صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اعلامیه خمینی و نیمه شعبان

تاریخ سند: 29 تیر 1357


موضوع: اعلامیه خمینی و نیمه شعبان


متن سند:

[برگ خبر]
به: ریاست شهربانی استان چهارمحال و بختیاری شماره: ۹۶۸۲/ه‍
از: سازمان اطلاعات و امنیت استان چهارمحال و بختیاری تاریخ: ۲۹/۴/۳۷
موضوع: اعلامیه خمینی و نیمه شعبان13570429
پیرو: ۹۶۳۰/ه‍ - ۲۰/۴/۳۷

با توجه به توزیع اعلامیه روح‌الله خمینی درباره نداشتن جشن در نیمه شعبان و اینکه روحانیون مخالف نظر او را تأیید نموده‌اند امکان دارد وعاظ افراطی و متعصبین مذهبی و عناصر و عوامل محرک و مخرب با تمسک به عدم برگزاری جشن نیمه شعبان مصادف با سی‌ام تیر۱ مبادرت به اقداماتی خلاف مصالح مملکت بنمایند.

ارزیابی خبر: امکان دارد.
نظریه: مراتب برای آگاهی و پیش بینی‌های لازم و اقدامات مراقبتی مقتضی اعلام می‌گردد.
رییس امنیت داخلی. رضوان
رهبر عملیات: شادمانی

ــــــــــــــــــــــ
١- سی تیر به خاطر قیام تاریخی ملت ایران در این روز (به رهبری آیت‌الله کاشانی)، یکی از فرازهای مهم مبارزات مردمی است. دولت دکتر محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۳۱، براساس یک تصویبنامه‌ی غیرقانونی، دستور توقف انتخابات مجلس هفدهم را صادر کرد. در حالی که فقط هشتاد نفر از ۱۳۶ نماینده انتخاب شده بودند. آیت‌الله کاشانی تذکرات دوستانه‌ای راجع به این موضوع به دکتر مصدق داد که وی اعتنایی نکرد. در طول سیزده ماهی که مصدق بر سر کار بود انتخابات برگزار نشد و این خود مقدمه‌ای برای وقوع حادثه‌ی سی تیر شد. مکمل اقدام فوق استعفای ناگهانی و غافلگیر کننده‌ی نخست وزیر بود. پس از اثبات حقانیت ایران در دادگاه لاهه در خصوص ملی شدن صنعت نفت، دولت مصدق بر تمامی مشکلات داخلی و خارجی با همراهی مردم و رهبری آیت‌الله کاشانی فائق آمد و علیرغم مشکلات اقتصادی، آیت‌الله کاشانی مردم را همراه و همگام دولت نگاه داشت. مصدق که خواستار عهده‌دار شدن وزارت جنگ بود، به دنبال مخالفت شاه با خواسته‌ی وی، بدون اطلاع به آیت‌الله کاشانی و دیگر مبارزان، در هفته‌ی آخر تیرماه ۱۳۳۱، استعفای خود را تسلیم شاه کرد و شاه بیدرنگ فرمان نخست وزیری قوام السلطنه را صادر کرد.
آیت‌الله کاشانی و مردم ایران زمانی از جریان امر آگاه شدند که قوام با اعلامیه‌ی شدیداللحنی آزادی‌های سیاسی را محدود کرد و با ارعاب و تهدید مردم، مراکز حساس شهر را به اشغال نیروهای نظامی در آورد. آیت‌الله کاشانی به مخالفت شدید با قوام برخاست و با صدور اعلامیه‌ای مردم را به مبارزه تشویق کرد. در اعلامیه‌ی ایشان آمده بود:
«احمد قوام، عنصری که در دامان دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است، برای چندمین بار بر مسند خدمتکاران واقعی گماشته‌اند. احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجیده‌ی آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری کشیده‌اند، نباید رسما اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعی تهدید نماید. بر عموم برادران مسلمان من لازم است که در این راه جهاد اکبر، کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره‌ی گذشته محال است.» در حالی که دکتر مصدق به احمد آباد محل اقامت خود رفته و سکوت اختیار کرده بود، آیت‌الله کاشانی با صدور این اعلامیه مردم را به حرکت درآورد. روز بعد یعنی ۲۹ تیرماه ۱۳۳۱ در حالی که کامیون‌های حامل سربازان سراسر خیابان محل سکونت آیت‌الله کاشانی را اشغال کرده بودند، بنا به دعوت ایشان خبرنگاران خارجی و داخلی و نمایندگان احزاب و گروه‌ها دسته دسته به دیدار ایشان شتافتند. آیت‌الله در پاسخ به یکی از خبرنگاران که پرسید: «اگر قوام نرود حضرت آیت‌الله چه تصمیمی می‌گیرند» با یک حرکت شدید روی صندلی دوزانو نشست و فرمود:
«به خدای لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد می‌کنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت می‌نمایم.» پس از این موضعگیری قاطع، در سی‌ام تیر، بازار تعطیل شد و مردم به خیابان‌ها ریختند و خواستار سرنگونی قوام شدند. به دستور قوام مردم به گلوله بسته شدند و عده‌ای به شهادت رسیدند. سرلشگر وثوق که فرماندهی ژاندامری را به عهده داشت مردم کفن پوش را که از طرف کرمانشاه و همدان و قزوین به طرف تهران می‌آمدند در کاروانسرای سنگی به گلوله بست و از حرکت آنها جلوگیری کرد. در دیدار نماینده‌ی شاه با آیت‌الله کاشانی، شاه درصدد برآمد تا با تطمیع آیت‌الله کاشانی او را وادار به سکوت کند. به همین خاطر روز ۲۸ تیر حسین علاء وزیر دربار را به خانه‌ی آیت‌الله کاشانی فرستاد تا وی را به هر بهانه‌ای وادار به سکوت کند و از ادامه‌ی مبارزه باز دارد. در ملاقاتی که بین کاشانی و حسین علاء انجام گرفت رهبر مذهبی مردم با اطلاع کامل از جریان با لحن تندی به وزیر دربار گفت: «به اعلیحضرت بگویید که اگر بیدرنگ دکتر مصدق بر سر کار بازنگردد آیت‌الله کاشانی شخصاً به خیابان خواهد رفت و مبارزه‌ی مردم را مستقیماً متوجه دربار خواهد کرد.» پس از وزیر دربار حسن ارسنجانی کارگزار قوام السلطنه به خانه‌ی ایشان رفت و از سوی قوام پیام برد که جناب اشرف انتخاب شش وزیر را در اختیار حضرت آیت‌الله می‌گذارند و در برابر، تنها تقاضای خودداری از برانگیختن مردم را دارند. آیت‌الله کاشانی، ارسنجانی را نیز همچون علاء با پاسخی کوبنده و گزنده بیرون راند و روز بعد نامه‌ی زیر را به وزیر دربار نوشت:
«جناب آقای علاء دام ظله، عرض می‌شود دیروز بعد از شما ارسنجانی از جانب قوام السلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من می‌گذارد. همان طور که حضوری عرض کردم به عرض اعلیحضرت برسانید؛ اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایید دهانه‌ی تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد. در انتظار اقدامات مجدانه‌ی شما. والسلام. سید ابوالقاسم کاشانی» سرانجام در اثر مبارزه‌ی دلاورانه‌ی مردم که به ندای پیشوای مذهبی و رهبران سیاسی خود پاسخ مثبت گفته و به خیابان‌ها ریخته و سینه‌های خویش را در برابر گلوله‌های شاه و قوام سپر کرده بودند و با تهدید و اتمام حجت بی‌سابقه‌ی آیت‌الله کاشانی، مقاومت در بار در هم شکست و شاه سرانجام با تلخی به برکناری قوام السلطنه تن در داد و مصدق، بافداکاری مردم مسلمان به رهبری روحانیت بار دیگر پیروز و سربلند در حالی که سمت وزارت جنگ را نیز به دست آورده بود بر مسند نخست وزیری جای گرفت و سرلشگر وثوق را به عنوان معاون وزارت جنگ به همکاری خویش برگزید. انتصاب نامبرده که در کشتار مردم نقش اصلی را بر عهده داشت با عکس‌العمل آیت‌الله کاشانی مواجه شد و ایشان در یک نامه‌ی خصوصی به مصدق، زیان به همکاری برگزیدن این گونه افراد را که حقاً بایستی محاکمه و مجازات می‌شدند یادآور گردید. اما مصدق در کمال ناباوری یک هفته بعد از واقعه‌ی ۳۰ تیر در روز ۶ مرداد ۱۳۳۱ در پاسخ به آیت‌الله کاشانی نامه‌ی زیر را فرستاد: «به عرض می‌رساند: مرقومه‌ی محترمه شرف وصول ارزانی داد. نمی‌دانم در انتخاب آقای سرلشگر وثوق و یا آقای دکتر اخوی که بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شده‌اند و همچنین آقای نصرت‌الله امینی که از فعال‌ترین اعضای نخست وزیر هستند، حضرتعالی چه عیب و نقضی مشاهده فرمودید که مورد اعتراض واقع شده‌اند. بنده صراحتاً عرض می‌کنم که اکنون در امور اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقاً تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند. خاصه این که اصلاحاتی ممکن نیست، مگر این که متصدی مطلقاً در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید بنده هم افتخار خدمتگزاری خواهم داشت...» خلاصه این که بعد از پیروزی بزرگ ملت مسلمان ایران در به تصویب رسانیدن قانون ملی شدن صنعت نفت و کسب پیروزی باورنکردنی و بزرگی که بی‌گمان بدون رهبری روحانیت و فتاوی مراجع تقلید حاصل نمی‌شد، متأسفانه با برخورد ناشایست دکتر محمد مصدق با روحانیت و کنار گذاشتن ایشان از امور، نهایتا وی نتوانست بیش از یک سال به حکومت ملی خود، ادامه دهد و سرانجام با کودتای خونین آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دولت وی سرنگون گردید.


منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک/ استان چهارمحال و بختیاری صفحه 270

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.