صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : آقای ولیان وزیر اصلاحات ارضی و تعاون روستائی

تاریخ سند: 7 تیر 1348


موضوع : آقای ولیان وزیر اصلاحات ارضی و تعاون روستائی


متن سند:

به : 322 از : 312 شماره : 213 /312 از یکسال پیش باینطرف همه هفته شبهای جمعه آقای ولیان وزیر اصلاحات ارضی و تعاون روستائی باتفاق سرلشگر مصطفی امجدی ـ سرتیپ بازنشسته بابا امجدی ـ سرگرد امینی1 (داماد امجدی) و فریدون فرخ نیا مدیر کل اداری وزارت اطلاعات باتفاق خانمهای خود در یکی از هتلها یا رستورانها با هم شام صرف مینمایند.
این عده در زمستانها در شومینه و در تابستانها در هتل دربند جمع میشوند.
در مهمانی شب جمعه اخیر (5 /4 /48) که در هتل دربند تشکیل شده بود علاوه بر افراد مذکور و خانمهای آنها شخصی بنام میردامادی با همسر خود نیز شرکت داشته است.
این جلسات ظاهرا جنبه دوستانه و خانوادگی دارد.
رونوشت برابر اصل است اصل در 224911 جلد 2

توضیحات سند:

1ـ غالب دوستان و همپالگی های ولیان از مقامات ارتش بودند یا از امرای ساواک فردوست در خاطرات خود، در خصوص سرلشگر مصطفی امجدی، سرتیپ بابا امجدی که برادر بودند و از امرای ارتش می گوید: «چهارمین دوره ساواک، که دوره زوال و سقوط این سازمان است، ماه های آخر سلطنت محمدرضا را دربر می گیرد و با برکناری نصیری و معتضد و ریاست مقدم آغاز می شود و سرانجام با انقلاب 22 بهمن حیات حدود 22 ساله این سازمان پایان می یابد.
زمانی که وارد ساواک شدم، تیمور بختیار در این سازمان محبوبیت عجیبی داشت.
مقامات عالیرتبه ساواک و مدیران کل همه دوران خوشی را در کنار بختیار بودند و سرتیپ علوی کیا، دلال بختیار محبوب همه بود و به ویژه سرتیپ مصطفی امجدی و سرلشگر امجدی فریفته و خدمتگزار واقعی بختیار بودند.
خود پاکروان نیز نسبت به بختیار علاقه خاصی داشت و او را یک افسر شجاع عشایری می دانست.
حدود 10 روز پس از ورود به ساواک، از کنگرلو درباره سرهنگ زیبایی سؤال کردم.
در آن موقع زیبایی شهرت وسیعی در شکنجه و قساوت پیدا کرده بود.
به علاوه اینکه از هواداران جدی بختیار بود.
سرهنگ زیبایی را احضار کردم و به خدمت او در ساواک پایان دادم.
دومین قدم، برکناری امجدی از ساواک بود.
من از این کار اکراه داشتم، زیرا با هر دو برادر سال ها دوست بودم و به کرات چه مصطفی امجدی و چه برادرش (سرلشکر) مرا به خانه شان دعوت کرده بودند.
هر دو برادر در زمانی که استاد دانشگاه جنگ بودم، دانشجویم بودند و همه روزه آنها را می دیدم و به خصوص با مصطفی الفتی داشتم.
به هر حال حادثه 15 خرداد 42 پیش آمد و محمدرضا از بی اطلاعی و غافلگیری محض ساواک ناراحت شد.
در آن زمان بختیار در بیروت بود و محمدرضا می ترسید که شاید این ماجرا توطئه یک کودتا باشد و مصطفی امجدی، که مدیر کل سوم یعنی مسئول مستقیم امنیت کشور بود، به عمد او را بی اطلاع گذارده باشد.
مصطفی امجدی (سرتیپ) هواخواه جدی بختیار بود و این علاقه خود را پنهان نمی کرد.
حدود ساعت 8 شب 15 خرداد 42، در ملاقاتی که من و اویسی با محمدرضا داشتیم، دستور برکناری امجدی را داد و من فردای آن روز وی را برکنار کرده و مقدم را جایگزین او نمودم، ولی به امجدی قول دادم که پس از گذشت چند ماه در محل دیگری شغل مناسبی برایش پیدا خواهم کرد.
او تشکر کرد و من نیز به وعده خود وفا کردم و مدتی بعد ترتیبی دادم که رئیس یکی از مناطق سه گانه شیلات شمال شود.
(ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، صص 424 ـ 425 نیز برای آگاهی بیشتر بنگرید به طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج 2 صص 984 ـ 992)

منبع:

کتاب عبد‌العظیم ولیان به روایت اسناد ساواک صفحه 39

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.