تاریخ سند: 30 بهمن 1338
گزارش موضوع: جلسه هفتگی شیخ جواد فومنی
متن سند:
شماره: 2 ـ 3 ـ 5024
محل: تهرانمنبع خبر: مامور ویژه
از ساعت 19 روز گذشته پس از آنکه نماز جماعت مغرب و عشاء به
پیشنمازی آیت اله شیخ جواد فومنی در مسجد نو خیابان لرزاده برگذار شد
مجلس هفتگی وی با حضور متجاوز از 400 نفر از مریدان و مومنین و بازاریها
تشکیل و شیخ جواد فومنی بمنبر رفت نامبرده ابتدا پیرامون خداشناسی و
حکمت آفرینش بشر مطالبی ایراد و سپس اشاره بعدالت اجتماعی نموده و گفت
(حاکم باید عادل باشد در زمان گذشته موقعیکه دولت انحصار تنباکو را
بخارجی ها داد مرحوم میرزای شیرازی1 کشیدن قلیان را تحریم نمود.
حاجی
علی اصغر یزدی در نجف اشرف برای استاد من نقل میکرد که روزی حاج سید
کاظم یزدی2 بخانه ما آمد و گفت در ایران مردم گرفتار شده اند و چادر از سر زنها
برمیدارند آن مقدمه برای این روزهائی بود که زنهائی مثل خانم قلوه کش ـ خانم
جگرکش یا خانم دلکش بروی کار بیاورند.
در ابتدای مشروطیت مرحوم شیخ
فضل اله نوری که اعدام شد اول با مشروطه موافق بود اما دید قانون که درست
میکنند نمیآورند علماء امضاء کنند و خودشان هر چه میخواستند می نوشتند و
امضاء میکردند این بود که مخالف شد درست است که دنیا زمامدار میخواهد و
اگر یک خانه چهار نفری سرپرست نداشته باشد از هم میپاشد در مملکت همه
چیز باید باشد سازمان امنیت لازم است.
کارآگاه باید باشد و اگر یکی از این دو
نباشند تشکیلات
جامع کمالات علمی و عملی مملکت ناقص است.
مملکت و دولت را کارآگاه نگاه میدارد.
برای اینکه شهرها
دروازه ندارند و همه کس و همه جور اشخاص وارد و خارج میشوند و اگر اینها
کنترل نشوند ممکن است یکباره ناموس و جان مردم مملکت بخطر افتد ولی چرا
این کارآگاهها همیشه در مجالس دینی هستند و در سینماها و آنجاهائیکه
بی دین ها جمع میشوند کارآگاه نمی فرستند آخر یک مشت از اینها را بفرستید
میان بهائیان بی دین تا در جلسات آنها شرکت کنند و آن بی دینها را آتش بزنند
بخدا علماء غمخوار دولت و ملت هستند و مملکت را علماء نگاه میدارند.
بیهوده
با علماء جنگ میکنند و جلو دهان ما را میگیرند و نمیگذارند نفس بکشیم.
بخدا
نفس کشیدن ما برای دولت و ملت ضرر ندارد.
بلکه منافع هم دارد ما با تبلیغ از
بی عفتی و دزدی و بی غیرتی و بی ناموسی جلوگیری میکنیم.
شما اگر روزی با
بی دین ها جنگ کنید اولین پشتی بان شما علماء هستند و با شمشیر عقب سر شما
میایستند بنده را وقتیکه بآنجا بردند گفتند شما میتوانید چادر سر زنها بکنید؟
گفتم بله همانطور که یکمرتبه از سرشان چادر برداشند ما هم همانطور یکباره
چادر بسرشان میکنیم.
البته نه با زور بلکه با منطق دو دو تا چهار تا.
بله ما
میکنیم.
ماها مملکت را نگاه میداریم نه آن رقاص ها که شب و روز توی سینماها
میخوانند.
در روزنامه خواندم که یک رقاصه خارجی شبی سه مجلس میرقصد و
هر مجلس ده هزار تومان میگیرد و مجموعا شبی سی هزار تومان بجیب این
رقاصه میرود آخر دولت از ملت بپرسد که این پولها را از کجا میآورند.
بنده دیگر
حرفم تمام شد و میروم و شما برای ماه رمضان یک مبلغ خوب دعوت کنید
برای اینکه من تامین
جانی ندارم.
برای اینکه نمیشود حرف حق زد و اگر حرف حق زدی فورا نفس
آدم را قطع میکنند و برای من تولید دردسر و زحمت میشود از این کارآگاههائیکه
در جلسات من شرکت میکنند و بنده او را نمی شناسم باید پرسید که چه غرض با
من دارد آخر همه کس بر سر منبر همه حرفی میزنند ولی در این مملکت از دست
این کارآگاه ناشناس تنها بنده جرئت نفس کشیدن ندارم.
همه بدانند که بنده دیگر
منبر نمیروم تا آنها خواب راحتی بکنند.
فقط اگر شد آن سه شب احیاء بمنبر
خواهم رفت و شاید هم رفتم خراسان زیرا اینجا جرئت نفس کشیدن ندارم.
همه
وعاظ خوب هستند فقط بنده یکی بد هستم که اطراف بنده چند نفر کارآگاه
گذاشته اند من آنجا گفتم که این کارآگاه شما دروغ میگوید او که امام نیست که
چنین حافظه ای داشته باشد و یا دروغ نگوید.
آنها بمن گفتند که او اول مسلمان
است و نماز میخواند و دروغ هم نمیگوید گفتم عجب!! اول مسلمان است که ضرر
بخودش و بیک مشت مسلمان میزند؟؟
خلاصه بنده حرفم تمام شد و هر چه بود گفتم و رفته و دیگر طاقت یک گزارش
دیگر که از دست من بدهند ندارم پس بهتر است که منبر نروم و خودم را راحت
کنم برای اینکه منبر جای حرف حق است و هر کس حرف حق بزند کارآگاه
پدرش را در میآورد زیرا حرفش در آنجا مثل حرف امام جعفر صادق است و
دیگر نمیشود از زیر حرف آن در رفت انشاءاله یکجائی بیافتد که نابود شود زیرا
خودش رحم ندارد اگر کسی میخواهد باوجدان کار کند و حقوق بگیرد باید
پاکدامن باشد.
این کارآگاهیکه برای من گزارش می نویسد دروغ نمی نویسد اما
خیلی زننده می نویسد و من از این ناراضی هستم.
آقایان مطلب خیلی طولانی
شد.
ماه رمضان نزدیک است دعا کنید شاید قلب زمامداران ما و قلب کارآگاهان
قدری رئوف و مهربان شود ماه مبارک دعا مستجاب میشود) در اینجا ناطق بذکر
مصیبت پرداخته و پس از ختم بیان و فرود آمدن از منبر بسیاری از حاضرین
دست وی را بوسیدند و مجلس مزبور در ساعت 22 پایان یافت.
توضیحات سند:
1 ـ آیت الله میرزا محمد حسن
شیرازی، معروف به میرزای
شیرازی بزرگ (اول).
مرجع
اعلم عصر خود و از علمای
عالیقدر امامیه بود.
(1230 ـ
1312 ه.
ق) وی فرمان معروفی
درباره تحریم تنباکو صادر کرد.
در اوایل زندگی از شیراز به
اصفهان آمد و نزد علمای آن
شهر به تحصیل پرداخت و از
آنجا به عراق (عتبات) رفت و
نزد شیخ مرتضی انصاری به
شاگردی پرداخت و سپس به
تدریس و تعلیم مشغول شد.
در
زمان مرجعیت او، در سال
1309 ه.
ق، کمپانی انگلیسی
«رژی» قراردادی به مدت 50
سال با ناصرالدین شاه قاجار به
امضاء رسانید که به موجب آن،
این کمپانی صاحب امتیاز
دخانیات ایران شناخته شده بود.
در همان زمان میرزای شیرازی
برای جلوگیری از نفوذ انگلیس
در ایران با صدور فتوای
معروف مبنی بر اینکه: «الیوم
استعمال تنباکو و توتون در حکم
محاربه با امام زمان است.
»
ناصرالدین شاه را ناگزیر به لغو
امتیاز کمپانی انگلیسی نمود.
به منظور آگاهی از ابعاد مختلف
شخصیت علمی، اخلاقی و
سیاسی ایشان به ویژه نامه
نشریه «حوزه» شماره 51، 50،
1371 مراجعه نمائید.
2 ـ آیه الله العظمی سیدمحمد
کاظم یزدی (متولد 1247 ـ
متوفی 1337 ه.
ق) ایشان
فرزند مرحوم سید عبدالعظیم
یزدی، یکی از فقهای بزرگ و
نامدار قرن چهاردهم است که از
نظر جامعیت در مسائل فرعی
فقهی کم نظیر می باشد.
او عالمی
متبحر و فقیهی موفق است که
بود و در فقه جعفری یکی از
مفاخر و از فقهای نامدار و
برجسته عصر اخیر می باشد.
او
به سال 1247 ه در یکی از قراء
یزد پا به عرصه وجود نهاد و
تحصیلات ابتدائی را در زادگاه
خود شروع نمود و سپس به
اصفهان رفت و نزد اساتید
بزرگی تلمذ نمود تا به مرحله
عالیه اجتهاد نائل آمد.
سپس به
نجف اشرف رهسپار گردید و
تمام اوقات خود را صرف
تحصیل و تکمیل علوم و
اندوخته های علمی خود نمود و
به حوزه درس میرزای شیرازی
پیوست و پس از درگذشت
ایشان خود به تدریس و تشکیل
حوزه درس پرداخت.
از ایشان
تألیفات زیادی باقی مانده که
یکی از مهمترین آنها
«العروه الوثقی» می باشد.
او در
کنار اشتغال به تربیت طلاب و
تدریس به تاسیس ابنیه خیریه،
مساجد و مدارس نیز اهتمام
داشت و آثار زیادی ازاو به
یادگار مانده است.
فرزند وی
بنام آیت الله سید محمد
طباطبائی یزدی در نبردی که
همراه مردم مسلمان عراق علیه
حمله انگلیسیها و تجاوز آنان به
عراق نمودند به شهادت رسید.
هم چنین ایشان هنگامیکه دولت
ایتالیا برای اشغال لیبی در شمال
آفریقا آماده شده بود و ایران نیز
از سوی نیروهای روسیه از
طرف شمال و از سوی
انگلیسی ها از طرف جنوب مورد
هجوم قرار گرفته بود فتوای جهاد
و مبارزه را صادر فرمود.
آیه الله
محمدکاظم یزدی در سال 1337
ه.
ق در نجف اشرف در نود
سالگی به رحمت ایزدی پیوست.
فقهای نامدار شیعه/عقیقی بخشایشی
منبع:
کتاب
شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی به روایت اسناد ساواک صفحه 190