تاریخ سند: 2 اردیبهشت 1346
بازجویی از آقای حسن فرزند مهدی شهرت حسینزاده موحد
متن سند:
تاریخ: 2 /2 /1346
بازجویی از آقای حسن فرزند مهدی شهرت حسینزاده موحد
س . با احراز هویت شما توضیح دهید سر کار از لحاظ مسائل و امور مذهبی از کدامیک از مراجع تقلید مینمایید.
ج . در حدود شش ماه است که از حضرت آیتالله خمینی تقلید میکنم.
س . تاکنون چه اقداماتی برای بازگشت حضرت آیتالله خمینی به میهن یا به طور کلی به سود ایشان چه اقداماتی به عمل آوردهاید.
ج . من تاکنون اقدامی به نفع حضرت آیتالله خمینی نکردهام.
س . شما وابستگی به کدامیک از احزاب و دستجات سیاسی یا غیرسیاسی دارید.
ج . فقط در هیئتهای مذهبی انصارالحسین یا مکتب حسین یا محبان الحسین شرکت میکردم.
س . چه کسانی را به طور مداوم در این جلسات مذهبی میدیدید و میشناسید.
ج . اکثراً افراد شرکتکننده مرا میشناسند و بعضی از این افراد که مثل محمدصادق کاتوزیان یا علی توکلی و محمدرضا طباطبایی، حسین چاوشیان، حسین آقا دلال، سعیدی که شغلش را نمیدانم.
س . علاوه بر این جلسات شما در جلساتی دیگر که به طور محرمانه تشکیل میشد شرکت داشتید یا خیر؟
ج . من در هیچ جلسه دیگری که سری یا محرمانه باشد شرکت نمیکردم.
س . شما در جلسات متشکله چه صحبتهایی را راجع به مسائل مملکتی شنیدهاید.
ج . در هیچ جلسه مذهبی شرکت نداشتم که راجع به مسائل مملکتی شرکت نموده باشم.
س . در کدامیک از جلسات سرکار قرائت قرآن مینمودید.
ج . در هیئت انصارالحسین قبل از منبر واعظ(آقای مروارید1) به پیشنهاد شرکتکنندگان آیاتی از قرآن کریم میخواندم.
س . ابراهیم نظری کیست.
ج . ابراهیم نظری در جلسات هیئت انصارالحسین شرکت میکرد، شغلش هم گویا سراج باشد.
س . حسین آزرده2 را از چه تاریخ و به چه مناسبتی میشناسید.
ج . حسین آزرده را در جلسات علنی هیئت انصارالحسین میدیدم.
س . در مسجد آقای سعیدی3 واقع در انتهای خیابان غیاثی در چه تاریخ و با شرکت چه کسانی جلسهای تشکیل دادید و منظور از تشکیل این جلسه و جلسات بعدی آن چه بود.
ج . تاریخ دقیق آن به خوبی یادم نیست و قبل از ایام حج بود در این جلسه حسین آزرده. ابراهیم نظری. رضوی لبنیات فروش. آقای سعیدی. کاتوزیان و دو سه نفر دیگر هم بودند که من آنها را به اسم نمیشناسم. ضمناً علی توکلی. محسن خیاطان4 معروف به خاتم. علی نقی حاجی کاظمی معروف به رحیم قزوینی و من شرکت داشتیم. در این جلسه آقای رضوی ابتدا آیاتی از قرآن کریم تلاوت کرد که جلسه مذهبی شود. یکی از افراد شاید(خاتم) گفت که تشکیل این جلسه برای اقدامات بیشتری به نفع دین و گرفتاران دینی و خدمات دینی، تشکیل مجالس ترحیم و یا سوگواری میباشد. مدت این جلسه کمتر از یک ساعت بود.
یکی از افراد دیگر که اسمش را به خاطر نمیآورم گفت مرامنامه و اساسنامه این جلسه چه میباشد. افراد شرکتکننده جواب دادند که مرامنامه، مرامنامه اسلامی است و یکی هم آیهای از قرآن خواند و گفت هرچه اسلام بر وفق این آیه مرامنامه دارد علاوه بر آن مرامنامه مذهب جعفری مرامنامه ما خواهد بود پس از خاتمه این مذاکرات یکی از افراد پیشنهاد کرد که حاضرین نیز هر نفر مبلغ ده ریال پرداخت نمایند تا منظور و هدف شرکتکنندگان تأمین شود و افراد حاضر در جلسه هر کدام مبلغ ده ریال دادند و اینطور که شنیدهام این پول را به واعظی در مسجد جامع دادند و قرار شد واعظ هیئت که آقای شیخ محمود صالحی5 بود عوض کنند چون میگفتند ایشان مضحک است و مطالب خندهدار میگوید و شیخ جوان دیگری را آوردند و او هم دو جلسه به منبر رفت و امام جماعت مسجد از او خوشش نیامد.
س . فرمودید دو جلسه از شما پول گرفتند. بیان نمایید جلسه دیگر در چه محلی و با شرکت چه افرادی و در چه تاریخی و به چه مدتی تشکیل شد.
ج . جلسه دوم در پارک شهر تشکیل شد و من قرآن خواندم و بحث در این مورد بود که منظور از تشکیل این جلسات چه میباشد و گویا آقای خاتم گفت اقدامات لازمتری برای بازگشت آیتالله خمینی به حوزه علمیه قم بشود و بحث راجع به همین مطلب بود. در این جلسه هم از هر نفر ده ریال گرفتند برای همان واعظ که نامش را نمیدانم و مدت این جلسه کمتر از یک ساعت بود افراد شرکتکننده عبارت از افراد شرکتکننده در جلسه قبل منهای آقای رضوی لبنیات فروش بود به اضافه آقای امیر حسینی که سؤال راجع به منظور از تشکیل جلسات را مطرح ساختند و آقای امیر حسینی هیچ اظهار نظری نکردند.
س . جلسه سوم در چه محلی تشکیل شد.
ج . جلسه سوم هم در مسجد جامع تشکیل و بعد از عید بود و در این جلسه صحبت راجع به آقای خاتم شد که ایشان را گرفته بودند و گفتند چطور ایشان را که در منزل آیتالله خمینی شعری خوانده و او را بعد از مجلس گرفتهاند چرا این عمل را بیمطالعه کرده و این جلسه محور کلام موضوع آقای خاتم بود و صحبت دیگری پیش نیامد. جلسه بعدی را در بازار حین راه رفتن تشکیل دادیم. در این جلسه فقط آقای امیرحسینی نیامد و لبنیات فروش(آقای رضوی هم فقط یک جلسه شرکت داشت) شرکت نداشت. در این جلسه هم یک آیه به وسیله بنده خوانده شد بعد اخبار خارجی(اندونزی. ویتنام) پیش آمد و از مسائل داخلی راجع به مجلس مؤسسان و تعیین نایبالسلطنه مطالبی وسیله آقای آزرده گفته شد و در این جلسه پول نگرفتند و جلسه زود ختم شد. افراد شرکتکننده راجع به تشکیل مجلس مؤسسان و تعیین نایبالسلطنه نظری ندادند.
س . جلسه چهارم در چه تاریخ و در چه محلی و با شرکت چه افرادی تشکیل شد.
ج . روز سه شنبه 29 /1 /46 در شبستان مسجد جامع در بازار بینالحرمین با شرکت افراد سابق به غیر از آقای رضوی. 2. سعیدی. 3. آزرده و با شرکت آقای امیر حسینی و سایرین تشکیل شد. ابتدا آیاتی از کلامالله مجید وسیله اینجانب قرائت شد بعد از تبعید آیتالله قمی6 و روحانی7 و آیتالله منتظری8 که در زندان است و آقای جعفری صحبت شد و گفتند در اثر صحبتهایی که کردهاند دستگیر و تبعید شدند و دوباره درباره مجلس مؤسسان بحث شد. ضمناً در زمینه پخش اعلامیه و
تهیه آن صحبت شد. آقای خاتم گفت در پخش اعلامیه خودم شرکت خواهم کرد ولی راجع به نحوه تهیه اعلامیه و تراکت صحبتی نشد و جلسه ختم شد که شرکتکنندگان بتوانند در مراسم عزاداری شرکت کنند.
س . منظور از اجتماع در نزدیکی مسجد ترکها در ساعت معینه چه بوده است.
ج . آقای خاتم دعوت کرد که در مسجد ترکها شرکت کنیم و غرض از این اجتماع را توضیح ندادند و من صرفاً به منظور استفاده از منبر آقای فلسفی9 رفتم.
س . منظور از تشکیل چنین جلساتی چه بوده و برای نیل به هدفهایی که داشتید چه تصمیمات دیگری را اجتماعاً اتخاذ نمودید.
ج . منظور از تشکیل این اجتماع اقداماتی برای بازگرداندن آیتالله خمینی به ایران و اجرای قوانین شرعی و جلوگیری از اهانت به دیانت در کشور شاهنشاهی بوده است و تصمیمی در این اجتماع گرفته نشد یا اگر هم گرفته شد من از آن بیاطلاع میباشم.
س . شما برای بازگرداندن حضرت آیتالله خمینی شخصاً چه اقداماتی به عمل آوردید و در این زمینه مکاتباتی نمودهاید یا خیر؟
ج . هیچگونه اقدامی در این مورد نداشتم و هیچ مکاتبهای هم در این زمینه نداشتم.
س . اصولاً راجع به مسائل دینی با آیات مکاتباتی دارید یا خیر؟ در صورت مثبت با چه کسانی.
ج . در حدود سه ماه قبل به آیات نجفی10 و میلانی11 نامههایی نوشتم و راجع به مسئله ریشتراشی. نام بردن از حضرت آیتالله خمینی جایز است یا خیر و مطلب دیگری هم که سؤال کردم این بود یکی از وعاظ داستانی نقل کرده بود که پیغمبر اجازه داده بود که یک نفر برود و به صورت نیرنگ و خدعه دشمنان اسلام را بکشد من پرسیدم این عمل در اسلام هست یا نیست و از هیچیک از آیات مذکور جوابی نرسید.
س . واعظی که این مسئله را مطرح کرد چه کسی بود و دشمن اسلام به نظر شما در حال حاضر چه کسی یا کسانی میباشند.
ج . آقای مروارید این مسئله را بیان کرد در ماه مبارک رمضان در مسجد لرزاده مطرح کرد و منظورم از طرح این سؤال این بود که بدانم شرع اجازه خدعه و تزویر را داده است یا خیر ولی از هیچکدام جوابی دریافت نکردم.
س . در مورد مواد منفجره چه صحبتهایی در جلسات به میان آمد.
ج . خاتم گفت نارنجکهائی هست که دستجات را میتواند متفرق کند و بعد هم تجسسی که کردیم خاتم دروغ میگفته است.
س . خاتم روز عید در کجا بوده است.
ج . روز دوم عید روز عید قربان در منزل آقای خمینی در شهر قم شعری خوانده و بعد هم ایشان را گرفتهاند و او را مرخص کردهاند یعنی مدت سیزده روز در قم بازداشت بوده است.
س . اظهارات خود را به چه نحو گواهی مینمایید.
ج . اظهارات خود را به وسیله امضاء گواهی مینمایم.
توضیحات سند:
1. حجتالاسلام على اصغر مروارید، فرزند على در سال 1306 ﻫ ش در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد. مقدمات دروس حوزوى را در زادگاه خویش گذراند و ادامه آن را در حوزه علمیه قم پى گرفت و به درجه اجتهاد رسید. وی از جمله افرادى بود که در منابر خویش بر علیه رژیم ستمشاهى سخن مىگفت و از سال 1337 سخنرانی هاى وى مورد حساسیت ساواک قرار داشت. در سال 1342 یکى از سخنرانان هیأت اصفهانى ها ـ یکى از هیأتهاى تشکیل دهنده مؤتلفه ـ بود و بارها به اتهام حمایت از امام خمینى(ره) مورد تعقیب و بازداشت قرار گرفت. ساواک در تاریخ 17 /2 /43 در این رابطه چنین مىنویسد: «نامبرده از جمله وعاظى است که تعصب خاصى در تبعیت از نظریات روحانیون مخالف، مخصوصاً آیتالله خمینى دارد...» آقاى مروارید پس از دستگیرىهای مکرر در سال هاى 42، 43، 45 در سال 47 در مسجد مهدى(عج) تهران ویلا به امامت جماعت پرداخت و یکى از سخنرانان ثابت هیأت انصارالحسین(ع) بود. مشارالیه در سال 49 به 18 ماه اقامت اجبارى در ایرانشهر محکوم گردید، ولى در دادگاه تجدید نظر برائت یافت. وى در همین سال دستگیر و سه ماه در بازداشت به سر برد. آقاى شیخ على اصغر مروارید در خرداد 1351 به مدت سه سال تبعید شد که این مدت در دى ماه 1354 پایان یافت. وى پس از بازگشت از تبعید به فعالیت خود ادامه داد و یکى از فعالین دوران انقلاب اسلامى بود و پس از پیروزى انقلاب نیز مسئولیت کمیته خیابان زنجان تهران را به عهده گرفت.
2. غلامحسین آزرده پشت، فرزند خداداد در سال 1320ﻫ ش متولد شد. وی که شغل پدرش استوار بازنشسته ارتش بود پس از تحصیلات ابتدایی به استخدام شهربانی درآمده و به عنوان پاسبان درجه 2 اداره اطلاعات شهربانی کل کشور مشغول به کار بود. وی توانسته بود با پوشش کارمند روزنامه اطلاعات در جلسات «هیئت جوانان اسلامی مرکزی حسینی» نفوذ کرده و اخبار آن را به شهربانی بدهد. ساواک که از این موضوع اطلاع نداشت ابتدا وی را دستگیر و مورد بازجویی قرار داد ولی پس از کشف ماهیت واقعیاش آزاد شد.
3. شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى خراسانى در دوم اردیبهشت ماه 1308 ﻫ ش در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. دروس ابتدایى را نزد پدرش سیداحمد آموخت و در دوران نوجوانى به لباس روحانیت درآمد. او براى ادامه تحصیل به مشهد رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجستهاى چون ادیب نیشابورى، شیخ هاشم قزوینى، شیخ کاظم دامغانى و شیخ مجتبى قزوینى فرا گرفت. پس از پایان دروس سطح به شهر قم هجرت کرد و از محضر آیات عظام بروجردى و میرزا هاشم آملى کسب فیض نمود. با راه یافتن به محضر درس حضرت امام خمینى(ره)، جزو نامدارترین شاگردان ایشان شد و با دریافت لبّ اسلام ناب محمدى، تلاشهاى سیاسىاش آغاز گردید. اولین بار در آبادان به خاطر سخنرانى علیه حکومت دستگیر شد که با وساطت آیتالله العظمى بروجردى آزاد گردید. پس از آن به فرمان ایشان براى تبلیغ و تدریس به کویت رفت و چند سال در این کشور اقامت گزید. در حادثه 15 خرداد 1342 که منجر به دستگیرى امام خمینى گردید، در کویت رژیم شاه را به باد انتقاد گرفت و با ارسال نامه براى مراجع مقیم نجف آنان را از خطرى که جان امام را در ایران تهدید مىکرد، مطلع نمود. پس از چند ماه به قصد زیارت حضرت امام با لباس مبدل وارد ایران شد و به دنبال تبعید ایشان از ترکیه به نجف، خود را به آنجا رسانید و براى بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانى کرد. او در مسیر مبارزه علیه رژیم شاه بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، دستگیر شد و ممنوعالمنبر گردید. وى در ماجراى کاپیتولاسیون، به شدت علیه مستشاران آمریکایى به انتقاد پرداخت. پس از بازگشت به قم، به دعوت عدهاى از مؤمنین جنوب شرقى تهران، به مسجد موسىبن جعفر(علیهالسلام) آمد و ضمن اقامه جماعت در آنجا، مسجد را به صورت پایگاهى قوى علیه رژیم شاه درآورد. در سال 1345 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و 66 روز بازداشت بود. سال بعد به طور مخفیانه به عراق رفت. در سال 1347 به فرمان امام مأمور جمعآورى کمک براى فلسطینیان شد. در اردیبهشت 1349 در اعتراض به مشارکت سرمایهداران آمریکایى در اقتصاد ایران سخنرانى کرد. او ورود سرمایهگذاران آمریکایى به ایران را خیانتى بزرگتر از کاپیتولاسیون و قراردادى استعمارىتر از تنباکو مىدانست و با سخنان تند، نامهها و بیانیههاى افشاگرانه، رژیم شاه را سخت به وحشت مىانداخت. به همین دلیل در روز 11 خرداد 1349 مأموران با هجوم به منزل وى، او را دستگیر و به زندان قزلقلعه بردند. مدت 10 روز تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و استقامت نمود تا آن که سرانجام مأموران ساواک با طرح مرموزى در روز 20 خرداد 1349 با قطع برق زندان و یورش به سلولش، با پیچیدن عمامه به دور گردنش، وى را به شهادت رساندند. در تاریخ 21 خرداد، جنازه شهید براى مراسم کفن و دفن به قم انتقال یافت. ساواک براى جلوگیرى از حرکت مردم، به طور مخفیانه جنازه را دفن کرد؛ در حالى که در مراسم دفن، به غیر از چند نفر ساواکى و شاهد محلى تنها سید محمد سعیدى، فرزند آن شهید حضور داشت. رئیس ساواک براى جلوگیرى از شرکت مردم و روحانیون در مراسم ترحیم شهید آیتالله سعیدى، دستور داد کسانى که در این زمینه تبلیغ یا فعالیت کنند به مدت سه سال تبعید گردند. در حالى که جو خفقان و وحشت در همه جا حاکم بود و ساواک از تشکیل مجالس ترحیم براى شهید ممانعت مىکرد، جمعى از مردم تهران، در حالى که روحانى مجاهد آیتالله سید محمود طالقانى و دکتر عباس شیبانى در جلو جمعیت در حرکت بودند، با بازگشایى مسجد موسىبن جعفر(علیهالسلام) که از تاریخ بازداشت شهید بسته بود، اولین مجلس ترحیم را براى او برگزار کردند. به همین علت در تاریخ 22 خرداد، آیتالله طالقانى و دکتر شیبانى بازداشت شدند و در قم، طلاب حوزه علمیه با انتشار اطلاعیهاى از کیفیت شهادت مرحوم شهید آیتالله سعیدى، توطئهها و اقدامات اخیر رژیم پرده برداشتند.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى، تهران،مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1376
4. محسن خیاطان معروف به خاتم، فرزند حسین در سال 1318 ﻫ ش در تهران متولد شد. وى که داراى طبع شعر بود، در محافل مذهبى و هیئتها ضمن سرودن اشعار و خواندن آن به حمایت از نهضت امام خمینى(ره) مىپرداخت. در همین رابطه در دوم فروردین سال 1346 با سازماندهى برخى از جوانان مذهبى اقدام به تشکیل هیئتى به نام «هیئت اتحاد اسلامى حسینى» نمود. اعضاى هیئت ضمن پرداختن به امور مذهبى اقدام به چاپ تراکت و اعلامیه در حمایت از نهضت امام و مقابله با رژیم مىپرداختند ساواک پس از اطلاع از تشکیل چنین هیئتى اقدام به دستگیرى افراد مؤثر آن از جمله خیاطان نمود. وى بنا به حکم اداره دادرسى ارتش به جرم اقدام علیه امنیت کشور به یک سال حبس محکوم گشت. در گردش کار تهیه شده توسط ساواک چنین آمده است: «بنا به اطلاع واصله عدهاى از جوانان بازارى به سرپرستى شخصى به نام محسن خیاطان معروف به خاتم جلسات بسیار مخفیانهاى به طور هفتگى و هر هفته در یکى از مساجد تشکیل مىدهند در اولین جلسه به وسیله گوینده جلسه اظهار شده است که هدف از تشکیل این اتحادیه تعقیب اقداماتى است که با شلیک گلوله محمد بخارایى متوقف مانده بود و سپس همگى سوگند یاد نمودند که به یکدیگر خیانت نکنند.» محسن خیاطان پس از طى دوران محکومیتش در زندانهاى قزل قلعه و شهربانى در مورخه 29 /1 /47 آزاد شد.
در سال 1392 از زحمتهای محسن خیاطان در فرهنگسرای تهران تجلیل شد. (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
5. حجتالاسلام محمود بهرام معروف به صالحی، فرزند سلیمان در 1299 ﻫ ش در تهراندیده به جهان گشود. در بیوگرافی تنظیم شده از سوی ساواک میزان تحصیلات وی در حد خارج فقه و اصول درج شده است. وی که از جمله وعاظ و سخنرانان شهر تهران بود به جهت سخنرانیهای انتقادی خود چندین بار توسط شهربانی و ساواک بازداشت و ممنوعالمنبر شد. ساواک در یکی از گزارشهای خود در مورخه 31 /4 /48 در مورد وی مینویسد: «... مشارالیه یکی از روحانیون مخالف و طرفدار سرسخت خمینی بوده و در اثر فعالیتهای مضره و ایراد مطالب خلاف واقع و خلاف مصالح مملکت دستگیر و مدتی زندانی بوده و هر بار که از زندان آزاد گردیده ضمن این که متنبه نشده رویه خود را شدیدتر دنبال کرده و هرگونه تذکری در وی اثر نداشته است ...» (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
6. آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی، فرزند آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی قمی در سال 1290 ﻫ ش در نجف اشرف متولد شد. در دوران کودکی همراه با پدر به مشهد سفر کرد و پس از گذراندن سطوح معقول و منقول نزد علماء مشهد، در سال 1307پس از بازگشت از سفر حج، در اثر کسالت به مدت 6 ماه به اصفهان سفر کرد و از محضر علماء آن شهر بهره برد. پس از آن در سال 1310 به اتفاق پدر به نجف اشرف هجرت نمود و از محضر علماء نجف از جمله آیتالله نائینی بهرهمند شد. پس از بازگشت به مشهد، در سال 1314 در پی واقعه مسجد گوهرشاد همراه با پدر به کربلا تبعید شد و در آنجا از محضر اساتید آن شهر بهره برد و پس از آن به تدریس سطوح نهائی پرداخت. در حدود سال 1327 پس از فوت پدر به مشهد سفر کرد و در مسجد گوهرشاد به تدریس و تبلیغ پرداخت. وی در جریان نهضت امام خمینی(ره) در سال 1342 به فعالیت های سیاسی و مبارزه علیه شاه پرداخت و در طی همین فعالیت ها در 15 خرداد 1342 دستگیر و چند ماه در تهران محصور شد. وی پس از آن به مشهد بازگشت، ولی 2 سال بعد در سال 1344 به علت مخالفت با حکومت پهلوی و فعالیت های سیاسی به خاش و یک سال بعد به کرج تبعید شد، تا اینکه در شهریور 1357 به مشهد بازگشت. ایشان در سال 1386 دار فانی را وداع گفت.
7. آیتالله سید صادق روحانى فرزند سید محمود در سال 1300ش در قم متولد شد. پس از گذراندن دروس مقدماتى و ادبیات، در سال 1315ش به شهر نجف مهاجرت کرد و در حوزه علمیه این شهر تحصیلات خود را پى گرفت. در سال 1327 به ایران بازگشت و به تدریس فقه و اصول پرداخت. ایشان در طول دوران مبارزه، همگام با دیگر علماى ایران با موضع گیری ها و انتشار اعلامیهها، از نهضت اسلامى ایران پشتیبانى کرد.
8. آیتالله حسینعلی منتظری، فرزند علی در سال 1301 ه ش در نجف آباد اصفهان متولد شد. تحصیلات حوزهای خود را در اصفهان و سپس در قم پی گرفت و به درجات عالی علوم دینی رسید. ایشان بخصوص در دهه چهل به علت همراهی با نهضت امام خمینی(ره) تحت تعقیب عوامل امنیتی رژیم قرار گرفت و به زندان افتاد و شکنجهها دید. پس از پیروزی انقلاب و بعد از وفات آیتالله طالقانی، امامت جمعه تهران از طرف امام خمینی(ره) به ایشان واگذار گردید. در سال 1364 مجلس خبرگان وی را به عنوان قائم مقام رهبری تعیین کرد ولی این حکم در سال 1368 به علت نفوذ عناصر قدرت طلب در دفتر وی و انتقال واژگونه اخبار و حوادث روز به ایشان و اتخاذ مواضع علیه حرکت انقلاب، پس گرفته شد. وی در سال 1388 در قم درگذشت.
9. حجتالاسلام شیخ محمدتقی فلسفی، فرزند حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در سال 1286 ﻫ ش در تهران تولد یافت. تحصیلات خود را از سن 6 سالگی آغاز کرد و از محضر اساتیدی چون مرحوم والدش، آقاشیخ محمدعلی کاشانی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا طاهر تنکابنی و میرزا یونس قزوینی بهرهمند گردید. وی نخستین بار در سن 16 ـ 15 سالگی در مسجد محل(فیلسوفها) با شعری در وصف حضرت امیرالمؤمنین علی(علیهالسّلام) به منبر رفت و چنان مورد استقبال مردم واقع گردید که در سن 19 سالگی از جمله مدعوین سخنرانی در مجلس شورای ملی آن زمان شد و نامش ورد زبان مردم گردید. او مبارزات خود را از زمان رضا خان آغاز نمود و در سال 1316 شمسی پس از حادثه خونین مسجد گوهرشاد، بر بالای منبر این حادثه را محکوم کرد و در نتیجه مدتی ممنوعالمنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم گردید. حجتالاسلام فلسفی با حزب توده و تشکیل دولت غاصب اسرائیل مبارزه میکرد و به جمع آوری اعانه جهت کمک به مردم مظلوم فلسطین میپرداخت. از خصوصیات بارز وی اطاعت محض و بی چون و چرا از مرجعیت عالی شیعه حضرت آیتالله العظمی بروجردی بود که ضمن ملاقات با شاه و رساندن نقطه نظرات آقای بروجردی، موجب عدم تخریب مسجد مادر شاه و ساخت مسجد ارک فعلی، الزامی شدن درس تعلیمات دینی در مدارس و عدم حرکت دادن مشعل از امجدیه تا دربار که نمودی از آتش پرستی بود، گردید. در پی غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی و لوایح ششگانه مخالفت خود و علما و مراجع وقت به ویژه حضرت امام خمینی(ره) را طی یک سخنرانی پرشور ابراز داشت و به همین دلیل تحت تعقیب قرار گرفت و تا بعد از انجام رفراندوم تحمیلی شاه از رفتن به منبر محروم شد.آقای فلسفی نخستین بار در تاریخ 18 اسفند سال 1341 در مجلس دومین سالگرد رحلت حضرت آیتالله بروجردی توسط نیروهای شهربانی بازداشت و 2 روز در زندان قزل قلعه محبوس گردید و سپس به مدت 48 روز ممنوعالمنبر شد. در حادثه مدرسه فیضیه منبرهای متعدد رفت و سخنانی پرشور ایراد کرد. در شب عاشورای سال 1342 طی نطقی کوبنده به استیضاح دولت اسدالله علم پرداخت که در همان روز، سخنرانی وی تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال 1342» چاپ و در تیراژ وسیع در اختیار مردم قرار گرفت. به همین دلیل برای بار دوم از سوی نیروهای شهربانی بازداشت و به زندان شهربانی منتقل گردید. او که در حادثه خونین 15 خرداد در زندان بسر میبرد، تدریس فن خطابه را برای علاقهمندان در زندان آغاز کرد. این دوره زندان 45 روز به طول انجامید. پس از آزادی از زندان در روز جمعه 28 تیرماه 1342، بلافاصله به ساواک احضار و به مدت 100 روز ممنوعالمنبر گردید، اما این بار ممنوعیت به مدت 250 روز طول کشید تا سرانجام در 26 اردیبهشت 1343 برابر با دوم محرم ممنوعیت رفع شد. وی در سفرهای تبلیغی خود به شهرهای مختلف، محور سخنرانیهای خود را پیامهای حضرت امام قرار میداد و به تبیین و تشریح خط کلی نهضت میپرداخت. پس از تبعید امام به ترکیه، از سوی ساواک مورد سوء قصد قرار گرفت. در سال 1350 در مورد حادثه اخراج ایرانیان از عراق به ایراد یک سخنرانی و تشریح مواضع امام علیه بعثیون عراق پرداخت، اما به دنبال توهین دو تن از سناتورهای انتصابی رژیم شاه نسبت به حضرت امام، چنان به رژیم شاه حمله کرد که حکم ممنوعیت دائمی او از رفتن به منبر صادر شد. پس از گذشت 2 سال از ممنوعیت منبر مرحوم فلسفی، رژیم به طور مستقیم به وی اعلام کرد که تنها با نوشتن یک دستخط یک سطری به شاه، ممنوعیت وی لغو خواهد شد، ولی او زیر بار این ذلت نرفت و همچنان استقامت ورزید.آقای فلسفی سالهای 56 و 57 خصوصاً هنگام شهادت آقا مصطفی خمینی و درج مقالهای با نام جعلی احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات و اهانت به ساحت مقدس حضرت امام به موضعگیریهای بسیار سخت پرداخت. در ایام محرم 1357 مردم را به برگزاری با شکوه مراسم عزاداری فراخواند و آنان را از گرفتن اجازه عزاداری از شهربانی منع نمود. سرانجام پس از هفت سال ممنوعیت منبر و در روز سوّم ورود حضرت امام خمینی(ره) به وطن، در مدرسه علوی(اقامتگاه موقت امام) و با حضور هزاران نفر از علما و روحانیون تهران و سایر ولایات ایران، اولین سخنرانی خود را در محضر حضرت امام و به خواست ایشان ایراد نمود و موجبات انبساط خاطر امام و سایر حاضرین را فراهم آورد. در پایان امام فرمودند: «اعلام کنید که منبر آقای فلسفی فتح شده است.» حجتالاسلام فلسفی صاحب سخنرانیهای روشنگرانه و تألیفات ارزشمند ماندگار از جمله کتاب کودک در دو جلد، کتاب جوان در دو جلد و آیتالکرسی میباشد. ایشان علیرغم کهولت سن تا پایان عمر با برکت خود به فعالیتهای مختلف و منبرهای تبلیغی خویش ادامه داد و سرانجام در روز جمعه 27 آذر 1377 در سن 93 سالگی به رحمت ایزدی پیوست. وی در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهر ری به خاک سپرده شد.
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجتالاسلام محمد تقی فلسفی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378
10. آیتالله العظمى سید شهابالدین مرعشى نجفى، فرزند سید محمود در سال 1276 ﻫ ش در نجف اشرف متولد شد. نسب شریف او با 29 واسطه به حضرت امام سجاد(ع) مىرسد. تحصیلات ابتدایى و مقدمات علوم را نزد پدر فرا گرفت و پس از ادامه تحصیل در محضر اساتید بزرگ آن زمان، در علوم گوناگون از جمله رجال، فقه، کلام، ادیان، انساب، حدیث و علم حروف سرآمد شد. وى در ادبیات، علم طب و هیأت نیز صاحب نظر بود. آیتالله مرعشى در جوانى به مقام اجتهاد نائل آمد و مدرسان مشهور همچون ضیاءالدین عراقى، فشارکى، یثربى کاشانى، شیخ عبدالکریم حائری یزدی و میرزا محمدحسین نائینى به وى اجازه روایت و اجتهاد دادند. ایشان پس از فوت آیتالله العظمى بروجردى به عنوان یکى از مراجع مطرح شد. از جمله اقدامات فرهنگى و علمى مهم وى، تأسیس یک کتابخانه با بیش از 90000 جلد کتاب است که 25000 جلد آن به صورت خطى و بعضا کمیاب مىباشد و به عنوان یکى از گنجینههاى کمنظیر و ارزنده اسلامى به حساب مىآید. از آیتالله مرعشى 70 اثر نفیس علمى در زمینههاى مختلف به جاى مانده و از دیگر خدمات ایشان بناى مساجد، حسینیهها و مراکز درمانى در داخل و خارج کشور مىباشد. فعالیت سیاسى ایشان از سال 1341 آغاز شد. وى مانند بیشتر علماى مشهور قم با لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى مخالفت کرد. در ماجراى قیام 15 خرداد و حوادث پس از آن از طریق انتشار اعلامیه رژیم را نسبت به اقدامات ضداسلامى و خشونت بار مورد انتقاد قرار مىداد. با اوجگیرى انقلاب اسلامى در سالهاى 1356 و 1357 ایشان با اعلامیههاى متعدد به رفتار دولت اعتراض مىکرد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همواره از نظام اسلامى حمایت مىنمود. آیتالله مرعشى نجفى در روز 8 شهریور 1369 بر اثر سکته قلبى در سن 96 سالگى به رحمت ایزدى پیوست و در محل کتابخانه خویش به خاک سپرده شد.
آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، مرکز بررسی اسناد تاریخی
11. آیتالله العظمى سید محمد هادى میلانى از مراجع تقلید در 9 تیر 1274 ﻫ ش در خاندان بزرگ علمى در نجف به دنیا آمد. پدرش آیتالله سید جعفر میلانى بود. آیتالله میلانى در سنین کودکى پدرش را از دست داد. ایشان تا 12 سالگى مقدمات معارف دینى را نزد میرزا ابراهیم همدانى و ملاحسن تبریزى و دیگران خواند. دوره سطح را نزد شیخ ابراهیم سالیانى، سید جعفر اردبیلى، حاج میرزا على ایروانى و شیخ ابوالقاسم ممقانى فرا گرفت. آنگاه به درس خارج فقه و اصول آیات عظام شریعت اصفهانى، نائینى، محمدحسین اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى حاضر گردید و به مرتبه اجتهاد نایل آمد. همچنین فلسفه و کلام را از محضر محمدحسین اصفهانى و شیخ جواد بلاغى آموخت. از جمله مشایخ اجازه روایت آیتالله میلانى، آیات سید حسن صدر، سید عبدالحسین شرفالدین، شیخ عباس قمى و آقا بزرگ تهرانى مىباشند. ایشان سالهاى متمادى در حوزههاى علمیه نجف و کربلا به تدریس پرداخت. در 1332 به مقصد زیارت مرقد حضرت امام رضا(ع) به مشهد سفر کرد و بر اثر درخواست مردم و روحانیان خراسانى در این شهر اقامت گزید و حوزه درس خود را دایر کرد و تا زمان رحلت هزاران نفر از طلاب علوم دینى از محضر ایشان بهرهمند شدند و به تدریج به مرتبه مرجعیت رسید.
مبارزه سیاسى آیتالله میلانى با مخالفت با لوایح ششگانه شروع شد و در ماجراى قیام 15 خرداد به اوج خود رسید. ایشان با انتشار اعلامیه تندى رژیم را به سبب کشتار مردم در روز 15 خرداد 1342 و دستگیرى حضرت امام(ره) مورد انتقاد قرار داد و به رغم محدودیتهایى که رژیم براى ایشان ایجاد کرده بود جهت آزادى امام(ره) به تهران سفر کرد. آیتالله میلانى سرانجام پس از پنج ماه بیمارى روز جمعه 17 مرداد 1354 در مشهد دارفانى را وداع و به سراى باقى شتافت. علاوه بر آثار خیریه چندین کتاب از ایشان به جاى مانده است که برخى از آنها هنوز طبع نشدهاند.
ر.ک: آیتالله العظمی سید محمد هادی میلانی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
منبع:
کتاب
شهید حاج حسن حسینزاده موحد به روایت اسناد ساواک صفحه 27