تاریخ سند: 29 اسفند 1351
متن سند:
شماره : 216
مقام محترم وزارت اطلاعات
پیرو شماره 196 مورخ 27 /12 /1351 و شماره های 203 و 212 مورخ
28 /12 /1351 محترما خاطر عالی را مستحضر میدارد.
شنیدم جنابعالی برای
دفاع از تقی زاده که روزی نماینده مجلس شورا و بعد هم رئیس مجلس سنا بوده
است استناد کرده اید و نوشته نگارنده در مورد نقشی که ایشان و همکارانشان در
موضوع نفت بازی کرده اند، وسیله ای برای تخطئه اسناد و مصوباتی که به امضای
ایشان رسیده است قلمداد فرموده اید برای رفع هر گونه سوءتفاهمی لازم است
یادآور شود :
اولاً در آنموقع که ایشان زنده بودند و در مجلس شورای ملی اعتراف کردند «آلت
فعل» بودند در روزنامه کسری شماره 622 در تاریخ 12 /11 /1327 تحت
عنوان «قضاوت یک ملت زنده ـ من سوءنیت نداشتم» بسبب اعترافیکه در
مجلس کرده بودند با صراحت نوشتم :«جای ایشان بالای چوبه دار یا جلوی
جوخه اعدام است» بعد از آن در کتابهای سیاسی و همین مجله رنگین کمان که
انتشار دادم در زمان حیات و در اوج قدرت ایشان به کرّات درباره خدماتیکه به
اربابان خود کرده بودند توضیحاتی دادم که چون بیان حقیقت بود نه تنها در صدد
تکذیب بر نیآمدند بلکه با سکوت خود سیاست اعمال سیاسی خود را صحه
گذاشتند.
بسیار جای تعجب است جنابعالی برای مرده ایشان مدافع شده اید و
برای حفظ حیثیت کسیکه سراسر زندگیش از نظر سیاسی ملکوک میباشد علم
کرده اید.
ثانیا رفتار تقی زاده و امثال او به ملت ایران ارتباط ندارد که تصور
کرده اید امضای او پای اسناد و مصوباتی که بر اثر علنی ساختن قسمتی از نقشیکه
بازی میکرده است مخدوش میشود و افشای این مطالب به مصلحت مملکت
نیست، زیرا امثال ایشان فراوان بوده اند و بدون شک در مقام وزارت اطلاعات
بخاطر دارید که شاهنشاه آریامهر درباره این قبیل افراد در بهمن ماه سال جاری
در نطق تاریخی خود در کنگره بزرگداشت دهمین سالگرد انقلاب شاه و مردم که
زیر نظر جنابعالی که وزیر اطلاعات هستید به تمام زبانهای زنده ترجمه و به
سراسر جهان مخابره گردیده است با صراحت فرمودند : «نفوذ سیاسی بر اساس
تقسیم چند گروه معین و از همه بدتر دست پروردگان خارجی بود که بهر
وسیله ای که بود پشت سر آنها قدرتهائی ایجاد میشد تا بتوانند به صاحب و ارباب
خود خدمت کنند.
این گروهها را بعنوان مالک بزرگ با رئیس قبیله یا یک
فلان الدوله یا غیره ای بدنبال اسمش میگذاشتند اجیر میکردند و یا مسئول
مجلس و یا به اصطلاح سیاستمدارش میساختند ولی نخها همه در پس پرده
کشیده میشد» با توجه به فرمایشات ملوکانه تصدیق میفرمائید، ناراحتی
جنابعالی از اینکه شناساندن تقی زاده و امثال او که به صاحب و ارباب خدمت
کرده اند و سرنخشان در پس پرده کشیده میشد.
اسناد و مصوبات را مخدوش
خواهد کرد و از اعتبار خواهد انداخت کاملاً بی مورد است.
در خاتمه عطف به
مشروحه آقای قمی یادآور می شود طبق ماده 38 قانون مطبوعات جنابعالی در
مقام وزیر اطلاعات حق ندارید بخاطر کسی که در مجلس شورای ملی رسما
اعتراف کرده است
«آلت فعل» است مجله رنگین کمان را توقیف کنید و در زیر نقاب دفاع از مرده ای
که در زمان حیاتش منکر حقایق نشده است، از افشای یک حقیقت مهم تاریخی
که پدر جنابعالی هم در آن نقشی بازی کرده است و بهمان سبب بزندان افتاده
است و بنا بنوشته حاج مخبرالسلطنه هدایت1 که در کتاب «خاطرات و خطرات»
در صفحه 526 توضیح داده است :
«در شرفیابی عرض کردم روی سیاه و موی سفید تکلیفی میآورد و اشخاص
بی انتظار نیستند، رهنما2 و دشتی3 و بهرامی اگر تقصیرشان قابل عفو است
استدعای عفو دارند، بعادتی که شاه دارد و راه میرود، در خیابانی که بود رفتند و
برگشتند و دو سه مرتبه این رفت و آمد واقع شد آخر فرمودند آنها را بخشیدم
بروند به ولایت خودشان و منظور رهنما و تجدد بود که توطنا عراقیند.
» از طرف
سردار بزرگ ایران بخشوده شده و بوطن خود رفته است و از بغداد شرحی به
حاج مخبرالسلطنۀ نوشته است و از او تشکر کرده است.
از انتشار مجله رنگین
کمان جلوگیری کنید...
با تقدیم احترامات دکتر میمندی نژاد
رونوشت پیرو شماره های 199 و 209 برای اطلاع بحضور تیمسار معظم سپهبد فردوست تقدیم
میگردد.
توضیحات سند:
1 ـ حاج مخبرالسلطنه هدایت:
مرحوم مهدیقلی هدایت (حاج
مخبرالسلطنه) پسر علیقلی خان
مخبرالدوله و نوه رضاقلی خان
هدایت است که در سال 1280
قمری متولد شد و پس از
فراگرفتن مقدمات در سال
1295 برای تحصیل عازم آلمان
گردید و در 1297 به ایران
مراجعت کرد و به تکمیل زبان
فارسی و عربی پرداخت و در
فرا گرفتن فن موسیقی سعی بلیغ
کرد.
در 1303 به سمت معلم
زبان آلمانی در دارالفنون
مشغول کار شد و در 1311 با
سمت پیشخدمتی خاص
ناصرالدین شاه رسما وارد
خدمات دولتی گردید و در
1316 به ریاست پستخانه و
گمرک و تلگرافخانه تبریز
منصوب و در اواخر همان سال
از سمت خود مستعفی و عازم
تهران شد و به ریاست مدرسه
علمیه و سرپرستی مدارس دیگر
تعیین گردید.
پس از صدور
فرمان مشروطیت به اتفاق
برادرش مرتضی قلی خان
صنیع الدوله، حاجی محتشم
السلطنه حسن اسفندیاری،
میرزا حسن خان پیرنیا
مشیرالدوله و میرزا حسین خان
پیرنیا مؤتمن الملک مأمور تهیه
قانون انتخابات شد و انتخابات
دوره اول قانونگذاری را انجام
داد و در اولین کابینه قانونی
ایران به ریاست سلطان علی خان
وزیر افخم به وزارت معارف
منصوب شد و قبل از اینکه
مجلس شورایملی ایران به
فرمان محمد علی شاه و به دست
لیاخوف (روسی) به توپ بسته
شود به حکومت آذربایجان
تعیین شد.
پس از شروع
جنگهای داخلی آذربایجان،
قورخانه دولتی را به ملت تسلیم
کرد و عازم اروپا شد در اواخر
سال 1327 مقارن اولتیماتوم
روسیه به ایران، وارد تهران شد
و در شعبان 1330 به حکومت
فارس منصوب شد.
مصادف با
قیام شیخ محمد خیابانی برای
مرتبه سوم به حکومت آذربایجان
مأمور گردید.
پس از پایان کار
شیخ محمد خیابانی گرفتار
کودتای لاهوتی شد.
پس از
شکست کودتا از راه قفقاز به
تهران مراجعت کرد.
در 1341 در
کابینه میرزا حسن خان
مستوفی الممالک به وزارت
فواید عامه منصوب شد و در
1306 شمسی مأمور تشکیل
کابینه شد و تا سال 1312 یعنی 6
سال متوالی در این سمت انجام
وظیفه کرده است.
از مقدمه کتاب «خاطرات و
خطرات» نوشته حاج
مخبرالسلطنه هدایت
2 ـ زین العابدین رهنما:
زین العابدین رهنما، فرزند شیخ
العراقین، روحانی معروف
ایرانی مقیم عراق، در سال
1273 شمسی در عراق چشم به
جهان گشود و در همان جا به
تحصیل در رشته فقه اسلامی،
حکمت و اصول پرداخت.
شیخ
زین العابدین همزمان با بعضی
روزنامه نویسان بعدی ایران،
مانند شیخ علی دشتی و عباس
خلیلی در جوانی از عراق به
ایران بازگشت.
مثل آنها معمّم
بود، مانند آنها با فقه اسلامی
آشنایی داشت.
نظیر آنها به زبان
عربی مسلط بود و چون آنان در
نوشتن به زبان فارسی دست چیره
داشت.
او در سال 1299 به
انتشار روزنامه «راهنما» و مجله
«راهنما»پرداخت.
او بعدها نام
خانوادگی خود را از این
روزنامه و مجله گرفت.
در حالی
که در آغاز نام خانوادگی شیخ
العراقین را برای خود انتخاب
کرده بود.
چون از نشریاتش
استقبال چندانی نشد لذا او
تصمیم گرفت امتیاز روزنامه
قدیمی و نیمه رسمی «ایران» را
بگیرد.
در سال 1297 شمسی
سید حسین اردبیلی آخرین مدیر
روزنامه «ایران» در گذشته بود و
«ایران» بدون صاحب مانده بود.
در اسناد آن زمان آمده :
«امتیاز روزنامه ایران بر طبق
تصویب نامه 20 سرطان 1336
قمری مطابق با سال 1295
شمسی از [تاریخ ]30 میزان
تخاقوی ئیل 1302 بدون هیچ
شرط به آقای شیخ العراقین داده
شده است»
زین العابدین رهنما تا سال
1314 گاهی در دولت، زمانی در
مجلس و مدتی هم فقط در
روزنامه اش سرگرم کار بود، تا
آنکه سرانجام نوبت او هم فرا
رسید رضاشاه به خاطر
نارضایتی از طرز کار رهنما،
روزنامه ایران، را از او گرفت و
به مجید موقر مدیر مجله های
«مهر» و «مهرگان» واگذار کرد.
خود رهنما هم به لبنان تبعید شد.
اما به خاطر روابط خوب گذشته،
که او سلطنت خود را به روایتی
مدیون رهنما بود، دستور داد
دقت شود در مورد روزنامه حقی
از رهنما زایل نشود.
وقتی حوادث شهریور 1320
روی داد، در همان حال که
رضاشاه بارو بندیلش را می بست
تا عازم تبعیدگاهی که انگلیسی ها
برایش تعیین کرده بودند بشود،
زین العابدین رهنما هم مشغول
بستن چمدانهایش بود که به ایران
بازگردد.
او به ایران برگشت و با
شهرتی که مظلوم واقع شدن به او
داده بود و به عنوان کسی که
حقش در حکومت سابق و بدست
رضاشاه پایمال شده بود، با گردن
فرازین روزنامه ایران را از
مجید موقر پس گرفت.
از کتاب «شبه خاطره» تألیف دکتر
علی بهزادی
3 ـ علی دشتی : علی دشتی در
سال 1274 شمسی در یک
خانواده ایرانی در کربلا بدنیا
آمد.
تحصیلاتش را در حوزه های
علمی نجف شروع کرد و در
همانجا به پایان رساند.
جاذبه
آزادی بعد از عزل محمد علیشاه
و اوایل سلطنت احمد شاه، او را
در سال 1298 به ایران کشاند.
دشتی در 11 اسفند سال 1300
روزنامه «شفق سرخ» را منتشر
کرد.
او هدف خود را «تولید
انقلاب افکار و تهییج روح و
بیداری جامعه» اعلام کرد.
اما
این هدف خوشایند دولتهای
وقت نبود.
در نتیجه «شفق سرخ»
بارها به سبب چاپ مقالات تندش
دچار توقیف شد.
در کابینه قوام السلطنه یکبار هم
تمام روزنامه ها توقیف شدند که
«شفق سرخ» هم یکی از آنها بود.
دشتی که در سال 1301 پس از
شلاق خوردن مدیر روزنامه
ستاره ایران از سردار سپه انتقاد
کرده بود، کم کم به او نزدیک شد.
در ماجرای انقراض قاجاریه و
تغییر سلطنت هم دشتی و «شفق
سرخ» نقش موثری داشتند.
از
این تاریخ، دشتی به صورت یکی
از محارم «رضا شاه» در آمد که
در سفر و حضر با او بود.
دشتی در
دوره پنجم شورایملی به دستور
سردار سپه از ساوه و زرند
انتخاب شد.
اما مدرس با اعتبار
نامه دشتی را در دوره های ششم،
هفتم، هشتم و نهم از بوشهر به
مجلس فرستاد.
امّا بعدا
چون نسبت به او بدبین شده بود،
جلوی انتخاب او را در
دوره های دهم و یازدهم گرفت.
با آنکه دشتی بعد از شهریور 20
با جبهه گیری علیه رضا شاه به
شهرت رسید ولی همه راههایی
را که به دربار منتهی می شد
بست.
او در همان حال که به
شدت به شاه سابق حمله می کرد،
جسته گریخته از بعضی کارهای
او تعریف می کرد.
به این جهت
بعد از مدتی جبهه خود را عوض
کرد و به شاه جدید نزدیک شد.
فاصله ای که شیخ علی (دشتی)
عمامه به سر و عبا به دوشِ
ریشو از سناتور علی دشتی،
شیک پوشی که لباس آخرین مد
می پوشید، کراوات سولکامی
زد و روی کفشهایش «گتر»
می بست جدا می کرد، خیلی
سریع طی شد.
او از نظر فکری
هم همین قدر زود تغییر کرد.
او
که در آغاز یک روزنامه نویس
مذهبی بود، بعدها روحانیون به
دفعات درباره مقالات «شفق
سرخ» از او شکایت کردند،
بطوری که حتی در دوره رضا
شاه هم با همه تجدد نمایی که
داشت، چند بار ناچار شدند
دستور توقیف «شفق سرخ» را به
سبب مقالات ضد مذهبی صادر
کنند.
از کتاب «شبه خاطره» نوشته
دکتر علی بهزادی
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله رنگین کمان نو به روایت اسناد ساواک صفحه 133