الف– قتلهای قبل از انقلاب به ترتیب وقوع حادثه
متن سند:
الف– قتلهای قبل از انقلاب به ترتیب وقوع حادثه
1- قتل جهان سلطان آقایی- متهم در صفحه ۲۰۵ جلد دوم پس از تشریح وی اعتراف مینماید:
«من افرادی را مأمور تحقیق کردم و همین که احساس خطر جدی کردم به دوستانی که آنان نیز مصر بر جلوگیری از این مفاسد بودند گفتم شرعاً قلع و قمع این فساد بلااشکال است.»
متهم در جای دیگر نشست خود را با آقایان کریم حمزهزاده و امیر حمزهزاده در خصوص جهان سلطان مطرح میکند که وی را مأمور تحقیق درباره مشارالیها نموده و پس از آنکه نتیجه تحقیقات از سوی امیر حمزهزاده برای متهم نقل میشود وی چنین اظهار میدارد :
« من به یقین رسیدم که تحقیقات انجام شده صحیح است و این زن یک فرد فاسد و مفسد و متجاهر به فساد است به او گفتم شرعاً نابودی او کمکی است به امنیت اخلاقی جامعه و بلااشکال است.»
فردی که در نهایت از من کسب تکلیف کرد امیرقلی حمزهزاده بوده است. (صفحات ۲۰۸ و ۲۰۹ پرونده جلد دوم)
متهم در رابطه با همین موضوع اعترافاتی مشابه در صفحات ۲۱۲ جلد ۲ و صفحه ۲۷۷ و ۶۰۵ جلد ۴ پرونده دارد.
2- قتل رمضان مهدیزاده- متهم ابتدا در صفحات ۹۱ - ۱۷۵ و ۲۰۳ مطلع بودن خویش را انکار میکند و لکن در صفحات ۲۱۱ و ۲۱۲ جلد ۲ پرونده چنین اقرار مینماید که: من گفتم سنت نهی از منکر اسلامی را زنده کنید آنگاه روایت امام باقر را برای آنان ترجمه کردم و گفتم طبق روایت توسل به خشونت هنگامی که سایر راهها به بنبست رسید مجاز است و تصمیم آنان برای اقدام، قطعی شد و کار را عملی کردند. کسانی که در این کار بودند امیر مرادی، امیر حمزهزاده، مصطفی حمزهزاده و چند نفر دیگر. در صفحه ۲۰۵ جلد ۲ اظهار میدارد:
«به بعضی از دوستان گفتم اگر توان داشته باشید از نظر شرعی معدوم ساختن او بلااشکال است.»
در صفحه ۷۳۱ جلد ۵ میگوید:
« قتل جهان سلطان و مهدیزاده که هر دو در رابطه با مسائل اخلاقی بود به دستور من انجام گرفت. یک جلسه به عنوان نهی از منکر با مسئولیت امیر حمزهزاده دایر کرده بودم برای جلوگیری از مفاسد اخلاقی و آنان پس از تحقیق روی این دو نفر (جهان سلطان و مهدیزاده ) به من مراجعه کردند و من گفتم آنان را بکشید و نابود کنید.»
متهم در صفحات ۲۰۵، ۲۷۷ و ۶۰۶ پرونده اعترافات مشابهی دارد.
٣- قتل شیخ قنبرعلی صفرزاده- متهم در صفحات ۹۱، ۲۰۲، ۲۰۶، ۲۷۵ و ۲۵۹ پرونده از قتل مشارالیه اظهار بیاطلاعی مینماید و قتل مذکور را محکوم مینماید ولی در صفحه ۶۰۷ جلد ۴ پرونده متهم ضمن نقل مراجعه عباسعلی رحیمی و حسین مرادی به وی و بازگوگردن مطالبی علیه شیخ قنبرعلی صفرزاده نزد او و اینکه از او نظرخواهی کردند که یک ضربه کاری در حد نابودی به او بزنند آیا وی موافق است یا خیر؟، نامبرده در پاسخ اظهار میدارد:
«من گفتم اگر مسائلی که میگویید راست باشد آری من موافقم که همین دو نفر برنامهریزی کرده و نسبت به قتل او اقدام نمودند.»
متهم در صفحه ۷۳۲ جلد ۵ در خصوص همین قتل میگوید:
«من گفتم او را تمام کنید، یعنی نابودش کنید و آنها پس از مدتی تعقیب و مراقبت او را از بین بردند.»
متهم در صفحه ۶۱۶ اعتراف مشابهی دارد.
4- قتل سیدابوالحسن موسوی شمسآبادی- متهم تا مدتی نقش خویش را در قتل فوق تکذیب نموده و تحلیل مینماید که بیگانگان و دستهای مرموز آنان است که با پیش کشیدن قتل شمسآبادی و نسبت دادن آن به وی با توجه به قرابتی که با آیتالله العظمی منتظری دارد قصد زیر سؤال بردن معظم له را دارند (صفحات ۶۷ الی ۷۰ و ۷۹ پرونده)
در صفحه ۹۱ پرونده میگوید:
«از آنجا که برای محضر عدل الهی و دادگاه اخروی ارزشی بیش از محاکم دنیوی قائلم خدا را گواه گرفته که قبل از حوادث مزبور کوچکترین اطلاعی از آن نداشتم.»
سپس یک قدم از مواضع انکار عقبنشینی مینماید و در صفحه ۱۷۵ پرونده میگوید:
«در مورد چند فقره قتلی که در آن زمان واقع شد من قویاً احتمال میدهم مرتکبین آن که اکثرشان از قرار اعترافشان در دادگاه از منطقه ما بودند انگیزههای اصلی و زمینههای فکری کار خود را از تبلیغات و تحلیلها و بیانات من گرفته باشند... ولی خدا را شاهد و ناظر میگیرم که من هیچگونه اطلاع قبلی از برنامههای آنان نداشتهام وگرنه از این عمل شنیع جلوگیری میکردم. والله یعلم ما فی صدور العالمین »
متهم در صفحات ۱۸۹ تا ۱۹۶ پرونده اقداماتی را که در رابطه با ساواک انجام داده و همکاریهایی را که در زندان در زمینه معرفی قاتلین با ساواک نموده است با ذکر علت و توجیهات آن تکرار نموده و نقش خود را و هرگونه اطلاع قبلی خویش را در این جریانات به کلی منکر میشود و لکن در صفحات ۱۹۸ الی ۲۰۰ پرونده با وارونه جلوه دادن جریان چنین تشریح میکند که آقایان محمدحسین جعفرزاده و اسدالله شفیعزاده در اوایل سال ۵۴ به وی مراجعه و اصرار داشتند که نسبت به قتل مشارالیه اقدام نمایند ولی نامبرده آنها را تشویق به اقداماتی علیه عمال رژیم نموده است و در پایان به آنها اظهار داشته که:
«در شرایط کنونی من اینگونه اشخاص را مهدورالدم میدانم لکم دینکم ولی دین» و سپس میافزاید روزی شفیعزاده با چهره برافروخته به من مراجعه کرده و هنگامی که از وی سؤال مینماید چه خبر؟ میگوید: نامبرده بالاخره یواش یواش گفت ما در کارمان موفق شدیم و اجمالاً خبر حادثه را به من داد.»
در صفحه ۲۰۴ جلد ۲ بر همین نکته اصرار دارد که آنها سعی در جلب رضایت من داشتهاند و بالاخره مرا قانع کردند که ایشان مفسد فیالارض است و من سکوت کردم و از لحن من استفاده رضایت نمودند و دنبال برنامهریزی رفته بودند.
متهم در اظهاراتش یک قدم دیگر از موضع قبلی عقبنشینی میکند و در صفحه ۲۰۵ پرونده میگوید:
«آنها گفتند اگر از جنبه شرعی مسئلهای نباشد ترتیب کار را میدهیم، من نیز با تشخیص بر اینکه طبق ملاکهای مذهبی ایشان را مصداق مفسد فیالأرض میدیدم به آنان مجوز شرعی دادم.»
روشن است که نه تنها قاتلین مصر بر انجام قتل روحانیون نبودهاند بلکه خواستار مبارزه با عوامل ساواک و مهرههای رژیم بودهاند و نسبت به حساسیت بیش از حد متهم نسبت به روحانیون، به اصطلاح ساکت و مرتجع انتقاد مینمودهاند که نامه جعفرزاده خطاب به وی که در گردش کار به قسمتی از آن استناد گردید مطلب فوق را تأیید مینماید لذا وقتی نامه فوق به متهم ارائه میگردد مطالب وارونه خویش را تصحیح نموده و ضمن تأیید کلیه مطالب نامه میگوید:
«یکی از انحرافات آن روز من همین بود که برخی علما را از دولتیها بدتر میدانستم. (صفحات ۲۰۵ و ۲۰۶ پرونده)»
در صفحه ۲۱۱ و ۲۱۰ پرونده نیز صراحتاً اعتراف مینماید که در این ارتباط، تمهید وسایل نموده و وسیله مورد نیاز آنان را تدارک دیده است و اظهار میدارد که:
«من به محمود ایمانیان گفتم اگر وسیلهای دارید این برادران نیاز دارند و گویا او داده بود.... وسیله نقلیه را به سفارش من از محمود ایمانیان گرفتند.»
در صفحات ۷۳۲ و ۷۳۱ پرونده جریان را اینگونه توضیح میدهد:
«آقای جعفرزاده و شفیعزاده به حسب فطرت اسلامی و مبارزاتی خود را برای عملیات ضد ساواکیها و عوامل رژیم آماده ساخته بودند و با من به مشورت پرداختند من این انحراف را در آنان دامن زدم که فعلاً خطر آخوندهایی که یا ساکتاند یا هوادار رژیم بیشتر است و از جمله آنان مرحوم شمسآبادی را به عنوان محور تعیین کردم گفتم به دلایلی نابودی ایشان ارجحیت دارد. آنان اول مخالفت میکردند بعدأ من اطلاعات و دلایل خودم را به طور قوی برای آنان تشریح ساختم و آنان را به لزوم انجام قتل معتقد ساختم و آنان نیز دو نفر برای این کار برنامهریزی کردند بعداً محمد اسماعیل ابراهیمی را همدست خودشان ساختند و او از من پرسید اشکالی ندارد؟ گفتم نه بلااشکال است، بعد از لحاظ وسیله نقلیه در مضیقه بودند به محمود ایمانیان تلفن کردم که یک ماشین در اختیارشان بگذارد...»
در صفحات ۲۰۹، ۲۱۰، ۲۱۱، ۶۷۱ الی ۶۷۷ و ۶۷۸ نیز در زمینه قتل فوق توضیحاتی ارائه داده است.
منبع:
کتاب
بنبست - جلد سوم / مهدی هاشمی مظهر خشونت صفحه 187