تاریخ سند: 21 آبان 1336
ریاست ستاد ارتش
متن سند:
تاریخ: 21 /8 /1336
ریاست ستاد ارتش
محترماً معروض میدارد
طبق اطلاع، سازمانی به نام نیروی مقاومت ملی، تحت سرپرستی تیمسار سرلشگر کیا و تیمسار سرلشگر همایونی تشکیل گردیده است. مشاهده وضع مردم گرسنه و برهنه این مملکت، که بایستی مخارج این قبیل سازمانها را به عهده بگیرد و با دادن مالیات، بودجه آن را تأمین کنند؛ اینجانب را که در زندگی خود هیچگاه جز خدمت به میهن هدفی نداشتهام، بر آن داشت که ستاد ارتش را متوجه یک نکته اساسی که متأسفانه در تشکیل این سازمان مراعات نشده است، بنمایم و آن حسن انتخاب کادر رهبری آن است.
گرچه مردم بدبین، اصولاً معتقدند که این قبیل سازمانها فقط به منظور کمک مادی به عده معینی است و نظر این است که به عدهای از افسران بازنشسته، که مورد توجه میباشند، کمک مادی بشود؛ ولی اینجانب که هر عمل را مورد توجه قرار میدهم، به این حرفها نظری نداشته و جنبه مثبت آن را در نظر میگیرم و به همین جهت، چون عدم موفقیت در این مورد، به حیثیت ارتش که خود و خانوادهام جزو آن بوده و هستیم، لطمه میزند، اجباراً به تقدیم این گزارش مبادرت میشود.
آیا ستاد ارتش معتقد است که واقعاً تیمسار سرلشگر کیا دارای آن نفوذ معنوی در اجتماع و حتی در ارتش است که میتواند در یک زد و خورد احتمالی افراد این ملت را هدایت کند؟ و مردم از او حرف شنوی خواهند داشت و تیمسار مزبور که مهمترین شغلشان رئیس مرزبانی زمان تیمسار سپهبد رزمآرا بوده است و بعد از آن در موقع بازنشستگی به شغل تجارت مشغول بودهاند را میتوان به صورت یک رهبر اجتماعی که مردم تحت نظر ایشان جانبازی1
2 . آیا تیمسار سرلشکر همایونی که مردم، بخصوص ارتش، خاطره بدی از ایشان در جنگ بارزانیها دارند و نتوانستهاند با 20 گردان مجهز زمینی و نیروی هوایی کافی، یعنی تقریباً با نیروئی تقریباً مساوی قوای انگلستان در آفریقا در جنگ دوم جهانی، با سیصد نفر بارزانی مجهز با تفنگ مقابله کنند و آنها پس از طی صدها کیلومتر، به خاک همسایه شمالی رفتند و آنقدر این وضع افتضاحآمیز بود که ارتش در آن روز، برای تسکین افکار عمومی، امتیازات ایشان و افسرانشان را توقیف نمود؛ حال فرمانده پارتیزان ایران میتوانند بشوند و مثلاً با نیروی شگرف همسایه شمالی بجنگند؟
آیا تیمسار تصور میفرمائید که عدهای از افسران بازنشسته که اغلب از جامعه ارتش آنها را طرد نمودهاند، روحیه و حرارت تشکیل نیروی ملی خواهند داشت؟
اینجانب کاری به این ندارم که اصولاً اگر جنگی شود، این عده به کار خواهند رفت یا نه؛ ولی عقیدهمندم به هر تقدیر سازمانی که تشکیل میشود، بایستی طوری باشد که در هر موقع جوابگوی اتفاقات احتمالی باشد و اینجانب بنا به سوابق گذشته و بررسی افکار عمومی، به عرض میرسانم که این آقایان انتخاب شده، قادر نیستند در قلوب مردم وطنپرست جای گرفته و در موقع خود، عملی انجام دهند و در حقیقت سازمانی که در حال تشکیل است، فقط یک کار در آتیه خواهد داشت و آن دادن حقوق به عدهای معین و از بین بردن قسمتی از بودجه مملکتی است.
ضمناً باید توجه داشت اگر در مصر و سوریه در زمان حاضر و در اغلب کشورها اروپایی در جنگ گذشته، نیروهای ملی کارهای بزرگی انجام دادهاند، مسلماً کادر رهبری آنها دارای مشخصات دیگر و یا محبوبیت عمومی بودهاند.
اینجانب ایمان دارم همانطور که آقای اسداله علم و نظایر ایشان نمیتوانند حزب سیاسی تشکیل دهند و این مسخرهبازی موجود به نام حزب را ایجاد کردهاند، تیمسار سرلشکر کیا و سرلشگر همایونی و نظایر آن، که اینجانب به اشخاص بالا از لحاظ شخصی ارادت کامل دارم، نمیتوان نیروی مقاومت ملی ایجاد نمود و چون عدم استقبال عمومی از این سازمان، که بستگی کامل به ارتش دارد، به حیثیت نیروی مسلح کشور لطمه وارد خواهد آورد، به تقدیم این گزارش مبادرت گردید.
در خاتمه به خداوند بزرگ و شرافتم سوگند یاد میکنم که از تقدیم این گزارش، منظور شخصی ندارم؛ زیرا همگان به خوبی واقفند که اصولاً این قبیل گزارشات جز دشمنی عده زیادی با نویسنده آن نتیجه دیگری ندارد.
سرهنگ بازنشسته . عزیزالله امیر رحیمی2
در پرونده کوک بایگانی شود. 23 /8
______________________
1. ادامه این نوشته در صفحه اصلی موجود نیست.
2. سرهنگ عزیزالله امیررحیمى، فرزند علی در سال 1294 ش، متولد شد. وی از نظامیان رژیم شاه بود که به علت مخالفت با تغییر لباس افسران ارتش به شکل لباس افسران آمریکایى، بازنشسته شد. وى از سال 1334 در تعارض با این رژیم، وکیل مدافع تعدادى از مخالفان از جمله آیتالله سید محمود طالقانى شد و در دادگاههاى نظامى به دفاع از آنان پرداخت. وى در زمان اوجگیرى انقلاب اسلامى با امضاء شخصى، اعلامیههایى علیه رژیم شاه منتشر مىکرد و در آنها از نهضت اسلامى مردم حمایت مىنمود. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، وى به فرماندهى دژبان مرکز رسید. امیر رحیمی در اواخر فروردین 1385 درگذشت.
منبع:
کتاب
سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 274