تاریخ سند: 20 بهمن 1343
موضوع : اظهارات آقای محمود دژکام1 عضو هیئت تحریریه روزنامه پیغام امروز
متن سند:
شماره : 23171 /20 الف
برابر اطلاع روز 15 /11 /43 آقای محمود
دژکام مطالبی به شرح ذیل به طور خصوصی
اظهار داشته است برخلاف آنچه که دولت ادعا
می کند که تحقیقات از محمد بخارائی2 عالی
است هنوز به مرحله لازم نرسیده و عدم انتشار
اعلامیه تاکنون دلیل این امر است.
گویا اسلحه
را به بخارائی قاری قرآن یکی از مساجد بازار
داده و تا امروز مقامات موفق به شناختن و
دستگیری او نشده اند دو نفر شریک جرم
بخارائی هم اسلحه داشته اند که روی آنها
(لااللّه اللّه ) [لااله الااللّه ]حک شده بود بخارائی
در حضور بازپرس و دادستان به سپهبد نصیری3 گفت که قریبا نوبت شماها نیز خواهد رسید
عده اعضای این باند ترور زیاد است و سه چیز مشوق و محرک بخارایی گشته.
فقر و پریشانی.
تعصب مذهبی.
جوانی و نارضایی و این ترور اعلام خطری است به دستگاه حاکمه ایران که به
احتمال قوی ادامه خواهد یافت.
دولتی ها که در مورد قتل منصور این همه شیون و زاری راه
انداخته اند نه به خاطر از دست دادن منصور است بلکه چون می دانند ترور تکرار خواهد شد
می خواهند عاطفه و احساسات اجتماع را به سمت خود جلب نمایند نارضایی به اعلا درجه
رسیده.
آزادی بیان نیست آزادی قلم نیست.
صلاح شاه و هیئت حاکمه در این است که اقلاً
قدری به ملت آزادی بدهند تا نمایندگان و جراید بدون واهمه انتقاد کنند.
معایب را بنویسند که
دریچه اطمینانی وجود داشته باشد.
با زور و خفقان چه مدت می توان مملکت را اداره نمود.
(دنیس ریت [رایت ]سفیر انگلیس) مدتی قبل ششماه در اکثر نقاط ایران سفر و مطالعه کرده
پس از مراجعت به تهران به یکی از سناتورها گفته است که از این مسافرت چنین نتیجه گرفتم
که هیچ موقعی مانند حالا ملت ایران آماده انقلاب نبوده.
شاه در نطق اخیرش جز امریکاییها به
روس و انگلیس.
مصدق و توده.
حمله نموده.
پس می خواهد با کی همکاری و دوستی کند.
اصلاً
بردن اسم یک فرد (مصطفی فاتح) در نطق رسمی مغایر شان و مقام سلطنت است.
انگلیسها
شاه را به لندن خواسته اند تا برایش بگویند این حرفها چیست.
اقدام مستقیم باعث شناسایی مامور نفوذی خواهد شد
در نظر کمیته مجلسین اقدامی ندارد در پرونده دولت آقای هویدا بایگانی شود احمدی
23 /11 /43
رئیس بخش 322 رشیدی
توضیحات سند:
1ـ محمود دژکام فرزند علی اکبر در سال 1296 در بابل متولد شد.
پس از سپری نمودن مقدمات تحصیلی از دانشگاه
لیسانس گرفت و در وزارت دارایی استخدام شد و در مشاغل : دفترنویس، انحصار دخانیات سازی، کارمند بودجه و
اعتبارات در قسمت اقتصادی، حسابدار انبار تخم پنبه در اداره انبارها، کارمند اداره کل پنبه، مامور خرید تریاک حوزه
تربت حیدریه، کمک بایگان اداره دفتر کل پنبه، کارمند اداره کل جیره بندی، رئیس بخش 2 جیره بندی تهران، بازرس در
اداره کل کارگزینی، کارمند اداره کارپردازی و بازرس و ممیز مستغلات تهران بکار پرداخت.
مشارالیه که مدیر روزنامه
رگبار بود، گرایش به حزب توده داشت و چندین بار طی سالهای 1320، 1327، 1328 و 1331 دستگیر ولی مجموع
حبس های نامبرده به سه ماه نرسید و هر بار از زندان آزاد می شد؟!.
نامبرده در سال 1328 از سران حزب توده معرفی شد و عضو انجمن کمک به دهقانان، وابسته به حزب توده و مسوول
کمیته شهرستان دماوند بود.
محمود دژکام در سال 1332 با ارائه اطلاعات درون تشکیلاتی به فرمانداری نظامی و
نوشتن تنفر و انزجار از حزب توده و درج آن در جراید از زندان آزاد گردید.
وی همچنین در احزاب پیکار و سوسیالیست
عضویت داشت و طی نامه ای به فرماندار نظامی تهران درباره خودش نوشت : «صادقانه باید حضورتان عرض کنم که
همیشه دارای افکار آزادیخواهانه ای بوده و هستم، البته در کادر رژیم فعلی که سلطنت مشروطه می باشد.
چنانچه به
شماره های چند سال قبل روزنامه رگبار امروز مراجعه فرمائید کلمه ای علیه ملت و وطن و شاهنشاه ملاحظه نخواهید
فرمود.
» وی همچنین در رابطه با همکاری با ساواک در جای دیگر بیان داشته که به همکاری بطور مخفی علاقه ای ندارد
بلکه حاضر است بدون داشتن توقعی در سطح بالای وزارت دارایی و حتی در سطح مملکتی با ساواک همکاری نماید و
در سال 1337 خود را نماینده سازمان اطلاعات وامنیت کشور معرفی کرده است و نهایتا اینکه در سال 1355 در
اظهارنظری راجع به ساواک می گوید : «در عرض 15 سال اخیر که به ساواک رفت وآمد داشتم، ساواکی ها را، کارمندان و
افسران شریف یافتم؟!»
محمود دژکام بدلیل اینکه اعتماد رژیم را بخود جلب نمود، توانست در هرم قدرت پیشرفت زیادی نماید و
مسوولیت های مهمی به وی واگذار شد، از جمله این مسوولیت ها، در سال 1341 علیرغم میل دکتر مشرف نفیسی،
مدیرعامل شرکت بیمه، با حمایت نخست وزیر به سمت بازرس دولت در شرکت بیمه، رئیس حسابداری باستان شناسی،
ناظر وزارت دارایی در موسسه خاکشناسی، بازرس وزارتی در اداره کل بازرسی، بازرس وزارتی و مشاور وزیر می باشد.
نامبرده عضو حزب مردم و نماینده آن حزب در شهرستان دماوند بود و در انتخابات دوره 22 مجلس شورای ملی کاندید
حزب از آن شهرستان شد که موفقیتی بدست نیاورد.
2ـ محمد بخارایی فرزند علی اکبر در سال 1323ه ش در جنوب شهر تهران بدنیا آمد.
او پس از پایان دوره مدرسه با
شهید رضا صفار هرندی دوست صمیمی شد و در جلسات حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اصغر هرندی با
اسلام و افکار روشنفکرانه در نهضت امام آشنا گردید با آغاز نهضت امام خمینی، شهید بخارائی و شهید هرندی با شهید
عراقی آشنا شدند و عراقی آن ها را برای جهاد مسلحانه شایسته یافت و آنان را با شهید امانی مرتبط ساخت شهید
امانی تحولی نو در روحیه آنها پدید آورد و شرکت در دوره های تمرین مسلحانه روابط آنها را مستحکم کرد.
او در
عملیات به هلاکت رساندن حسنعلی منصور نقش ویژه ای داشت و پس از شلیک دو گلوله بطرف منصور، از صحنه بیرون
آمد ولی با لغزیدن پای او روی یخ خیابان در جلوی مسجد سپهسالار سابق (مدرسه شهید مطهری فعلی) به زمین افتاد
و دستگیر شد وی در کلانتری بهارستان به نصیری معدوم با شجاعت و صراحت پاسخ هائی داد که او برآشفت و با عصای
مارشالی به دهان شهید بخارائی زد و آنرا غرق خون کرد.
شهید بخارائی با اینکه نوجوانی 20 ساله بود ولی در بازجوئی ها
و بیدادگاه شاه همه را از بلاغت و فصاحت و شجاعت خود به تحسین واداشت.
شهید بخارائی در سحرگاه 26 خرداد
1344 همراه سه شهید دیگر با نشاطی کامل و با فریاد اللّه اکبر شهادت را پذیرا شد.
ساواک در گزارشی وی را چنین معرفی می کند :
محمد بخارایی فرزند علی اکبر تحصیلدار فروشگاه آهن نامبرده بالا یکی از عناصر وابسته به جمعیت نهضت آزادی بود
که با برخی از سران محکوم جمعیت از جمله آیت الله طالقانی دارای تماس و مراوده نزدیک بوده و در اغلب جلسات
مربوط به این جمعیت و نیز جلسات متشکله مکتب توحید شرکت و فعالیت داشته و با پاره ای از سخنرانان و گویندگان
مکتب موصوف از جمله [شهید ]مطهری و آیتی در تماس مستقیم بوده و بعلاوه در کار فروش نشریات مربوط به جمعیت
به اصطلاح نهضت آزادی و تألیفات سران جمعیت مزبور فعالیتهای موثری داشته است.
مشارالیه که ضارب حسنعلی
منصور نخست وزیر وقت بوده تاریخ 27 /12 /1343 به اتهام سوءقصد به منظور به هم زدن اساس حکومت، حمل اسلحه
غیر مجاز و قتل دستگیر و در تاریخ 20 /10 /1344 به اعدام محکوم و حکم صادره وی به مورد اجرا گذارده شده است.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی
3ـ نعمت اله نصیری فرزند محمد (عمیدالممالک) متولد سمنان و فارغ التحصیل دانشکده افسری بود.
او مدتی
فرماندهی گروهان دانشکده افسری، معاونت دانشکده تکمیلی، فرماندهی گردان هنگ 18 لشکر کرمان و فرماندهی
گردان مستقل سیرجان را به عهده داشت سپس به فرماندهی هنگ یکم از لشکر گارد و فرماندهی گارد سلطنتی
منصوب شد.
در 13 مهرماه 1350 مقارن با جشنهای 2500 ساله به درجه ارتشبدی ارتقاء پیدا کرد و در شهریور ماه
1357 پس از برقراری حکومت نظامی در تهران که موج افشاگری ها علیه دستگاه جهنمی ساواک بالا گرفت نصیری را که
در آن زمان سفیر پاکستان و ساکن آن کشور بود به تهران احضار و با بازداشتی عوامفریبانه روانه زندان کردند ارتشبد
نصیری از عوامل مؤثر کودتای امریکایی ها در 28 مرداد 1332 بود.
او در دولت هویدا، به عنوان معاون نخست وزیر و
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب شد.
نصیری به خاطر دخالت مستقیم و غیرمستقیم در ارعاب و تعقیب و
شکنجه و قتل آزادیخواهان مورد نفرت همه طبقات جامعه بود.
آجودان مخصوص شاه همچنین با سوءاستفاده از قدرت
عظیم و شیطانی خود ثروتی افسانه ای به هم زده بود.
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در دادگاه انقلاب محاکمه و به
اتهام مفسد فی الارض و محاربه با خدا به اعدام محکوم گردید.
حکم اعدام او در ساعت 40 /23 روز 26 بهمن 1357 به
مرحله اجرا درآمد.
منبع:
کتاب
امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 157