صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجوئى از احمد کامرانى فرزند محمد

تاریخ سند: 21 آذر 1352


بازجوئى از احمد کامرانى فرزند محمد


متن سند:

تاریخ: 21 /9 /135213520921
بازجوئى از احمد کامرانى فرزند محمد

به فردى بنام جواد سادات الحسینى معرفى شدم براى کسب کارى برایم پیدا کند او در شرکتى که بنام فردى بنام پورحمیدى بود کارى برایم پیدا کرد و مشغول کار شدم گاهى که کم پول می‌شدم و نمی‌توانستم تفریح کنم به آن محل سرى میزدم و یکى دو دفعه شاید هم بیشتر نامبرده را در آنجا دیدم که در بازجوئى‌ها فکر می‌کنم بمیان آمده باشد یک دفعه هم با او بکوه رفتیم که دو نفر با او بودند که یکى را نمى‌شناختمش و یکى دیگر بنام مرتضى که باز این نفر را هم فکر می‌کنم سئوالاتى درباره او شده باشد در بازجوئی‌هاى گذشته. و یک دفعه هم شاید بیشتر بمغازه‌ام واقع در جوادیه آمده است. و در این مدت که در شرکت کار می‌کردم گاهى گاهى او را می‌دیدم و بعد که از شرکت پورحمیدى بیرون آمدم و در کارخانه ارج مشغول کار شدم هیچ دیدارى با او نداشتم و تا این که مغازه باز کردم فکر می‌کنم شش ماهى که مغازه‌ام دائر بود آنجا نمى‌آمد تا یک روز با فردى بنام جواد داعى حق براى تعمیر رادیو آنجا مراجعه کرد و رادیو را تعمیر نموده و بعد آمدند بردند به منزل دکتر داعى‌حق و برادرش که جواد داعى‌حق که در یک جا سکونت دارند رفتیم. و قبلاً گاه‌گاهى به منزل داعى‌حق میرفتم ولى هیچ وقت از اینها خوشم نمى‌آمد و هیچ وقت تماس خاصى با آنها نداشتم و سئوالاتى در این مورد در گذشته یا شفاهى یا کتبى فکر می‌کنم از بنده شده باشد و پاسخ نیز گفته باشم منظور از این توضیحات ارتباط با حسین ساعدى شود.
س ـ چرا تو که قبلاً از نیت شوم شمس‌آبادى مطلع بودى ماجرا را به شاهنشاه آریامهر و سایر مقامات ذیصلاح خبر ندادى تا علاج واقعه قبل از وقوع شده باشد؟
ج از این مسئله بسیار اندوهگینم و ناراحتم و متأسفم به خصوص که عنایت شاهانه بعداز محکومیت شامل حال بنده شد و بى‌اندازه خود را بشاهنشاه آریامهر مدیون می‌دانند و آرزویم اینست که بتوانم گذشته خود را جبران کنم وقتى که بگذشته فکر می‌کنم از صمیم قلب متأثر و متألم می‌شوم و غرق غم و غصه میگردم و تحت تأثیر بزرگوارى شاهنشاه آریامهر براى همیشه تا زنده‌ام قرار مى‌گیرم بهرحال قلم بنده در این مورد که می‌خواهد مطلبى بنویسد مى‌بینم در قدرتم نیست و نامه که براى روزنامه کیهان قبل آزادى نوشتم از صمیم قلب اظهار ندامت و پشیمانى کردم که دقیقاً این صحبت‌ها را بیاد ندارم و به علت همین فراموشى که دارم نمی‌دانند که چه مطالبى گفته شد.
آنچه می‌دانند راجع به حادثه کاخ مرمر نبود و در آنجا آن سرباز خائن مطلبى مبنى بر نیت پلیدش بیان نداشت بهرحال مطالبى در این مورد در پرونده سابقم موجود هست و دقیقاً به خاطر ندارم یک روز که با حسن شریف براى گردش به سینما رفتیم فکر می‌کنم خیابان استامبول بود در آنجا بود که موضوع را با او در میآن گذاشتم و اکنون بیاد ندارم که شریف چه گفت و چه مطبى بنده با او د رمیآن گذاشتم بعد از حادثه تأسف‌آور و شوم کاخ مرمر بازداشت شدم و با تعدادى افراد در دادگاه محکوم گردیدم محکوم به اعدام شدم در دو دادگاه در لحظاتى که میبایست حکم دادگاه اجرا می‌گردید مورد عفو اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر قرار گرفتم و حکم اعدام تبدیل به حبس و به حبس ابد گردید بنده با مهندس منصورى هر دو محکوم به اعدام شده بودیم و هر دوى ما مورد عنایات شاهنشاه آریامهر قرار گرفتیم در زندان شماره 3 و 4 بود که دوران زندان را گذرانیدم در آنجا بود که از اقداماتى که بوسیله رهبر مملکت شاهنشاه آریامهر براى رفاه و حال مردم به خصوص دهقانان و کارگران می‌شدبوسیله روزنامه و رادیو می‌خواندم و میشنیدم به خصوص سخنرانیهاى شاهنشاه آریامهر بشدت روى بنده تأثیر میگذاشت از طرف دیگر اعمالى که بوسیله گروه‌هائى که بازداشت و محکوم گردیده بودند می‌دیدم و از آنها نفرت در من به وجود می‌آمد. و از آنها و اعتقاداتشان متنفر شدم با گذشت دوران زندان هر کسى ماهیت خود را نشان می‌دهد و اینگونه افراد هر طورى که بودند خود را نشان می‌دادند. بنده آنها را افراد صادقى ندیدم و افکارشان را براى این مملکت کاملاً مضر می‌دانستم و انقلاب ششم بهمن را براى مملکت ایران مفید می‌دانستم و رهبرى شاهنشاه آریامهر براى این مملکت آنقدر مفید می‌دانستم که بزودى مملکت ایران از پیشرفته‌ترین ممالک دنیا جلو خواهد افتاد. اکنون ایران که در دنیا آبرو و حیثیتى بزرگ در حد شأن ایرانى کسب کرده است این بدون رهبرى خردمندانه شاهنشاه آریامهر به دست نمى‌آمد. از طرفى می‌دیدم گروه‌هائى که دستگیر می‌شوند دهقان و کارگر در میان آنان وجود ندارد و این بهترین دلیل قانع کننده برایم بود که اینگونه افراد در میآن مردم جاى پائى ندارند از مقامات مربوطه تقاضاى ملاقات کردم بعد نظریات و اعتقادات خود را بیان داشتم و از زندان در روزنامه کیهان چاپ شد و از زندان آزاد گردیدم. لحظه آزادى هیچ وقت فراموش نمى‌توانم بکنم بعد از ظهر 3 آبان بود که نامه به دستم رسید که مورد عفو اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر قرار گرفتم این گذشت و بزرگوارى شاهنشاه آریامهر را نمى‌توانم هیچ وقت فراموش کنم بعد از آزادى از زندان به کار و فعالیت مشغول بودم و توانستم با امکاناتى که در جامعه ما براى همه وجود دارد در مدت کوتاهى زندگى خود را سامان دهم با این که از بیمارى‌هاى گوناگون رنج میبرم و از زندگى کاملاً راضى هستم و اکنون با دخترى ازدواج کرده‌ام و با هزار آرزو آن دختر با من ازدواج کرده است، نگذارید که ولو براى مدت کوتاهى خیلى کوتاه از فعالیت کسب و کار باز مانم. اکنون بنده خود را بشاهنشاه بزرگ مدیون می‌دانند و در هر کشورى غیر از ایران بودم اطلاع از وجود چنین سرباز مجازاتش مرگ بود. و هدفم اینست که گذشته خود را جبران کنم و در این جهت تلاش و کوشش زیادى کرده‌ام اگر از وجود فعالیت این دسته خبر داشتم منظور جواد داعى‌حق و دکتر داعى‌حق و جواد سادات وظیفه خود می‌دانستم که اطلاع بدهم ولى متأسفانه از نحوه فعالیت آنها کاملاً بى‌اطلاع بودم جواد داعى‌حق و سادات را شنیده‌ام که اینها بیش از میلیونها ثروت اندوخته‌اند و در کاشان یکى از اقوامش می‌گفت ماشین بنز 280 دارد باغ خانه ثروت بسیار اندوخته است بنده نمی‌دانند با این همه ثروت که اندوخته‌اند و با این همه امکانات که براى آنها وجود دارد چرا به کارهاى غیرانسانى دست می‌زنند و برخلاف مصالح مملکت اقدام می‌نمایند.
اینها با همه امکاناتى که دارند و با صراحت تمام عرض مى‌کنم که درست معلوم نیست از چه راهى به دست آورده‌اند دست به عمالى که بر خلاف مصالح مملکت ایران است می‌زنند این ناشکرى و ناسپاسى از نعمتهاى این مملکت
است که براى آنها به وجود آمده است اینگونه افراد نه در سنینى هستند که تجربه نداشته باشند و نه تحت فشار مادى و بیکارى معلوم نیست چرا مرتکب اعمالى می‌شوند که برخلاف منافع جامعه ما باشد.
موضوعى که در اینجا بیادم آمد مربوط به آن سرباز خائن رضا شمس‌آبادى است که روزى شعبان جعفرى که به کاشان آمده بود و قبل از سربازى شاید سه سال قبل از سربازیش موقعى که شعبان جعفرى از باشگاه نیرومند خارج می‌شود رضا شمس‌آبادى به او حمله‌ور می‌شود و بعد متوارى می‎کرده‌اند یکى دو کیلومتر بالاتر بوسیله قرانى رئیس اطلاعات وقت آن روز بازداشت می‎کرده‌اند و به شهربانى می‌برد نامبرده توانست قرانى را اغفال نموده و خود را رضا چاى‌دوست معرفى نماید و پرونده بنام رضا چاى‌دوست تشکیل می‌شود و یک دفعه هم به بنده گفت با شیشه اسید یک دفعه گفت با شیشه آب‌لیمو در سه‌راه پنجه‌شاه به ماشین نخست‌وزیر وقت دکتر امینى پرتاب کردم و مردم در آن وقت گفتند که شیشه آب‌لیمو بود و کسى دیگرى را بازداشت کردند و بعد نیز او را آزاد نمودند البته این مسئله را یک سال بعد شاید هم بیشتر به بنده گفت و جدا حرفش را به اور نکردم با شک به گفته‌هایش نگاه کردم. آن کسى که آن روز بازداشت شده است گویا صندوقسازى در بازار کاشان داشت که بجاى رضا شمس‌آبادى خائن بازداشت می‌شود. شمس‌آبادى آدمى بود ماجراجو و آنرمال و سعى می‌کرد حرفهاى گنده‌تر از خودش بزند و آدم متعادلى نبود.
یک مطلبى که یادم آمد اینست که بعد از پانزده خرداد 42 به کاشان رفتم رضا شمس‌آبادى دقیقاً نمی‌دانند خودش را دیدم اینمطلب را به بنده گفت یا این که یکى از بچه‌هاى محلمان شنیدم که نامبرده در جریاناتى که در کاشان روز پانزدهم خرداد روى می‌دهد شرکت داشته است. در آن موقع بنده در تهران کار می‌کردم. فکر می‌کنم باید در پرونده سابقم منعکس باشد.
دوباره درباره مطلبى که جواد داعى‌حق حضورا گفته درباره این که با سرباز خائن به مطب دکتر داعى‌حق مراجعه کرده‌ام دروغ است و وقتى به افکار و مغزم هر چه فشار مى‌آورم نمی‌توانم قبول نمایم حتى شک ندارم انگیزه این دروغ را نمى‌توانم بفهمم بنده که در گذشته به همه چیز اعتراف کرده‌ام و اکنون نیز اعتراف می‌نمایم اگر این موضوع صحبت داشت می‌گفتم نه اکنون بلکه در مراحل بازجوئى اولین دفعه‌ام اگر در آن موقع هم نگفته بودم در دادگاه می‌گفتم همان طوری که رفتن بکاخ مرمر را در دادگاه اعتراف کردم بدون این که کسى از بنده خواسته باشد فرضاً اگر در دادگاه اعتراف نمى‌نمودم وقتى آزاد شده بودم یا در این مدت دو سال علت این که اینجا پافشارى می‌نمایم اینست که دروغ است و نمى‌توانم این دروغ را بپذیرم در پایان تا زنده‌ام خود را به اوّل شخص مملکت اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر خود را مدیون می‌دانند و عظمت فکرى رهبر مملکت و نظر بخشنده این مرد بزرگ آنقدر می‌دانند که در جهان ما رهبرى مانند شاهنشاه آریامهر نمى‌توان پیدا کرد. و تا زنده هستم و در هر شرایطى قرار داشته باشم خود را بشاهنشاه بزرگ و عالیقدر مدیون می‌دانند و در این راه که بتوانم گذشته خود را جبران نمایم تا آنچه در خود قدرت و توانائى داشته باشم خواهم کوشید تا بتوانم یک سهمى از میلیونها سهم به شاهنشاه آریامهر مدیون هستم جبران کنم و زندگى خود را مرهون شاهنشاه می‌دانند و قلم بنده عاجز است که بتوانم احساساتى که نسبت بشاهنشاه آریامهر آریامهر و خاندان جلیل سلطنت دارم بنویسم هر روز که از خواب پا می‌شوم و خود را زنده مى‌بینم باید به شاهنشاه آریامهر دعا نمایم اکنون خود را یک ایرانى می‌دانند و خود را فدائى شاهنشاه آریامهر می‌دانند و باز تکرار می‌نمایم رهبرى مانند شاهنشاه در هیچ کشورى یافت نمی‌شود رهبرى شاهنشاه در جهان ما براى تمام رهبران دنیا نمونه است و عمیقاً از صمیم قلب عرض می‌نمایم از عمل حادثه کاخ مرمر این حادثه شوم متنفر و منزجر هستم و این عمل را یک عمل خائنانه می‌دانند و محکوم می‌نمایم اگر خداى نکرده نیت پلید رضا شمس‌آبادى سرباز خائن بوقوع مى‌پیوست چه گرگهائى در گوشه و کنار کمین کرده بودند و مملکت ایران در ورطه سقوط قرار می‌گرفت. در پایان می‌گویم زنده باد اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر زنده باد خاندان جلیل سلطنت ـ زنده باد ایران. فعلاً چیزى به خاطر ندام اگر به خاطر آوردم در جلسات بعدى به عرض می‌رسانم.
س هر چیزى که هست هم اکنون توضیح دهید.
هیچ گونه مطلبى اکنون بیاد ندارم که شرح دهم. هر چه بیاد داشتم به عرض رسانیدم.
بازجو


منبع:

کتاب ترور شاه / حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک صفحه 456






صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.