تاریخ سند: 10 دی 1345
متن سند:
به: 316 شماره: 23381 /20 ه3
از: 20 ﻫ 3
روز چهارشنبه 7 /10 /45 مانند روزهای گذشته همان جمعیت در مسجد جامع شرکت کرده بودند بعد از نماز ظهر آقای جعفری بلند شد و مقابل جمعیت ایستاد و گفت این بلندگو هم مانند دیگران ما را اذیت میکند و هر روز خراب میشود باشد عیبی ندارد امروز بدون بلندگو برای شما حرف میزنم و چه حرفهایی که درباره ما نمیگویند و چه شایعاتی که به راه نمیاندازند شنیدم که از طرف دستگاه به یکی از دوستان گفته بودند که جعفری نه دین دارد و نه دنیا و این حرفها را هم که میگوید برای شهرت است آخر مردم من شهرت را برای چه میخواهم من در راه خدا آنچه را که باید بگویم میگویم همانطور که آقای خمینی حرفهایش را زد ما هم باید بگوییم ما چکار به فلان آقا داریم که میگویند چیزی نمیگوید ما باید وظیفه خود را بدانیم مگر مرا توی قبر او میگذارند و یا او را توی قبر من جای میدهند ما باید به وظیفه خود آشنا باشیم هر چند که نمیتوانیم حرفی بزنیم به هر حال از امر به معروف و نهی از منکر نباید خودداری کرد چنان که وقتی شیخ فضلالله1شهید را به سوی چوبه دار میبردند شخصی به او گفت دست از این حرفهایت بردار میخواهند برای این سخنانی که میگویی تو را به دار بزنند مرحوم شیخ فضلالله گفت هر کس وظیفه خود را میداند و ما هم وظیفه داریم البته همگی از روحانی و افراد دیگر که حرفهای خود را بگوییم دستگاه هم که هر روز وسیلهای درست میکند که جمعیت را از ما بگیرد و هر روز چند مأمور کلانتری و سازمان که مردم آنها را میشناسند جلوی درب نگه میدارند که مردم آنها را ببینند و بترسند و دیگر به این مسجد نیایند آقایان عزیز بروید دعا کنید که آقای خمینی دیگر به ایران نیاید بگذارید آقای خمینی در کنار جدش در نجفاشرف به سر برد چون اگر هم به ایران بیاید دیگر نمیتواند با این جمعیت کار کند آقای خمینی وضع این مردم را در آن جا میشنود و خون دل میخورد ولی من با چشم خود این وضع را میبینم و ناراحت میشوم و حالا دعا میکنم آمین بگویید پروردگارا این گرفتاری و ناراحتی را از میان ما بردار.
پروردگارا تمام گرفتاران را نجات بده.
پروردگارا آقای خمینی ما را یاری کن ـ پروردگارا یگانه فرزند رشید اسلام را از تمام بلیات مصون بدار.
بعد از نماز عصر نورانی به منبر رفته و درباره وضع مردم و تولد حضرت مسیح و شب ژانویه صحبت کرد و گفت مردم عیاش و شرابخوار که نام خود را شیعه گذاردهاند در نیمه شعبان برای حضرت حجت چراغانی میکنند آن وقت صفحه فلان خواننده را میگذراند در پایان سخنان خود اظهار داشت پروردگارا یگانه مرجع عالیقدر مورد نظر ما را یاری بفرما.
وقتی نورانی از مسجد خارج میشد شخصی که مشخصاتش معلوم نیست از وی پرسید امروز چطور شد که نام آقا را نبردید نورانی جواب داد حاج مرتضی تجریشی تلفن زده بودند که چرا در مسجد جامع نام خمینی برده میشود ما را ول نمیکنند فعلاً چیزی نگو.
اداره کل سوم 10 /10 /45
توضیحات سند:
1.
شهید آیتالله فضلالله کجوری: معروف به شیخ فضلالله نوری فرزند ملا عباس در 2 ذیحجه 1259 ﻫ ق در تهران متولد و در عنفوان جوانی جهت تحصیلات عالیه همراه با مرحوم حاج میرزاحسین نوری (محدث)، دائی و پدر زن خود به نجف اشرف مهاجرت نمود.
مرحوم شیخ در نجف پس از تلمذ در محضر مرحوم حاج میرزاحبیبالله رشتی در حوزه علمیۀ مرحوم میرزای شیرازی حاضر و پس از هجرت آن مرحوم در سال 1291 ﻫ ق به سامرا، در سال 1292 ﻫ ق به سامرا هجرت مینماید و پس از مدتی در عداد بزرگان تلامذه و افراد مورد وثوق مرحوم میرزای شیرازی قرار میگیرد.
شیخ شهید در حدود سال 1300 ﻫ ق به تهران باز میگردد و از جملۀ معاریف علماء و مجتهدین و فقهاء و محدثین این شهر گشته، به نشر و تبلیغ احکام الهی و اخبار اهل بیت پیامبر (ص) و تربیت طلاب علوم دینی و حل معضلات و مسایل مردم میپردازد.
شیخ شهید در ضد جنبش انگلیسی و استقلالطلبانه تنباکو (1309 ﻫ ق) فعالانه شرکت و همراه با مرحوم میرزای شیرازی و برخی دیگر از علمای ایران در رهبریت این حرکت قرار داشت.
در جریان نهضت مشروطیت ابتدا از سران نهضت بود و پس از آن که انحراف مشروطه از مسیر درست آن را مشاهده کرد به مخالفت با مشروطهخواهان و عناصر وابسته به سفارت انگلستان میپردازد و از سوی دشمنان مورد اذیت و آزار قرار میگیرد و علیرغم تلاشهای بسیاری که در جلوگیری از انحراف خواستههای مردم و تحقق حکومت مشروعه داشت نهایتاً در 12 رجب 1327 ﻫ ق توسط قوای مهاجم (سردار اسعد بختیاری) دستگیر و پس از یک محاکمه ساختگی به دادستانی شیخ ابراهیم زنجانی، فراماسون ضد اسلام، محکوم به حکم از قبل تعیین شده میشود و در عصر 13 رجب 1328 ﻫ ق مطابق با زادروز تولد حضرت علی (ع) در میدان توپخانه به جرم دفاع از اسلام و استقلال به دست دشمنان اسلام و ایران به فراز دار میرود و به درجه رفیع شهادت نائل میآید.
جنازه مرحوم شیخ را پس از بیاحترامی فراوان به اصرار منسوبین آن مرحوم و وساطت عضدالملک تحویل خانواده آن شهید میدهند.
جنازه توسط شیخ ابراهیم نوری از شاگردان و بستگان شیخ در خانۀ آن «شهید» با کمک فرزند وی غسل و کفن و در اطاقی در همان منزل قرار داده میشود.
پس از گذشت دو ماه محل جنازه را تغییر و در مکانی دیگر در همان خانه به ودیعت گذارده میشود.
18 ماه بعد به علت پیش آمدن شرایط نوین سیاسی عدهای به فکر بهرهبرداری از جنازه میافتند و قصد آن داشتند که جنازه را در شهر بگردانند.
خانوادۀ آن شهید جنازه را شبانه به قبر آقا و فردای آن روز بهطور ناشناس به قم انتقال داده و در صحن مطهر حضرت معصومه (س) دفن میکنند.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 270