التماس خواهم نمود
متن سند:
التماس خواهم نمود
قربان خاک پاى مبارکت، جان نثارى بىآلایش، اخلاص صادقانه، جان نثارى صمیمانه، اطاعت بدون چون و چرا، استدعا از خاکپاى مبارک، چاکر، امتثال امر مطاع مبارک، تحصیل رضاى خاطر مبارک، قدرتتامه، شخص شخیص اعلىحضرت، تقویت بى حدود ذات ملوکانه، التماس خواهم کرد، امر امر مبارک است. این عبارتها، برداشت از نامهاى دو صفحهاى است که در تاریخ 26 مرداد 139 ه ش نگاشته شده و پس از یک ماه و اندى یعنى در تاریخ 15 مهر ماه 139 به ثبت رسیده است.
این نامه، دستخط سیدحسن تقىزاده ـ در دوران تصدى وزارت مالیه ـ خطاب به رضاخان میرپنج مىباشد. قضیه از این قرار است که در روز 16 فروردین 139 وزارت فوائد عامه و تجارت، منحل و دو وزارتخانه جدید به نامهاى اقتصاد ملى و طرق و شوارع تشکیل شد. یک روز پس از تأسیس این دو وزارتخانه، محمدعلى فروغى که حلقه واسط نسل کهن فراماسونهاى عهد قاجار با فراماسونهاى نسل بعد بود،1 به سمت وزیر اقتصاد ملى تعیین گردید و در روز 28 فروردین نیز سیدحسن تقىزاده که وزیر مختار ایران در لندن بود، به تهران احضار و به سمت وزیر طرق و شوارع منصوب شد. در تاریخ 23 اردیبهشت ماه، محمدعلى فروغى با کفالت وزارت اقتصاد ملى بهعنوان وزیر امورخارجه منصوب شد و یازده روز بعد، سیدباقرخان کاظمى (مهذب الدوله) که از اعضاى عالى رتبه وزارت امور خارجه بود، از طرف سیدحسن تقىزاده به معاونت وزارت طرق و شوارع منصوب گردید و دو ماه بعد ـ 23 تیرماه ـ سیدحسن تقىزاده ضمن سرپرستى وزارت طرق و شوارع بهعنوان وزیر مالیه تعیین و معرفى شد. در روز 2 مرداد، عبداله بهرامى که معاون وزارت مالیه بود، به وزارت عدلیه منتقل و به سمت معاونت آن وزارتخانه منصوب گردید. هفت روز بعد ـ 27 مرداد درست یک روز پس از نوشتن این نامه ـ هیئت وزیران براى اصلاح امور مالى به سیدحسن تقىزاده، اختیارات کامل داد. پس از گذشت سه روز از اعطاى اختیارات کامل، سیدحسن تقىزاده براى تأمین پرداختهاى مملکتى، لایحهاى به مجلس برد که سه میلیون تومان از بانک ملى استقراض نماید که این لایحه به تصویب رسید و در روز 2 مهر ماه ـ پنج روز پس از ثبت این نامه ـ اختیارات سیدحسن تقىزاده به تصویب رسید.2
تقىزاده یکى از رجال کهنهکار سیاست باز ایران بود، او را بیش از هرکس دیگر غربزده مىشناسند که کوشش بسیار زیادى در نابودى ایران داشته است. وى در مقالهاى که در شماره 7 کاوه در سال (1299 ش) نوشته است، مىگوید :
«ایرانیان خیال مىکنند که آنها در گذشته یک تمدن عالى و درخشان مانند تمدن یونانیان داشتهاند، وقتى حقایق علمیه و تاریخیه مثبت در جلو آنها گذاشته شود، خواهند دید که ایران به علم و ترقى دنیا کمک خیلى زیادى نکرده و مانند همه ملل عالم در اغلب آنچه هم که داشته، مدیون تمدن و علم یونانیان بوده است.»
سیدحسن تقىزاده با عضویت در فراماسونرى نقشهاى گوناگونى در حیات طولانى خود بازى کرد. در عصر مشروطیت، از آزادیخواهان بود! و بعد که محمد علیشاه مجلس را به توپ بست، به سفارت انگلیس رفت و سفارت را وکیل خود کرد تا خسارت از دولت ایران بگیرد. او که با تشکیل مجلس سنا مخالف بود، پس از تأسیس آن به عضویت مجلس سنا درآمد و بر کرسى ریاست آن تکیه زد. او حتى در اواخر عمر، از انقلاب معروف شاه و مردم! حمایت کرد و رسما وارد گود شد. سیدحسن تقىزاده در دوران استبداد رضاخان در سمت وزیر دارایى ـ مالیه ـ قرارداد ننگین 1933 میلادى (1312 ش) نفت را به سود انگلستان امضا کرد ولى بعد از شهریور 132 خود را در امضاى این قرارداد آلت فعل نامید.3
سیدحسن تقىزاده یکى از شناختهترین عوامل شبکه اردشیر ریپورتر4 بود. اردشیر جى در خاطرات خود که به زبان انگلیسى و گجراتى نوشته و به فارسى ترجمه شده است، در رابطه با دوستى با افراد شبکه خود چنین مىنویسد:
«در پاییز سال 1983 بود که به سوى ایران حرکت کردم و در آن زمان تصور نمىکردم که به استثناى مدتى را که در مسافرتهاى خارج به سر مىبردم، بقیه عمرم را در ایران خواهم گذراند و در جریانات سیاسى این کشور نه به عنوان یک نفر ناظر، بلکه فعالانه شرکت خواهم کرد. امروزه پس از سپرى شدن 38 سال با وجدانى راحت مىگویم که در تمام مراحل و منجمله نهضت مشروطیت و دوران استادى در مدرسه سیاسى، آنجا [آنچه] که در قوه داشتم در تحریک و تقویت روح ایراندوستى در ایرانیان کوشیدم [!] در این دوران با ایرانیانى دوست شدم که هر یک به نوبه خود خادم ایران بودند. مانند اتابک اعظم، ملکالمتکلمین، تقىزاده، سیفالسلطنه و شوکتالملک [علم] امیر قائنات.5 »
در تاریخ معاصر ایران، نقش پنهان سیدحسن تقىزاده، در قتل مرموز سید عبداللّه بهبهانى، حادثه پارک اتابک، خلع سلاح مجاهدین تبریز و شهادت مظلومانه شیخ فضلاللّه نورى که از پردههاى دسیسههاى اینتلیجنس سرویس است، از لابلاى اسناد، کمابیش نمایان است. سیدحسن تقىزاده که در زمان جنگ جهانى اول در برلن، عامل دستگاه اطلاعاتى بریتانیا بود6 و در حلقه متفکران و برجستگان فراماسونرى ایران قرار داشت،7 هر چند زمانى در مجلس شورا «اتهام» فراماسونرى علیه خود را «قصه جن و پرى» خواند،8 در داورى یک محقق فراماسونرى چنین معرفى شده است :
«فراماسونرى، بازیگردان امپریالیسم در صحنه سیاسى ایران مىبایست حادثهاى بیافریند که عظمت آن موقتا وجود ستارخان را در تهران تحتالشعاع قرار دهد هنوز چند روزى از اقامت اجبارى ستارخان در تهران نمىگذشت که فضاى سیاسى پایتخت با تشنجات ساختگى به آلودگى گرایید. ظاهرا اختلاف دو حزب اعتدالیون ـ اجتماعیون و دمکرات عامیون که سران هر دو از اعضاى فراماسونرى لژ بیدارى ایران بودند، بالا گرفت کشمکشها به صفبندیها کشید. گروهى در این سو، گروهى دیگر در آن سو تشنجآفرینى کردند و به خشونت متقابل دست زدند... پیاده کردن طرح فاجعه پارک اتابک که در آن برهه از زمان سرفصل اهداف استراتژیک فراماسونرى به شمار مىرفت به یک جو سیاسى مغشوش و حادثهاى که وخامت اوضاع کشور را پیچیدهتر نشان دهد نیاز داشت !
جو سیاسى مورد نظر و مطلوب را دو حزب رقیب ـ که مهارشان به دست فراماسونرها بود ـ از نخستین سال فتح تهران پدید آورده بودند، ایراد اتهام، افترا، دروغ، بهتان، ناسزا، بدگویى، شایعهپردازى، برچسبزنى، رقابت و جنگ بر سر ارثیه مشروطه از سطور صفحات روزنامههایى که مدیران مشکوک و نویسندگان فراماسونرى داشتند به اذهان مردم سادهدل منتقل مىشد و در فضاى تهران موج مىزد. در چنین محیط بدگمانى، سوءظن و اغتشاش ذهنى، حادثه بزرگ با نقشه اهریمنى فراماسونها و به عاملیت سید حسن تقىزاده فراماسونر (استاد اعظم مادامالعمر بعدى و عامل قرارداد نفت دارسى) آفریده شد...»9
سند ذیل که شاهد سرسپردگى بىچونوچراى اوست، به شرح زیر است:
شماره : 228 تاریخ : 15 /7 /139
قربان خاک پاى مبارکت گردم چون از جان نثارى بىآلایش و اخلاص صادقانه که نسبت به شخص و ذات ملوکانه دارم به تفرس باطنى که خداوند در وجود مبارک شاهانه ودیعت گذاشته کما ینبغى آگاهید حاجت بدان نمىبیند که مراتب جاننثارى صمیمانه خود را شرح دهم. از روزى که در شش سال قبل وارد تهران شدم اعتقاد راسخ خود را به این که خداوند، شخص همایونى را براى نجات این مملکت برانگیخته در هر مورد علنا اظهار نمودم. پس از پایان حوزه خدمتم در قوه مقننه و کنارهگیرى از سیاست نیز همواره خود را حاضر خدمت به مملکت در تحت قیادت اعلیحضرت نمودم. روزى فرمودید خراسان بروم بدون چون و چرا اطاعت نمودم. حسبالامر شیروان رفتم. احضارم فرمودید، با طیاره به طهران برگشتم و فورا حسبالامر به لندن رفتم بعد از چند ماهى احضارم فرمودید، اطاعت کردم و به خدمت در حضور مبارک آمدم. به وزارت طرق مأمورم فرمودید. آنچه را از دستم برمىآمد خدمت کرده و مىکنم و تقاضا و استدعایى از خاکپاى مبارک نکردم لکن قبول این مأموریت مهم و پر مسؤولیت و پر اشکال آخرى که وزارت مالیه باشد در این موقع بر چاکر آسان نبود و جز قصد امتثال امر مطاع مبارک و احتراز از ملال خاطرى که ترقى این مملکت قدیم را وجهه همت خود ساخته محال بود خود در پى این شغل برآیم ولى مىخواهم صادقانه خدمت کنم و تحصیل رضاى خاطر مبارک را فرض مىدانم. لهذا با اجازه خود اعلیحضرت شاهنشاهى که فرمودید هر عرضى داشته باشم بىملاحظه عرضه بدارم، لازم مىدانم در این مورد آنچه مىبینم و مىفهمم به اقتضاى صداقت به عرض رسانیده و استدعا از خاک پاى مبارک بنمایم و آن این است که چون کار اصلاحات مالیه در این موقع به قدرى با اشکالات فوقالعاده و گوناگون احاطه شده که براى چاکر شکى نمانده که جز به اتکاء قدرت تامه شخص شخیص اعلیحضرت و تقویت بى حدود ذات ملوکانه اصلاح غیر ممکنست و شخصى که متصدى کار اصلاح باشد و این وظیفه را برعهده گیرد حتما باید داراى اختیارات اقتدارى و کافى در کار خود باشد. این است که جسارت مىورزد که اگر رأى مبارک اقتضا نماید و واقعا باید چاکر جان و دل خود را به این کار اصلاحات بدهم چاره جز آن نیست که واقعا عزم شاهانه بر آن جزم شود که اختیارات لازمه براى پیشرفت کار به مأمور صدیق و جان نثار خودتان بدهید و بهطور استمرار و دوام مدتى این اختیارات را ثابت نگاهدارى فرمایند و البته چاکر به صداقت و درستى شرافت عرض مىکنم که هر اصلاحى به فعل بیاید و هر کامیابى که حاصل شود همه سرافرازى و عظمت آن مختص ذات اقدس همایونى خواهد بود و چاکر نمىخواهم هیچ بهره از آن جز رضاى خاطر و توجه قلبى ملوکانه و سعادت مملکت خود داشته باشم. [به] خاطر دارم که در اواخر حوزه مستشاران آمریکایى در مالیه هر وقت از کامیابى آنها در اصلاحات سخن به میان مىآمد در جواب گفته مىشد که اصل کامیابى و پیشرفت در نتیجه قدرت قشون و توجه مستقیم ذات همایونى بوده ورنه آنها به تنهایى کارى نمىتوانستند از پیش ببرند و این حرف حق و صحیح بود ولى تقویت اعلیحضرت و قشون و دادن قدرت کافى به آنها بهطور استمرار و مبنى براساس محکم و مستقرى بود و امروز هم مثل دیروز و فردا حقیقت همان است که بود و جز به تقویت مستمر و بىحد اعلیحضرت همایونى و گرفتن بازوى متصدیان امور مالیه محال است، دست ضعیف امثال چاکر از عهده اصلاحات منظوره برآید. لهذا اگر تقویت فرمایید به جان مىکوشم و اگر مقتضى باشد چون قواى چاکر به هدر خواهد رفت و نتیجه خاطر حاصل نخواهد شد التماس خواهم نمود در رشتههاى دیگر خدمتگزارى نمایم. براى توضیح مقاصد خود بهطور اجمال شرحى به هیأت محترم دولت معروض داشتهام و اجازه مىخواهم نسخه اولى آن را به خاکپاى مبارک شاهنشاهى تقدیم و استدعاى گذشتن از نظر مبارک بنمایم. تشویق ذات ملوکانه موجب نتیجه گرفتن از کوشش یکى از چاکران که با نیت پاک حاضر خدمت شده تواند بود. امر امر مبارک است حسن تقىزاده
توضیحات سند:
پینوشتها:
1. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 21
2. روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلى، جلد اول، صص 8 ـ 251
3. تاریخ سیاسى معاصر ایران، سید جلالالدین مدنى، ج 1، صص 6 ـ 35
4. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 89
5. همان، ص 145
6. همان، ص 90
7. همان، ص 41
8. همان، ص 142
9. علاقهمندان براى اطلاع بیشتر درباره سیدحسن تقىزاه مىتوانند به کتاب اسنادى مرکز اسناد تاریخى که دربرگیرنده اسناد مشارالیه مىباشد و به بازار نشر عرضه شده است، مراجعه نمایند.
منبع:
کتاب
اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 17