تاریخ سند: 3 مرداد 1351
موضوع: فروش کتاب هیاهو به وسیله پرویز بیات
متن سند:
به: 312 شماره: 13151 /20 ه 12
از: 20 ه 12
پرویز بیات 28 ساله متوسط القامه که دارای سبیلهای زرد به شکل سوسیالیستها و از اهالی شهریار است و فعلاً در کارخانه شرکت آبرفو به کار اشتغال دارد در تاریخ 14 /4 /51 هنگام سخنرانی ناصر مکارم شیرازی در مسجد ارک در حضور حدود 600 نفر از افراد حاضر در مسجد که اکثراً جوانان تحصیلکرده بودند اقدام به فروش (15 جلد) کتاب هیاهو تألیف شیخ نصیرالدین امیر صادقی1 به قرار جلدی 60 ریال (نصف ارزش قید شده روی جلد) نمود و گفت دویست جلد از کتاب مزبور را یکی از دوستان مهندس بازرگان هر جلد 60 ریال خریداری کرده تا به همین قیمت در اختیار علاقهمندان قرار دهد.
در این جلسه حسین معیری معروف به حسین مجاهد ضمن بدگویی از احمد خسروی نژاد معروف به احمد شیرازی اظهار داشت باعث زندانی شدن سید نورالدین علوی طالقانی2 پیشنماز مسجد امینالسلطان خیابان فردوسی احمد شیرازی است که ضمن مراجعه به علوی طالقانی و مطالبه رسالههای خمینی او را به دستگاه لو داده است.
همچنین یکی دیگر از افراد حاضر در مسجد مزبور به نام رضا طلوعی کارمند بانک صادرات بازارسرای حاج حسن اظهار داشت سید ابوالفضل برقعی3 رسالهای به عنوان احکام قرآن چاپ کرده که اگر پخش شود به قول آقای نصیری شیرازی مدرس غیر معمم مدرسه شیخ عبدالحسین که آن را خوانده جنجال به پا خواهد شد.
از جمله افراد شناخته شده حاضر در جلسه مزبور عبارت بودند از عظیمی دانشجوی حقوق و از مریدان گنجهای4 واعظ رشتی بود که در کار فروش انتشارات قم و مجله پیام شادی ضمیمه مکتب اسلام همکاری میکرده – هادی ریاحی قماش فروش، خیابان ناصر خسرو زیرزمین مقابل بانک بازرگانی، محمد حسن توسلی گرداننده جلسات مسجد ارک، حاج حسن دارانی، سید شجاع سید جوادی بازنشسته تسلیحات، هادی درخونگاه، سرهنگ بازنشسته ارتش عبداله شریفی، دکتر اکرامی، ابراهیم اسماعیلی، محمود زندی نژاد مفسر قرآن و استاد تجوید مسجد گذر وزیر، شیخ حسن سعید، آیتاله مشکینی5 ساکن قم و علی مشکینی و حدود بیست نفر طلبه جوان، رضا طلوعی و ابراهیم اسماعیلی درباره اعلمیت آیتاله مشکینی بعد از خمینی هم عقیده بودند.
شنبه نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: نظری ندارد.
بیدار
نظریه چهارشنبه: نظری ندارد.
پاد
توضیحات سند:
1ـ نصرالدین امیر صادقی: حدود سال 1350 نصرالدین امیر صادقی دو جلد کتاب به نامهای روحانیت در اسلام و هیاهو در نقد روحانیت منتشر کرد که سر و صدای زیادی در میان روحانیون و حوزههای علمیه به راه انداخت.
این کتابها پس از چندی جمع شد.
2ـ آیتالله سید نورالدین علوی طالقانی فرزند حجتالاسلام سید محیالدین در سال 1301 ش در تهران دیده به جهان گشود.
وی خواهرزاده آیتالله سید محمود طالقانی بود.
او جهت فراگیری علوم اسلامی عازم شهر قم شد و پس از طی مدارج علمی موفق به اخذ مدرک اجتهاد گردید.
پس از آن به تهران آمده و ضمن اقامه جماعت در مسجد امینالسلطان خیابان فردوسی تهران به نشر فرهنگ و معارف اسلامی میپرداخت.
وی در سال 1342 به اتهام چاپ و توزیع اعلامیههای مذهبی توسط فرمانداری نظامی تهران دستگیر و دو ماه زندانی بود.
در سال 1345 مجدداً به اتهام چاپ و توزیع اعلامیه دستگیر و به سه سال و نیم حبس محکوم گردید.
پس از طی دو سال و چهار ماه از محکومیت خود مورد عفو قرار گرفته و آزاد شد.
بار دیگر در خرداد 1351 به اتهام تهیه و توزیع رساله امام خمینی (ره) به سه سال و نیم حبس محکوم و زندانی گردید.
وی در بهمن ماه سال 1368 به رحمت ایزدی پیوست و در کنار قبر پدر مرحومش در قم به خاک سپرده شد.
(یادداشتهای زندان، تدوین مرتضی شریفآبادی، صفحه 137، ناشر موزه عبرت ایران، تابستان 1384 و طالقانی فریادی در سکوت، سید محمدحسین میرابوالقاسمی، جلد اول، صفحه 481، شرکت سهامی انتشار).
3ـ سیدابوالفضل ابنالرضا مشهور به علامه برقعی در سال 1329ه ق مطابق با 1287 ه ش در شهر قم به دنیا آمد.
پدرش سیدحسن مردی فقیر و زاهد پیشه بود، جد پدری وی سیداحمد مجتهدی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی صاحب فتوای تاریخی تحریم تنباکو بود.
مادرش سکینه سلطان نام داشت، جد مادری نامبرده حاج شیخ غلامرضا قمی صاحب کتاب ریاضالحسینی بود.
از آنجایی که سلسله پدران وی به جناب موسی مبرقع فرزند امام محمدتقی علیهالسلام میرسد به برقعی شهرت یافته است.
تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانههای قم گذرانده و در زمان زعامت حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم به طلبگی پرداخت، دورههای مقدماتی، سطح و خارج را در آن حوزه میگذراند و خود تدریس علوم مقدماتی و فقه و اصول را برای طلاب دیگر آغاز مینماید.
سپس به مدت سه سال به نجفاشرف رفته، از محضر درس آیتالله سیدابوالحسن موسوی اصفهانی استفاده میبرد.
اجازۀ اجتهاد خود را از آیتالله عبدالنبی نجفی عراقی اخذ مینماید و بیش از بیست سال در تهران امامت جماعت مسجد گذر وزیر دفتر (مسجد شاهزاده واقع در خیابان شاهپور، وحدت اسلامی فعلی) را عهدهدار میگردد و نهایتاً در سال 56 و 57 به لحاظ انحراف عقایدش توسط مرحوم سیدهادی خسروشاهی و مردم و کسبه متدین محل از مسجد و محل اقامت خود بیرون رانده میشود.
شکی نیست که علامه برقعی در اوایل حیات علمی خویش عقیدتاً شیعه اثنیعشری بوده و تألیفاتی نیز در این خصوص دارد ولی در اثر عواملی مانند: سطحینگری و نداشتن عمق تفکر در عقاید و معارف حقیقی، عقدههای خاص نسبت به روحانیت و برخی از مراجع تقلید، توجه صرف به ظواهر قرآن و احادیث و روایات، غرور و تکبر علمی، بیزاری از خرافات رایج در عامه مردم و تعمیم آن به آموزههای اصیل شیعه اثنی عشری، تأثیرپذیری از افکار انحرافی ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب و...
به وهابیگری روی آورده و برای خود مریدانی جمع کرد.
نامبرده در سال 1414ه ق مطابق با سال 1372 ه ش درگذشت.
برخی از آثار وی به قرار زیر است:
تفتیش در رد برمسلک اهل تصوف
دعای ندبه و بیان مخالفت جملات آن با قرآن
درسی در ولایت
حدیث ثقلین
ترجمه المنتقی نوشتۀ علامه ذهبی که مختصری از کتاب منهاج السنۀ النبویۀ ابن تیمیه است و نام آن را «رهنمود سنت در اهل بدعت» گذارد.
خرافات وفور در زیارت اهل قبور
تضاد مفاتیحالجنان با آیات القرآن
جامع المنقول فی سنن الرسول (ص)
عقل و دین
ترجمه احکام القرآن شافعی
ترجمه عقیدۀ اسلامیۀ، تألیف محمدبن عبدالوهاب که با اسم مستعار عبدالله تقیزاده چاپ شد.
دیوان حافظشکن یا گفتگویی با حافظ
4ـ شیخ جلال گنجهای فرزند یوسف متولد 1316 صادره از رشت جزء وعاظ سیاسی و مخالف رژیم پهلوی بود.
پس از دستگیری در سال 1351 و در زندان شدیداً تحت تأثیر سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته و انحرافات فکری و عقیدتی و سیاسی وی آغاز گردید تا جایی که پس از فرار سردمداران سازمان منافقین در سال 1360 به خارج، وی نیز به پاریس گریخت و به عنوان تئوریسین سازمان توجیهگر جنایات و انحرافات بیشمار این گروه محارب شد.
آقای جواد منصوری (از مبارزین و فعالین سیاسی پیش از انقلاب اسلامی و از مسئولین عالیرتبه در حکومت جمهوری اسلامی) درباره او میگوید: «گنجهای کاملاً ناشناخته و بدون سابقه در محافل و گروههای مذهبی و سیاسی بود.
او طی چند ماه، به دلیل ارائه مطالب به شکل تقریباً جدید، و طرح بحثهای سیاسی، اجتماعی با استفاده از متون اسلامی، تا حدودی مورد توجه قرار گرفت.
متعاقباً از طرف چند هیأت دیگر دعوت شد و در محرم و صفر نیز در مجالس مختلف، سخنرانیهای نسبتاً خوبی کرد.
او به تدریج تصمیم گرفت در تهران ساکن شود و درس حوزه را رها کند تا جلسات و کلاسهای درس بیشتری داشته باشد.
توجه و استقبال جوانان از مطالب و جلسات گنجهای، به تدریج این تصور را در ذهن او شکل داد که میتواند برای دیگران رقیبی باشد و لازم است که در این راستا حرفهای تازهای که مخالف با آراء و نظریات دیگران باشد، مطرح نماید.
من نیز که میدیدم او یک روحانی جوان، فعال و با استعداد است با وی همکاری میکردم و اطلاعات سیاسی، کتب و جزوات متعددی در اختیارش قرار میدادم، و او هم از آنها خیلی خوب استفاده میکرد.
با دستگیری «حسین جوانبخت» در خرداد 51 و اعترافات او، ساواک نسبت به دستگیری من و گنجهای اقدام کرد.
گنجهای در مراحل اولیه بازجویی تقریباً کلیه اطلاعات خود را اعتراف کرد و تقریباً مرا به عنوان محرک و مسؤول فعالیتهایش معرفی نمود.
به دنبال اعترافات او، طلبه دیگری به نام «غزالی» که از قم به تهران آمده و در منزل او اقامت داشت دستگیر شد.
«غزالی» اهل مشهد و برای ادامۀ تحصیل به قم آمده بود.
پس از دستگیری و بازجویی مدتی با غزالی در یک سلول بودم.
او به یک سال زندان محکوم شد.
پس از طی مراحل بازجویی ابتدا گنجهای و مدتی بعد مرا از اوین به زندان عمومی قزلقلعه بردند و حدود شش ماه در یک اتاق باهم بودیم.
او در زندان تحتتأثیر شدید مجاهدین قرار گرفت و برای اینکه حتی خود را به مارکسیستها نزدیک نشان بدهد، شروع به بیان مطالب خلاف و انحرافی به نام اسلام نمود، تا بدین طریق از خود چهرهای مترقی و انقلابی بسازد! چند بار به او تذکر دادم که مراقب گفتار و اظهارات خود باشد، زیرا مسؤولیت شدید شرعی دارد.
ولی دریافتم که او اعتنایی به این مرام ندارد.
به خاطر دارم گنجهای تحلیلی مادی از وحی و عدم لزوم اعتقاد به حیات و امامت ولی عصر (علیهالسلام) و عدم لزوم تقلید از مجتهد را مطرح میکرد.
او میگفت رهبران مجاهدین، مجتهدین واقعی هستند و باید از آنان تقلید کرد، و مارکسیسم جز عدم اعتقاد به خدا و قیامت فرقی با اسلام ندارد و این مارکسیسم است که یک روش علمی برای مبارزه و حکومت دارد که میتواند الگوی ما باشد!! مارکسیستهای زندان به دلیل اینگونه رفتار و گفتار به او بیشتر نزدیک شدند و به ادامه چنین روش تبلیغی، تشویق و ترغیبش میکردند.
آنها جلال گنجهای را بهعنوان یک روحانی مجاهد! و مترقی! معرفی و او را علیه دیگران تحریک میکردند و ما را مرتجع، بیسواد و طرفدار سرمایهداری میدانستند! گنجهای پس از دو سال از زندان مرخص و مجدداً در سال 1355 دستگیر و تا سال 1357 در زندان بود.
او بهعنوان روحانی انقلابی، مجاهد مترقی، مرجع و تئوریسین اسلامی سازمان مجاهدین خلق معرفی و تبلیغ میشد.
او در مخالفت با انقلاب اسلامی، اصول آن و رهبری حضرت امام خمینی (ره) به شکل افراطی و بدون ملاحظه و محدودیت عمل میکرد.
جلال گنجهای سرانجام در سال 1360 به دنبال فرار سردمداران مجاهدین خلق، با کمک سازمان به پاریس رفت و نقش تئوریسین اسلامی سازمان را ادامه داد.
اظهارات او در چندین سال گذشته نشاندهنده اوج انحطاط و فساد او است.
بهعنوان مثال، توجیه ازدواج غیر شرعی رجوی و مریم عضدانلو (همسر اول مهدی ابریشمچی)، مشارکت بهاییان در حکومت آینده ایران، حمایت از آلسعود در جنایت جمعه خونین مکه در سال 1366 و حمایت از صلاحیت حکام سعودی برای اداره حرمین شریفین و دفاع از کشتار حجاج در تونل منی در سال 69 از جمله مطالب عنوان شده توسط او بوده است.
(ر.ک: خاطرات جواد منصوری، صفحه 104 تا 106، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول سال 1376)
5ـ آیتالله علی اکبر فیض، معروف به مشکینی در سال 1300 شمسی در روستای آلنی در یک فرسخی مشکین شهر در خانوادهای متدین و اهل علم چشم به جهان گشود.
پدرش اهل علم و در کسوت روحانیت بود و به رتق و فتق امور مردم میپرداخت.
هنگامی که همراه پدر در نجف اشرف مقیم بود، به مکتبخانه رفت و سپس همراه پدر به وطن بازگشت و مقداری از مقدمات علوم دینی را نزد او فرا گرفت.
با رحلت پدر، و به سفارش او، برای تحصیل علوم دینی به شهرستان اردبیل سفر کرد و مقداری از صرف و نحو را در آنجا فرا گرفت.
سپس به همراه عالم بزرگواری که از زخمیان حادثۀ مسجد گوهر شاد مشهد در زمان رضاخان بود، به شهر قم آمد و در آن دیار عالمخیز به تحصیل علوم دینی پرداخت.
در آن زمان سایۀ منحوس رژیم پهلوی بر کشور مستولی بود و تحصیل در حوزههای علمیه بسیار دشوار مینمود.
با این حال آیتالله مشکینی درسهای دورۀ سطح را به خوبی به پایان برد و در درس خارج فقه و اصول استادان مشهور آن زمان حاضر شد.
او نزدیک به هفت ماه نیز در نجف اشرف حضور داشت و در درسهای خارج استادان آن دیار، به ویژه امام خمینی، شرکت میکرد؛ اما به دلیل هوای گرم نجف و ضعف مزاجی مجبور به بازگشت به ایران شد.
ایشان در سالهای تحصیل خود، به محضر عالمان بسیاری شرفیاب شد.
در درسهای خارج فقه و اصول آیتالله العظمی بروجردی و آیتالله العظمی محقق داماد شرکت میکرد.
وی کتابهای دورۀ مقدمات و سطح را بارها تدریس کرده و سالها به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال داشته است.
همچنین درس تفسیر او از درسهای مشهور حوزۀ علمیۀ قم بود.
از فعالیتهای مهم وی در این عرصه، تأسیس مؤسسۀ « الهادی» است که به چاپ کتابهای مفید و اسلامی برای سطوح گوناگون جامعه میپردازد و مردم را به حقایق و معارف اسلامی آشنا میسازد.
آیتالله مشکینی کتابهای فراوانی در زمینههای گوناگون علوم اسلامی تألیف و منتشر ساخته است.
برخی از آنها به شرح زیر است:اصطلاح الاصول، مصطلحات الفقه، الفقه الماثور (دوره فقه به طرزی نوین)، الدورس فیالاخلاق (یک دوره اخلاق عربی)، ازدواج در اسلام، المنافع العامه (شرح کتاب احیاء الموات شرایع)، مفتاحالجنان (کتاب دعا تکمیل مصباحالمنیر)، المواعظ العددیه، واجب و حرام احکام الزامی (دوره فقه)، قصار الجمل (احادیث کوتاه تحت عناوین لغوی دو جلد)، ترجمۀ قرآن کریم به زبان فارسی، الهدی الی موضوعات نهجالبلاغه، المبسوط (تفسیر سوره آل عمران)، واجبات و محرمات، تفسیر سورۀ محمد (ص)، تکامل از نظر قرآن، مسلکنا فیالعقائد و الاخلاق و العمل، زمین و آنچه در آن است، تقلید چیست؟، رسالۀ خمس، حاشیۀ توضیحی بر کتاب مضاربه، عروهالوثقی، نهجالبلاغه موضوعی، تحریر المواعظ، تحریرالمعالم، الرسائل الجدیده، تلخیص المکاسب، تفسیر روان برای نسل جوان، ترجمه و شرح فارسی سه کتاب مضاربه، مزارعه و شرکت در عروهالوثقی، همچنین از وی مقالات بسیاری در نشریات « نور علم»، «پاسدار اسلام» و ...
.
.
و نیز در مطبوعات دیگر به چاپ رسیده است.
زندگی وی سرشار از مبارزات و تلاشهای سیاسی برای تحقق حکومت اسلامی است.
او از نخستین افرادی بود که به نهضت امام خمینی (ره) پیوست.
در جلسههای مخفی مبارزان شرکت میکرد.
از این رو حدود چهار ماه در تهران متواری شده بود و سپس ایران را به مقصد عراق ترک کرد.
با بازگشت به قم در همان روز اول دستگیر شد و ساواک از او خواسته بود تا 48 ساعت بعد از قم خارج شود.
از این رو به مشهد رفت و 15 ماه در آنجا مشغول تدریس شد و بار دیگر به حوزۀ علمیۀ قم آمد و مبارزات را پی گرفت، اما پس از مدتی به همراه 25 نفر از استادان و فضلای حوزه تبعید شد.
از این رو به زادگاه خود رفت ولی پس از سه ماه ساواک او را دستگیر و به ماهان کرمان و سپس گلپایگان تبعید کرد.
او پس از دو سال به کاشمر تبعید شد.
به علت اینکه در دورۀ تبعید نیز دست از مبارزه برنمیداشت؛ ساواک او را به مکان دیگری منتقل میکرد.
او از اعضای جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم بود و زیر بسیاری از اعلامیههای آن را امضا کرده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آیتالله مشکینی در مسئولیتهای گوناگونی به ایفای نقش پرداخت که برخی از آنها به شرح زیر است:
- عضو خبرگان تدوین قانون اساسی
- مسئول گزینش و اعزام قضات با حکم امام
- ریاست مجلس خبرگان رهبری در هر سه دوره
- امامت جمعه قم با حکم امام و رهبر انقلاب
- عضو ریاست شورای عالی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم
- ریاست شورای بازنگری قانون اساسی (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاکنون، تدوین محسن صالح، جلد سوم، صفحات 399 تا 402 مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز 1385)
آیتالله مشکینی در هشتم مرداد سال 1386 دار فانی را وادع گفت و در مسجد بالا سر حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام دفن گردید.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 436