مستندات ارتباط
متن سند:
مستندات ارتباط
سابقه ارتباط مهدی هاشمی با ساواک به سال ۱۳۴۶ بازمیگردد که برای اولین بار به اتهام تکثیر و پخش اعلامیه، توسط ساواک دستگیر و پس از سپردن تعهد آزاد میشود. وی در اواخر همین سال مجدداً دستگیر و به خدمت سربازی اعزام میشود در این زمان نامبرده با ایجاد ارتباط با رکن ۲ ارتش و سپردن تعهد مبنی بر دست برداشتن از افکار سیاسی، نظر مثبت و حمایت عمل رکن ۲ را به خود جلب و موجبات تبرئه شدن خود در دادگاه نظامی را فراهم نموده است. وی در یکی از اعترافات خود در این رابطه میگوید:
«زمانی که در خدمت ضداطلاعات ارتش از من تعهد گرفت که اگر از افکار سیاسی دستبرداری در پرونده دادگاه نظامی به تو کمک خواهیم کرد و من نیز تعهد دادم و آنان نیز کمک کردند و در آن پرونده تبرئه شدم.»1
ارتباط با ضداطلاعات ارتش تا پایان دوره سربازی برقرار بود و تعاملاتی از نوع آنچه در اعترافات فوق آمده جریان داشته است.
پس از سربازی نیز این ارتباط مشخصاً از طریق افرادی به نام میرلوحی و رضوی در استان اصفهان استمرار یافته و متناوباً ملاقاتهایی بین آنها صورت میگرفته است. او خود در این باره میگوید:
«به تصور خام خودم فکر میکردم نشان دادن نرمش میتواند حساسیت را کم کند ولی این رابطه ضعیف با ساواک تبدیل شد به رابطه با شخصی به نام میرلوحی که بعداً فهمیدم ساواک وی را برای ارتباط با من تعیین کرده بود. در اثر ارتباط با میرلوحی، با رضوی بازپرس معدوم ساواک رابطه پیدا کردم و چندین جلسه در منزلش و یا منزل میرلوحی نشسته و راجع به مسائل کشور صحبت میکردیم... به دنبال رابطه با ساواک من سعی کردم مخالفتهای محلی که از سوی اربابها و خوانین با حرکت ما میشد در نامهنگاری به ساواک در رابطه با آنان اینگونه قلمداد کنم که ما طرفدار انقلاب سفید هستیم و آنان مخالف انقلاب سفیدند.
در رابطه با همان تصور خامی که از برخورد با ساواک داشتم به بعضی دوستان محلی سفارش کردم بروند عضو حزب رستاخیز شوند و روزنامه رستاخیز را در محل توزیع میکردند. در همین رابطه و برای مطمئن ساختن ساواک و جلب نظر آنان در آخر یکی از نوار سخنرانیهایم یک دعا به خانواده سلطنتی کردم و برای سلامتی شاه صلوات فرستادم...!»2
نامبرده در خصوص اطلاعاتی که در اختیار ساواک قرار داده میگوید:
«رضوی از من خواسته بود چنانچه از محمد منتظری سرنخی پیدا کردی و یا از رفت و آمد آیتالله منتظری اطلاعی حاصل کردی به ما اطلاع بده که یک بار که آیتالله منتظری یک نصف روز برای استراحت به منزل آمده بودند، به آنان گفتم. آنان در طول مدت ارتباطم با رضوی سعی داشتند مرا شستشوی مغزی داده و به دستگاه خوشبین سازند و من نیز تظاهر به آن میکردم...»3
ساواک نیز در گزارشی وضعیت مهدی هاشمی را چنین تشریح میکند:
«با تحقیقاتی که به عمل آمد سیدمهدی هاشمی پس از انجام خدمت سربازی و آگاه شدن از اوضاع اجتماعی مملکت، روی منبر علاوه بر آنکه مطالبی بر خلاف امنیت مملکت یا مصالح آن عنوان ننموده، اغلب در اطراف انقلاب سفید شاه و مردم و اثرات آن و همچنین اثر امنیت در مملکت صحبت و در خاتمه با بیان استقلال مملکت صراحتاً به شاهنشاه آریامهر و خاندان جلیل سلطنت دعا نموده است.»4
براساس همین ارتباط و آشنایی است که پس از ماجرای قتل مرحوم شمسآبادی و در شرایطی که دوستان وی به اتهام قتل دستگیر شده و او نیز خود را در مخمصه میبیند داوطلبانه به میرلوحی و رضوی مراجعه و با آنها راجع به نحوه برخورد با این موضوع به مشاوره مینشیند و آنها نیز توصیه میکنند که وی خود را به دادسرا معرفی کند و چنانچه به اطلاعات خاصی در خصوص قاتلین مرحوم شمسآبادی دست یافت ساواک را مطلع نماید.
از اینجا سرفصل جدیدی در روابط گشوده میشود، از سویی مهدی هاشمی خود را شدیداً در تنگنا و بنبست میبیند لذا به کمک و مساعدت ساواک برای خلاصی خود دل میبندد و از سویی ساواک نیز که احساس میکند مهدی هاشمی قافیه را باخته است سعی میکند از فرصت پیش آمده بیشترین بهرهبرداری را به نفع خود و حاکمیت وقت بنماید.
اسناد مربوط به ارتباطات مهدی هاشمی با ساواک در ماجرای قتل مرحوم شمسآبادی حاکی است نامبرده پس از بازداشت امیدوار بود بتواند با کتمان حقایق و ارائه اطلاعات فریب با مساعدت ساواک از زندان آزاد شود ولی گذشت زمان وی را به این نتیجه رساند که تعدادی از همکاران خود را به عنوان عاملین قتل به ساواک معرفی کند تا در ازای آن بانمکگیر کردن ساواک، شرایط خلاصی خود را فراهم آورد. به سند زیر توجه کنید:
بازجوئی از: سیدمهدی هاشمی فرزند سید محمد
س: هویت شما محرز است چنانچه علاقهمندید از ارفاق قانونی برخوردار گردید با توجه به مذاکرات معموله هرگونه اطلاعی درباره قتل مرحوم سیدابوالحسن موسوی شمسآبادی دارید، ذیلاً به خط خودتان بنویسید:
ج: بطوری که اطلاع حاصل کردم اختلافات و دودستگی موجود در قهدریجان موجب گردید که عدهای تصمیم به قتل مرحوم سید ابوالحسن شمسآبادی بگیرند اینک من اطلاعات خود را در اختیار مقامات امنیتی سازمان امنیت اصفهان میگذارم و متقابلاً تقاضا دارم با توجه به ماده قانون که صراحت دارد چنانچه افرادی با مقامات امنیتی با مأمورین انتظامی در مورد کشف مسائلی همکاری کند از مجازات معاف خواهد شد مرا مشمول این ماده قرار بدهند.5
لحن نامههای مهدی هاشمی به ساواک در این مقطع و نیز بازجوییها حکایت از امیدواری نامبرده به مساعدت ساواک در خلاصی و یا تخفیف مجازات دارد. به سند زیر توجه کنید:
«من به حمایت ساواک امیدوار شده بودم و سعی میکردم به هر نحوی که شده نظر آنان را به خود جلب کنم...»6
همین امیدواری به حمایت ساواک بود که مهدی هاشمی را وادار کرد تا اطلاعاتی را در اختیار ساواک قرار دهد که از نظر ساواک در آن شرایط اطلاعات ذیقیمتی بود و ساواک را عامل کشف جنایت پیچیدهای معرفی میکرد که افکار عمومی مردم و مسئولین و شخص شاه را به خود جلب نموده و دستگاه قضایی که متولی اصلی پرونده و مخاطب افکار عمومی و مسئولین ذیربط بود از کشف آن عاجز مانده بود.
با این حال ساواک برخلاف گذشته که خود را ملزم به نوعی تعامل و دادوستد با مهدی هاشمی میدید و حمایتهایی حسب شرایط، از نامبرده میکرد. اینبار که طرف خود را در باتلاقی در شرف غرق شدن میبیند و از طرفی نیز نهایت بهره را از او برده است و احساس میکند دیگر تاریخ مصرف او به پایان رسیده صرفاً به منافع خود مینگرد و کمتر تعهدی در قبال او احساس میکند.
بله- تعهدی که در بعضی شرایط ساواک در برابر همکاران خود احساس میکرد، نه بر پایه اصول انسانی، اخلاقی و وجدانی بود تا در شرایطی که همکار در تنگنا قرار میگیرد نیز ادامه داشته و احیاناً تشدید شود بلکه صرفاً بر پایه منافعی است که در چارچوب اهداف نامقدسی برای خود تعریف کردهاند و چنین تعهدی یقیناً نمیتواند مستمر و مورد اعتماد باشد.
به هر تقدیر با شروع جلسات دادگاه و قرائت کیفرخواست در اولین جلسه دادگاه، متهم احساس میکند که روند پیگیری پرونده روند امیدوارکنندهای نیست و اعترافات او در بازجوییها و همکاریهای او با مأمورین که انتظار داشت به معاف شدن او از مجازات منتهی شود همه علیه او بکار گرفته شده و او را به عنوان محرک و عامل اصلی جنایت و متهم ردیف اول پرونده معرفی کرده است. از اینجاست که تاکتیک متهم در برخورد با اتهام عوض میشود.
در دادگاه به انکار و توجیه آنچه در رابطه با شخص خود اعتراف کرده میپردازد و در دفاعیات مفصل و طولانی خود به ترسیم چهرهای دلسوز، خیرخواه و عدالتجو از خود پرداخته و قتل مرحوم شمسآبادی و دیگر مقتولین پرونده را به مقولهای به نام توطئه فئودالها و سرمایهداری در منطقه قهدریجان ربط داده و خود را قربانی مبارزه با فئودالیسم و تعصبات قومی و قبیلهای معرفی میکند.
عکسالعمل تند مهدی هاشمی نسبت به حکم دادگاه بعد از صدور رأی و نامهپراکنی به شخصیتهای حقیقی و مراجع حقوقی ملی و بین المللی و اقدامات طرفداران او در بیرون از زندان، که همگی در جهت مظلومنمایی و بیگناه معرفی کردن وی و زیر سؤال بردن صلاحیت دادگاه و... بوده، دقیقاً در همین راستا قابل تحلیل است.
وی پس از رؤیت حکم سه بار اعدام، همۀ امیدها و بناهای ذهنی خو را ویران شده میبیند و از آنجا که تا جوخه مرگ فاصله زیادی نمیبیند با استفاده از همۀ ظرفیتها و تواناییهای وجودی خود به تلاش گستردهای دست میزند تا روزنۀ امیدی را برای خود جستجو کند.
هر چند خلاصی مهدی هاشمی از زندان مرهون نضجگیری انقلاب و مجاهدتهای مردم و نیروهای انقلابی است که در زندان را بروی زندانیان گشودند ولی یادآوری این نکته لازم است که حکم اعدام نامبرده به دنبال فرجام خواهی و رسیدگی مجدد در دیوانعالی کشور نقض میگردد و نتیجه آن در تاریخ 19 /6 /57 در واپسین روزهای حیات رژیم پهلوی و در حالی که ارکان نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی متزلزل شده و دوران التهاب و احتضار خود را سپری میکند ابلاغ میگردد قضاوت راجع به اینکه نقض حکم در دیوانعالی کشور مستند به واقعیات پرونده بوده و یا متأثر از، جو انقلابی جامعه و فضاسازی ناشی از اقدامات متهم و طرفداران وی و یا احیاناً اعمال نفوذ مسئولین امنیتی کار مشکلی است و ما این قضاوت را به خوانندگان عزیز واگذار میکنیم.
توضیحات سند:
1- پرونده مهدی هاشمی، جلد ۵، ص ۲۵ - ۱۲۴
2- پرونده مهدی هاشمی، جلد ۵، ص ۷۳۱ ۲
3- همان.
4- پرونده مهدی هاشمی ص ۸۲
5- خاطرات سیاسی، محمدی ری شهری، ص ۱۶۲
6- همان
منبع:
کتاب
بنبست - جلد سوم / مهدی هاشمی مظهر خشونت صفحه 116