تاریخ سند: 24 مهر 1346
موضوع: اظهارات مهدی غضنفری در مورد تماس کلانتریها با ساکنین منازل طول مسیر شاهنشاه آریامهر در مراسم چهارم آبان
متن سند:
رونوشت گزارش خبری شماره 22298 /20 ﻫ 2 –24 /7 /1346
موضوع: اظهارات مهدی غضنفری در مورد تماس کلانتریها با ساکنین منازل طول مسیر شاهنشاه آریامهر در مراسم چهارم آبان
مهدی غضنفری ضمن مذاکراتی اظهار داشت توسط کلانتریهای محل از ساکنین طول مسیر شاهنشاه در مراسم چهارم آبان خواستهاند که کسانی را که در روز مذکور به منازل آنان میروند معرفی نمایند و غضنفری این مطلب را به عنوان وحشت دستگاه از مردم عنوان کرد.
سپس موضوع درگذشت چهگوارا1 به میان آمد. غضنفری گفت ما باید سعی کنیم هر یک به نوبه خود یک فیدل کاسترو2 و چهگوارا باشیم. نامبرده بعد از اللهیار صالح. دکتر صدیقی. کریم سنجابی و داریوش فروهر انتقاد و اظهار نمود که اینها عمر مردم را تلف کردهاند و ما باید خود با توجه به شرایط، راه صحیح را انتخاب و به مبارزه ادامه دهیم. بعد صحبت درباره ترقی افراد در مملکت پیش آمد. حسن خاتمی که در آنجا حضور داشت گفت که عباس مسعودی به عباس کارآگاه معروف بوده و پدر شاهرخ را در زمان شاه فقید در درشکه خفه و در دروازه دولت به جوی آب انداخته و نتیجه گرفت در این مملکت این طور افراد ترقی میکنند و گفت باید با توجه به اینکه این افراد ریشهای در میان مردم ندارند و اصولاً طبقه حاکمه مورد عناد مردم است، صفوف خود را متشکل کنیم تا پیروز شویم. در مورد نحوه مبارزه قاسم خاتمی اظهار داشت باید در شهرها کادرهای ورزیده تربیت شوند و در توده دهقانان عملیات انقلابی را آغاز کنند چه اولاد دهقانان زمینههای بکری برای انقلاب هستند و چون در شهر زمینه انقلاب وجود ندارد پس بهتر است کادرهای ورزیده تربیت شده در شهر که با یک کار اصولی و سازمانی آموزش میبینند کار خود را در دهات آغاز نمایند.
مهدی غضنفری گفت اخیراً چند کتاب از جمله مادر ماکسیم گورکی3 و پاشنه آهنین نوشته جک لندن4 توسط سازمان امنیت چاپ شده و ظاهراً مخفیانه به فروش میرسد که بدین وسیله افراد مشتاق را بشناسند و افزود این مانند دستجات چپی است که توسط سازمان امنیت تشکیل میشود و دامی برای روشنفکران و مبارزین است که باید از آن پرهیز نمود. ملاحظات. اقدام مستقیم در مورد اظهارات یادشدگان موجب شناسایی منبع خواهد گردید.
ضمناً مهدی غضنفری و قاسم خاتمی از اعضاء حزب سوسیالیست و طرفدار دکتر محمدعلی خنجی میباشند.
رونوشت برابر اصل است. اصل در غ. ض 14. به پرونده اللهیار صالح به کلاسه 23000 ضمیمه و بایگانی شود. 1 /8 /46
توضیحات سند:
1. ارنستو چهگوارا، در چهاردهم ژوئن 1928 میلادی در روساریو، دومین شهر بزرگ آرژانتین به دنیا آمد. خانواده او انگلیسی و ایرلندی تبار بود و گرایشهای سیاسی چپ داشت. پدرش پنج فرزند داشت که ارنستو بزرگترین آنان بود. وی از دوران نوجوانی پسری پرتحرک به شمار میرفت و نظریات سیاسی تند داشت. ارنستو با آنکه از کودکی دچار بیماری ناراحت کنندۀ تنگی نفس بود، و این بیماری تا پایان حیات وی را عذاب میداد، ورزشکار و پژوهشگری برجسته بود و تحصیلات پزشکی خود را در کمترین مدت، در ماه مارس 1953 به پایان برد و از دانشگاه بوئنوس آیرس، پایتخت آرژانتین، درجۀ دکتری گرفت. ارنستو بیشتر اوقات فراغت خود را به سفر در کشورهای مختلف امریکای لاتین میگذراند. مشاهدات عینی او از مشکلات اقتصادی و سیاسی و بویژه فقر جانکاه تودههای مردم این کشورها، او را متقاعد ساخت که تنها راه رهایی ملل آمریکای لاتین از اسارت امپریالیزم امریکا، انقلاب مسلحانه است.
چهگوارا از گواتمالا به مکزیک رفت و در آنجا با فیدل و رائول کاسترو، دو برادر کوبایی که تبعید شده سیاسی بودند، آشنا شد. برادران کاسترو برای بازگشت به کوبا آماده میشدند تا حکومت دیکتاتوری فولجنسیو باتیستا را سرنگون کنند. او به یاران کاسترو پیوست و آموختن جنگ چریکی را آغاز کرد. ارتش باتیستا که این گروه را شناسایی کرده بود، در نخستین برخورد موفق شد تقریباً آن را متلاشی کند. از آن دسته تنها دوازده تن زنده ماندند. گروه مورد بحث، که چهگوارای زخمی نیز یکی از افراد آن بود، موفق شد خود را به سلسله جبال سیئرا مائسترا برساند و در آنجا هستۀ ارتش چریکی را بنیاد نهد. پس از آنکه قوای پیروزمند کاسترو در دوم ژانویه 1959 وارد هاوانا پایتخت کوبا شد، «چه» تابعیت کوبا را پذیرفت و از همسر پروئی خود، ئیلدا گادا، که از او یک دختر داشت، جدا شد و با آله ئیدا مارچ، یکی از زنان سرباز ارتش کاسترو، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند بود. چهگوارا در حکومت جدید، همچون دوران نبردهای ارتش انقلابی یکی از افراد برجسته بود و ریاست هیأتهای اعزامی بازرگانی کوبا را به افریقا، آسیا و کشورهای سوسیالیستی بر عهده داشت. «چه» بعد از آوریل 1965 از فعالیتهای اجتماعی دست کشید و سپس کاملاً از انظار پنهان شد. کاسترو در اکتبر آن سال فاش کرد که نامهای از «چه» دریافت کرده است. رهبر کوبا گفت این نامه را «چه» چند ماه پیش نوشته و در آن بر همبستگی پایدار خود با انقلاب کوبا تأکید کرده، ولی گفته است که «چون ملتهای دیگر خواستار استفاده از تلاشهای فروتنانۀ او هستند» تصمیم گرفته است به عنوان چریک در جنبشهای آزادیبخش ملل دیگر پیکار کند.
چهگوارا در پائیز 1966 مخفیانه به بولیوی رفت تا یک گروه چریکی را در ناحیۀ «سانتا کروس» سازمان دهد و رهبری نماید. یازده ماه بعد را به آموزش چریکهای بولیویائی گذراند و دوشادوش آنان پیکار کرد. گروه چریکی چه گوارا در بولیوی در هشتم اکتبر 1967 به محاصره دستۀ خاصی از ارتش بولیوی درآمد. پس از پیکاری خونین بیشتر یاران چه گوارا کشته و زخمی شدند. خود او نیز که زخمی شده بود به اسارت ارتش بولیوی، که مستشاران امریکائی و عوامل «سیا» آن را رهبری میکردند، درآمد و تیرباران شد.
خاطرات بولیوی، چه گوارا، ترجمه بهمن دهگان، خوارزمی، تهران، 1358، ص 5 ـ 8
2. فیدل کاسترو در 13 اوت سال 1926 م برابر با 21 مرداد 1305 ﻫ ش در کوبا به دنیا آمد. پدر او یک مزرعهدار نیمه مرفه اسپانیائی الاصل بود. تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در مدرسه مذهبی کاتولیکها به پایان رساند و در سال 1945 وارد دانشکده حقوق شد. در دانشگاه، جذب جریان های انقلابی شد و در شورش های دانشجویی سال های 1947-1948 شرکت داشت. در 24 سالگی (سال 1950) به گرفتن درجه دکترای حقوق موفق شد و به عضویت «حزب ارتدکس» که یک حزب اصلاح طلب بود، درآمد. در سال 1952 در یک کودتای آمریکائی، باتیستا، دیکتاتور کوبا به قدرت رسید. کاسترو در 26 ژوئیه 1953 در رأس یک گروه 160 نفری از دوستان انقلابیش به یک حمله «انتحاری» به پایگاه نظامی مونکادا دست زد. بسیاری از همرزمان کاسترو کشته شدند، ولی او زنده ماند و محاکمه شد و با حمایت «حزب ارتدکس» به 15 سال زندان و برادرش رائول به 13 سال محکوم گردیدند. در سال 1954 با عفو عمومی باتیستا آزاد شد و به مکزیک رفت. در 2 دسامبر 1956 کاسترو به اتفاق 83 نفر یارانش با کشتی «گرانما» در خاک کوبا پیاده شد. گروه مسلح او کمی بعد با نیروهای باتیستا درگیر شد و اکثر آنان کشته شدند. کاسترو و 11 نفری که زنده ماندند به جبال «سیرا ماسترا» پناه بردند و در آنجا به تشکیل یک «کانون شورشی» دست زدند. مصاحبه هربرت ماتیوس، خبرنگار مجله آمریکائی نیویورک تایمز با کاسترو سبب شهرت او شد و گروه شورشی سیراماسترا در میان جوانان انقلابی کوبا وسیعاً شناخته شد، استقبال مردم کوبا از کاسترو، به عنوان راهی برای نجات از دیکتاتوری دست نشانده آمریکا، بالاخره این شورشی ناآرام را به پیروزی رساند و در 2 ژانویه 1959 کاسترو و یارانش پیروزمندانه وارد سانتیاگو شده و حکومت را به دست گرفتند. با پیروزی انقلاب کوبا، موج «کاستروئیسم» نسل جوان آمریکای لاتین را به جنبش درآورد و سرآغاز جنگ های چریکی در برخی از کشورها شد. در جریان جنبش کاسترو، موسوم به «جنبش 26 ژوئیه» حزب کمونیست کوبا (تأسیس: 1925م) سهمی نداشت و در چارچوب قالب های سنتی مارکسیسم به مبارزات سیاسی ـ پارلمانی تمایل داشت. چندی پس از پیروزی انقلاب، کاسترو مدعی شد که حزب کمونیست کوبا قصد براندازی توطئهآمیز رژیم او را داشته و به دستگیری وسیع آنان مبادرت ورزید. با گرایش کاسترو به مارکسیسم، او به تشکیل یک حزب کمونیست جدید دست زد و در اولین کنگره آن در سال 1975 م خود دبیر کل آن شد. وی در سال 2011 جای خود را به برادرش رائول کاسترو داد. فیدل کاسترو در سال 2016 میلادی درگذشت.
ر.ک: کتاب سیاست و سازمان حزب توده، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، جلد 1، صص 56 و 57.
3. الکسی ماکسیموویچ پیشکوف معروف به ماکسیم گورکى نویسنده مشهور روسى در سال 1868 م. متولد شد. از آنجا که دوران کودکى بر او بسیار سخت گذشت نام گورکى به معناى «تلخ» را بر خود نهاد. در زمان تزارها مورد خشم حاکمان قرار گرفت و یک بار زندانى و یک بار هم تبعید شد. در سال 1917 از بولشویکها حمایت کرد و در سال 1932 به ریاست اتحادیه نویسندگان شوروى برگزیده شد. بیش از 30 جلد از آثار ادبى کورگى به زبان فارسى ترجمه شده است. آثار او قبل از انقلاب جزو کتابهاى ممنوعه بود. وی در سال 1936 درگذشت.
4. جک لندن، نویسنده سوسیالیست امریکائی در سال 1876م در سان فرانسیسکو به دنیا آمد. نوشتههای او متأثر از آرای: چارلز داروین. هربرت اسپنسر. کارل مارکس و فیدریش نیچه بود و آثار او مانند: پاشنه آهنین، آوای وحش و گرگ دریا با استقبال زیادی روبهرو شد. جک لندن در سال 1916م از دنیا رفت.
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد دوم صفحه 374