تاریخ سند: 30 اردیبهشت 1347
درباره : تشکیل کانون نویسندگان ایران و انتخاب چند تن از اعضاء جامعه سوسیالیستها1 به عنوان دبیر شورا عطف به گزارش خبر 7182/20 ه 2 ـ 23/2/47
متن سند:
از : اداره کل سوم
به:ریاست ساواک تهران شماره : 33095 /312
با توجه به اینکه تعدادی از افراد انتخابی
شورای دبیران کانون نویسندگان از عناصر
وابسته به جامعه سوسیالیستها می باشند
چنین به نظر می رسد که هدف دیگری غیر از
مطالب و مواردی که در گزارش خبر معطوفی
شماره فوق بآن اشاره شده است باعث تشکیل
کانون مزبور گردیده که عبارت از ایجاد
همبستگی بین این طبقه و پیدایش وحدت
نظر برای اجرای نظرات انحرافی بیشتر این نویسندگان است.
همچنین مسئله ایجاد کانون
مورد بحث از هنگامی مطرح گردید که موضوع کنگره شاعران.
نویسندگان و مترجمان عنوان و
عناصر سوسیالیستهای ایرانی در اروپا علیه این کنگره و در زمینه تحریم آن اعلامیه ای منتشر و
به ایران نیز فرستادند و جلال آل احمد باتفاق سیاوش کسرائی2 و عده ای دیگر در تلاش برای
بسیج نویسندگان و گرفتن امضاء از آنان جهت تحریم کنگره برآمدند.
با توجه به ترکیب اعضاء شورای دبیران کانون مورد بحث و اینکه افراد مذکور اکثرا سابقه دار
می باشند.
خواهشمند است دستور فرمائید بنحو مقتضی و از طرق ممکنه در کانون مزبور نفوذ.
اعمال و رفتار اعضای آنرا تحت مراقبت قرار داده و نتایج حاصله را به موقع باین اداره کل اعلام
نمایند.
مدیر کل اداره سوم.
مقدم
از طرف ثابتی 29 /2 /47
رهبر عملیات نجومی 26 /2 /47
رئیس بخش 312 ـ عطارپور
رئیس اداره یکم عملیات و بررسی.
ثابتی
پس از صدور ارائه شود
پس از صدور به بخش 325 هم منعکس شود
توضیحات سند:
1ـ در فاصله یازدهم تا بیستم تیرماه 26 سومین کنفرانس ایالتی حزب توده در تهران تشکیل شد و 11 نفر...
که اکثر
آنان...
از طرفداران خلیل ملکی بودند به عنوان اعضای کمیته ایالتی تهران برگزیده شدند...
هواداران خلیل ملکی در
این میان مخالفان هیأت اجرائیه بودند و برای دست یافتن به اکثریت در کمیته مرکزی بر آن شدند تا به سرعت کنگره را
تشکیل دهند ؛ امّا شکست آنان در این امر سبب شد که در 13 دی ماه 1326 طی اعلامیه ای انشعاب خود را علنی و
تشکیل جمعیت سوسیالیست توده ایران را اعلام کنند...
پاسخ تند و صریح حزب [توده] و تهدید به اخراج
اصلاح طلبان در صورت عدم ترک مواضع خود سبب شد که در اعلامیه 26 دی، انشعاب قطعی شود...
.
پس از محکومیت
انشعاب از سوی شوروی...
انشعابیون که از تشکیل سازمانی در خارج از حزب [توده] منصرف شده بودند، راهی جز
عزلت و مطالعه سیاسی نیافتند...
از آن پس تا شکل گیری نهضت ملی و تشکل بخش اعظم انشعابیون در حزب
زحمتکشان ملت ایران، انشعاب جویان در سه جناح یا خط فکری فعالیت داشتند...
دکتر مظفر بقائی کرمانی...
از دوران
همکاری با حزب توده با [خلیل] ملکی آشنائی داشت.
در پی پیشنهاد ملکی، این دو در 26 اردیبهشت 1330 حزبی
برای سازمان دادن به نیروهای ملی موجود در صحنه و حمایت از نهضت ملی ایران به رهبری مصدق تشکیل دادند که به
پیشنهاد ملکی، حزب زحمتکشان ایران نامیده شد...
اختلافات درونی حزب زحمتکشان و مواضع جدید بقایی علیه
مصدق سرانجام سبب شد که ملکی و یاران او در مهرماه سال 1331 حزب جدیدی به نام حزب زحمتکشان ملت ایران
(نیروی سوم) که به اختصار به نیروی سوم معروف شد، بنیان گذارند...
پس از سقوط مصدق و پیروزی کودتا، ملکی
دستگیر شد و به زندان افتاد و حضور نیروی سوم در صحنه فعالیتهای سیاسی و حزبی این دوره پایان گرفت...
در سال
1337 تشکیلات جدیدی با اندیشه و برنامه سوسیالیستی پی ریزی شد.
خلیل ملکی این بار به جای یک حزب، تشکل
وسیعی به نام جامعه سوسیالیستهای ایران را تدارک دید تا همه نیروهای مبارز و ملی را گرد آورد...
امّا تشکیلات جدید
عمدۀً به همان نیروی سومیها محدود شد و جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران نام گرفت...
همزمان با فعالیت
جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران در داخل، جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا به هواداری خلیل ملکی و
جامعه سوسیالیستها، در خارج از کشور تشکیل شد که تا سالها پس از سرکوب و فروپاشی جامعه سوسیالیستها در
ایران، فعالیت داشت و در مرداد 1344، یک ماه بعد از تشکیل جبهه ملی در اروپا به این جبهه پیوست...
ر.ک : احزاب سیاسی ایران، با مطالعه موردی نیروی سوم و جامعه سوسیالیستها ـ محسن مدیر شانه چی از صفحه 103
به بعد.
2ـ تهیه اعلامیه تحریم : «جلال آل احمد ـ داریوش آشوری ـ بهرام بیضائی ـ نادر ابراهیمی ـ فریدون معزی مقدم ـ
اسماعیل نوری علاء ـ اسلام کاظمیه ـ هوشنگ وزیری ـ عباس پهلوان ـ غلامحسین ساعدی ـ سیمین دانشور ـ
احمدرضا احمدی و احتمالاً احمد اشرف در منزل محدعلی سپانلو جلسه ای تشکیل می شود و با بحث و گفتگو حاضران
قرار می گذارند که جلسه بعد در منزل نادر ابراهیمی جمع شوند و در این فاصله داریوش آشوری مأمور می شود
پیش نویس اعلامیه را تهیه کند تا در جلسه بعدی تصویب و امضاء شود و در جلسه بعدی در منزل نادر ابراهیمی این کار
انجام گیرد و متنی تحت عنوان بیانیه درباره کنگره نویسندگان که آشوری تهیه کرده بود به امضاء نه نفر می رسد قرار بر
این می شود که از این متن نه نسخه تایپ شده تهیه شود و هر یک از امضاءکنندگان مأمور می شوند تا در دایره آشنایی ها
و تماس های شخصی خود متن مذکور را به امضای دیگر نویسندگان و اهل قلم نیز برسانند.
کار امضاء گرفتن از آقایان
محمود اعتمادزاده (به آذین) ـ سیاوش کسرائی ـ امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) و منوچهر آتشی به نادر ابراهیمی واگذار
می شود.
ایشان نخست به سراغ آقای امیرهوشنگ ابتهاج در سیمان تهران می رود گفت و گو با ابتهاج به جائی نمی رسد
و وی می گوید اگر به آذین امضاء کند من و کسرائی هم امضاء خواهیم کرد نادر ابراهیمی به سراغ به آذین می رود جلسه
اول نتیجه نمی گیرد زیرا به آذین می گوید من کنار آل احمد نمی توانم بنشینم امّا در جلسه دوم پس از بحث و گفت وگوی
بسیار و تذکر این مطلب که بالاخره این کار یعنی تشکیل کانون تا حدود زیادی پیش رفته و جمع قابل توجهی اعلامیه را
امضاء کرده اند و بهتر است ایشان یعنی آقای به آذین نیز با دیگران همدلی و همراهی نشان بدهند به آذین در تاریخ
8 /12 /46 یعنی یک هفته بعد از جمع آوری امضای نخستین بیانیه مذکور را امضاء می کند به دنبال به آذین ابتهاج و
کسرائی نیز بیانیه را امضاء می کنند و چون منوچهر آتشی نیز قبلاً امضاء کرده بود نادر ابراهیمی نسخه اعلامیه ای را که به
او سپرده شده بود به جمع نه نفر برمی گرداند در این فاصله دیگران هم به نوبه خود مشغول جمع آوری امضاء بودند
سرانجام تعداد امضاءها تا آغاز سال 1347 به 52 نفر می رسد و متن این بیانیه با امضاهای آن نخستین بار در بولتن
شماره شش کانون نویسندگان ایران در دوره اخیر منتشر شده»
پرهام، باقر کتاب جمعه سال اول 2 اسفند ماه 1358 شماره 27 ص 15 ـ 14
«پس از آنکه یکی دوبار متن های تهیه شده برای اعتراض به تشکیل این کنگره به علت عدم همراهی به آذین و به پیروی
نویسندگان توده ای از وی به کناری گذاشته شده بالاخره متنی به قلم داریوش آشوری با 9 امضای اولیه به صاحبان قلم
ارائه شد»
محمدعلی سپانلو خاطراتی از فصل اول کانون نویسندگان ایران
1346 ـ 1349 کلک ـ تیرماه 1369 شماره 4 ص 107 ـ 101
3ـ سیاوش کسرائی فرزند رحیم در سال 1304 ه.
ش در اصفهان به دنیا آمد.
وی از سال 1311 تا 1318 دوران ابتدائی را
در دبستان ادب، سپری کرد و در سال 1326 از دبیرستان دارالفنون دیپلم گرفت و برای ادامه تحصیل به دانشکده
حقوق رفت و در سال 1329 با اخذ مدرک حقوق سیاسی فارغ التحصیل شد و در همان سال با درجه ستوان دومی به
خدمت نظام وظیفه پرداخت.
مشارالیه که فعالیت سیاسی خود را با حزب توده، شروع کرده بود و با نام مستعار «کولی» در نشریات حزب توده شعر
می گفت، از افراد مؤثر سازمان جوانان آن حزب معرفی گردید و در شهریور ماه 1333 در حالی که کارمند سازمان
همکاری بهداشت ـ شعبه اصل 4 ـ بود، بازداشت شد که پس از 3 ماه در آذرماه همان سال با درج مراتب انزجار و تنفر از
حزب توده در روزنامه های کیهان و اطلاعات آزاد گردید.
کسرائی از سال 1335 در بانک ساختمان استخدام شد و در آن بانک به مسئولیت های : رئیس اداره انتشارات، رئیس کل
دفترها، رئیس دفتر هیئت مدیره، مشاور هیئت مدیره و کفیل و ریاست دفتر تشکیلات بانک ساختمانی نائل گردید و در
سال 1345 جهت ریاست دفتر تشکیلات وزارت آبادانی و مسکن، پیشنهاد شد و در سال 51 در قسمت سازمان مسکن
آن وزارتخانه به خدمت ادامه داد.
سیاوش کسرائی در سال 1339 مدتی مسئول انتشار مجله بهداشت همگانی اداره بهداشت ناحیه دریای خزر با نام
مجله زندگی و بهداشت در بابلسر بود و مدتی نیز ریاست قسمت انتشارات اداره آموزش بهداشت را به عهده داشت.
وی در سال 1336 کتاب آوا و در سال 1338 کتاب آرش کمانگیر ـ شعر نو ـ را منتشر کرد که در سال 1351 در ارزیابی
ساواک شعر آرش کمانگیر او، نشانه قوت روحیه ناسیونالیستی و میهن پرستی وی قلمداد گردید.
سیاوش کسرائی در سال 1341 با یکی از دخترهای محمود اعتمادزاده ـ به آذین ـ نامزد گردید که این وصلت به علت
اختلافات فی مابین سرنگرفت و در همین سال کتاب خون سیاوش را انتشار داد و از سال 1342، همکاری خود را با کتاب
هفته کیهان آغاز کرد.
کتاب دیگر وی بنام «بعد از زمستان در دهکده ما» که در سال 1346 نوشته شده بود، توسط
سرپرست کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به فرح پهلوی تقدیم شد که فرح نیز دستوراتی دائر بر تشویق از
مشارالیه صادر کرد.
ارزیابی سال 1351 ساواک، مشارالیه را فردی تجمل پرست و زن باره معرفی کرده است که فساد شدید اخلاقی وی قابل
درج نمی باشد.
خواهر سیاوش کسرائی بنام مهر، دایه شهناز پهلوی بوده و مدتی به او شیر داده و از این جهت مورد
الطاف او بوده است.
بنابر سوابق موجود، سیاوش کسرائی یک بار نیز در سال 1354 دستگیر گردیده است.
منبع:
کتاب
کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 10