تاریخ سند: 20 آبان 1341
موضوع: گزارش
متن سند:
از: 336 تاریخ: 20 /8 /1341
موضوع: گزارش
محترماً به استحضار میرساند.
بنا به اظهار یک مقام مطلع صبح روز پنجشنبه 17 /8 /41 که مرحوم صبحی1 در بیمارستان پهلوی وفات یافت، چهار تن از بهائیها بنا به تصویب هیئت مرکزی، با حیله و نیرنگ مأمور تحویل جسد متوفی از بیمارستان مزبور یا دزدیدن آن میشوند، زیرا مرحوم صبحی که خود از بهائیهای بنام و لیدر فرقه مزبور بوده و از یک خانواده بهائی به دنیا آمده و بر اثر کاوش و تجّسس فوقالعاده پی به بیاساس بودن اعتقادات پیروان این فرقه برده و پس از مدتی از آن فرقه دوری جسته و گریخته است؛ قدم مؤثری در اضمحلال مرام بهائی برداشته است و با وجود اینکه بهائیها مرتب در صدد قتل وی برآمده بودند، معالوصف موفقیتی نصیب آنها نشد و در حقیقت بهائیها با عملی کردن این تصمیم خود میخواستند به جوامع اسلامی ثابت کنند که صبحی ظاهراً به مذهب اسلام روی آورده ولی بالاخره در آخرین لحظات مرام بهائی را انتخاب نمود. به همین جهت تلویزیون ایران کوچکترین ابراز همدردی تا[یا] تأثری برای مرحوم صبحی ننموده و حتی در خلاصه اخبار مهم هفته که از طرف روزنامه اطلاعات تنظیم شده بود، قسمتی اختصاص به فوت مرحوم صبحی داشت و تلویزیون ایران روی اصل کینه و بغضی که با آن مرحوم داشته، حاضر به پخش این مطالب نگردیده است.2
باید به متصدیان تلویزیون تذکر داده شود و وضع برنامههای تلویزیون باید از مسائل مذهبی دور باشد و چون در کشور اسلامی است باید در تنظیم برنامهها از شعائر اسلامی تبعیت نماید. 24 /8 /41
بخش 336 . 26 /8 /41
توضیحات سند:
1. فضلالله مهتدی معروف به صبحی فرزند محمدحسن در سال 1276ش در کاشان به دنیا آمد. وی از جمله افرادی بود که پس از مدتی که در تشکیلات بهائیت به فعالیت پرداخت، از آنان برید و در سال 1312ش، در کتابی، شرح زندگانی خود و علل جدائی از این تشکیلات را توضیح داد و پس از 20 سال، در سال 1332ش نیز در کتابی دیگر تحت عنوان «پیام پدر» این توضیحات را کاملتر نمود.
چنانکه خود شرح میدهد، سالیان درازی را در قفقاز، عشق آباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو گذرانده و سپس به ایران آمدهاست. صبحی پس از خاتمه جنگ جهانی اول، برای دیدن عباس افندی، به حیفا رفت و کاتب او شد. وی در سال 1319ش وارد رادیو شد و به اجرای قصه ظهر جمعه مشغول گردید؛ به گونهای که سنت قصهگویی برای کودکان توسط وی در ایران پایهریزی شد.
صبحی مدعی بود، علیرغم رویگردانی کامل از بهائیت، چون مورد اعتماد و محرم اسرار عبدالبهاء بودهاست، اسراری داشته که همه را افشا نساخته و خود در اینباره چنین استدلال میکند که: «تمام این اسرار را که عبدالبهاء به صرف اعتماد و راستی و درستی من مکتوم نمیداشت، افشا نمینمایم تا گذشته از اینکه نفس عمل محمود و ممدوح است، ظن او نیز بر امانت من نزد اهل خرد فاسد نگردد و هم در نزد آزادمردان از مردی و اهلیت دور نباشیم.»
وی پس از رفتن به حیفا و دیدار با عبدالبهاء نسبت به بهائیت دلسرد شد. خود او در اینباره اینچنین میگوید: «چون آنچه را از قبل شنیده و قطع کرده بودم ندیدم، کمی افسرده شدم و مثل اینکه نمیخواستم باور کنم عبدالبهاء این کس است.»
صبحی از سوی عبدالبهاء مأمور تبلیغ بهائیت در ایران شد و از حیفا به ایران برگشت و در قزوین و تبریز و همدان به این کار اشتغال یافت. چندی از ترک حیفا نگذشته بود که عبدالبهاء درگذشت و شوقی افندی برجای وی تکیه زد. این امر خوشایند صبحی نبود. چه از گذشته از حرف و حدیثهایی که روی وصیتنامه منسوب به عباس افندی (مطرح شده از سوی شوقی و مادرش) بر سر زبانها بود و همین امر به انشعابها و درگیریهای تازهای میان بهائیان انجامید.
در اینباره میگوید: «از قزوین به طهران آمدم، اما این بار حالم دگرگون بود. آن جوش و خروش سابق و شور پیشین را نداشتم. قدری معتدل شده بودم. لوح احمد را نمیخواندم و گرد نماز نمیگردیدم و در محافل احباء، جز به حکم اجبار نمیرفتم.»
در این اثنا، او با عبدالحسین آیتی که از بهائیت به تشیع برگشته بود، ملاقات داشت و این امر بر روند دوری وی از بهائیت شدت و سرعت بخشید. سرانجام محفل بهائیت ایران در سال 1307ش حکم طرد و تکفیر وی را صادر کرد.
شوقی افندی در کتاب قرن بدیع، از صبحی با عنوان «امین سرّ سابق» عباس افندی یاد میکند که همچون کاتب وحی بهاء و برخی از منشیان و مترجمان عباس افندی از اطاعت رهبر بعدی بهائیت، تمرد جسته است.
مهتدی در آبان ماه سال 1341ش بر اثر سرطان حنجره در تهران در گذشت و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد و بر روی سنگ قبر او نوشته شد: «یا علی، قصهگوی شهر شما، بشنو از نی چون حکایت میکند، از جدائیها شکایت میکند. آرامگاه ابدی شادروان فضلالله مهتدی صبحی، داستانسرای معروف، که در سپیدهدم یک روز خزانی، داستان زندگیش به پایان رسید.»
2. در گزارش دیگری که پیرامون این موضوع، توسط اداره کل انتشارات و رادیو تهیه شده، آمده است: «... از تشییع جنازه و تجلیلی که به عمل آمد، کلیه افراد فرقه بهائی که در تله ویزیون هستند بسیار عصبانی و ناراحت بودند و این ناراحتی علناً مشهود بود. روز جمعه در برنامه روزنامه اطلاعات به نام (آنچه در این هفته گذشت) و توسط آقای اعتمادی کارمند این روزنامه اجراء میگردد، مطلب جالبی درباره زندگی مرحوم صبحی و اظهار تأسف از درگذشت او نوشته شده بود که ضمن سایر مطالب باید از تلویزیون پخش میگردید. در موقع اجرای این برنامه مشاهده شد که مطلب مزبور خوانده نشد. پس از اتمام برنامه از آقای اعتمادی سئوال نمودم چرا این مطلب را نخواندید. اظهار داشت آقای روحاله مبشر که از طرف تلویزیون مدیر و سرپرست این برنامه میباشد، با خواندن این مطلب مخالفت نمود و اظهار داشت چنانچه این موضوع پخش شود موجب برکناری او خواهد شد. این کوتهفکری و عناد، موجب تأثر شدید اینجانب گردید.» بخش ضمائم
منبع:
کتاب
حبیب ثابت پاسال به روایت اسناد ساواک صفحه 170