لجاجت و یکدندگی
متن سند:
لجاجت و یکدندگی
در رهگذر ارزیابی برخی از خصلتهای درونی و جنبههای اصلی و شخصیتهای مهدی هاشمی و جریان وابسته به او میتوان به روحیه لجاجت و یکدندگی این نیروها نیز اشاره کرد. روحیهای که در شخص مهدی هاشمی به صورت خودمحوری و استبداد و در دوستان و همفکرانش به صورتهای دیگر جلوه میکرد. این روحیه نیز چون خصلتهای دیگر در اعترافات، اسناد و عملکردهای این جریان به انحا و اشکال مختلف خود را مینمایاند که به ذکر چند مورد از آن بسنده میکنیم. مهدی هاشمی در نوشتاری درخصوص رضا مرادی(قاتل حشمت و پسرانش) به خلقوخوی تند وی اشاره میکند و در جای دیگر وضعیت روحی روی را چنین به تصویر میکشد:
«... من رضا مرادی را قبل از انقلاب میشناختم ایشان در جلسات من شرکت میکرد و پس از انقلاب از بدو پیروزی تا زمان دستگیری با هم در سپاه و منطقه فعالیت داشتیم... او(رضا مرادی) فردی است یکدنده و متعصب که اگر حرفی را بزند ولو اینکه این حرف باطل باشد از آن سرسختانه دفاع میکرد و در میان بچهها به این خصلت معروف است درباره او یک ضربالمثل میگویند که اگر رضا گفت: وسط دنیا این نقطه است حاضر است آن را اثبات نماید.»1
روحیه رضا مرادی را میتوان در مرتبطین دیگر مهدی هاشمی نیز جستجو کرد. مهدی هاشمی در اعترافی درخصوص یکی دیگر از مرتبطین خود به روحیه لجبازی و یکدندگی وی اشاره میکند و مینویسد:
«روحیه و خصلتها: او فرد جدی و سرسخت و پشتکارداری است. تعصبات فکری سیاسی او زیاد است فردی است اهل جدل و بحث و به یک عبارت فردی است یکدنده و لجباز.»2
مهدی هاشمی درخصوص روحیه غیرقابل اصلاح یکی دیگر از وابستگان فکری خود مینویسد:
«... او یکی از علمداران اختلاف بود. به طورکلی از یک بدبینی خاصی به سپاه اصفهان برخوردار بود که به هیچ وجه قابل سازش و التیام نبود.»3
جنبههای اصلی شخصیتی و نیز وضعیت روحی خاص برخی افراد را میتوان از انگیزههای رویکرد افراد و اشخاص مختلف به جریان مهدی هاشمی و ترغیب و تلاش آنان در ایجاد تشکلهایی که بهنوعی خشونت بر آن حکمفرما بود به شمار آورد. مهدی هاشمی در بخشی از اعترافات خود درخصوص یکی از مرتبطین خود و انگیزههای وی در جذب و حرکتهای ضربتی و تشکلهای به اصطلاح امر به معروف مینویسد:
«... او به خاطر عصبانیت شدید که داشت، بعد از پیروزی انقلاب به سرعت جذب حرکتهای ضربتی نهی از منکر شد...»4
همین روحیه نیز بر بیشتر نیروهای طیف فکری و وابسته به مهدی هاشمی و نیز جناح انشعاب این جریان در اصفهان به چشم میخورد. روحیهای که این طیف همواره با حاکم کردن روح غوغاسالاری و خشونت، معادلات سیاسی و اجتماعی منطقه را با تمسک جستن به این ابزار و بهرهگرفتن از نیروهای غیرمتعادل به نفع خود، تغییر میدادند. وی درخصوص یکی از مرتبطین و همفکران اصفهانی خود مینویسد:
«... واقع این است که من او را خوب نمیشناسم یعنی چهره واقعیاش برای کمتر کسی هویدا شده است. او در پوشش جنون و دیوانگی دست به هر کاری میزند و همیشه آزادی عمل دارد. اولاً او از نظر طیف فکری جزء طیف فکری ما و دوستانمان بوده است.»5
قانونگریزی و رنگ مذهبی بخشیدن به خشونت در قالب دفاع از مذهب در طیف انشعابی این جریان و نیروهای وابسته به مهدی هاشمی در شهرهایی چون اصفهان بهقدری حاد و غیرقابلتحمل بود که در برخی از محافل خصوصی آنان حتی نسبت به عملکردهای همدیگر لب به شکوه میگشودند.
توضیحات سند:
1. پرونده بازجویی مهدی هاشمی، ج ۲، ص ۱۲۹.
2. پرونده مهدی هاشمی، ج ۸، ص ۱۰.
3. پرونده بازجوی مهدی هاشمی، ج ۸، ص ۲۶.
4. پرونده بازجویی مهدی هاشمی، ج ۸، ص ۱۳۲ و ۱۳۳.
5. پرونده مهدی هاشمی، ج 8.
منبع:
کتاب
بنبست - جلد دوم / مهدی هاشمی مبانی اخلاقی صفحه 41