لبنان و چپ سازمان مقاومت فلسطین به زمزمه مخالفت با این قرارداد ترویج کردند مصر و عراق و لیبی هم به این نغمه دامن زدند.
نماینده آمریکا ـ دین براون ـ به لبنان آمد و خرابکاریهای بین المللی شروع شد.
کابینه ای که قرار بود برای اجرای این قرارداد تشکیل شود با مشکلاتی که جناح چپ احزاب لبنان با همکاری با مقاومت فلسطین ایجاد می کرد روبرو شد.
ارتش لبنان با تشجیع و کمکهای مالی مقاومت فلسطین و احزاب چپ و عراق و لیبی فرو ریخت و دستجات مسلح گوناگون به وجود آمد.
سرتیپی به نام عزیزالاحدب که فرمانده بیروت بود، انقلاب شکلی کرد و بیانیه شماره 1 صادر نمود و خواستار استعفای رئیس جمهور شد.
مقاومت فلسطین در این کار هم دست داشت، زدوخوردهای کوچک و تیراندازی بین مناطق، کم کم شروع شد.
احزاب دست چپ و به ریاست کمال جنبلاط و به همکاری فعالانه مقاومت به ده های مسیحی نشین جبلی [کوهستانی] لبنان حمله کردند و جنگ درگرفت.
این جنگ که هنوز هم ادامه دارد با مخالفت منفی سوریه و جبهه عرمون و جناحهای معتدل مقاومت مواجه شد، ولی کشور آشفته و زخم خورده لبنان در کوره جنگ شدیدتری که با اسلحه های سنگین تقسیم شده ارتش لبنان خطرناکتر بود می سوخت.
این جنگ و یا به عبارت دیگر این فصل از جنگ را می توان چنین خلاصه کرد 1ـ هیچ مجوزی برای مسلمانان و فلسطینیها برای این جنگ وجود نداشت و حقیقتا تجاوز و حمله از طرف اینها صورت گرفت.
2ـ افکار عمومی جهان را علیه مسلمانان تهییج کرد.
3ـ روابط سوریه و مقاومت فلسطینی را تیره، تیره تر کرد تا آن جا که در بعضی از نقاط زدوخوردهایی هم صورت گرفت و سوریه ایها راه وصول مهمات را به روی فلسطینیها بستند.
4ـ روابط مقاومت و جبهه عرمون «رهبران دینی و سیاسی مسلمانان» سرد و سردتر شد و رفته رفته در پاره ای از اماکن و اشخاص و سازمانها این روابط تیره گردید.
5ـ خرابیها شدت یافت و کشتار وسعت پیدا کرد و فشار جهان و بخصوص مسیحیان زیاد شد تا آن جا که سوریه مجبور شد ارتش خود [را] در پاره ای از نقاط وارد لبنان کند.
6ـ روابط مقاومت و سوریه تیره تر شد و رفته رفته جنبه دشمنی به خود گرفت و تبلیغات وسیعی علیه سوریه در جهان عرب و اسلام و غرب، ترویج شد.
7ـ از همه بینواتر وضع شیعیان که هنوز در جبهه جنگ بودند و مناطق سکونت آنها محاصره و یا مورد تجاوز بود، ناگهان خود را تنها یافتند و یا احساس می کردند که آنها را برای جنگ با برادران سوریه ای می خواهند بفرستند.
8ـ و چون از این مبارزه امتناع کردند مورد تهمت و تهاجم قرار گرفتند.
9ـ لیبی و الجزایر از طرفی و اتحادیه عرب از طرف دیگر و سعودی و کویت هم از جانب دیگر برای علاج این بحران، خونین تلاش می کنند.
هر چند هنوز نتیجه ای نداده.
10 ـ درست احساس می شد که چپ لبنانی و چپ فلسطینی با همکاری با چپ بین المللی، همدستی می کند و می خواهد خونهای پاک مسلمانان و فلسطینیان قهرمان را به نفع خود تحویل دهد و در لبنان یک جامعه کمونیست ساخته و سازمان مقاومت را یک سازمان کمونیست و در نتیجه برای اجرای انقلاب در جهان عرب و نه برای بازگشت ...
فلسطین آماده کند و حتی به نام ادارات محلی برای تقسیم لبنان...
می کشد 11ـ مسیحیان این بار قویتر و در نتیجه بیطرفی سوریه و محاصره جنگی مقاومت و آمادگی افکار عمومی به جان دشمنان خود افتادند و ضربه های سخت و شکننده زدند 12 ـ در یک جلسه فوق العاده که به خاطر بزرگداشت شهدای «امل» تشکیل شد و یاسر عرفات رهبر مقاومت فلسطینی و رشید کرامی رئیس الوزراء و نماینده مفتی حضور داشتند.
من صریحا اعلام کردم که ما مسلمانان دوستان حقیقی مقاومت هستیم نه چپیها که شما را برای منافع خود می خواهند و علنا مخالفت خود را با جنگ جبل لبنان، لاییک کردن جامعه لبنانی و تشکیل ادارات محلی اعلام داشتیم و از یاسر عرفات خواستم که حداکثر بیطرفی خود را در این مبارزه تلخ حفظ کند و تأکید کردم، هیچ گاه ترا ترک نخواهیم کرد ولی بیت المقدس به دست ملحدان آزاد نخواهد شد.
13ـ این جلسه ابتدای مبارزه علنی چپهای لبنان و چپهای مقاومت فلسطینی علیه ما شیعیان،و حتی اکثریت سنیها و بخصوص مفتی و رشید کرامی بود.
به سازمانهای دینی و فرهنگی تعدیات فراوان شد، گروهی از جوانان شیعه را خلع سلاح کردند، به منزل من حمله کردند.
به ساختمانهای وقف سنی حمله پبردند.
برادر زن مفتی را کشتند و تبلیغات زهرآگین عجیبی با شدت ترویج شد.
و بخصوص زدوخورد مختصری که بین سوریه و فلسطینیها انجام گرفت و در حقیقت به طور مبالغه آمیزی در جهان منعکس شد و سوریه ایها به هیچ وجه نمی خواستند و نمی خواهند بجنگند.
این زدوخورد هم موجب شد که حمله های چپ و عراقی ها به ما شدت یافت.
نتیجه این بحران، آن شد که پیروزی جنگی مسیحیان تا حد زیادی تأمین شود کشتار فراوان، و حتی بدون دفن و در کوچه و بازار، تاریکی بیروت، بی آبی خرابی، بحران بنزین و حتی نان و همه چیز.
سروکله دولتهای بزرگ هم از دور به چشم می خورد، روسها، آمریکاییها، دیگران و کشورهای عربی هر کدام به یک شکلی جا پای خود را محکم می کنند.
آینده لبنان چه خواهد شد؟ آیا تقسیم می شود؟ آیا جنوب را اسرائیل خواهد گرفت.
هیچ یک از این سؤالها جواب ندارد.
آینده مقاومت فلسطین هم آن قدر تاریک است که لرزه بر اندام علاقه مندان می اندازد.
14ـ سه روز قبل بعد از این همه مشکلات، ابوعمار به دیدار من آمد و با کمال صراحت از من درخواست عفو نمود و وضع خود را شرح داد و شکایت فراوانی از سوریه کرد و با اصرار از من خواست که به دمشق سفر کنم و از رئیس جمهور بخواهم باقیمانده اوضاع را جبران کند.
و از سقوط اردوگاههای فلسطینی مانع شود.
او آرزو داشت که روابط تیره و تار فلسطینیها با سوریه بازگردد و خوب شود و از این جهت مرا واسطه قرار داد.
من اکنون سه روز است در سوریه هستم و تا حدودی در این هدف موفقیت حاصل کرده ام، دلها رنجدیده و در بین هر دو دسته خرابکاران فراوان.
وزرای خارجه عرب هم در قاهره به جلسات خود ادامه می دهند.
عبدالسلام جلود هم در دمشق می باشد.
خداوند به ما و به لبنان و به مسلمانان رحمت خود را و عنایت و توفیق خود را نازل فرماید و از آینده مجهولی که همه چیز را تهدید می کند و حتما از حدود لبنان هم تجاوز خواهد کرد ما را نجات دهد التماس دعای فراوان دارم و به همه برادران سلام عرض می کنم موسی الصدر

منبع:

کتاب امام موسی صدر به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 597












صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.