تاریخ سند: 6 مرداد 1352
متن سند:
اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی
نام مهدی نام خانوادگی شاه آبادی نام پدر محمدعلی ـ نام مادر بتول ـ متولد 1309
ـ شماره شناسنامه 53501 ـ محل صدور 2 تهران ـ محل تولد تهران ـ مذهب اسلام ـ
تابعیت ایران ـ میزان تحصیلات خارج فقه و اصول ـ شغل روحانی ـ آدرس محل
سکونت خیابان فرح آباد خیابان مهام کوچه صادقی پلاک 15
پیشینه کیفری ندارم ـ عیال و اولاد دارم
بنا به احضار قبلی غیرارتشی مهدی شاه آبادی فرزند محمدعلی در تاریخ
6 /5 /52 به عنوان متهم در این بازپرسی حاضر و به شرح ذیل از وی تحقیق به
عمل می آید.
س ـ شما متهم به تبلیغ هستید ضمن چگونگی جریان از خودتان دفاع نمائید
ج ـ با نهایت تشکر از مقام منیع بازپرس محترم به عرض مبارک می رساند چون معنی تبلیغ
رسانیدن و ابلاغ مطالب چه به صورت شفاهی و چه به طور نوشته و کتابت برای اطلاع یافتن
دیگران است که به طور آگاه و با توجه انجام شود لذا اینجانب هیچگونه اتهامی را به خود
نمی پذیرم زیرا در جریان آن اعلامیه که مربوط به فرار آن زن می باشد در موقع گرفتن هیچ
نمی دانستم که چه چیزی است که در جیب خود قرار دادم و شاید در منزل همشیره چند سطر آن را
خوانده باشم که فقط روح تنفر روحانی خود را از آن یافتم و شاید به همین جهت با تنفر آن را
دورافکنده باشم که به خاطر ندارم و شاید به همین طریق بدست همشیره زاده جواد احمدی افتاده
باشد بنابراین خدا را گواه می گیرم که اصلاً عالما عامدا بدست ایشان نداده ام و علاوه من که سی و
یکمین سال دوره روحانی خود را می گذرانم و در اصیل ترین خانواده روحانی تربیت و بزرگ
شده ام1 اشاعه کتب ضاله را حرام دانسته و از خداوند بزرگ می خواهم که همواره مرا از
خدمتگزاران میهن عزیزم و انسانیت قرار داده و از دادگاه محترم تقاضای تبرئه خود را می نمایم
زیرا فقط می دانم که آن نامه را دیده ام و شاید مقداری از آن را خوانده ام که از سطور اول آن تنفر و
انزجار روحانی خود را داشته ام ولی شاید همین تنفر موجب رها کردن نامه بوده و به هیچ وجه در
نظر ندارم که چه شد که بدست خواهرزاده ام افتاده است و با یک دنیا تأثر به عرض می رساند که نه
تنها از این گونه اعمال به شدت متنفر بوده و هستم بلکه به مناسبت لباس روحانی خود که در یک
خانواده اصیل روحانی بوده و همواره تا قبل از کسالتم مشغول به تحصیل بودم و از حدود
چهارده سال قبل به مناسبت ضعف شدید و عدم قدرت کار و از دست دادن حافظه که دیگر
نتوانستم کار کنم و با هیچ جمعیتی معاشرت نمایم و هیچ مسجد و منبری را اشغال کنم و در هیچ
یک از مجامع دینی شرکت کنم بناچار در خانه بسر می برم و چون دارای شش فرزند و یک مادر
بسیار مسن در حدود نود سال دارم لذا تمام اوقات خود را صرف نگهداری و کارهای خانه می کنم
و در بازجویی از منزل من فقط چند جلد کتاب که به هیچ وجه مضر و مضل تشخیص داده نمی شد
داشتم و چند برگ نوشته که داخل یک پرونده بود و چنانچه به عرض رسید مربوط به اینجانب
نبود و با اینکه مترصد از بین بردن آن بودم لکن به خاطر کمی حافظه و اهمال که همواره پس از
بیماری مرا رنج می دهد این عمل واقع نشده و با کمال تشکر از آن مقام منیع آنکه چون این اتهام به
هیچ وجه با خانواده روحانی و لباس روحانی من سازگار نیست درخواست می نماید دستور
تبرئه اینجانب را صادر فرمایند زیرا آن نامه را هم نمی دانستم که چه چیز است و چون آن را
مشاهده کردم و شاید فقط چند سطر از آن را خواندم متنفر شدم و باز ثانیا از آن مقام محترم
استدعا دارم به خاطر رنج غیرقابل تحملی که در خانه و
زندگی برای مادر پیرم و فرزندان خردسالم بوجود آمده است و بی نهایت احتیاج به کمک من
دارند اینجانب را مورد عنایت خود قرار داده و آزادم فرمائید مهدی شاه آبادی
س ـ در سال 48 روی منبر در دماوند علاوه بر اینکه در مورد لباس کوتاه بانوان
صحبت کرده اید درباره صرف بودجه مملکت برای تزئینات مطالبی را بیان
داشته اید منظورتان از گفتن مطالب تحریک آمیز مزبور چه بوده است.
ج ـ در سال مزبور به هیچ وجه مطلبی بدین مضمون نگفته بلکه هیچگاه در این باره سخنی ندارم و
شاید آنچه ذکر شده مربوط به هزینه زندگی هر کسی سخن به میان آمده باشد که بایستی بودجه و
درآمد خود را صرف اولیّات زندگیش کند و تحصیل کمالات نماید و به خاطر ندارم که چنین
سخنی را سازمان امنیت محترم به من تذکر داده باشند و فکر می کنم که فقط راجع به زندگی
اشخاص سخن بوده و بس و از آنجا که قدرت اداره منبر را نداشته و ندارم فقط چند دقیقه ای بیش
نمی توانستم بالای منبر باشم آن هم فکر می کردم شاید علت این ضعف شدید و کمی حافظه همین
کار نکردن باشد و چون باز هم نتوانستم دیگر ادامه نیافت مهدی شاه آبادی
س ـ آیا سابقه بازداشت و یا محکومیت دارید
ج ـ خیر مهدی شاه آبادی
س ـ جریان دستگیری اخیر خود را بنویسید
ج ـ ظاهرا روز 4 /4 /52 بود که حدود ساعت 5 /10 شب چند نفر از آقایان به درب منزل مراجعه
فرمودند و چون به درب منزل آمدم با کمال لطف پرسیدند شما آقای مهدی شاه آبادی هستید به
عرض رسید بلی اظهار داشتند که ما پلیس هستیم و تقاضای بازجویی از منزل را داشتند راهنمایی
شدند و پس از بررسی کتابها و سایر چیزها و اطاقهای منزل به اتفاق آقایان به شهربانی کل کشور
آمدیم و به من فرمودند که مدت نیم ساعت از شما سوالاتی خواهد شد و لذا چون در شهربانی
معلوم شد که باید شب را بمانم درخواست نمودم که اول وقت روز بعد از اینجانب بازجویی بعمل
آید زیرا موقتا سه شب بود که به عنوان نیابت به مسجد اخوی می رفتم و سزاوار نمی دانستم که
مردم متوجه شوند که برای من چنین اتفاق افتاده و برای پلیس سوءتفاهمی پیش آمده چنانچه
وقتی جناب تیمسار عنایت فرمودند و با مهربانی خاصی با اینجانب سخن گفتند یقین داشتم که
مرا از همان شهربانی آزاد خواهند فرمود و با کمال تأسف خود را در داخل زندان می بینم و حال از
آن که از پیشگاه مقدس امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف شرمنده ام و از خداوند بزرگ
می خواهم که مرا از خدمتگزاران اسلام و انسانیت و میهن عزیزم ایران بزرگ قرار دهد.
مهدی شاه آبادی
س ـ چه جزوات و اعلامیه هایی را مطالعه و از چه کسانی اخذ و به چه کسانی
داده و یا پخش نموده اید
ج ـ اولاً چون مدتهاست که قدرت مطالعه و خواندن ندارم حتی یک برگ روزنامه را نمی خوانم
لذا هیچ جزوه و اعلامیه ای را مطالعه نکرده و به کسی نداده ام و فقط روزی که خواهر خانم من به
نام رضیه آیت اللهزاده شیرازی دانشجوی دانشگاه تهران به منزل ما آمد نمی دانم در چه شرایطی
بودم و شاید لباس پوشیده بودم که بیرون بروم و یا از کوچه برگشته بودم که این اعلامیه را در
دست او دیدم و چون گرفتم در جیب خود گذاردم و ظاهرا در همان روزها که منزل همشیره رفتم
شاید آنجا از جیب خود درآوردم و البته فکر می کنم که به هیچ وجه صفحه را به آخر نرساندم که
فقط انزجاری مخصوصا شاید به خاطر عدم معنویت انسانی و اسلامی برایم پیدا شد که احتمال
می دهم همین امر موجب طرد اعلامیه شده باشد و دیگر هیچ گونه سابقه ای ندارم مهدی
شاه آبادی
س ـ جواد و احمد احمدی چه نسبتی با شما دارند
ج ـ هر دو فرزندان خواهر اینجانب می باشند مهدی شاه آبادی
س ـ چرا اعلامیه مزبور را که از خانم رضیه آیت اللهزاده شیرازی گرفتید پاره
ننموده و به جواد احمدی دادید
ج ـ نمی دانم در چه شرایطی بودم و آیا آن اعلامیه را به صورت دور انداختن رها کرده ام و آنچه
مسلما در روح خود می دانم آن است که من چنین اوراقی را شرعا از اوراق مضله می دانم و شرعا
وظیفه یک مسلمان از بین بردن آن است ولی چگونه نسبت به وظیفه حتمی خود کوتاهی شده خدا
شاهد است نمی دانم لازم به تذکر است که اینجانب از معتقدین به دستورات رسول اکرم صلی اله
علیه و آله و ائمه طاهرین (ع) می باشم و چنانچه قصوری در انجام این وظیفه ناخودآگاه شده به
خاطر کمی حافظه و سستی اعصاب و اهمالی است که در نتیجه چندین سال مرا از هرگونه خدمتی
بازداشتند و امید است خداوند بزرگ و ائمه معصومین و ملت شریف ایران این خطا را که
عارضه ای بیش نیست مورد عفو قرار داده و سعادت انجام وظایف دینی ام را عنایت فرماید.
مهدی شاه آبادی
س ـ جواد و احمد احمدی حالا کجا هستند ج ـ طبق اطلاعی که در ملاقات با خانواده ام
که در زندان انجام شد به دست من رسید خواهرزادگان من آزاد شده اند به مشهد مقدس مشرف
شده اند.
مهدی شاه آبادی
س ـ به چه علت خواهرزاده های شما بازداشت بودند ج ـ فقط می دانم که خواهرزاده ام
جواد احمدی را به خاطر همین اعلامیه بازداشت نموده بودند.
مهدی شاه آبادی
س ـ احمد احمدی به چه علت بازداشت بوده است
ج ـ اینجانب هیچگونه اطلاعی در این باره ندارم مهدی شاه آبادی
س ـ در بازرسی که از منزل شما به عمل آمده تعدادی کتب و جزوات و
یادداشتهای مضره کشف شده این مدارک را از کجا تهیه و منظورتان از نگهداری
آنها چه بوده است
ج ـ چنانچه معروض شد کتابهایی که از قم خریداری نموده بودم به هیچ وجه مضره تشخیص داده
نشده بود و من با اینکه آنها را تهیه کرده بودم لکن موفق به خواندن آنها نشدم و کتاب جنگ شش
روزه و یا کتاب دیگری به نام ویتنام نشان می دهد که به هیچ وجه دست نخورده است و چنان چه
به عرض رسید فقط چند ورقه نوشته شده در روی کتابخانه من توی یک جعبه کوچک بود که در
بازجویی بعرض رسید روزی عصر بود و من که به ندرت نماز خود را به تنهایی در مسجدی
می خوانم رفته بودم در مسجدی که در خیابان شکوفه واقع است و شاید یک نماز خوانده بودم که
شخص مسن با احترام به نزد من آمد و پس از چند استخاره رفت و چون برای نماز دیگری
برخاستم در نزد خود پوشه ای دیدم و یقین کردم که مربوطه به آن مرد است و با اینکه فاصله ای
نشده بود پوشه را برداشتم و بدنبال آن شخص رفتم و چون اثری از آن شخص نیافتم در کنار
خیابان لای آن را باز کردم که شاید نامی از او را بیابم ولی نیافتم و شاید چند روزی همان وقت به
مسجد مزبور رفتم و یقین کردم که چنین شخص بازنمی گردد لذا تصمیم داشتم آن را از بین ببرم با
اینکه اولاً شبهه حفظ مال مردم بود و از یکی دو عبارت آن دانستم که چیزی نیست که نگهداری
شود و خدا را گواه می گیرم که آن را نخوانده ام و نمی دانم راجع به چه چیز است ولی چون چند
روز اولیه گذشت با این که یکی دو بار به یادم افتاد که آنها را پاره کنم ولی در حین متذکر شدن
اهمال می کردم که بعدا این کار را خواهم کرد و باز فراموش می کردم ولی راجع به جزوه و برگ
مذهبی که تذکر فرمودید هیچگونه اطلاعی ندارم و اصولاً خود را در چنین شرایط نمی دانم که
جزوه و یا برگ مذهبی انقلابی داشته باشم.
مهدی شاه آبادی
س ـ اگر منظوری نداشته اید چرا محتوی پوشه را که یادداشتهای دست نویس
انقلابی و دستورالعمل مبارزه بوده از بین نبرده اید و مدت زیادی آن را در
صندوقچه خود مخفی نموده اید
ج ـ چنانچه عرض شد اولاً از محتویات آن اطلاعی نداشتم فقط شاید دیدار من در گوشه خیابان
و به یکی دو جمله برای من کافی بود که برگه ها را از بین ببرم و چنانچه متذکر شدم چند روز اول را
به امید دیدار صاحبش بودم و شاید پس از پیدا نکردن دانستم که این اوراق را نباید نگه داشت
ولی اولاً اهمالی که در تمام شئون زندگی من رسوخ کرده و ثانیا کمی حافظه و دیگر متروک بودن
چمدان مانع از بین بردن اوراق بود.
مهدی شاه آبادی
س ـ در بازرسی که از منزل شما شده سه جلد شناسنامه که مربوط به شخص شما
بوده بدست آمده است منظورتان از تهیه شناسنامه های مزبور چه بوده است
ج ـ چون معمولاً با شناسنامه کاری ندارم و هیچ گونه انجام عملی که نیاز به شناسنامه داشته باشد
شاید چند سال یک بار هم به ندرت اتفاق می افتد لذا گاهی که شناسنامه لازم می شود اکثرا
نمی توانم در داخل زندگیم پیدا کنم چنانچه هر چیز را که جایی می گذارم در موقع استفاده از بس
دنبال آن می گردم خسته می شوم و من با داشتن شناسنامه شناسنامه دیگر تهیه نمی کردم فکر
می کردم که دیگر نمی توانم آن را پیدا کنم و مجبورا به اداره آمار و ثبت احوال مراجعه می کردم و
تقاضای شناسنامه دیگری می نمودم ولی در موقع جابجا شدن از منزل سابق که کتابهای من به
جای جدیدی منتقل می شد آنها پیدا شدند و من نمی دانستم که بودن اینها اشکالی دارد فلذا همه
آنها را با شناسنامه سایر اعضای خانواده در همان چمدان روی کتابخانه گذارده شد.
مهدی
شاه آبادی
س ـ محمود احمدی با شما چه نسبتی دارد؟ ج ـ محمود احمدی همشیره زاده اینجانب
بوده و اکنون در زندان مشهد مقدس بسر می برد.
مهدی شاه آبادی
س ـ برای چه زندانی شده است؟
ج ـ در جریان شهریور ماه سال 1350 که عده ای دستگیر شده بودند روزی چند نفر پلیس به منزل
ایشان مراجعه کرده و بدون هیچگونه عکس العملی در نهایت اطاعت پلیس ایشان دستگیر شدند و
پس از گذراندن دادگاه اکنون در زندان مشهد بازداشت می باشند و ایشان متهم به چه چیز بوده
است نمی دانم.
مهدی شاه آبادی
س ـ به هر حال شما متهم به تبلیغ هستید به نام آخرین دفاع هر مطلبی را که به
حال خود مفید می دانید بنویسید؟
ج ـ چنانکه بعرض مبارک رسید اینجانب هیچگونه سابقه ای در این کار ندارم و به هیچوجه با این
امور که مخالف موازین شرع مقدس اسلام می دانم سروکار نداشته ام و در جریان آن نامه فقط عدم
آشنایی به اهمیت مسائل و ظاهرا توجه نداشتن به مضمون نامه موجب شد که آن را در جیب قرار
داده و هر یک از آقایان سروران عزیز بازپرسان محترم از مضمون آن اعلامیه اطلاع حاصل کنند
مطمئن خواهند بود که به هیچ وجه مناسب با لباس روحانی اینجانب نبوده تا چه رسد که اشاعه
داده باشم لذا با کمال ادب و احترام از آن مقام منیع خواستارم که چون این اتهام موجب اهانت به
لباس مقدس روحانیت و سربازی امام زمان علیه السلام می باشد و جامعه روحانیت فرزند
مرحوم آیت الله شاه آبادی را روحانی می شناسند باز هم مستدعی است اینجانب را از این اتهام
مبری دانسته دستور منع بازداشتم را صادر فرمائید.
مهدی شاه آبادی
س ـ پاسخهای خودتان را چگونه گواهی می نمائید؟ ج ـ کلیه پاسخها به خط اینجانب
بوده و قلم خوردگی از این جانب است و با امضاء گواهی می نمایم مهدی شاه آبادی
توضیحات سند:
1ـ آیت الله العظمی میرزا
محمدعلی شاه آبادی در سال
1292 ه.
ق در اصفهان به دنیا
آمد.
وی نخست نزد پدر،
مقامات علوم را فرا گرفت و
سپس از محضر برادر بزرگ
خود آیت الله شیخ احمد بیدآبادی
کسب فیض نمود.
وی همچنین
در اصفهان از محضر درس
علامه میرزا محمدهاشم
چهارسوقی نیز بهره گرفت و
علوم ریاضی را از آقامیرزا
عبدالرزاق سرتیپ آموخت.
سپس در سال 1304 ه.
ق در سن
12 سالگی همراه با برادر خود
میرزا علی محمد و پدر خود
آیت الله میرزا محمدجواد به
تهران آمد.
در تهران فقه و اصول را نزد
آیت الله میرزا حسن آشتیانی و
فلسفه را نزد میرزا ابوالحسن
حکیم مشهور به میرزای جلوه
(یکی از حکماء اربعه) و عرفان
را نزد میرزا هاشم گیلانی فرا
گرفت و در سال 1310 ه.
ق
یعنی حدود سن 18 سالگی به
درجه اجتهاد رسید.
ایشان
حدود 16 سال در تهران به
تحصیل مشغول بوده و جهت
آشنایی با مؤلف کفایه الاصول
عازم نجف اشرف شده و از
محضر آخوند خراسانی، صاحب
کتاب مذکور و دیگر علماء بهره
گرفت.
هفت سال بعد با رحلت
آخوند خراسانی، ایشان به
سامراء رفته و ضمن استفاده از
محضر درس آیت الله میرزا
محمدتقی شیرازی، خود نیز به
تدریس فقه و اصول و ایشان از
قویترین حوزه های درسی سامراء
می گردد.
ایشان پس از یک سال اقامت در
سامراء به اصرار والده خود
تصمیم به مراجعت می گیرد
لیکن علماء و مخصوصا میرزای
شیرازی ممانعت شدیدی
می کند و می گوید : اگر شما
عراق را ترک کنید، در حوزه
خلأ به وجود می آید.
ولی به
علت مشکلات شخصی با دادن
قول مراجعت به عراق، به ایران
عزیمت می کند.
آیت الله العظمی میرزا محمدعلی
در طول مسیر به برفهای سنگین
غرب برخورد کرده و پس از
شش ماه معطلی و اقامت
کوتاهی در اصفهان، به سمت
تهران حرکت نموده و به دلیل
سکونت در خیابان جمهوری
اسلامی (شاه آباد سابق) معروف
به شاه آبادی می گردد.
ایشان
مدتی در منزل خود اقامه
جماعت نموده و سپس در مسجد
سراج خیابان ملت اقامه نماز
می کند.
ایشان حدود 17 سال در تهران
به ترویج دین پرداخته و مبتکر
تشکیل هیأتهای مذهبی در
منازل آن مرحوم بودند.
وی
شناخت خوبی از رضاخان
داشت و زمانی که رضاخان با
پای برهنه جلو دسته های
سینه زنی عزاداری می کرد و
افراد زیادی را تحت تأثیر قرار
داده بود متذکر شدند که «این
مردک الان تظاهر به دین می کند
ولی به محض رسیدن به قدرت
به اسلام پشت می کند».
یکی از
موارد مبارزات این فقیه عارف
تحصن در حرم حضرت
عبدالعظیم (ع) بود که یازده ماه
به طول انجامید و بالاخره با
اصرار علماء و زمانی که
رضاخان به قدرت رسید و
تحصن سودی نداشت پس از
خاتمه تحصن به قم عزیمت
نموده تا از دیار جور دور شده و
به تربیت علماء بپردازند.
با تأسیس حوزه علمیه قم توسط
آیت الله حائری ایشان به
تدریس در حوزه پرداخته و
برجسته ترین شخصیتی که از
انوار علوم ربانی این عارف
کامل بهره بردند رهبر کبیر
انقلاب اسلامی بودند از دیگر
شاگردان ایشان آیت الله العظمی
مرعشی نجفی و حاج
میرزاهاشم آملی و حاج میرزا
محمد ثقفی تهرانی بودند ایشان
در سال 1354 ه.
ق با اصرار
فراوان مردم به تهران مراجعت
نموده و به تبلیغ دین و مبارزات
خود ادامه می دهند و با وجود
سخت گیری رژیم حاکم با داشتن
ابهت و عظمت والا در مبارزه
خود تعلل نمی کنند
مقام علمی ایشان بسیار بالا بود
و علیرغم داشتن کلاسهای متعدد
به سخنرانیهای عمومی و
جلسات وعظ توجه داشتند
ایشان در فقه و اصول و فلسفه و
عرفان دارای تخصص بودند اما
در عرفان ظهور خاصی
داشته اند و حضرت امام (ره)
تعبیرشان این بوده که من در
طول عمرم، روحی به لطافت و
ظرافت آیت الله شاه آبادی ندیدم
از تألیفات این عالم برجسته
شذرات المعارف،
رشحات البحار، مفتاح السعادۀ
فی احکام العبادۀ حاشیه نجاۀ
العباد و کتب دیگری است که
بعضی از آنها متأسفانه تاکنون به
طبع نرسیده است.
سرانجام این فقیه پارسا پس از
77 سال زندگی پربار و تحویل
7 فرزند روحانی به جامعه در
سال 1369 ه.
ق بر اثر ابتلا
به دیابت در تهران وفات نمودند
و در حرم حضرت عبدالعظیم
دفن گردیدند.
ر.ک : استادزاده، ص 33 تا 78
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی به روایت اسناد ساواک صفحه 56