تاریخ سند: 7 شهریور 1355
جناب آقای وزیر اطلاعات و جهانگردی
متن سند:
با سپاسگزاری فراوان از ابراز لطف آنجناب که بعد از برخورد تلفنی اخیر
ژستی انسانی و از هر نظر شایسته تکریم میباشد، بی آنکه قصد قهر و یا نیت ردّ در
میان باشد ناچارم و باید بعرض آنجناب برسانم که : لطف عالی مانند صله سلطان
محمود غزنوی بفردوسی هنگامی بطوس رسید که جنازه آن شادروان را از
دروازه دیگر شهر بیرون میبردند
درست یکساعت قبل از آنکه چک یکصد هزار ریالی مرحمتی بدست ما برسد
چک دیگری که مبلغ آن بیست و دو برابر بیشتر بود از منبع دیگری رسید و دو
هفته بعد پول دیگری درست دویست برابر آن بمبلغ دو میلیون تومان از منبع
غیبی دیگر، بهمین مناسبت و مناسبت های بسیار دیگراست که همراه این نامه با
عرض سپاس مجدد عین چک 922 /516 بانک مرکزی را که در برابر زیانهای
رسیده بخواندنیها، بمنزله «بهای لبی نان» باشد بحضور محترم تقدیم میگردد.
قطعا مایلید بدانید آن دو منبع غیبی که در چنین وضع و حالی بداد ما رسیدند چه
کسانی بودند و در کجا.
اگر یارای شنیدن آنرا دارید بسم اله
در مورد نخست ما ناچار شدیم با فروش خون خود که موجودی کاغذ ذخیره
خواندنیها از قرار کیلوئی 42 ریال باشد بروزنامه اطلاعات با کیلوئی 10 ریال
کمتر از نرخ خرید و بضرر، پول فراهم کنیم.
و در مورد دوم با گرو گذاشتن ناموس خودمان که آلات و ابزار کار و محل آن
باشد بی آنکه پولی دریافت کنیم، مبلغ دو میلیون تومان از وامهای متفرقه را یک
کاسه کرده محل چاپخانه و کلیه ماشین آلات موجود در آنرا برهن سپردیم و با
اینکار یک قلم ماهانه 240 هزار ریال تنها بابت بهره فقط بر زیانهای خواندنیها
افزودیم.
راستی این زیانها چیست و بخاطر چه کسی؟ حقیقت را خواسته باشید تا رویه و
روش دستگاه با ما چنین است بی انتهاست و بخاطر هیچ!
تنها در مرداد ماه گذشته بر اثر عوض کردن صفحات زیر چاپ و دور ریختن
کاغذ کیلوئی پنج تومان آن و جمع آوری مجلات چاپ شده از دست روزنامه
فروشها و پست خانه، مبلغی در حدود نیم ملیون ریال زیان بردیم و این غیر از از
دست دادن مشتریان و مشترکینی است که چون نتوانسته اند شماره های 85 و 86
و 89 را بدست بیاورند از خیر جمع آوری دوره و جلد کردن آن گذشته پول خود
را پس گرفته اند.
من دلم از این میسوزد آنها که دستور تعویض مطالب را بعد از چاپ و جمع آوری
مجله را بعد از انتشار میدهند، فرق روزنامه و مجله را نمیدانند اگر اوراق
روزنامه ای جمع شود فقط از وزن کاغذ باطله عطاریها کم میشود ولی اگر
شماره های مجله ای چون خواندنیها نباشد، ویترین کتابخانه ها خالی میماند،
خالی ماندنی که تا ابد خود را نشان میدهد.
چند روز پیش وقتی با نخست وزیر هویدا این دشواری را در میان نهادم صادقانه
فرمودند : روح من از این جریانات خبر ندارد، با اتخاذ سند باین گفتار، این
سئوال پیش میآید، پس چه کسانی بچه سبب، چنین دستوراتی را صادر میکنند؟
ما که در اصول و حتی فروع با دستگاه مخالفتی نداریم و مطالب مجله را هم 24
ساعت قبل از چاپ با آنکه همه آنها از چاپ شده هاست، برای ملاحظه و کنترل
میفرستیم، دیگر این مشت در کونی چیست که گوسفندوار بعد از کشتار بما
میزنند؟!
برای اینکه بدانید چه میگویم و از که میگویم بمقاله شاخه گلی در تجلیل از
رضاشاه کبیر و تأیید کارهای دوران انقلاب و عصر رشد و رفاه در شماره 86
خواندنیها چاپ شده و با 48 ساعت تأخیر و مقداری زیان در تهران منتشر شد
رجوع فرمائید.
مقاله ای که حتی خودتان در تائید آن فرمودید :«شما دنباله این
مسابقه را بگذار جایزه اش را من میدهم»
وقتی با یک چنین نوشته در خور جایزه ای چنین کنند با سایر نوشته ها چه
خواهند کرد.
بهمین مناسبت است و برای اینکه بهانه دست کسی ندهم و جلو
اصلاحات را نگیرم شخصا چندی است سرمقاله نمینویسم، باشد که با انتقاد
نکردن امثال ما از کارها، تراکم ترافیک از بین برود و مسئله مسکن و مالک و
مستأجر و انقلاب اداری و آموزشی حل گردد.
خداوند همه ما را از جمله این گم کرده راه را هدایت فرماید.
ع ـ امیرانی
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله خواندنیها به روایت اسناد ساواک صفحه 322