موضوع: چگونگی پیدایش فعالیتهای تودهای در بین دانشجویان مقیم اطریش
متن سند:
شماره: ۳۹۶/۳۱۵ -۹۹۷/ک – ۲۷/۶/۴۳ تاریخ:۱۱/۷/۴۳
موضوع: چگونگی پیدایش فعالیتهای تودهای در بین دانشجویان مقیم اطریش
در اطریش برای اولین بار در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) پس از برگزاری جشن چهارم آبان۱ که تقریباً کلیه دانشجویان ایرانی مقیم گراتس در آن شرکت داشتند و روزنامهها و رادیوی گراتس نیز جریان آن را پخش نمودند. مخالفین رژیم را بر آن داشت که با آغاز فعالیت از این قبیل امور جلوگیری کنند. اما همه این افراد به صورت انفرادی بودند تا این که در ماه مارس ۱۹۶۰( اسفند ماه ۳۹) پنج نفر از دانشجویان( مهندس کرانلو - زینعلی برآغوشی - یونس بهمنیار - مسعود اصانلو - محمد ناصری) که هیچگونه فعالیت سیاسی نداشتند در اثر اختلافات شخصی با دکتر عزیزی سرپرست دانشجویان آن زمان به ریاست مهندس کرانلو دست به تشکیل انجمن پرسپولیس زده و آن را به ثبت رساندند. (از این پنج نفر کرانلو فعلاً در ایران است. برآغوشی دیگر در کارهای انجمن شرکت نکرده و اصانلو هم استعفا داده است). اولین اعضای انجمن مذکور را افراد چپی تشکیل میدادند این انجمن در یولی ۱۹۶۰ (تیرماه / ۳۹) منحل شد در آن زمان کرانلو در مونیخ با مهدی خانبابا تهرانی - ثریا ثریاپور و کوروش لاشائی آشنا شده بود و آنان بدون این که نامبرده متوجه موضوع شود وادارش کرده بودند که به اتحادیه دانشجویان بایرن بپیوندد و انجمن را ثبت دهد و در همان سال «قهرمانی» نماینده دانشجویان مقیم اطریش در کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در لندن شرکت کرد. بعد از بازگشت نماینده دانشجویان از کنفدراسیون اعضای بیشتری و از جمله سعید فاطمی اردکانی عضو انجمن شده و شروع به چپ روی نمود. دو نفر دیگر به نام: رشیدی و سلطانلو نیز به وی پیوستند. سعید فاطمی به وسیله رشیدی با شرق تماس گرفت و سپس نیز رشیدی، فاطمی و سلطانلو نامهای به صندوق پستی شماره ۴۶۴ برلین شرقی فرستاده و پس از آن آدرس لایپزیک را e1posr faeh16 دریافت نموده و مرتباً مکاتبه میکردند از ماه مارس ۱۹۶۱ دانشجویان مذکور برای جمع آوری عضو مشغول فعالیت شده سیروس آریانپور به وسیله فاطمی به عضویت درآمد و سپس همایون قهرمان - کورش محجوب - محمد ناصری به وسیله آریانپور فعالیت را آغاز نمودند و بعد از آن یونس ملک فاتحی، خلیل خلیلزاده (به وسیله قهرمان کیومرث زرشناس - مهدی کلاگر - منصور معاونی (به وسیله رشیدی) و اصغر قزوینیزاده شروع به فعالیت نمودند.
قزوینیزاده از همان سال از تودهایها جدا شده و به گروه پان ایرانیستها ۲ پیوسته است. سعید فاطمی به علت مرگ پدرش به قصد عزیمت به ایران به آلمان رفته و فریدون عدالتی (در تهران در سالهای ۳۱ و ۳۲ در گردشهای دسته جمعی تودهایهای شرکت داشته) را به جای خود در کمیته شهری معرفی کرد در اوایل ماه ژوئن ۶۱ پیکی از شرق به وین وارد و رشیدی و فاطمی برای ملاقات او به وین رفتند در این ملاقات به رشیدی دستور داده شده بود که سعی نمایند افراد نیروی سوم ۳ را از جبهه ملی (که تازه حشمت الله خضوعی به وسیله مکاتبه با دکتر سنجابی۴ آن را تشکیل داده بود) جدا نموده و سپس با جبهه ملی محیط حسن تفاهمی به وجود آورند.
فاطمی نیز نامهای گرفته بود که در ایران با دو نفر تماس بگیرد و بعد نیز نامهای پستی دریافت داشته عازم ایران شد و هنوز به اطریش مراجعت ننموده و فعلاً در تهران اداره ثبت اسناد مشغول کار است و گویا در نواحی قلهک نیز یک بنگاه معاملات ملکی دارد.
قبل از تشکیل اولین گروه حزب توده روزنامهای که بیشتر شبیه اعلامیه بود در گراتس به وسیله کیومرث زرشناس - اصغر قزوینیزاده - نجفی و یک نفر دیگر از ایرانیان به نام روز نو (ارگان جمعیت روز نو) انتشار مییافت که نامبردگان بعداً آن را منحل نموده و در حزب توده شروع به کار نمودند در همین ایام دانشجویی به نام هوشنگ طالع یزدی در صدد تشکیل حزب پان ایرانیست گردید و تودهایها برای این که سوسیالیستها را بکوبند به وی کمک کرده و پس از موفقیت او را نیز سرکوب نمودند. در نهم ماه ژوئیه تیرماه / ۳۹) یک دسته چهار نفری مرکب از نعمت الله همدانی - رشیدی - سلطانلو - همایون - قهرمانی با مسئولیت همدانی برای کار در اردوگاهها عازم آلمان شرقی شدند. در برلن با شخصی به نام بهزادی تماس گرفته سپس به جزیره روگی و از آنجا به شهر Binz (محل استراحتگاه مردم در تابستان است) رفته و در آنجا ایرج اسکندری را همه روزه میدیدهاند لیکن روابط آنان از سلام و علیک تجاوز نمیکرده است. هریک از نامبردگان دارای اسامی مستعار به شرح زیر بودند.
قهرمان (حمید دانش پژوه) - رشیدی (بهزاد سرهنگی) - سلطانلو (مانی انوشیروانی) - همدانی (امیر احمدی). این دسته در روز بیست و نهم به برلین برگشتند. در برلن بهزادی و شخص دیگری در محل کانون جوانان از آنان ملاقات به عمل آوردند احتمال میرود شخص مزبور پیک سابق الذکر در وین (که با فاطمی و رشیدی ملاقات کرده بود) باشد (قدی کوتاه در حدود ۱/۶۰ - موهای خاکستری به صورت سیاه چرده و نسبتاً باریک - چشمهایش یکی از دیگر بزرگتر، گونهها کمی برجسته، عینک ذره بینی قطور) این شخص به نامبردگان دستوراتی در مورد کار با جبهه ملی داده و گفته چنانچه آریانپور حاضر به اجرای دستورات آنان نشود میتوانند از حزب اخراجش کنند ضمن گفته بود که به هر نحو شده دانشجویان کرد را از دادن شعار کردستان منصرف نموده و آنها را وادار نمایند که با حزب توده همکاری کنند این گروه پس از مراجعت به گراتس دچار تشتت شده بودند فریدون عدالتی به هیچ وجه حاضر به همکاری نبود و پدر رشیدی (سرهنگ رشیدی) ضمن نامهای فرزند خود را از این که فعالیت مضره مینموده مورد بازخواست قرار داده بود لذا فرم کار را عوض کردند نعمتالله همدانی قهرمان را به همکاری خود انتخاب کرد. محجوب و زرشناس را به قهرمان و معاونی طلاگر نامدار را به محجوب واگذار نمود. در همین موقع کنگره کنفدراسیون دانشجویان در پاریس تشکیل میگردید از گراتس سه نفر نماینده تودهای (قهرمان - زرشناس - آریانپور) و یک نفر از جبهه ملی به نام حجت اله وطنی که خیلی ساده لوح بوده و تودهایها به راحتی میتوانستند به دست او همه کار انجام دهند انتخاب و به کنگره اعزام شدند هنگامی که کنگره پاریس کارش به بن بست کشیده بود دانشجویان پهلوان و قهرمان (از اطریش) محسن رضوانی - جمشید انور دکتر ثابتیان و نیکخواه از انگلستان - کیانی - الاشائی - تهرانی (از آلمان) تشکیل جلسه داده و لاشائی، تهرانی و قهرمان سعی مینمودند با تلفن ۲۲۵۱۳ با لایپزیک تماس بگیرند لیکن تلفن مذکور جواب نمیداد بالاخره انور پیشنهاد میدهد که کنگره را تعطیل نمایند و رضوانی، حمید عنایت (دانشجویان وابسته به جامعه سوسیالیستها) را مجبور میکند آنچه را که لحاظ کار داخلی حزب توده مرتباً اشکالاتی پیش میآمد و در کادر دانشجویی میان انجمن نیز آرائشان را تقریباً از دست میدادند لذا بیشتر کارهای حزب به همدانی واگذار شد و بنا به پیشنهاد سلطانلو سعی میشد که دانشجویان واعظزاده وامینی را که در تهران مسئول دبیرستان ادیب بودند وارد حزب نموده و از آنان برای تربیت کادرها استفاده نمایند اما واعظزاده (مهندس راه و ساختمان را تمام کرده و فعلاً در ایران است) به هیچ عنوان حاضر به همکاری با آنان نشده و حبیبامینی هم که حاضر به کار شده بود کاری از عهدهاش بر نمیآید لذا او را در حوزههای پائین نگهداشته بودند. در ماه اوت ۱۹۶۲ نامهای از شرق جهت افراد مذکور ارسال و نوشته شده بود که «با گفتن هرمز را میشناسم میتوانید با رفیق هرمز تماس گرفته و از او استفاده نمائید.» بنا به دستور جمشید هرمز قهرمان از کمیته شهری برداشته شد.
هنوز چند روزی از ورود هرمز به گراتس نگذاشته بود که یکی از شرق به گراتس رفته و رمز تماس با وی عبارت بود از «من از عتبات میآیم» اما او فقط با جمشید هرمز صحبت کرده بود. مشخصاًت پیک مزبور بدین قرار بود (قد در حدود ۱/۷۰ صورت کشیده با سبیل مشکی پرپشت - موهای سر کوتاه و دارای پله بوده، رنگ چهره گندمگون) و این شخص در ماه دسامبر نیز به گراتس رفته و دو شب میهمان جمشید هرمز بوده است. این شخص بعد نامه به حزب توده گراتس نوشته و آدرس یک صندوق پستی در وین را به آنان داد تا در مواقع حساس از آن استفاده شده او ذکر کرده بود که این صندوق تقریباً در اختیار تمام تشکیلات اروپای غربی است.
ضمناً بعد از ورود هرمز به گراتس بنا به پیشنهاد او روزنامه مردم هم مرتباً از گراتس منتشر میشد(سابق هر دو هفته یک بار سلطانلو پاکتها را به وین میبرد و از آنجا پست میکرد) کار روزنامه در دست سلطانلو بود و ماشین تحریر آلمانی برای نوشتن پشت پاکتها به نام زن جمشید هرمز خریده بودند. زن محمود (جمشید هرمز در ماه آوریل به گراتس وارد و مدت ۱۲ روز با جمشید هرمز به شهرهای مونیخ - کپنهاک - لاهه - لوزان - پاریس و رم رفتند و مسافرتشان بسیار مرموز بوده است. بعد از آن هرمز گفته بود که روزنامههای زیادی گراتس را به هلند بفرستند تا از آنجا به ایران ارسال شود. آدرس شخص گیرنده در هلند نزد سلطانلو میباشد (سلطانلو تمام آدرسها و شمارهها را روی آستر کراواتهایش مینویسد و ثبت مینماید و در مواقع خارج شدن از منزل بسته به این که چه نوع کاری داشته باشد کراوات مربوطه را میزند.)
طرح حوزهها در گراتس بدین شرح میباشد .
۱-ملک فاتحی، زرشناس، محجوب (جای محجوب سابقاً قهرمان بوده است در یک حوزه با مسئولیت جمشید هرمز. ۲- خلیل خلیلزاده - حشمت اله قلمزن - فریدون بنی احمد - با مسئولیت سلطانلو. ٣- پرویز طالبزاده - عبداله خیامی - ایرج هاشمی - با مسئولیت رشیدی. ۴- منصور معاونی - مهدی کلاگر - سیروس نامدار - با مسئولیت رشیدی. ۵- محمد ناصری - حبیب الهامینی - با مسئولیت سلطانلو از دانشجویان مذکور عبداله خیامی - حشمت اله قلمزن - پرویز طالبزاده - کورس محجوب و از همه بیشتر کیومرث زرشناس از فعالترین افراد میباشد و حتی سه نفر آخر میتوانند دوباره به تنهائی شالوده یک کار مخفی را بنا نهند. افراد سمپات که شاید به عضویت درآمده باشند عبارتند از: محمد خاتمی - پرویز پاکزاد - فرهاد ملک قاسمی – اردشیر امینی - المدنی - فرهاد فرجاد - تیمورزاده - علی شایسته. دیگر سمپاتها: احمد خودکار - احمد نظام شهیدی - نوری - مجید حریری برادران اسد برادران - فریدون فرجاد - یونس بهنیا - علی طاهری - ساعی - شاهی و دو نفر آخری به اتفاق تیمورزاده هم اکنون عضویت هیئت کارداران انجمن را دارا میباشند. از تشکیلات حزب منحله توده در اینسبروک (اعضاء کمیته شهری) میتوان دانشجویان عطری - هاشمی - فانیزاده و شاکری را نام برد از این افراد فانیزاده از سال ۱۹۶۱ فعالیت را کنار میگذارد و هاشمی و شاکری و زکیخانی در ماه اوت ۱۹۶۱ به آلمان شرقی میروند. (زکیخانی و فانیزاده از دوستان بسیار نزدیک سلطانلو میباشند.) افراد فعال اینسبروک عبارتند از: خنجی - بهمنی - نجفی - زمانی - زکیخانی. افراد فعال حزب منحله توده در وین عبارتند از: منصوری - پهلوان - ابو الحسن احسانی این عده در نظر داشتند که شالوده یک کار تشکیلاتی را در وین بریزند ولی تا بهامروز هنوز موفق به انجام چنین کاری نشدهاند. در لئون از طرف حزب منحله توده فعالیت قابل توجهی انجام نمیشود، در اوایل روزنامه مردم از گراتس جهت آنان ارسال میشد لیکن گویا فعلاً خود دارای تشکیلات میباشند. تودهایهای مشهوری که مقیم لئوبن میباشند عبارتند از عطاحسن آقائی معروف به کشکولی که از قشقاییها است صابر و راعی که گویا حسن آقائی بالاتر از همه میباشد . شماره افراد گراتس که در کمیته مرکزی حزب منحله توده به ثبت رسیده و در مواقع ضروری برای تماس گرفتن از آنها استفاده میشود و یا در نامهها به جای نام نوشته خواهد شد به شرح ذیل میباشد . جمشید هرمز ۲- سلطانلو، ۴- قهرمان ۳- نعمت اله همدانی ۵- رشیدی - زرشناس ۱۷- محجوب، ۲۳-ملک فاتحی ۱۳- ناصری ۲۱-نامدار ۱۸
ضمناً افراد برجسته جبهه ملی در گراتس میتوان حشمت اله خضوعی - سیروس گلشائی - کیوان فرسودی - اسداله طباطبایی - حشمت اله نیکخواه - رحیم صادق الوعده - عباس عصار - سیاوش مساعدهوشنگ مدنی - داود صیامی - عنایت اله البرز و روستا را نام برد. از این افراد حشمت اله خضوعی - اسداله طباطبائی - هوشنگ مدنی - داود صیامی و عنایت اله البرز طرفدار همکاری با تودهایها میباشند بقیه دارای نفوذ بیشتر از اینها هستند و با هرگونه همکاری و نزدیک شدن به تودهایها مخالفت میکنند. افراد فعال جامعه سوسیالیستها در گراتس عبارتند از رضا آروند داریوش فرهادیه که در اصل رهبری را دارد و عضو انجمن نیز نمیباشد . بهرام برومند - پرویز مظفری - سیاوش پرچمی - ایرج سریع السیر - اسمعیل سالم - احتشام درخشان - فریدون دژ دار - ابراهیم صیفی - نورائی - هاتفی نیز جزء جامعه سوسیالیستها میباشند.
هیئتی که برای تظاهرات در وین تصمیم گرفتند عبارتند از سلطانلو، رشیدی، محجوب، زرشناس، خضوعی گلشائی - فرسودی - صادق الوعده - طباطبایی - آورند - پرچمی و مظفری - قهرمان و همدانی
افراد شرکت کننده: سلطانلو - رشیدی - محجوب - زرشناس - خیامی - ملک فاتحی - خضوعی - عصار - فرسودی - طباطبائی - روستا - پرچمی - مظفری - آروند - درخشان - دژدار - برومند و همدانی. در تمام موارد ضروری این هیئت تشکیل جلسه میدهد و تصمیمات آنها مورد اجرا قرار میگیرند. همیشه برای تظاهرات و اقداماتی نظیر آن پیشنهادات تودهایها خیلی سریع مورد قبول قرار میگیرد و آنان تنها قوۀ متحرکه هستند. تودهایهای گراتس. وین و اینسبروک را نیز به دنبال خود میکشند زیرا چنین وحدتی هیچگاه بین آنها به وجود نمیآید.
در پرونده مهدی خانبابا تهرانی بایگانی شود.
توضیحات سند:
_____
١- چهارم آبان ۱۲۹۸ هجری شمسی روز به دنیا آمدن محمدرضا پهلوی است. و نهم آبان ۱۳۳۹ روز تولد پسر بزرگش «رضا» در این دو روز رژیم جشنهایی برپا میکرد که معمولاً در ورزشگاههای بزرگ همچون آریامهر -امجدیه ( آزادی و شهید شیرودی کنونی) و دبیرستانهای خاص، سفارتخانههای خارج از کشور هتلها...... انجام میشد. در این جشنهای فرمایشی و پر مخارج از دانشآموزان مدارس برای حضور در این مراسم، یا اجرای نمایشهای گروهی استفاده میشد. نمونههای مبتذل آن در دوران ستم شاهی در مطبوعات و کتب تاریخی درج میشد. در مواردی که دانشآموزان را به اجبار میبردند، مقاومت دانشآموزان، اولیاء دانشآموزان و برخی مدیران و معلمان در اسنادآمده است.
۲- حزب پان ایرانیست به رهبری محسن پزشکپور و داریوش فروهر در سال ۱۳۲۶ تأسیس شد. پس از قیام سی تیر پزشکپور با گرایش به دربار پهلوی مدافع شاه و فروهر به سوی جبهه ملی و رهبری دکتر مصدق انشعاب به وجود آوردند. فروهر حزب ملت ایران بر پایه پان ایرانیسم را تشکیل داد. و پزشکپور حزب پان ایرانیست را با اندیشههای افراطی ناسیونالیستی به طرف احزاب «سومکا»، «آریا»، «زحمتکشان» به عنوان مخالفان حزب توده ایران مشغول فعالیت شدند. پس از کودتایآمریکائی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا فرو پاشی رژیم سلطنتی پهلوی حزب پان ایرانیست به عنوان مدافع شاه همواره تلاش میکرد. پس از تأسیس حزب رستاخیز، منحل و به آن حزب پیوست. در سال ۱۳۵۶ بار دیگر حزب پان ایرانیست فعال شد ولی به دلیل سوابق همکاری با دولتهای غیرقانونی در جامعه جایگاهی به دست نیاورد. با پیروزی انقلاب اسلامی پزشکپور به آمریکا پناهنده شد. و از حزب جز نامی باقی نماند. ارگان رسمی حزب روزنامه «خاک و خون» بود.
٣- نیروی سوم جریان انشعابی از حزب توده به رهبری خلیل ملکی که خواهان نوعی سوسیالیسم معتدل و منهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. در نیمه اول سال ۱۳۲۶ در حزب توده ایران، تشنج بین رهبری و خلیل ملکی و جلال آل احمد و جمعی از روشنفکرانه آغاز شد. در جلسات مخالفین بحثهای داغ و حادی را مطرح مینمودند. اینان پس از شکست فرقه دمکرات و رسوائی وابستگی حزب به شوروی، جزو منتقدین و خواهان جدائی حزب از سیاست مسکو بودند. در ابتدای مباحث ملکی قصد داشت کلیت حزب را به سوی استقلال بکشاند. تا مدتی این انتقادات در درون حزب ادامه یافت. سرانجام در زمستان ۱۳۲۶ انشعاب کامل انجام گرفت و تعدادی بیانیه راامضاء و به محض آن که «رادیو مسکو» خبر را به شکل منفی منعکس نمود. جمعی دوباره به حزب پیوستند عدهای از جریان چپ و حزب منفصل شدند. بخشی با خلیل ملکی و آل احمد همراهی مینمود. آل احمد مینویسد: اشتباه ما در این بود که پیش از آن کهامادگی کامل برای عمل داشته باشیم انشعاب کرده بودیم. گفتم که حتی روزنامه دست و پا نکرده بودیم. و حال آن که تمام مطبوعات آن حزب - همگام با رادیو مسکو و دیگر مؤسسات وابسته، از همان قدم اول شروع کردند به شایعه سازی و لجن مالی و اشتباه دیگر این که حرفمان را جویده جویده نمودیم. شاید به این علت که نیم جویدهای از واقعیت استالینیسم را چشیده بودیم - جرأت نکردیم به صراحت در مقابل استالینیسم بایستیم. ما گناهکار اصلی را رهبران حزب میدانستیم نه سیاست استالینیسم را. البته عدم درک صحیح ملکی از اوضاع او را به همکاری با دکتر مظفر بقائی کشاند. سپس انشعاب و همکاری با دکتر خنجی و دکتر مسعود حجازی باز هم انشعاب دیگر و تشکیل جامعه سوسیالیستها. که آن هم نتوانست دوام بیاورد. و ادغام شدن در جبهه ملی، که نهایت او را به دادگاه و محکومیت و سپس انزوا کشاند. غافل از آن که در درون نیروی سوم، نهضت سوسیالیستها به جامعه سوسیالیستها - پر از وابستگان به صهیونیسم - ساواک.... بودند. که بعدها جلال متوجه شد و همه را رها نمود
کژراهه، طبری، فرهنگ سیاسی جلال، زمانی نیا
۴- دکتر کریم سنجابی دکتر کریم سنجابی در سال ۱۲۸۳ هجری شمسی در ایل سنجابی، اطراف کرمانشاه به دنیاآمد. تحصیلات ابتدائی متوسطه، عالی را در قصر شیرین، کرمانشاه، تهران گذراند. در سال ۱۳۰۷ جزو گروه محصلین به فرانسه رفت و دکترای حقوق را در پاریس گرفت. وی در سال ۱۳۲۲ به ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران رسید. در همین دهه بیست به عضویت حزب ایران درآمد. و این حزب تا تأسیس جبهه ملی فراز و نشیب بسیاری داشت. در سال ۱۳۲۸ از افراد مؤثر در تأسیس جبهه ملی در کنار دکتر مصدق، دکتر مظفر بقائی، دکتر شایگان، عباس خلیلی، ابوالحسن حائری، حسین مکی.... بود. دکتر سنجابی در سال ۱۳۳۰ در دولت دکتر مصدق وزیر فرهنگ شد و در همان زمان قاضی اختصاصی ایران در لاهه، پس از انحلال جبهه ملی دوم، سیاست صبر و انتظاری که این جبهه در پیش گرفت، به دکتر سنجابی نسبت داده شد. با آغاز نهضت اسلامی وی به همراه دکتر شاپور بختیار، داریوش فروهر در سال ۱۳۵۶ نامهای سرگشاده برای محمدرضا پهلوی نوشتند و در آن خواستار اجرای قانون اساسی شدند. دکتر سنجابی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سفری به پاریس با حضرتامام خمینی دیدار کرد. پس از پیروزی انقلاب وزیر خارجه دولت موقت در کابینه مهندس مهدی بازرگان شد و پس از چندی استعفا داد و به بازسازی جبهه ملی اقدام کرد. ارتباط با طیف ملیون داخل و خارج از کشور، توطئه علیه انقلاب، تضعیف نظام جمهوری اسلامی در سرلوحه برنامه جبهه ملی قرار گرفت. با گسترش تشنج و درگیریهای مصنوعی از سوی جریانات چپ، راست، التقاط.... جبهه ملی با لایحه قصاص مخالفت نمود و با صدور حکم ارتداد جبهه ملی از طرف حضرتامام خمینی، سنجابی به آمریکا پناهنده شد. در خارج از کشور به دلیل درگیری و اختلافات شدید میان اعضای جبهه ملی و برخی ملیونامکان بازسازی و سازماندهی تشکیلات غیرممکن شد. دکتر سنجابی در آمریکا درگذشت.
منبع:
کتاب
چپ در ایران به روایت اسناد ساواک / کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا صفحه 235