تاریخ سند: 26 بهمن 1351
موضوع: وضع زندانیان ضدامنیتی
متن سند:
به: 311 شماره: 10712/ﻫ1
از: 9/ﻫ تاریخ: 26 /11 /1351
موضوع: وضع زندانیان ضدامنیتی
1- حدود 2 هفته قبل در بند یک و سایر بندهای زندان شهربانی مشهد مراسم سرودخوانی وجود داشت که عدهای از مذهبیها و سایرین به اسامی آلات [آلاد] پوش1. اسماعیلزاده2. عسگراولادی. حیدری. لاجوردی. مظاهری. عزیزی. سهراب افشار قاسمی و حسنپور در این مراسم شرکت داشتند در این سرودخوانی اختلافاتی بین مذهبیها و کمونیستها به وجود آمد و منجر به از هم پاشیدن کمون گردید.
2- در حال حاضر در بند یک عسگراولادی مذهبیها را دور خود جمع و راجع به مسائل گذشته و حال بحث میکنند. به جز مذهبیها افرادی مانند احمدرضا مظفری. علیاصغر مصدقرشتی3. محمد رحیمی و حسین خادم مسجدی نیز شرکت دادند [دارند] این بحثها مدت دو ماه است که ادامه دارد و درباره مسائل بعد از سال 32 و قتل منصور و تشکیلاتی که این عده به نام تشکیلات مسلمین داشتهاند صحبت میشده در ضمن عسگراولادی خود را نماینده خمینی در ایران معرفی کرده است.4
3- مهندس پیروزی نیز کلاسهائی برای عدهای از مذهبیها و ساکائیها داشته که در این کلاسها درباره مشروطیت حزب منحله توده و جریانهای اخیر صحبت میکرده است. این شخص عدهای را دور خود جمع و آنان را تحت تاثیر قرار داده است.
4- افراد تودهای که در بند یک هستند سعی دارند عدهای را دور خود جمع نمایند. این افراد عبارتند از:
رضا شلتوکی. زاهدیان. باقرزاده. ذوالقدر. محمدعلی سلیقه عراقی. عادل خمسهای و مفیدی. ضرار زاهدیانگو این که از فعالیتهای علنی کنار کشیده ولی مرتب برای افراد به طور انفرادی بحث مینماید.
5- از یک هفته قبل کلاسی توسط بنیطُرفی تشکیل و افراد تودهای و اشخاصی از قبیل عادل خمسهای. محمدعلی سلیقهعراقی. حسن دستپرورده و شرفالدین در این کلاسها شرکت و راجع به مسائل مارکسیستی بحث میگردد.
6- اصغر مصدق رشتی روز گذشته (20 /11 /51) جزوه ترجمه شدهای را به نام منشاء حیات به بیرون رد کرد و به اسم این که این جزوه مربوط به درس بیولوژی خواهرش بوده به افسر نگهبان زندان به نام جلالی نیز نشان داده است.
7- چند روز قبل شنیده شد که محمود خوافی در زندان خبر انفجار بمب در منزل خرابکاران را منتشر کرده است. مصطفی حسنپور که این موضوع را بیان میکرد اظهار داشت که خوافی این خبر را از ملاقات کنندگانش به دست آورده است.
8- مصطفی حسنپور که از افراد فعال است صحبت میکرد در صورتی که افراد بند 2 و 3 را به جای دیگر منتقل نمایند اعتصاب غذا خواهند کرد.
9- محمدعلی سلیقه عراقی مرتب به زندانیان خارجی تماس میگیرد و از آنان کتاب و مجله میگیرد. یکی از افراد خارجی که با محمدعلی سلیقه عراقی تماس دارد شخصی به نام گرت است. مظاهری و عزیزی نیز با افراد خارجی تماس میگیرند.
توضیح و نظریه یکشنبه:
مسئولین زندان گویا در نظر دارند زندانیان ضدامنیتی را که اکنون در بندهای 1 و 2 و 3 زندان شهربانی مشهد میباشند به ساختمان اندرزگاه که سالن بزرگی میباشد و تقریباً از سایر قسمتهای زندان جدا است، منتقل نمایند و با انجام این عمل تماس زندانیان ضد امنیتی با زندانیان عادی تا حدود زیادی کم میشود و فقط در روزهای ملاقات میتوانند با زندانیان عادی تماس کوتاهی داشته باشند. مقامات زندان همچنین در جدا و در قسمت دیگر نگهداری نمایند. موضوع اعتصاب غذای احتمالی زندانیان در آینده که مصطفی حسنپور از آن صحبت کرده به احتمال قوی اشاره به تصمیم فوق مقامات زندان میباشد. ط
در پرونده حبیباله عسگراولادی بایگانی شود. شرفالدین 1 /12
توضیحات سند:
1. آلادپوش نام خانوادگی دو برادر به نامهای حسن و مرتضی(حسین) بود که هر دو از اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند. مرتضی(حسین آلادپوش) که برادر کوچکتر حسن بود در سال 1324 در تهران به دنیا آمد. حسین آلادپوش دانشجوی سال ششم هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و در سال 1348ش به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد. وی تعداد 80 قبضه اسلحه کمری با سه هزار فشنگ مربوطه را از مشهد برای سازمان تهیه کرده بود. برای تهیه این اسلحهها قبلا محمد بازرگانی صحبتهایی کرده بود ولی این اسلحهها قراضه و دستساز بود و کارآیی لازم را نداشت. اینها را از قاچاقچیان خریداری کرده بودند و به کمک حسن شیخ باقرقاضی و علی اکبر نبوی نوری به تهران آورده بودند. او در شهریور سال 1350 ش توسط ساواک دستگیر و به شش سال زندان محکوم شد. مدتی از زندان خود را در زندان وکیل آباد مشهد گذراند و هم بند آقای عسگراولادی بود. به نظر میرسد که مرتضی (حسین) در جریان تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در 1354 با آنها همنوا شد و اعتقادات مارکسیستی پیدا کرد. او پس از انقلاب در سازمان پیکار به فعالیت پرداخت. (نک: دایرۀالمعارف انقلاب اسلامی، جلد اول و سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، جلد اول، صفحه 459، 479 و 675 و جلد دوم، صفحه 63)
2. نصرالله اسماعیلزاده در ١٣١٩ در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات متوسطه به دانشگاه تهران وارد شد و در رشته فیزیک دانشکده علوم به تحصیل پرداخت و با موفقیت تا سطح فوق لیسانس ادامه داد. در دوران دانشجویی با ناصر صادق آشنا شد و در سال ١٣٤٦ توسط وی به محمد حنیف نژاد معرفی گردید. در دوران مقدماتی عضویتش در سازمان، متسقیماً زیرنظر حنیف نژاد، سیر مطالعات ایدئولوژیک و سیاسی لازم را طی کرد. در سال ١٣٤٧ تحت مسئولیت ناصر سماواتی قرار گرفت و پس از طی مراحل مختلف آموزشی، خود به عنوان کادر مسئول، آموزش چند تن از اعضای سازمان را عهدهدار شد. در نیمه دوم سال ١٣٤٨ و در آستانه سازماندهی جدید سازمان(سه شاخه¬ای شدن) به عضویت مرکزیت ١٠ نفره درآمد و در کنار نُه تن دیگر(یعنی: محمد حنیف¬نژاد، سعید محسن، علی اصغر بدیع زادگان، محمود عسکری زاده، بهمن بازرگانی، علی باکری، ناصر صادق، حسین روحانی و علی میهن دوست) اسماعیلزاده آخرین نفری بود که به مرکزیت سال ٤٨ پیوست. عضویت اسماعیل زاده در مرکزیت چند ماهی بیش نپایید و در سال ١٣٤٩، با گرفتن مأموریتی از طرف شرکت تلفن (محل اشتغالش) عازم فرانسه و آلمان شد. در آنجا به جز مأموریت اداری، بنا به وظیفه¬ای که از سوی سازمان و شخص حنیفنژاد به وی محوّل شده بود، با شمس الدّین مجابی از مؤسّسین سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی و از رابطین سازمان در خارج از کشور ارتباط برقرار کرد و در جلسات کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شرکت نمود و در بازگشت گزارشی از وضعیت کنفدراسیون به سازمان ارائه داد. وی در این سفر با حسین روحانی نیز هماهنگ بود و ارتباطاتی را تنظیم کرد. در بازگشت از مرکزیت کناره گرفت و سرانجام در ٣٠ مهرماه ١٣٥٠ دستگیر و به دو سال زندان محکوم گردید. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، جلد اول، صفحه 432)
3. علی اصغر مصدق رشتی، فرزند محسن در سال 1324 ﻫ ش در شهر مقدس مشهد به دنيا آمد. او كه پدرش از ملاكين اطراف تربت جام بود، دوران دبيرستان را در مشهد گذراند و به كانون نشر حقايق اسلامى راه يافت. پس از اخذ ديپلم، به دانشكده ادبيات مشهد رفت و در رشته تاريخ به تحصيل پرداخت و در تاريخ 16 /12 /1346 در هنگامی که دانشجوى سال سوم بود، به اتهام شركت در جريان اعتصاب دانشجوئى، دستگير و به دو ماه حبس تأديبى محكوم شد كه به علت طول كشيدن رسيدگى به پرونده مدت 5 ماه در زندان به سر برد.
وی در سال 1349 با اعضاى سازمان ماركسيست لنينيستى طوفان، ارتباط برقرار كرده بود و در تاريخ 13 /11 /1349 دستگير و به دو سال حبس تأديبى محكوم شد و در زندان در جلسات بحث آقاى عسكر اولادى شركت كرد.
مصدق رشتى پس از آزادى از زندان، تقاضاى رفتن به خارج از كشور را داد كه مورد موافقت قرار گرفت و در سال 1353 به فرانسه رفت و در رشته تاريخ و تمدن در دانشگاه سوربن فرانسه به تحصيل ادامه داد. وی پس از پيروزى انقلاب اسلامى، به عنوان مدرس دانشگاه، مشغول انجام وظيفه مىباشد.
4. فعالیتهای عسگراولادی در زندان مشهد: آقای عسگراولادی برخی از فعالیتهای خود و شهید اسدالله لاجوردی و ابوالفضل حاج حیدری را توضیح داده و میگوید: «از کسانی که به زندان مشهد تبعید شده بودند، ما سه نفر از مؤتلفه اسلامی بودیم و حدود بیست و چند نفر از مجاهدین خلق که تعداد از سران مجاهدین در میان آنها بودند. تعدادی نیز از سازمان فدائیان خلق، گروه ستارۀ سرخ، افسران تودهای، شماری دیگر هم زندانیان پراکندهای که وابستگی به شوروی و یا چین یا ویتنام یا کوبا داشتند. افراد محدودی هم ملیگرا بودند. ... ما گروههای سیاسی که آنجا بودیم، قرار گذاشتیم که یک دوره تاریخچه خود را برای همدیگر بگوییم ... اینها (مجاهدین خلق) گفتند، ایدئولوژی ما دو جنبه دارد: یک جنبه برای جلب روشنفکران و یک جنبه برای جلب متدینین. آنچه روشنفکران را میتواند قانع کند، مارکسیسم است و آنچه خلق را میتواند همراه ما کند، اسلام است ... یکی از رهبران حزب توده که در آنجا بود گفت: من از حرف شما میفهمم که شما ایدئولوژی ندارید و نه مارکسیست هستید نه مسلمان. البته زودتر از ما، شهید لاجوردی در زندان قزلحصار ایدئولوژی اینها را درک کرد ... در زندان مشهد منافقین در غذا خوردن، شستشو و حتی معاشرت با کمونیستها همراه بودند و با هم یگانه عمل میکردند ... شهید لاجوردی معتقد بود که مجاهدین خلق مسلمان نیستند، مشرک به زندان آمدهاند و الان ملحد هستند. گفتم بنشینیم با اینها درخصوص ایدئولوژیمان صحبت کنیم. این مسئله را با آنها مطرح کردیم و پذیرفتند. قرار گذاشتیم هشت نفر از سران اینها و سه نفر از ما جلساتی با هم داشته باشیم. چندین جلسه 5 یا 6 ساعته با اینها داشتیم ... آخرین شب دیگر اینها هیچ مطلبی برای گفتن نداشتند ... آن شب که آنها از پیش ما رفتند، فردا صبح اعلام کردند اسدالله لاجوردی، ابوالفضل حاج حیدری و حبیبالله عسگراولادی هر سه نفر ضد انقلاب هستند و بر همین اساس شروع به تخریب ما کردند ... » (خاطرات حبیبالله عسگراولادی، صفحه 204 تا 215)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 339