خودکشى یا متارکه!
متن سند:
خودکشى یا متارکه!
یکى از مهمترین ابزار رشد و ترقى در سیستم هزار فامیل رژیم شاهنشاهى، برخوردارى از حسب و نسب و یا سبب خانوادگى بود. انتخاب همسر از یکى از خانوادههاى صاحبمنصب، کافى بود تا فردى را از حضیض به عزیز برآورد و علىرغم همه بىلیاقتىها و بىکفایتىها، او را در مناصب معنون و مطرح بنشاند. یکى از نمونههاى این بر کشیدن را باید در زندگى پرویز خسروانى، جستجو کرد. حسین فردوست در نقل خاطرات خود این موضوع را به شرح زیر بیان کرده است :
«پرویز خسروانى زمانى که دانشجوى دانشکده افسرى بود، خود و خانوادهاش بىپول بودند. وى در این زمان به دنبال زن پولدارى بود که توسط او وضعش را روبراه کند، تا بالاخره دخترى پولدار از یک خانواده بهایى به نام نعیمى پیدا کرد. پدر دختر از بزرگان فرقه بهایى و بسیار متمول بود و در یک باغ 5 هزار مترى با ساختمان مجلل سکونت داشتند. پرویز هر روز عصر با دوچرخه از دانشکده افسرى راه مىافتاد و به عنوان تمرین دوچرخهسوارى از مقابل خانه دختر مىگذشت و نامه عاشقانه رد مىکرد. خانواده دختر با ازدواج این دو مخالفت بودند، ولى به علت سماجت پرویز این ازدواج انجام شد و ایشان به عنوان داماد سرخانه به باغ دختر کوچید! پدر دختر در جوار خانه خود، خانهاى ساخت که خسروانى و زنش در آنجا زندگى مىکردند. این خانه در کنار بلوار واقع بود و بعدها به اداره نظام وظیفه اجاره داده شد و خسروانى و زنش در الهیه، خانه مجلل با محوطه پنج هزار مترى درست کردند. پس از فوت پدر دختر، ارث هنگفتى به زن خسروانى رسید و صاحب چندین باغ و خانه در ونک و چندین ویلا در جنوب فرانسه و آپارتمانهاى متعدد در پیچ یوسفآباد و مجتمع سامان و غیره شد. خسروانى در زمان مصدق باشگاه ورزشى تاج را داشت و در آن تعداد زیادى از ورزشکاران و باجبگیران سرشناس تهران (مانند شعبان بىمخ) را جمع کرده بود. او هر طرف که باد مىآمد بدان سو مىرفت. در زمان مصدق (اگر اشتباه نکنم در 3 تیر) ورزشکاران را به خیابان ریخته و به نفع مصدق شعار مىداد، ولى چندى بعد در 28 مرداد توسط اشرف اجیر شد و همین ورزشکاران را به خیابان ریخت و علیه مصدق و به نفع محمدرضا شعار داد.
پس از 28 مرداد، خسروانى و باشگاه تاجش به بلاى جان مردم تبدیل شد. او راه مىافتاد و هر جا که زمین شهرى مرغوبى مىدید به مالک آن مراجعه مىکرد اگر طرف حاضر مىشد زمین را به او واگذار کند فبها، وگرنه یک جوخه ژاندارم مىرفت و یک پرچم سلطنتى را در وسط زمین فرو مىکرد و خسروانى صاحب زمین را تهدید مىکرد که زمین براى شاهنشاه است! طرف مسلما تسلیم مىشد و زمین را واگذار مىکرد. سند به نام خسروانى، زن یا دو دخترش صادر مىشد. خسروانى علاوه بر باشگاههاى ورزشى تاج، به تدریج تأسیسات ورزشى دیگرى تأسیس کرده بود که بسیار مدرن بود. یکى از این تأسیسات در خیابان بخارست و دیگرى حوالى ونک بود، که ساختمان مجللى با بیش از 1 زمین تنیس در محوطهاى حدود 1 هزار متر مربع بود. به علاوه، در آنکارا (ترکیه) نیز تأسیسات ورزشى مهمى احداث کرده بود، که سند به نام خودش بود.
خسروانى هر شب در خانهاش، جلسات قمار کلان داشت، که در واقع جلسات کلاهبردارى هم بود. هدایت این جلسات را جلال آهنچیان به دست داشت، او دوست صمیمى خسروانى و خانوادهاش بود و دائما بخصوص در اوقات فراغت و روزهاى تعطیل، در منزل خسروانى جلسات قمار تشکیل مىداد که در آن کلاهبردارىهاى بزرگ مىشد. در این جلسات قمار حسن زاهدى (وزیر کشور هویدا)، ناصر گلسرخى (وزیر منابع طبیعى)، منوچهر پرتو (وزیر دادگسترى)، یک یهودى ثروتمند و معروف، جلال آهنچیان و پرویز خسروانى شرکت مىکردند. البته آنها در مقابل میهمانان بازى نمىکردند، بلکه زیرزمینى را به این کار اختصاص داده و هیچ فردى را به آن راه نمىدادند. خسروانى در جوانى چند بار قهرمان دوچرخه سوارى شد و سپس باشگاه تاج را تأسیس کرد. محل خدمت خسروانى در ژاندارمرى بود. مدتى فرمانده ناحیه ژاندارمرى استان مرکزى شد و زیر دست اویسى خدمت مىکرد و در زمان هویدا سرپرست سازمان تربیت بدنى شد. او در همه مشاغل، کارش توأم با کلاشى و سوءاستفاده بود. خسروانى رفیقهاى داشت که زنش مىدانست. او تمایل داشت که زنش را طلاق بدهد و زن هم مىخواست از او جدا شود. به هر حال، زن خسروانى ترتیبى داد که خسروانى او را طلاق دهد و 5 میلیون تومان مهریه و اضافه جواهرات و البسه بسیار گران قیمت اخذ کند.»1
سند این بخش که به علت موثق بودن منبع گزارش (شنود تلفنى)، از واقعیت بلاانکارى برخوردار است، شامل گفتگوى ملیحه نعیمى (همسر پرویز خسروانى) با همسر اویسى است. اویسى مدتى ریاست خسروانى را به عهده داشته و در برکشیدن او نیز نقش مؤثرى داشته است و به همین واسطه، ملیحه نعیمى به او متوسل گردید تا شاید از طریق او، از فروپاشى زندگى خود، جلوگیرى کند. سرنوشت ملیحه نعیمى و پرویز خسروانى در نهایت، در سال 1352 به متارکه کشید و آن دو از هم جدا شدند ولیکن آنچه در این سند قابل تأمل و دقت است، فساد حاکم بر رژیم پهلوى است که در این گفتگو تنها به گوشهاى از آن اشاره شده است :
به: عرض مىرساند تاریخ 16 /9 /49
از : 32
در مذاکراتى که بین خانم ارتشبد اویسى و ملیحه انجام شد ملیحه با گریه و زارى شدید گفت شما که دیدید تا حرف مىشود تیمسار خسروانى به من مىگوید تو را نمىخواهم. خانم اویسى گفت تو ناراحت نباش کارها درست مىشود ملیحه گفت روزبروز بدتر مىشود و از آن روزى که درجه گرفته بدتر شده و چند شب پیش به آهنچیان مىگفت من باید ارتشبد شوم تقصیر این زنیکه است و به خاطر بىآبرویى این است که من ارتشبد نشدم و سپس ملیحه گفت خانم از آن روزى که درجه گرفته قمار را دوباره شروع کرده. در این موقع خانم اویسى گفت بعضى چیزها را آدم نمىخواهد بگوید اگر اویسى نبود کى براى این درجه مىگرفت. اعلیحضرت سال گذشته فرمودند که خسروانى دانشگاه ندیده و نباید درجه بگیرد ولى اویسى امسال به شرف عرض رسانید که وضع سازمان تربیت بدنى خیلى خوب شده و براى خسروانى درجه گرفت. خانم اویسى سپس گفت حالا شما یک سال صبر کن ملیحه گفت مىترسم بعد از یک سال به خاک سیاه بنشینم. خانم اویسى گفت من خیلى ناراحت بودم که مبادا شما کارى بکنید. ملیحه گفت من تصمیم خودم را گرفتهام (خودکشى) و یک کاغذ هم نوشتهام و سپس گفت بهطورى به قمار عادت کرده که هر شب مىبیند پاى قمار در منزل ندارد، بیرون مىرود. به عرض رسید 17 /9
توضیحات سند:
پینوشت:
1. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، صص 268 ـ 272
منبع:
کتاب
اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 299