موضوع : فخرالدین حجازی مدیر مجله آستان قدس
متن سند:
نخست وزیری
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
س.
ا.
و.
ا.
ک
سابقه : نامبرده قبل از 28 مرداد 32 در سبزوار آموزگار و عضو حزب آزادی
مردم وابسته به جبهه ملی بوده و روزنامه اسرار شرق و جلوه حقیقت سبزوار را
که دارای مطالبی تند و کاملاً متمایل به چپ و وابسته به افراطیون جبهه ملی بوده
اداره می کرد.
شهربانی خراسان اعلام داشته این شخص منتسب1 به حزب منحله
توده و عضو انجمن تبلیغات اسلامی و از طرفداران جدی دکتر مصدق بوده.
علی اکبر شائقی عضو فعال حزب منحله توده در اقاریر خود اظهار داشته
فخرالدین حجازی به کمیته حزب توده2 پیشنهاد کرده بهتر است حزب توده و
انجمن تبلیغات اسلامی هر چه زودتر جهت برانداختن رژیم سلطنت ائتلاف
نمایند پس از 28 مرداد 32 اهالی سبزوار محل روزنامه اسرار شرق متعلق بوی
را آتش زده و حزب آزادی مردم را غارت می نمایند در این جریان مشارالیه
مضروب و به مشهد متواری می گردد در مشهد با عناصر وابسته به جبهه ملی
تماس داشته و فعالیت پنهانی می کرده و گاهی در غالب جملات مذهبی حملاتی
به دولت و رژیم سلطنت می نموده در جریان تشریف فرمایی علیاحضرت شهبانو
و والاحضرت ولایتعهد به مشهد نامبرده با کمک سرائیان خبرنگار روزنامه
خراسان خبری
مبنی بر تشرف دو نفر از آقایان علما به نام آیت الله کفائی و سبزواری به حضور
علیاحضرت ملکه درج که دور از حقیقت بود و این خبر باعث تحریک اهالی
گردید و روی این جریان هر دو نفر از پست خود معزول گردیدند.
فخرالدین حجازی به واسطه اختلاف نظر با آقای سیدجلال الدین تهرانی
استاندار به گیلان تبعید لیکن با وساطت آیت الله قمی و میلانی مجددا به مشهد
مراجعت نمود.
درباره انتخابات گذشته اظهار داشته با تمام قوا برای تحریم آن اقدام می نمایم و
اعلامیه هائی نیز در این مورد منتشر نمود و با استفاده از مقام مدیریت مجله
استان قدس با کشورهای عربی به خصوص مصر ارتباط داشته و طرفدار نهضت
پان اسلامیسم به رهبری جمال عبدالناصر است و این عقاید خود را درباره
اتحادیه اسلامی که از مصر الهام گرفته به دانشجویان و مردم مخالف با دولت نیز
تزریق می کند.
ساواک خراسان در تاریخ 24 /6 /42 اعلام داشته بود مشارالیه از مخالفین
دولت و با جناح های مختلف که بر علیه دولت فعالیت دارند همکاری نزدیک
دارد و با استفاده از موقعیت خدمتش که گوشه ای از دربار است با حقوق درباری
عده ای را دور خود جمع و افکار آن ها را مسموم می سازد حتی در تاریخ
8 /6 /42 اعلامیه کارگران مشهد را به فریدون افتخاری دانشجوی دانشکده
حقوق داده که توزیع نماید.
به ساواک مشهد اعلام گردید که موضوع را با استاندار در میان گذاشته از آن
طریق مشارالیه را متوجه عواقب وخیم کار خود سازدو ضمنا اعمال و رویه وی
به طور غیرمحسوس زیر نظر قرار گیرد.
ساواک خراسان در تاریخ 2 /2 /43
اعلام نمود قبل از صدور امریه اعمال وی زیر نظر گرفته شده در فعالیت های
سیاسی شرکت ندارد.
لذا به خاطر حفظ موقعیت خویش به نحوی از انحاء یا در مواقع مقتضی با
دستجات مختلف هم فکری می نماید.
وی قسم یاد می کند هرگز برخلاف مصالح
کشور اقدام نکرده و به خصوص نسبت به اعلی حضرت همایون شاهنشاه بسیار
علاقمند و معتقد می باشد که تنها وجود معظم به موجب ثبات ملیت و دیانت در
کشور ما است و اظهار نموده از بدو تصدی انتشارات استان قدس مجله ماهانه
آستانه رونق داده و صرف نظر از علاقمندان داخلی در اکثر کشورهای خارجی
نیز مشترکینی دارد و این مجله را که در واقع از انتشارات دربار بوده و در برگ
اول که مزین به تاج شاهنشاهی می باشد در قلب اکثر خانواده های مسلمان
خارجی نفوذ داده است.
ساواک خراسان اظهار امیدواری نموده چنان چه پس از رفع مظنونیت از این
شخص که فوق العاده باهوش و مطلع است خوب رهبری و تشکلات مجله ماهانه
استان قدس و رضوی توسعه یابد می توان از این مؤسسه به نحو مطلوب در
کشورهای اسلامی استفاده تبلیغاتی نمود.
منظور : ساواک خراسان طی تلگراف
مورخه 11 /3 /43 اعلام داشته مشارالیه تقاضای گذرنامه به مقصد عراق به
منظور زیارت نموده است، ساواک مذکور نظریه اداره کل سوم را استعلام کرده
است.
نظریه : در صورت تصویب پاسخ داده شود در این مورد هر طور که مصلحت آن
ساواک درباره نامبرده ایجاب می نماید اقدام نمایند.
تهیه کننده ـ داوری
رئیس بخش 325 ـ فردوس 17 /2
رئیس اداره دوم عملیات 18 /3 /43
توضیحات سند:
1ـ در هیچ سند معتبری دیده
نشده است که حجازی هوادارـ
عضو حزب توده باشد ـ چه رسد
به کمیته مرکزی حزب!
مخصوصا درگیری های افراد
مذهبی با کمونیست ها همواره
اختلافی بنیادین و
ایدئولوژیکی بوده ـ لذا مواضع
روزنامه اسرار شرق و جلوه
حقیقت با سیاست حزب مردم
ایران جبهه ملی هم منطبق نبوده
ـ نامه فخرالدین حجازی گویای
این واقعیت است (رجوع شود به
ضمائم)
2ـ حزب توده؛ در اوایل مهر ماه
1320 با فراخوان عناصر
کمونیست و وابسته به استکبار
شرق (شوروی سابق)، از جمله
سلیمان محسن اسکندری آغاز
به کار کرد.
جلسه اول در
بالاخانه منزل اسکندری ـ که در
خیابان ژاله بود ـ تشکیل گردید.
در جلسه مذکور، احسان طبری،
رضا روستا، عباس اسکندری،
ایرج اسکندری، نورالدین
الموتی، عزالملک اردلان،
فریدون کشاورز...
حضور
داشتند.
به هنگام آغاز فعالیت
حزب توده، سلیمان محسن
اسکندری البته بدون داشتن
عنوان دبیر کلی ـ زیرا چنین
عنوانی در آیین نامه حزب نبود
ـ در حزب «حق امضا» داشت، و
عملاً رهبر حزب توده بشمار
می آمد.
پس از مرگ او ظاهرا ایرج
اسکندری، حق امضا داشت.
پس از کنگره اول نورالدین
الموتی، حق امضا داشت، ولی
احدی او را به عنوان رهبر حزب
نمی شناخت.
در کنگره دوم
حزب، اساسنامه ای به تصویب
رسید که مقام دبیرکل را تصریح
و حدود وظایف او را تعیین
کرد.
در این کنگره، رادمنش
دبیرکل شد.
از کنگره دوم تا
پلنوم چهاردهم (یعنی مدت 20
سال)، رادمنش در خارجه دبیر
کل بود.
بعد از خلع رادمنش، ایرج
اسکندری به آرزوی قدیمی
خود یعنی دبیر اول شدن نائل
آمد (از پلنوم چهاردهم تا
شانزدهم).
پلنوم شانزدهم،
کیانوری را به دبیر اولی انتخاب
کرد و او، تا انحلال حزب توده
در این سمت باقی ماند.
همکاری حزب توده با مصطفی
فاتح، رئیس شرکت انگلیسی
نفت، در روزنامه مردم در سال
1320، پس از سقوط رضاشاه
و پس از اشغال ایران توسط
شوروی و انگلیس، شروع شد.
تصمیم همکاری را دولت های
شوروی و انگلیس در اوان
ورود ارتش های خود به ایران
گرفته بودند و اجرای این تصمیم
را شوروی به حزب توده ابلاغ
کرد واز جانب انگلستان به
مصطفی فاتح مراجعه شد.
نتیجه
منفی این عمل، خیلی زود
آشکار شد.
زیرا دیدن همکاری
چاکران انگلیس و نوکران
فراماسون کمونیست ها که
دعوی خدمت به خلق، حزب
طراز نوین، انقلابی بوده
داشتند، بیش از اندازه در نظر
مردم عجیب بود.
حیات حزب
توده را، می توان به 8 دوره
تقسیم نمود.
در دوره اول
زندگی خوب حزب توده از
تأسیس تا پیدایش فرقه
دمکرات (یعنی از 1320 تا
1324).
حزب توده در این
دوران ابتدائی حیات خود، پا به
پای دیپلماسی شوروی پیش
می رفت.
بدین ترتیب دوره اول
زندگی حزب دوران زایش
و رشد تدریجی آن بود و در
همین چهار سال، چهره وابسته
آن مشخص شد و معلوم شد که
این حزب، ابزار قابل اعتمادی
در دست دیپلماسی شوروی
است.
دوره دوم زندگی حزب
توده از پیدایش فرقه دمکرات
آذربایجان و پارتی دمکرات
کردستان آغاز شد و با اوج
گرفتن این حزب و شرکت
وزیرانش در کابینه قوام، خاتمه
یافت.
(از آذر 1324 تا تابستان
1326).
دور سوم زندگی حزب
توده، از آذر 1326 تا 15 بهمن
1327، یعنی تاریخ قصد جان
کردن محمدرضا پهلوی، امتداد
می یابد.
در این زمان دوران
«طلایی» و «هورائی» حزب
پایان یافت و دوره حضیض و
شکست آن فرا رسید.
دوره
چهارم از اعلام غیر قانونی
شدن حزب تا ردّ قرارداد الحاقی
نفت (قرارداد گس ـ گلشائیان)
یعنی از بهمن 1327 تا 1330
می باشد.
دوره پنجم از سال
1330 تا کودتای 28 مرداد
1332 است که در این دوره
حزب توده، به دو علت، توسعه
یافت.
علت اول آن است که
سرنوشت دولت و مجلس به دست
دکتر محمد مصدق و آیت الله
کاشانی بود و یک فضای نسبتا
باز اجتماعی وجود داشت.
لذا
حزب به تأسیس اتحادیه های
کارگری، سازمان جوانان
دمکرات، تشکیلات دمکراتیک
زنان...
به صورت علنی اقدام
کرد.
علت دوم اوج جریان نهضت
مردم، در راه ملی کردن صنعت
نفت در سراسر ایران بود که
شکارچیان حزب، فرصت صیادی
خوبی به دست آوردند هر چند
نتوانستند از آن به خوبی
استفاده کنند.
دوره ششم، از
کودتای 28 مرداد تا کشف
سازمان نظامی حزب و متعاقب
آن، فروپاشی تلاشی تمام
سازمان های علنی و مخفی
حزب یعنی تا سال 1334 ادامه
داشت.
دوره هفتم فصل نهایی و حالتی
بدتر از احتضار برای تنه حزبی
بود که در حال تجزیه بود.
دوره
هشتم، زمان انهدام نهایی حزب
توده، از آغاز سال 1357 تا
1361 می باشد.
در این زمان،
کیانوری زمام حزب را به دست
داشت و با اطلاعاتی که از منابع
شوروی و محافل سازمان
مخفی «نوید» به دست می آورد،
سمت و سوی حوادث را به
خوبی حدس می زد.
کیانوری ـ
که در مکتب لنینیسم عملی،
درسهای خود را خوب آموخته
بود ـ با درآمیختن کار مخفی با
کار علنی، فرصت طلبانه برای
ربودن پیروزی از چنگ فاتح ـ
که جزو مرام اصلی حزب توده
نیز بود ـ در ظاهر خود را حامی
خط امام نشان می داد، ولی در
باطن با خائنانی مانند ناخدا
افضلی و سرهنگ عطاریان و
سرهنگ کبیری و سرهنگ
آذرفر و دیگران، همکاری
داشت و همکاری پر جوش
جاسوسی را به سود شوروی
رهبری می کرد و تدارک
سرنگونی جمهوری اسلامی را
می دید که با افشای ماهیت
واقعی اش در سال 1361،
عناصر وابسته به او دستگیر و
حزب به طور کامل منحل واز
صفحه روزگار محو شد.
(اسناد
ساواک، پرونده حزب توده)
حزب توده به روایت اسناد
ساواک / تهران / مرکز بررسی
اسناد تاریخی / سه جلد
منبع:
کتاب
فخرالدین حجازی به روایت اسناد ساواک صفحه 43