تاریخ سند: 5 مهر 1343
متن سند:
ساواک تهران
اداره کل سوم [شماره:] 26085 /323
بدینوسیله یک نسخه عین اعلامیه ماشین شده که ظاهرا از طرف فتح الدین
فتاحی ساکن خیابان حقوقی کوچه جلالی شماره 68 تلفن 73931 تنظیم
گردیده برای اسداله رشیدیان ـ ابوالحسن ابتهاج1 و تیمسار سپهبد کیا2 به وسیله
پست شهری ارسال شده به پیوست ارسال، خواهشمند است دستور فرمایید که
درباره آن تحقیق و
چگونگی آن را به این اداره
کل اعلام دارند.
از طرف مدیرکل اداره سوم
مقدم.
3
رونوشت با ضمائم مربوطه
در سه نسخه جهت تحقیق و
اعلام چگونگی ضمن اعاده
عین مرجوعه به ریاست
ساواک شمال شرق ایفاد
می گردد.
رئیس بخش امور اجتماعی.
افضلی
توضیحات سند:
1ـ ابوالحسن ابتهاج فرزند
ابراهیم در سال 1278 شمسی
در رشت متولد شد.
تحصیلات
مقدماتی را در این شهر گذراند
و برای ادامه تحصیل به پاریس
و بیروت رفت.
در سال 1295
به ایران بازگشت.
او در مدرسه
آمریکائی رشت به تحصیل
پرداخت و برای مدتی مترجم
انگلیسیها در رشت شد.
در
هنگام قیام جنگل بدست
جنگلیها دستگیر و سپس آزاد
گردید و با پیشروی روسها، از
رشت به تهران گریخت.
سپس به
استخدام بانک شاهی درآمد و
دو سال بعد به رشت انتقال
یافت.
دوباره در سال 1303 به
تهران آمد و به عنوان مترجم کل،
به معاونت بازرسی کل بانک
شاهی منصوب گردید و مسؤول
امور حقوقی و قضائی بانک
مزبور شد.
در تابستان سال
1310 برای وصول مطالبات
بانک شاهی به ترکیه رفت.
در
سال 1315 از بانک شاهی
استعفا کرد و با سمت کمیسر
مفتش دولت در بانک فلاحتی
ایران، همراه با نظارت بر بیش از
چهل شرکت دولتی به استخدام
وزارت مالیه (دارائی) درآمد.
سپس با ایجاد شورای اقتصاد و
موافقت رضاشاه، ابتهاج به
ریاست دبیرخانه آن شورا
برگزیده شد.
در تیر سال 1315
به سمت بازرس دولت در بانک
کشاورزی تعیین و در سال
1316 ش به معاونت بانک ملی
ایران منصوب و در خردادماه
1319 ریاست هیئت مدیره
بانک رهنی را به عهده گرفت.
او در دی ماه 1321 به جای
حسین علاء به مدیریت بانک
ملی ایران منصوب گردید.
در
سال 1322 به نمایندگی
امور مالی و اقتصادی ایران به
قاهره سفر نمود.
در خرداد 1323 به عنوان رئیس
هیئت نمایندگی ایران برای
شرکت در کنفرانس برتون وودز
«Bertton Woods» به
آمریکا رفت.
در جریان فرقه
دموکرات آذربایجان، با تشکیل
بانک آذربایجان توسط فرقه
دموکرات مخالفت و شعبه بانک
ملی در آذربایجان را تعطیل
اعلام کرد.
ابتهاج در همین سالها
دانشجویانی را برای تحصیل در
رشته بانکداری به انگلیس اعزام
نمود.
در 27 تیر 1329 با انجام
مصاحبه ای با خبرگزاری
آسوشیتدپرس، سهم بیشتری را
برای ایران از منافع شرکت نفت
ایران و انگلیس خواست و از
گرفتن وام کمکی از آمریکا ابراز
بی نیازی کرد.
در همین روز از
ریاست بانک ملی برکنار و در
شهریور همان سال سفیر کبیر
ایران در فرانسه شد.
او نمایندگی
ایران در اسپانیا و پرتغال را نیز
داشت.
ابتهاج در فروردین
1331 از آن سفارت عزل و پس
از مدت کوتاهی ابتدا مشاور
مدیر عامل صندوق بین المللی
پول و سپس به عنوان رئیس
اداره خاورمیانه آن صندوق
مشغول به کار شد.
در دوران
نخست وزیری مصدق با وی
مخالفت داشت.
در آن زمان او
برای سازمان جاسوسی انگلستان
فعالیت می کرد و از کسانی بود که
در کودتای 28 مرداد 1332
دست داشت.
پس از اتمام دوره
قراردادش با صندوق بین المللی
پول، در 1333 به ریاست
سازمان برنامه گمارده شد.
اما
پس از مدتی به دنبال دخالتهای
محمدرضا شاه در برنامه های
عمرانی، از ریاست سازمان
برنامه استعفا کرد و با انتقال همه
اختیارات مدیریت عامل سازمان
مزبور به نخست وزیر، از مقام
خود کناره گرفت.
در دی ماه
1338 با مساعدت چند تن از
دوستانش، بانک ایرانیان را
تأسیس کرد.
وی پس از مراجعت
از کنفرانس بین المللی صنعتی
سانفرانسیسکو، با دستور علی
امینی، نخست وزیر وقت به
اتهام سوءاستفاده و عدم توجه به
قانون، دستگیر شد.
ابتهاج در
سال 1341 پس از هشت ماه
زندان آزاد شد و به دعوت دولت
الجزایر برای راهنمایی و کمک
به تهیه برنامه عمرانی به آن
کشور رفت.
در سال 1353 با
مشارکت شرکت بیمه آمریکائی،
شرکت بیمه بین المللی ایران و
امریکا را در ایران پایه گذاری
کرد و خود به عنوان رئیس هیئت
مدیره آن تا سال 1357 مشغول
کار شد.
در سال 1356 سهام
بانک ایرانیان را با بالاترین
قیمت به هژبر یزدانی فروخت و
در اردیبهشت سال 1357 برای
معالجه چشم به فرانسه رفت.
وی
پس از مدتی فعالیت و نگارش
خاطرات خود، در سال 1371
درگذشت.
ر.ک : خاطرات ابوالحسن
ابتهاج، ج 1، مقدمه.
خاطرات دکتر علی بهزادی،
تهران، 1377.
نشر دانش، شماره 3، سال
1371، ص 50.
سالنامه دنیا، شماره 2، سال
1325، ص 97.
خاطرات سیاسی احمد آرامش،
سال 1369.
خاطرات سیاسی انورخامه ای،
سال 1372.
سپهبد ذبیح، ایران در دوره دکتر
مصدق، ترجمه محمد رفیعی
مهرآبادی، ج 2، سال 1370.
جعفر مهدی نیا، زندگی سیاسی
علی امینی، ج 2، سال 368.
ر.ک : اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی.
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،
ج1.
2ـ حاجیعلی کیا فرزند طاهر
(معروف به حاجی پیرزاده از
ملاکین ثروتمند مازندران) در
سال 1285 شمسی در مازندران
متولد شد.
وی افسر ارتش بود و
برای ادامه تحصیل نظامی ـ به
دستور سرلشکر ضرغامی ـ به
کشور سوئد اعزام گردید و به
علت وقوع جنگ جهانی دوم، به
مدت دوازده سال در آن کشور
اقامت داشت و دوره عالی ستاد
ارتش را در آن کشور گذراند.
وی پس از بازگشت به ایران،
ابتدا رئیس اداره مرزبانی و در
سال 1327 ـ توسط سپهبد
رزم آرا ـ به ریاست شعبه
تجسس رکن دوم ستاد ارتش
منصوب شد و بعدا به یکی از
چهره های فعال وابسته به دربار
بدل شد.
نامبرده در زمان دکتر
مصدق با درجه سرتیپی
بازنشسته گردید و در زمان به
تجارت و ملکداری پرداخت.
مشارالیه پس از کودتای 28
مرداد 1332 به دستور
محمدرضاشاه داوطلب نمایندگی
مجلس از مازندران گردید ولی
به علت کارشکنی نخست وزیر
وقت (زاهدی) ناکام ماند و در
سال 1333توسط شاه مجددا به
ارتش و تا سال 1336 از عناصر
فعال وابسته به دربار در ارتش
بود و عهده دار انحلال «لژ
بیداری» که ادامه فعالیت آن به
دلایلی مورد تأیید شاه نبود،
گردیده است.
حاجی علی کیا در
سال 1336 به ریاست اداره
دوم ستاد ارتش منصوب شد و
مدتی بعد به درجه سپهبدی رسید
و در همین سال در رأس «نیروی
مقاومت» قرار گرفت و توسط او
سازمان کوک را تأسیس نمود ـ
کوک یک سازمان پنهانی بود که
در سال 1336 به دستور شاه
توسط کیا تأسیس شد و شبکه
خود را در سراسر ایران گستراند
سازمان کوک برخلاف سایر
شبکه های اطلاعاتی و جاسوسی
دوران پهلوی، به دلیل
سوءاستفاده و جاه طلبی های کیا
نتوانست سری بودن خود را حفظ
کند و به تدریج به یک سازمان
نیمه پنهان بدل شد ؛ سازمان
مذکور به یک شبکه مشخصی در
راستای اهداف و منافع مالی و
سیاسی خود بدل گردید و بیش از
هر چیز به یک شبکه مخفی با
ساختار شبه حزبی در راستای
انواع دسته بندی های سیاسی و
مالی شباهت داشت و اعضای آن
تعدادی از قضات و کارکنان
عالی مقام دادگستری و عناصر
متنفذ فرهنگی بودند و ارتباط
شخصی کیا حتی پس از برکناری
وی با برخی از اعضای متنفذ و
«کوک» حداقل تا سال 1343
ادامه داشت.
حاجی علی کیا در اواخر سال
1339 بازنشسته شد و در زمان
نخست وزیر دکتر علی امینی به
علت اشتهار به فساد مالی در سال
1340 بازداشت و سرانجام به دو
سال زندان محکوم شد.
نامبرده از درون زندان، هدایت
سازمان کوک را به عهده داشت و
پس از آزادی از ریاست سازمان
مذکور برکنار گردیده است.
ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت
پهلوی، ج 2، ص 486 ـ 493
3ـ ناصر مقدم فرزند یعقوب ،
تحصیلات نظامی را در دانشکده
افسری و دانشگاه جنگ و
فرماندهی عالی ستاد مشترک به
پایان رسانده و علاوه بر
تحصیلات نظامی، در رشته
حقوق قضایی از دانشگاه تهران
فارغ التحصیل شد.
وی مشاغلی
چون فرماندهی یگانهای مختلف
رزمی و پشتیبانی در ارتش و
ریاست اداره دوم ستاد بزرگ
ارتشتاران را به عهده داشت و از
افسران مورد پسند و توجه
«حسین فردوست» بوده و مدتی
در دفتر ویژه اطلاعات به ریاست
فردوست اشتغال به کار داشته و
در سال 1340 به ساواک منتقل و
به مقام ریاست اداره کل سوم
امنیت داخلی منصوب شده و
خانه های امن ساواک در زمان او
طرح ریزی شده است.
حسین
فردوست در ارتباط با دست
پرورده های خود چنین می نویسد:
«مقدم توانست در وضع اداره
دوم ارتش تحولی ایجاد کند،
همان طور که قبلاً اداره کل سوم
ساواک را بازرسی کرد.
تا آن
زمان مقدم فردی متواضع و
درویش مسلک بود و به همین
دلیل در کنار من جزء چهره های
خوشنام و سازنده تلقی می شد.
ولی در اداره روحیات مقدم
تغییر عجیبی پیدا کرد و او به
فردی تجمل پرست تبدیل شد.
نمونه آن جشن عروسی پسرش و
مسافرت به آمریکا و چند تماس
با اعضای سفارت آمریکا و چند
مستشار آمریکایی همراه با
وعده هایی برای آتیه، چنین
تغییری در مقدم به وجود آورد.
»
مقدم تا درجه سپهبدی رسید و
محمدرضا به علت حوادث
انقلاب اسلامی او را رئیس
ساواک کرد...
مقدم تماسهایی با
جبهه ملی گرفت و سعی کرد
انقلاب را مهار کند، ولی به
نتیجه ای نرسید.
پس از پیروزی
انقلاب اسلامی مقدم توسط
خدمتگزاران انقلاب دستگیر و
روانه زندان گردید.
دادگاه
انقلاب اسلامی پس از ساعتها
دادرسی و شور، وی را مفسد
فی الارض و محارب با خدا
شناخت و به اعدام محکوم نمود
و سرانجام در بامداد بیست و دوم
فروردین ماه 1358 معدوم
گردید.
ر.ک: خاطرات فردوست، ج 1،
تهران، مؤسسه مطالعات سیاسی،
صص 424 تا 429
ر.ک : اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی
منبع:
کتاب
رشیدیانها به روایت اسناد ساواک - جلد سوم صفحه 196