تاریخ سند: 9 شهریور 1342
عین رونوشت اطلاعیه مزبور
متن سند:
شماره: 4939/ ق ز تاریخ :9 /6 /1342
از: ساواک قزوین
به: مدیریت کل اداره سوم
عین دو برگ اطلاعیه و یک برگ رو نوشت تلگراف
پیرو 150 /310 - الف
با اعاده عین رونوشت اطلاعیه مزبور اینک طبق تحقیقات و بررسی و مدارک موجود که درباره یکایک مواد بعمل آمده به شرح زیر به استحضار میرساند :
1 - از اینکه تیمسار سرتیپ امجدی فرمانده تیپ وقت از عناصر ضد دولت و عمال متعصب جبهه ملی1 به سختی حمایت میکرده کاملا ناصحیح و بلکه میتوان به عرض رسانید که مشارالیه با کمال شدت و حدت و بدون حب و بغض و با روش عاقلانه و بدون کوچکترین اغماض به محض دستگیری این عوامل وسیله مامورین انتظامی بلافاصله امر به تعقیب و بازداشت صادر مینموده و بدون نظر مقامات ساواک به ترخیص اینگونه متهمین اقدام نمینموده است به طوری که از مدتی که ساواک در قزوین تشکیل شده تا کنون سه فرمانده تیپ تعویض شدهاند و سابقه ندارد که تعداد بازداشت شدگان حتی به 5 /1 زمان فرماندهی تیمسار امجدی رسیده و با این عوامل تا این حد و به این شدت عمل شده باشد.
و در مورد نصب بلندگو ضمن تحقیق از شهربانی و سوابق موجود چون آقای حاج عباس طهماسبی2 بلندگوی مجلس سوگواری خود واقع در امامزاده اسمعیل را بالای بام نصب نموده بود که تولید مزاحمت میکرده و به واسطه حساسیت و موقعیت روز کلانتری از نصب بلندگو در آن محل جلوگیری و در نتیجه نامبرده بعنوان اعتراض در جلوی شهربانی به سرهنگ 2 یاوری مراجعه مینماید به طوری که شهربانی اعلام نموده آقای طهماسبی موضوع و جریان امر را تحریف و تلگرافا شکایتی از رئیس شهربانی به تیمسار فرمانده تیپ و دادستانی قزوین مینماید ولی اینجانب که در جریان موضوع بودهام موقعی که آقای طهماسبی به رئیس شهربانی در جلوی اداره مزبور مراجعه میکند (سرهنگ 2 یاوری به او میگوید به عوض این کارها برو اعمال...... سابق را ترک کن) که این موضوع در حضور عدهای موجب ناراحتی شخص طهماسبی شده که ضمن گزارش موضوع به تیمسار فرماندهی تیپ اعلام جرمی نیز بر علیه رئیس شهربانی مینماید و در روزی که جلسه کمیته اطلاعاتی در دفتر تیمسار تشکیل بود و این جانب هم حضور داشتم تیمسار در این مورد به او میگوید به عوض این که در ﻣﻸ عام این بیان را به اشخاص بگوئی بهتر است آنان را به دفتر کار خود احضار و تذکر لازم بدهید موضوع تحریک او بر علیه شهربانی به هیچ وجه صحت ندارد.
2 - در مورد بند 2 مراتب طی گزارش 3957 - 27 /4 /42 معروض شده و استدعا گردیده است که در این موقع که سال تحصیلی جدید شروع میشود نسبت به انتقال وی به شهرستان دیگر اقدام نمایند.
3 - در مورد وابستگی بعضی از اعضاء انجمن منحله شهر به جبهه ملی و داشتن سوابق مضره مراتب طی گزارش شماره 1402 - 3 /2 /42 به استحضار رسیده است از این که این اعضاء مورد حمایت تیمسار امجدی بودهاند صحیح به نظر نمیرسد زیرا بارها تیمسار فرمودند (من میخواهم از این چند دستگیها و جنجالها در شهر برکنار باشم زیرا وظیفه من غیر از این موارد است).
در مورد سخنان تندی که بین سرتیپ امجدی و آقای شادمان شده است جریان بدین شرح است روزی که در دفتر تیمسار جهت تشکیل کمیسیون اطلاعاتی شخصا حضور داشتم آقای شادمان وارد شده اظهار نمود رئیس انجمن شهر آقای داود گیلانی از پرداخت مستمری بینوایان که قبلا متقبل شده خودداری نموده و تحریکاتی مینماید و از تیمسار تقاضا نمودند که تذکری به ایشان داده شود تیمسار فرمودند در مورد تحریکات باید عوامل انتظامی آن را تائید کند و شما روی اختلافات محلی و دودستگی این صحبتها را میکنید و نظر خصوصی شما موردی ندارد ولی در مورد کمک به بینوایان اگر چه تذکر اینجانب به رئیس انجمن شهر دخالت در امور مربوطه و صحیح به نظر نمیرسد معهذا مانعی ندارد و هیچگونه بحث و صحبتی که دال به تندی باشد بیان نشده است و شاید رد کردن نظر نامبرده موجب شده باشد که وی رنجیده باشد.
4- دستههای عزاداری که در منزل میرزانصراله شهیدی3 تجمع و به صوب شاهزاده حسین به راه افتاده و نوحهسرائی میکردند مراتب طی گزارش شماره 2990 - 15 /3 /42 به استحضار رسیده و این که مورد حمایت تیمسار سرتیپ امجدی بودهاند صحیح به نظر نمیرسد زیرا همان طوری که در بند اول به استحضار رسیده از زمانی که تیمسار امجدی عهدهدار فرماندهی تیپ را داشتهاند با کمال قدرت و بینظری بر علیه عوامل جبهه ملی و عناصر وابسته به آن و اشخاصی که با پخش اوراق مضره مردم را تحریک و موجب اخلال در امنیت منطقه میشدند و وسیله عوامل انتظامی (شهربانی. ژاندارمری. ساواک ) دستگیر و به تیپ تحویل میشدند بلافاصله امر به تعقیب صادر شده و تا کنون در تیپ 5 پیاده سابقه نداشته است.
و از اینکه آقای میرزانصراله شهیدی با ایراد نطق علنا به نفع خمینی تظاهر نموده ولی دستگیر نشده است باید به استحضار برساند که قبلاً دستور رسیده بود که از برخورد با روحانیون و علماء در روزهای عزاداری خودداری شود و از طرفی موضوع در کمیسیون اطلاعاتی مورخه 16 /3 /42 مطرح و بیان شد از اینکه چون در حال حاضر شهر وضعیت آرامی دارد صلاح نیست که با دستگیری بعضی عناصر روحانی تشنجی در منطقه به وجود آید لذا موضوع مورد موافقت کلیه اعضاء کمیسیون اطلاعاتی قرار گرفت و مراتب طی گزارش شماره 3100 - 20 /3 /42 به استحضار رسیده است.
5- در داخل دستههای عزاداری در شب عاشورا که به شاهزاده حسین وارد میشدند همه گونه اشخاص بازاری، معمم، کارمند و جمعیتهای مختلف و اصناف و عناصر جبهه ملی و عوامل دیگر که در حدود چند هزار میشدند حضور داشتند که به هیچ وجه از نظر مامورین انتظامی دور نبودند و سخنرانیها و شعارهایی که وسیله آقای حاج میرزانصراله شهیدی چه در منبر و چه در ضمن راه داده است عیناً طی گزارش شماره 2990- 15 /3 /42 به استحضار رسیده و هیچگونه شعار سیاسی جز شعاری به نفع خمینی نبوده و دخالت تیمسار امجدی در این مورد غرضآلود و غیر منطقی به نظر میرسد.
6- در مورد بند مزبور روز 18 /3 /42 به مناسبت پشتیبانی از آقای خمینی بازار شهر تعطیل و تحریکاتی از طرف بعضی عوامل بازاری و عناصر جبهه ملی بعمل میآمد که مامورین با مراقبت و هوشیاری کامل این عوامل را تا حدی شناخته عصر همان روز عدهای از دکاکین باز و صبح روز یکشنبه 19 /3 /42 بازار علافها باز گردید که بازار بزرگ هم بتدریج در نظر داشتند باز کنند ولی از طرف شهربانی مغازههائی که روز قبل بسته بودند علامتگذاری میشد و مامورین شهربانی از باز کردن بعضی مغازهها جلوگیری میکردند که ساعت 07:30 تیمسار تلفنی به ساواک اطلاع دادند بطوری که رئیس دژبان و رکن 2 اطلاع میدهند مردم قصد دارند که مغازههای خود را باز کنند ولی شهربانی مانع میشود بروید ببینید چرا مانع میشوند اینجانب شخصاً جلوی بازار رفته و با سرهنگ یاوری رئیس شهربانی تماس و به طوری که ایشان اظهار مینمودند به چند نفر از محرکین تذکر داده شده است که چنانچه مغازههای خود را روز 18 /3 /42 باز ننمایند من بعد از باز کردن مغازههای آنها جلوگیری خواهد شد که در نتیجه روز 19 /3 /42 هنگامی که جعفر رفیع زاده خواسته است مغازه خود را باز کند از طرف مامورین شهربانی جلوگیری گردید که تیمسار فرماندهی تیپ معاونت تیپ را جهت تماس با رئیس شهربانی و از اینکه بهتر است دکانها باز و مردم به کسب عادی خود مشغول شوند فرستاده و در نتیجه مغازهها باز گردید و حتی در این مورد تیمسار با حضور رئیس شهربانی با تیمسار سپهبد نصیری4 ریاست شهربانی کل کشور و تیمسار سرلشگر اویسی تماس تلفنی برقرار و دستور اجازه باز کردن مغازهها را حضوراً دریافت و به رئیس شهربانی ابلاغ گردید و موضوع بند مزبور کاملاً تحریف شده و غیر واقع بیان شده است.
7- در مورد بند مزبور بنا به اطلاع واصله چون تحریکاتی در منزل میرزانصراله شهیدی میشده موضوع در کمیسیون اطلاعاتی مطرح و تیمسار امجدی وسیله سرگرد نامورکهن و همچنین افسر ضد اطلاعات وابسته به تیپ نامبرده احضار و تذکر داده میشود که دست از این تحریکات بردارد و عواقب این کار به او تذکر داده میشود و گفتار چنین مطلبی از ناحیه تیمسار امجدی تائید نگردیده و بلکه موضوع کاملا تحریف شده است.
8- میتینگ مورخه 22 /3 /42 که در تاکستان بنا به دعوت فرمانداری انجام گرفت و کلیه روسای ادارات دولتی شهرستان قزوین حضور داشتند مراتب طی گزارش شماره 3165 - 23ظ /3 /42 به استحضار رسیده است اینک رونوشت تلگراف آقای صادقی رئیس پست و تلگراف که در مورد این میتینگ به مرکز گزارش شده و وسیله مامور بدست آمده به پیوست تقدیم میدارد.
اینک جریان به شرح زیر به عرض میرسد: چون در نظر بود از طرف انتشارات و رادیو نوار این تظاهرات ضبط و در رادیو منتشر گردد و از طرفی مردم بدون توجه به لحظه گفتار سخنرانان مرتباً شعار میدادند تیمسار سرتیپ امجدی به مردم گفتند هر وقت پرچم بالا میرود احساسات و تظاهر نمائید و هر وقت پرچم پایین میآید تظاهر نکنید زیرا صدای سخنرانان محو خواهد شد که گزارش دهنده آن را به نحو دیگری تحریف نموده و نسبت اهانت به اجتماعکنندگان را دادهاند و موضوع کاملا دروغ و غرضآلود گزارش شده است.
اصل رونوشت تلگراف فوق در پرونده10 /2 بایگانی است.
9- در جریان تعویض سرهنگ بابا امجدی تیمسار امجدی فرمودند که برادرم بنا به استدعای تیمسار سرلشگر پاکروان5 ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور و به همراه معظمله به پیشگاه مبارک شاهنشاه شرفیاب و مورد تفقد قرار گرفته است و موضوع ارتقاء و مطالب دیگر صحیح نبوده و تائید نشده است.
10- در مورد مراسم تودیع به همان نحوی که طی گزارش شماره 3545 – 10 /4 /42 به استحضار رسید کلیه طبقات شهر اعم از اداری و اصناف و روشنفکران و فرهنگیان در جلسه تودیعی که از طرف شهرداری تشکیل شده بود حضور داشتند و چون رفتار و نحوه عمل تیمسار با مردم خوشبرخورد و در کارهای عمرانی با سازمانهای عامالمنفعه و فرهنگی بنا به مقدورات کمکهایی نموده و از این نظر وجه خوبی پیدا کرده بودند مردم با علاقه تا مدخل شهر تیمسار را بدرقه نمودند. موضوع طهماسبی و تشکیل جلسه در منزل وی با حضور نورالدین الموتی6و دادستان وقت آقای ایمن شهیدی و رئیس دادگستری آقای میرزایی و عده دیگر مراتب به موقع طی شماره 3034 - 14 /3 /42 گزارش شده و به هیچوجه این موضوع بستگی و ربطی با تیمسار امجدی نداشته و شاید در روز مشایعت آقای طهماسبی گاراژدار وسیله اتوبوس تا مدخل شهر جزء بدرقه کنندگان بوده است با توجه به موضوع بند 1 گزارش دهنده خواسته است نمک بیشتری به گزارش خود داده و آن را با مراسم تودیع ربط دهد. و به استحضار میرسد که در حین بدرقه هیچگونه شعاری داده نشده و موضوع کاملا بر خلاف حقیقت است. در مورد دادن دستبند از طرف خانم داود گیلانی رئیس انجمن منحله شهر به خانم تیمسار پس از وضع حمل مشارالیه به طوری که تحقیق شده موضوع یک گلوبند بوده که شاید ارزش آن بیشتر از ده هزار ریال نبوده و از طرف دیگر بنا به اطلاع گلوبند و ان یکادی بوده که ارزش آن در حدود 1400 ریال بوده است و به طوری که استحضار دارند دادن کادو و معمولاً در خانوادههای ایرانی مرسوم بوده و شاید بعضی از روسای ادارات و معاریف شهر که با تیمسار آشنائی و مراوده خانوادگی داشتهاند چنین هدایایی تقدیم نموده باشند و این عمل جنبه خصوصی و خانوادگی داشته است. در مورد بند آخر اطلاعیه از اینکه مبلغ دویست هزار ریال از عباس رضوی مالک گرفته شده و به دستور تیمسار امجدی عدهای توقیف شدهاند باید مراتب به استحضار برسد که تصمیم به توقیف عدهای از رعایا موقعی انجام گرفته که معاون تیپ عهدهدار امور تیپ بوده است به طوری که جریان طی صورتجلسه و گزارش شماره 3526 – 1 /4 /42 به استحضار رسیده است چون برابر گزارشات متعدد اصلاحات ارضی و ژاندارمری عدهای از زارعین سلطان آباد از دادن بهره مالکانه و تمکین در برابر مقررات قانونی اصلاحات ارضی سرباز میزدند بنا به تقاضای ژاندارمری موضوع در کمیسیون اطلاعاتی با حضور نماینده اصلاحات ارضی مطرح گردید چون در موقع برداشت محصول بوده لذا کمیسیون تصمیم گرفت قانون اصلاحات ارضی وسیله گروهان ژاندارمری و اصلاحات ارضی به شدت اجرا و مسببین و تحریک کنندگان دستگیر گردند که طبق تصمیمات متخذه از طرف ژاندارمری اقدام شده و به هیچ وجه تیمسار امجدی دخالتی در این مورد نداشته و شاید هم بیاطلاع از این موضوع بوده است. با عرض مراتب معروضه تا آنجائی که کسب اطلاع شده و سوابق امر نشان میداد موارد ده گانه به طور مختصر به استحضار رسید و به طوری که از فحوا و متن نامه گزارش دهنده استنباط شده او خواسته است موضوعات عادی که در شهر رخ میدهد به نحوی از انحاء و با تحریف مطالب و جملات زننده به تیمسار امجدی نسبت دهد در حالی که راهنمائیهایی که تیمسار بموقع به عوامل انتظامی مینموده و در رهبری و هدایت رل موثری را به عهده داشته است هر یک شایان توجه و به موقع با ارزش است شاید شرکت نکردن تیمسار در شورای شهرستان و ندادن رای بر انحلال انجمن شهر و از طرفی دوستی و مراوده خانوادگی تیمسار با داود گیلانی مخالف یا مخالفین را بر آن داشت که به هر نحوی که مقدور است با اینگونه گزارشات به مقامات ذیصلاح حیثیت تیمسار را لکهدار و دامن وی را آلوده سازند و خود یکه تاز میدان شوند و از طرفی امکان دارد تیمسار را که بنا به سابقه که یک افسر شاه دوست و میهن پرست معرفی شده و میشناختند برای اجرای نیاتشان سد راه خود میدیدند و در نتیجه به این گونه گزارشات تحریف شده و دور از حقیقت مبادرت ورزیدند. مراتب استحضاراً به عرض میرسد.ع رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قزوین. نادور
توضیحات سند:
1. جبههی ملی: تشکیل جبهه ملی ایران به سال 1328 بازمیگردد. در این سال عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید و تعیین تکلیف مسئله نفت جنوب به مجلس شانزدهم محول شد. در پایان همین سال تعدادی از رجال سیاسی کشور به رهبری دکتر مصدق به اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس در دربار متحصن شدند. این عده 20 نفره پس از اتمام تحصن نافرجام در منزل مصدق گرد آمده و پس از مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیونهای مختلف و تدوین اساسنامه در اول آبان 1328 موجودیت جبهه ملی ایران به رهبری دکتر مصدق را اعلام کردند. مؤسسان جبهه، مدیران برخی جراید و سران احزاب و گروههای سیاسی بودند که با حفظ تشکل حزبی خود به عضویت جبهه ملی درآمدند و شامل افراد ذیل میشدند: دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، دکتر مظفر بقایی، حائریزاده، حسین مکی، دکتر کریم سنجابی، زیرکزاده، محمود نریمان، عبدالغدیر آزاد، عمید نوری، سیدعلی شایگان، آیتالله غروی، شمسالدین علایی، جلالی نائینی، عباس خلیلی، حسن صدر، رضا کاویانی، ارسلان خلعتبری، یوسف مشاور و احمد ملکی.
جبهه ملی هدف خود را ایجاد حکومت ملی به وسیله تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار اعلام کرد. گروههای تشکیل دهنده جبهه ملی اول عبارت بودند از : حزب ایران، (به رهبری داریوش فروهر)، حزب زحمتکشان ملت ایران (به رهبری مظفر بقایی)، مجمع مسلمانان مجاهد (به رهبری شمس قناتآبادی) و حزب مردم ایران (به رهبری محمد نخشب).
به دنبال تکرار انتخابات مجلس شانزدهم تعدادی از اعضای جبهه ملی شامل مصدق، مکی، شایگان، بقایی، حایریزاده، آزاد و نریمان به مجلس راه یافتند و فراکسیون نهضت ملی را تأسیس کردند. نمایندگان فراکسیون با شعار «ملی شدن نفت در سراسر کشور» هدف خود را حفظ حقوق ایران در قضیه نفت و مخالفت با لوایح پیشنهادی دولت قرار دادند.
به دنبال کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 فعالیت جبههی ملی متوقف شد. مصدق و دیگر ملّیون چند سال بعد «جبهه ملی دوم» را تشکیل دادند و در سال 1341 کنگرهای با حضور 170 نماینده متشکل از حزب ایران، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران، جمعیت آزادی مردم ایران (جاما) و... برای تعیین خط مشی جبههی ملی تشکیل شد. کمیسیون سیاسی این کنگره متشکل از افرادی چون مهندس حقشناس، مهندس مهدی بازرگان، اصغر پاشا، دکتر سنجابی، اردلان و... چارچوب فعالیتهای جبههی ملی را بر اساس احیای حقوق و آزادی فردی و اجتماعی ملت ایران طبق قانون اساسی، استقرار حکومت ناشی از انتخابات عمومی و دفاع از اصول مشروطیت و اتخاذ سیاست خارجی مستقل ایرانی براساس حفظ مصالح کشور با توجه به اصول هدفهای منشور ملل متحد و دوستی با همهی ملل جهانی و مبارزه با هرگونه سیاست استعماری را تصویب کردند. اما این سیاست نیز اعمال نشد و سازمان دانشجویان جبههی ملی با شعار «پایداری و مقاومت» به مقابله برخاست و سرانجام جبههی ملی دوم نیز بر اثر اختلاف اعضا بر سر تعیین چارچوب فعالیتهای آن از هم پاشیده شد و بالاخره «جبهه ملی سوم» متشکل از ملیگراها و معدودی از افراد مذهبی و حتی نیروهای چپ به وجود آمد که پس از مدت کوتاهی به پایان کار خود رسید.
2. حاج سید عباس طهماسبی، فرزند اصغر در سال 1311 ﻫ ش در قزوین به دنیا آمد. تحصیلات خود را در دبستانهای دیانت و پهلوی تا ششم ابتدایی ادامه داد. طبق اسناد موجود وی به دلیل مشارکت در صدور اعلامیه سالروز 30 تیر 1331 که در این شهر پخش شده بود به ساواک احضار، اما منکر امضاء اعلامیه فوق گردید. شکایتهای صنفی و شخصی متعددی در پروندهی وی وجود دارد. طهماسبی عضو حزب ایران نوین بود و با اعضای جبهه ملی نیز ارتباط داشت. وی در کنار گاراژداری یک کارخانه یخ سازی نیز داشت.
3. آیتالله میرزا نصرالله شهیدی، فرزند هدایتالله در سال 1290 ﻫ ش در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی به فراگیری علوم اسلامی روی آورد. بخش عمدهای از آموختههای دینی خود را از محضر بزرگان حوزه علمیه نجف اشرف فراگرفته و به درجه اجتهاد نائل آمد. وی پس از مراجعت به شهر خود به اقامه جماعت و نشر و گسترش معارف دینی پرداخت. همزمان با شروع نهضت امام خمینی (ره) وی یکی از پیشگامان نهضت بود. در قیام پانزده خرداد وی شرکتی فعال داشت و در روز 15 خرداد 1342 به همراه عدهای از روحانیون و بازاریان قزوین قصد ارسال تلگراف در طرفداری از امام خمینی(ره) را داشتند، که توسط مأموران رژیم از این کار جلوگیری و وی نیز احضار شد. همچنین اهالی منطقه در اعتراض به دستگیری امام خمینی(ره) با کسب تکلیف از ایشان به بستن مغازهها و دکاکین خود اقدام کردند. وی در تاریخ 14 /5 /42 مجلس جشنی به مناسبت آزادی امام خمینی(ره) برپا کرد که به همین دلیل توسط شهربانی بازداشت، و پس از چند روز آزاد شد. آیتالله شهیدی مجدداً در تاریخ 26 /5 /42 به جهت سخنرانی علیه شاه تحت تعقیب قرار گرفت و در تاریخ 4 /6 /42 دستگیر و زندانی شد. با تلاش و پیگیریهای مداوم علمای قزوین، ساواک نهایتاً وی را در تاریخ 8 /8 /42 آزاد کرد. آیتالله نصرالله شهیدی در 15 فروردین 1357 دار فانی را وداع گفت.
4. نعمتالله نصیری، فرزند عمیدالممالک در مردادماه سال 1289 ﻫ ش به دنیا آمد. پس از طى تحصیلات مقدماتى و متوسطه و گذراندن دانشکده افسرى در سال 1313 به درجه افسرى رسید. مدتى فرمانده گردان 2 هنگ 18 کرمان شد. در سال 1329 فرماندهى هنگ پیاده پهلوى و سپس فرماندهى گارد شاهنشاهى را به عهده گرفت. در کودتاى 28 مرداد 1332 نقش بسیار مهمى داشت. در سال 1337 به درجه سرلشکرى رسید. در سال 1339، ژنرال آجودانى و سپس رئیس شهربانى کل کشور شد. در مرداد 1341 به درجه سپهبدى رسید و در سال 1342، فرماندار نظامى تهران شد. او در سال 1343 به معاونت نخستوزیرى و ریاست ساواک کشور منصوب گردید. در 13 مهرماه سال 1350 و مقارن با جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى، به درجه ارتشبدى رسید. در طول دوازده سال ریاست وى در ساواک، همکارى گستردهاى بین دستگاههاى جاسوسى آمریکا و اسرائیل با ساواک برقرار و مدرنترین دستگاههاى فنى جهت سرکوبى مبارزین به ایران منتقل گردید. در سندى از لانه جاسوسى مورد عملکرد نصیرى در دستگاه امنیتى شاه چنین گزارش شده است : «نصیرى در زمینه مسائل امنیتى، فردى محافظهکار است و ترجیح مىدهد به جاى رسوخ در میان گروههاى مخالف و پىبردن به اهداف و روشهایشان، آنان را یک باره سرکوب و نابود کند.» او در طول زندگى، بیش از 40 مورد نشانهاى داخلى و خارجى گرفت.
با اوجگیرى انقلاب اسلامى، نصیرى که به علت دخالت مستقیم و غیرمستقیم در ارعاب و تعقیب و شکنجه و قتل آزادیخواهان مورد نفرت همه طبقات جامعه بود، در تیرماه 1357 از ریاست ساواک برکنار و به عنوان سفیر به پاکستان اعزام شد. رژیم پهلوى در عقبنشینى گام به گام خود در برابر انقلاب اسلامى، وى را به تهران فراخواند و در یک حرکت عوامفریبانه، در 16 آبان 1357 او را بازداشت و روانه زندان کرد. سرانجام نصیرى در 22 بهمن 1357 توسط مردم دستگیر و در 27 بهمن 1357 به حکم دادگاه انقلاب اسلامى، تیرباران شد. (اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
5. سرلشکر حسن پاکروان، فرزند فتحالله در سال 1290ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. پدرش از دولتمردان عصر رضاخان بود که در زمان فاجعهی قتلعام در مسجد گوهرشاد، استاندارى خراسان را به عهده داشت. تحصیلات نظامى خود را در دانشکدهی «پواتیه» و « فونتن بلو» فرانسه به پایان رسانید و در سال 1312 به ایران بازگشت و مدتها به عنوان مربى در دانشکدهی افسرى اشتغال داشت. در سالهاى 1320 تا 1322 افسر ستاد ارتش و در سالهاى 1323 تا 1324 فرمانده پادگان بوشهر و افسر انتظامات بنادر جنوب بود. پاکروان در سالهاى 1325 تا 1327 افسر رکن دوم ستاد ارتش شد و در سالهاى 1328 تا 1329 به عنوان وابستهی نظامى به پاکستان رفت. پس از بازگشت به ایران مدتى ریاست رکن دوم ستاد ارتش را به عهده داشت و مجدداً در سالهاى 1333 تا 1334 به عنوان وابستهی نظامى به هند رفت. با تأسیس ساواک در اسفند 1335 پاکروان معاون ساواک شد و در اسفند 1339 به دنبال عزل تیمور بختیار به ریاست ساواک رسید. وى تا سال 1343 ریاست ساواک را بر عهده داشت و از جمله حوادث زمان او فاجعهی حمله به مدرسهی فیضیه، سرکوب قیام 15 خرداد 1342 و دستگیرى حضرت امام و هزاران نفر بین سالهای 1342 تا 1343 بود. وی سپس جاى خود را به نعمتالله نصیرى داد و به عنوان وزیر اطلاعات وارد نخستین کابینهی هویدا شد (1345ـ1343). او از شهریور 1345 تا مهر 1348 سفیر ایران در پاکستان بود و در این تاریخ به عنوان سفیر به فرانسه اعزام شد و تا آبان 1352 در پاریس مستقر بود. در بازگشت به ایران، از سال 1352 توسط ارتشبد فردوست در بازرسى شاهنشاهى به کار گرفته شد و در مهرماه 1356 به عنوان مشاور و سرپرست امور مالى وزارت دربار به استخدام درآمد. پاکروان پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران دستگیر و بعد از محاکمه، در تاریخ 22 /1 /1358 اعدام شد. ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، جلد 2، صص 449 ـ 448
6. نورالدین الموتى، در سال 1282 ﻫ ش در قزوین متولد شد. وى فارغالتحصیل کلاس قضائى بود و در سال 1311 کار دولتى را با سمت امین صلح ناصح تبریز در دادگسترى آغاز کرد و سپس مشاغل زیر را به عهده گرفت: کارمند علىالبدل دادگاه شهرستان تهران، دادیار دادسراى بدوى انتظامى، رئیس شعبه هشت دادگاه تهران، رئیس کل دادگاههاى تهران، معاون اول دادسراى تهران، مستشار دادگاههاى استانهاى اول و دوم، بازرس قضائى اداره نظارت، دادیار دادسراى انتظامى قضات، رئیس کل امور ورشکستگى، بازرس بازرسى کل کشور، مستشار دیوان عالى کشور و وزیر دادگسترى در کابینه على امینى. وى که برادر میرعماد الموتى از متهمین به عضویت در گروه 53 نفره در زمان رضاخان بود، هیچ گونه ارتباطى با هسته کمونیستى نداشت، اما در سال 1316 دستگیر و زندانى شد و پس از شهریور 1320 به دنبال سقوط رضاخان و آزادى گروه 53 نفره و تشکیل حزب توده، به حزب پیوست و علاوه بر عضویت در کمیته اجرایى حزب به سمت دبیرکل و عضویت کمیسیون نظارت و تفتیش برگزیده شد. پس از کنگره اول، الموتى هر چند دبیر اول حزب بود و حق امضاء داشت، ولى رهبر حزب شناخته نمىشد. وى این وظیفه را به همراه دکتر محمد بهرامى و ایرج اسکندرى انجام مىداد. در سال 1324 که او شانس عضویت در کمیته مرکزى را در سازماندهى جدید از دست داده بود، از حزب خارج شد. وى پس از خروج از حزب توسط على امینى داماد وثوقالدوله به عنوان قیم فرزندان کوچک وثوقالدوله انتخاب شد و از این طریق به خاطر درصد معینى که از اموال مىگرفت، ثروت قابل توجهى به دست آورد. در جریان کودتاى اول سرلشگر ولىالله قرنى که امینى به همکارى با او متهم شده بود، از الموتى هم به عنوان عضو هسته سیاسى نام برده شده است. نورالدین الموتى در سال 1346 درگذشت.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مساجد استان قزوین به روایت اسناد ساواک صفحه 35