تاریخ سند: 1 شهریور 1343
موضوع : شیخ بهاءالدین محلاتی
متن سند:
شماره : 120/
آقای شیخ بهاءالدین محلاتی که چندی قبل به مشهد عزیمت و فعلاً تهران
آمده و پایین تر از منزل مرحوم کاشانی در پامنار سکونت دارد روز گذشته به چند
نفر که به دیدن او رفته بودند اظهار داشته روحانیون شیراز و فارس وسیله آیت الله
خوانساری تقاضا کرده اند هر چه زودتر به شیراز مراجعت نمایم و همین چند
روزه یعنی تا اواخر این هفته
عزیمت خواهم کرد چهار
روز قبل آقای حاج آقا
حسن قمی مقیم مشهد
تلگرافی به عبدالسلام
عارف1 رئیس جمهور
عراق مخابره و با اعمال او
که برخلاف اسلام می باشد
مخالفت نموده علیهذا
عده ای که به ملاقات
محلاتی رفته بودند از او
خواسته بودند تلگرافی نظیر
تلگراف آیت الله قمی به
عراق مخابره نماید ولی
ایشان از مخابره تلگراف
خودداری کرده اند.
امور اجتماعی 3 /6 /43
دستور داده ام که آقای صدارت با ایشان ملاقات کند از نتیجه ملاقات اینجانب را مطلع نمایند.
3 /6 /43
توضیحات سند:
1ـ عبدالسلام عارف در سال
1921 در بغداد به دنیا آمد.
پدرش پارچه فروش بود و در
شهر "الرمادی" زندگی می کرد.
وی بعدها به بغداد عزیمت نمود.
او در سال 1938 پس از اتمام
تحصیلات دبیرستانی وارد
دانشکده نظامی شد و در سال
1941 با درجه ستوان دومی
فارغ التحصیل گردید.
هنگام
شکست قیام رهایی بخش در
1941 مسئولیت حراست از
زندان اردوگاه الرشید را که -
صدها تن از شرکت کنندگان قیام
در آن محبوس بودند - عهده دار
گردید.
سپس به عنوان افسر
اطلاعات ارتش منصوب شد و
تا سال 1943 در این سمت
انجام وظیفه نمود.
در جنگ
1948 فلسطین شرکت کرد.
عارف فردی طائفه گرا و
نژادپرستی دو آتشه بود.
عارف
شب قبل از انجام کودتای 14
ژوئیه 1958 به یکی از افسران
آزاده تاکید کرده بود که بعد از
پیروزی کودتا بایستی سه طائفه
کرد، شیعه و مسیحی از بین
بروند.
عبدالسلام عارف بسیار
جسور و متهور بود.
علاقه
شدیدی به بحث و مجادله با
دشمنان و مخالفین داشت.
اولین
اختلاف او با عبدالکریم قاسم
قبل از انجام کودتای 14 ژوئیه
پیدا شد، زیرا قاسم مخالف
اعدام اعضای خاندان سلطنتی
بود.
اختلاف این دو بعد از
پیروزی کودتا تقریبا شدت
یافت.
حتی روزی در صدد
سوءقصد به جان وی برآمد.
وی
در تاریخ 13 آوریل 1966 که
مسئولیت ریاست جمهوری را
عهده دار بود بر اثر سقوط
هلیکوپتری که سوار بر آن از
شهرهای منطقه جنوبی دیدن
می کرد، کشته شد و جنازه اش
مبدل به خاکستر شد.
منبع:
کتاب
آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 186