1ـ تولد
فرح دیبا در 22 مهرماه 1317 ه ش در تهران متولد گردید. سهراب دیبا ـ پدرش ـ اصالتا آذربایجانى و فریده دیبا ـ مادرش ـ گیلانى بود. پدرش که تحصیلات نظامى خود را در شوروى و فرانسه فرا گرفته بود، پس از مراجعت به ایران به عنوان افسر در ارتش به کار گمارده شد و در سال 1327 به علت ابتلا به سرطان درگذشت.
2ـ تحصیلات
فرح، تحصیلاتش را در مدرسه ایتالیایىهاى تهران به نام خواهران کاتولیک، آغاز نمود و در همانجا بود که به فراگیرى زبان فرانسه پرداخت :
«شش ساله بودم که به مدرسه ایتالیایى وارد شدم. بالاتنهاى به رنگ سفید و دامنى اسکاتلندى به تن داشتم.»[1]
وى سپس به دبستان ژاندارک تهران رفت، که این مدرسه نیز توسط راهبههاى فرانسوى اداره مىشد. او با بیان سابقه مدرسه، از جو مذهبى و مقدس[!؟] مدرسه چنین تمجید مىکند:
«بناى صدساله مدرسه ژاندارک در نظر ما شکوه خاصى داشت. یکى از دو جناح ساختمان که داراى باغچه کوچکى بود، به سکونت راهبهها اختصاص داشت... یک کلیسا که در مدرسه ساخته شده بود به این مجموعه حالتى مقدس و مذهبى مىداد.»[2]
در کتاب «کارنامه فرهنگى فرنگى در ایران» در خصوص چگونگى و زمان شروع به کار مدارس فرانسوىزبان در ایران که هر کدام شاخهاى بودند از «آلیانس جهانى اسرائیلى»[3] چنین مىخوانیم:
«مدرسههاى فرانسوىزبان از اواسط قرن 19 در ایران شروع به کار نمود. مدرسه نوین فرانسوىزبان خود شاخهاى بود از آلیانس جهانى اسرائیلى که در سال 1860 در جهت همدردى با یهودیان و به اصطلاح رسیدگى به گرفتارىهاى همکیشان در سراسر جهان، برپا شد! مرکز این انجمن در پاریس بود و بنیانگذارش «آدولف. ک. میو و چند تن از روشنفکران یهودى بودند.»[4]
فرح تحصیلات متوسطه را در دبیرستان رازى تهران سپرى نمود و از آن دوران و مدرسه به خاطر داشتن ترکیب و آمیزهاى از دانشآموزان دختر و پسر با خوشحالى یاد مىکند:
«براى اخذ دیپلم متوسطه وارد دبیرستان رازى شدم و از سه سالى که در این دبیرستان گذراندم خاطرات خوشى برایم مانده است. مدرسه رازى مختلط بود و براى من که در مدرسه ژاندارک با پسران سنلویى به گردشهاى جمعى رفته بودم، مختلط بودن مدرسه رازى، تعجبآور نبود.»[5]
وى براى ادامه تحصیل عازم فرانسه شد و همچون دوران مدرسه ژاندارک و دبیرستان رازى، به دنبال ثبتنام در رشتهاى بود که وقت کمى از او بگیرد؛ تا بتواند بیشتر به تفریح و گردش با دوستانش بپردازد. بر این اساس رشته معمارى را برگزید :
«من نخست تصمیم داشتم در رشته علوم طبیعى وارد شوم. ما در این باره صحبت کرده بودیم و این خود من بودم که از این کار منصرف شدم، زیرا با علاقهاى که به گشت و گذار داشتم، تحمل گذراندن یک عمر را در مقابل میکروسکوپ نداشتم. بنابراین گرایشم به رشته معمارى دوباره به ذهنم بازگشت[6] و از مدرسه معمارى پاریس[7] پذیرش گرفتم.»
فرح، سال اول تحصیل در رشته معمارى را به علت سرخوشى و گذراندن با دوستان پسر و دختر بامردودى پشت سر نهاد[8] و در پایان سال دوم در حالى که طرفى از تحصیل نبسته بود به ایران بازگشت و با طرح موضوع ازدواج با محمدرضا شاه، تحصیلات را به طور کامل رها نمود.
3ـ عضویت در پیشاهنگى
فرح به هنگام تحصیل در مدرسه ژاندارک به عضویت سازمان پیشاهنگى درآمد و براى اولین بار به عنوان نماینده سازمان پیشاهنگى ایران به فرانسه مسافرت کرد و در همین سفر از کشور یونان نیز دیدن نمود:
«نخستین سفرم را به فرانسه که در تابستان 1335 انجام گرفت نیز مدیون سازمان پیشاهنگى هستم. قرار بر این بود که دو دختر و دو پسر از میان ما در تجمع بینالمللى پیشاهنگان، در کاخ ژامپ ویل[9] در نزدیکى پاریسشرکت کنند...»[10]
4ـ چپگرایى
فرح در طول مدت تحصیل در فرانسه با گروههاى مختلفى از دانشجویان ایرانى مقیم فرانسه آشنا شد و در این بین شاید به وساطت رضا قطبى، به عقاید چپى گرایش پیدا کرد و در حوزهها و محافل حزب توده شرکت نمود.[11]
به گفته احسان طبرى، فرح دیبا در سالهاى تحصیل در فرانسه، توسط یکى از اعضا به نام انوشیروان رئیس به حوزههاى حزب توده رفتوآمد داشته است. فرح نیز در بعضى از مصاحبهها به داشتن گرایشهاى چپى در زمان تحصیل در فرانسه اذعان دارد. این افراد چپ کسانى بودند که فرح از توانایىهاى آنان براى اجراى برنامههاى ضد دینى خود، در زمینههاى گوناگون هنرى و ترویج بىدینى استفاده مىکرد.
معماى اولین آشنایى با محمدرضا پهلوى
یکى از مسائل مطرح درباره فرح که هنوز جوابى قطعى به آن داده نشده و با وجود نقلقولهاى بسیار، واقعیت همچنان در پرده ابهام قرار دارد، نحوه اولین آشنایى رسمى او با محمدرضا پهلوى است. او خود مىگوید: محمدرضا را دو بار ملاقات کرده بود: اولین بار پس از فتح آذربایجان در سال (1325) و بار دوم در زمان تحصیل در فرانسه؛ که در این ملاقات به همت تفضلى موفق به صحبت با شاه شده است:
«در بهار سال 1339 فرصتى دست داد تا من به دیدار پادشاه نائل شوم. پادشاه براى دیدار رسمى و گفتگو با ژنرال دوگل به پاریس آمده بود و چنان که معمول است، سفارت ایران بر آن بود که چند نفر از ایرانیان را به او معرفى کند و من یکى از منتخبین او بودم. در میان شلوغى سفارت، آقاى تفضلى، وابسته فرهنگى دست مرا گرفت و به محمدرضا نزدیک کرد. چند دقیقه بعد با او دست دادم و گفتم : «فرح دیبا، مدرسه معمارى» و ایشان پرسیدند: چند وقت است که در این شهر هستید؟ و من در پاسخ گفتم : «دو سال». تفضلى فورا اضافه کرد : «این دختر خانم خیلى درسخوان است و شاگرد اول کلاس خود شده و زبان فرانسه را هم خوب صحبت مىکند...»[12]
این اولین ملاقات فرح با شاه در دیدارى دسته جمعى بود که تفضلى وى را به دروغ به عنوان شاگرد اول کلاس معرفى کرد در حالى که پیشتر ذکر شد که فرح در سال اول مردود شده است.
فریده دیبا ـ مادر فرح ـ داستان آشنایى فرح با شاه را از طریق اردشیر زاهدى مىداند:
«فرح براى تمدید گذرنامه و اسنادش به وزارت امور خارجه مىرود و در آنجا به او مىگویند، به دلیل فعالیتهاى مضره، اسناد شما تمدید نمىشود و براى او قرارى براى هفته بعد مىگذارند... برادرم براى رفع مشکل از طریق دوستش احمدعلى ابتهاج با اردشیر زاهدى مرتبط بود اردشیر در ملاقات با فرح او را فردى شایسته براى همسرى شاه دانست و با معرفى فرح به همسرش شهناز، زمینه آشنایى و ازدواج فرح با شاه ایجاد مىگردد.»[13]
اما فرح در خاطراتش موضوع را به نحو دیگرى مطرح نموده و آن اینکه براى گرفتن بورس تحصیلى از طریق اسفندیار دیبا ـ عمویش ـ که از دوستان اردشیر زاهدى و در این زمان مسئول دانشجویان ایرانى خارج از کشور در وزارت امور خارجه بود به او معرفى مىشود و اردشیر فرح را در منزلش واقع در حصارک ملاقات و راجع به تحصیلات و برنامههایش از او سوالاتى مىنماید و به فرح مىگوید، قصد دارد او را به همسرش معرفى نماید.[14]
اردشیر زاهدى در خاطراتش برخلاف اظهارات فوق، قضیه را به نوعى دیگر تعریف مىکند و مىگوید:
«این روزها بحث ازدواج شاه مطرح و اسفندیار دیبا با او تماس گرفته و درخواست کرده، حالا که شاه قصد ازدواج دارد، فرح را به شاه معرفى کنید شاید موردپسند محمدرضا واقع شود.»[15]
قول دیگر، سخن حسین فردوست است که مىگوید :
«فرح از فرط استیصال براى کمک مالى به سراغ اردشیر زاهدى در حصارک مىرود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگى کند. اگر ندانیم حصارک چیست، شاید مسئله مفهوم نشود. در حصارک ویلایى بود که اردشیر زاهدى با تعدادى از رفقاى جوان او منتظر شکار دخترها و زنها مىنشستند و هر مراجعهکننده از جنس مؤنث اگر موردپسند زاهدى واقع مىشد، بلافاصله به اتاق خواب مىرفتند و اگر موردپسند زاهدى نبود او را به یکى از رفقایش که حضور داشتند مىداد، که آنها نیز در همان حصارک به اتاق خواب مىرفتند. حالا این دختر با اطلاع از چنین وضعى براى درخواست پول به سراغ زاهدى در حصارک مىرود، یعنى اینکه خود را تقدیم زاهدى کند. لابد زاهدى از این دختر خوشش نیامده بود که به محمدرضا تلفن مىزند که دخترى اینجا آمده و اگر اجازه دهید او را بیاورم. محمدرضا مىپذیرد و بدون تحقیق قبلى که او کیست و خانواده او چیست، او را به فرودگاه مىبرد و در هواپیما به وى پیشنهاد ازدواج مىکند.[16]»
اظهارات گوناگون و متناقض در نحوه آشنایى فرح با شاه توسط کسانى که همگى نقشى مستقیم در موضوع داشتهاند عجیب مىنماید.
کتاب جستارهایى از تاریخ معاصر ایران، نقش پنهانى سازمانهاى جاسوسى غرب ـ سیا ـ را در ازدواج فرح با شاه محتمل دانسته، مىنویسد:
«اسناد موجود بیانگر ارتباطات مرموز لیلى امیرارجمند با افسران اطلاعاتى بلوک شرق مىباشد. این ارتباطات، که براساس اطلاعات فنى و انسانى اداره کل هشتم ساواک (ضدجاسوسى) تا روابط جنسى امتداد داشت، به اطلاع محمدرضا پهلوى رسید و ساواک خواستار بهرهگیرى از او به عنوان منبع خود شد. برخلاف انتظار، محمدرضا پهلوى با این بهرهگیرى موافقت نکرد و از سال 1352 کنترل ساواک بر روى او قطع شد. روشن است که این ارتباطات مرموز از سوى یکى از نزدیکترین عناصر وابسته به دربار پهلوى،نمىتواند طبیعى جلوه کند و قاعدتا باید آن را به عملیات سرویسهاى غرب ( CIAیا MI-6 یا موساد) منتسب ساخت و ظاهرا به همین دلیل نیز محمدرضا مانع دخالت ساواک در این ماجرا شد. براى ما روشن نیست که لیلى جهانآرا فعالیت خود را در رابطه با سرویسهاى اطلاعاتى غرب چگونه و از چه زمانى آغاز کرده، ولى این ظن را قوى مىدانیم که او ـ و محتملاً به همراه فرح دیبا ـ از دوران تحصیل در فرانسه چنین کارکردى داشته است. با توجه به نقش مؤثر اردشیر زاهدى در ازدواج فرح با محمدرضا و با توجه به ارزیابى بسیار مثبت سرویس آمریکا (سیا) از فرح دیبا و جایگاهى که این سرویس براى فرح پس از فوت شاه باز کرده بود، این احتمال را جدى مىدانیم که ارتباط فوق با سرویس اطلاعاتى آمریکا بوده است.»[17]
با زمینهچینىهاى اردشیر زاهدى و همسرش شهناز پهلوى، فرح در حصارک با شاه دیدار مىنماید و آشنایى آغاز مىشود:
«پس از ورود شاه، والاحضرت شهناز و اردشیر زاهدى مرا معرفى کردند و پادشاه با سادگى در میان ما نشست. او فورا صحبت با من را آغاز کرد، به نحوى که من موقعیت را فراموش کردم.»[18]
پس از این آشنایى، روابط شاه با فرح تا زمان ازدواج ادامه داشت :
«روابط و دوستى ما تا بدان جا رسیده بود که او گاه به گاه مرا با اتومبیل خود به گردش اطراف تهران مىبرد. بدین ترتیب مىتوانستم از لذت با او بودن، بدون هرگونه تنشى برخوردار شوم و یا پادشاه یک روز بعدازظهر براى گفتگو در کنار استخر به کاخ بروم. بنابراین لباس شناى خود را همراه بردم و با هم شنا کردیم.»
ارتباط فرح با محمدرضا بىآنکه پیشنهادى براى ازدواج دریافت کند همچنان ادامه یافت تا اینکه مجددا کارت دعوتى از طرف شهناز پهلوى براى صرف شامى در حصارک کرج به دست فرح مىرسد و در این جلسه، شاه به فرح پیشنهاد ازدواج مىدهد فرح نیز بدون معطلى جواب مثبت مىدهد:
«... سپس شاه دست مرا در دست خود گرفت و در حالى که در چشمان من مىنگریست، گفت : حاضرى با من ازدواج کنى، من فورا جواب مثبت دادم.»[19]
مدتى پس از این توافقات، موضوع ازدواج فرح با محمدرضا از طرف دربار اعلام گردید:
«وزیر دربار شاهنشاهى با کمال مسرت خبر نامزدى اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوى را با دوشیزه فرح پهلوى به اطلاع عموم مىرساند. مراسم نامزدى در ساعت پنج بعدازظهر روز دوشنبه : اول آذرماه درکاخ اختصاصى برگزار خواهد شد.»[20]
با صدور این اعلامیه از طرف دربار، مقدمات برگزارى مراسم عروسى با بریز و بپاش بىاندازه و فراوانى انجام گرفت. فرح به همراه یک هیئت، جهت خرید مراسم جشن به پاریس رفت و از گرانترین و مشهورترین مغازهها خرید کرد و هواپیمایى اختصاصى بین پاریس و تهران مرتبا در پرواز بود تا تمام مایحتاج خریدارى شده را از آنجا به تهران حمل نماید. فریده دیبا در این باره مىگوید:
«براى جشن عروسى دخترم فرح، هواپیماى اختصاصى به طور مرتب بین تهران و پاریس حرکت مىکرد تا لوازم مورد نیاز مجلس جشن را به تهران بیاورد، گاهى اوقات خیاط فرانسوى که فراموش کرده بود یک نوار روبان را به تهران بیاورد، هواپیما را به فرانسه برمىگرداندند تا براى او یک قطعه روبان بیاورد.»[21]
فرح در خصوص برنامهریزى و چگونگى اعلام نامزدىاش با شاه مىگوید :
«ما تصمیم گرفتیم نامزدى خود را تا زمانى که من جهیزیه خود را نخریدهام اعلام نکنیم، دلم مىخواست لباس عروسىام را از پاریس بخرم و بازگشت به این شهر با آن احساس غریب و شادىآفرین به عنوان زنى که در آیندهاى نزدیک ملکه خواهد شد مرا غرق در مسرت مىکرد.»[22]
فرح در توصیف گوشهاى از این تجملات، از لباسى صحبت مىکند که روى آن نقره و مرواریددوزى شده بود:
«هنگام پوشیدن لباسى که روى آن با نخهاى نقرهاى و رشتههاى مروارید، نقشهاى ایران نقرهدوزى شده بود، به اهمیت کار هنرمندان پاریس پى بردم.»[23]
جالب اینکه براى این مراسم تمام اجناس حتى خیاط، آرایشگر، فیلمبردار، نوازنده، خواننده و ... را از خارج آوردند و فرح براى بسیارى از دوستان، همکلاسىها، اساتیدش دعوتنامه به همراه بلیت رفت و برگشت فرستاد. خلاصه آنکه شهبانوى سادهزیست و سادهپوش که به وطن بسیار علاقه داشت(!) در این بزم شاهانه از هیچگونه اسرافى دریغ نکرد.
فرح درباره صبح روز مراسم مىنویسد:
«صبح سىام آذرماه 1338، همگى زود از خواب برخاستیم. ازدواج بعدازظهر همان روز انجام مىگرفت. آخرین شب را نزد خویشانم گذراندم. لباسى که ایوسن لورن برایم طراحى کرده بود، در گوشهاى از اتاقم بر چوب رختى آویخته بود. خواهران کاریتا براى آرایش من از پاریس آمده بودند. این دو هم نگران به نظر مىرسیدند.»[24]
در این مراسم تقریبا تمامى مسئولین عالىرتبه رژیم و نیز مهمانان بسیارى از خارج کشور شرکت کردند و هر کدام هدیه گرانبهایى که اکثر از طلا، مروارید و دیگر جواهرات نفیس بود به فرح اهدا کردند، بهگونهاى که اطراف او پشتهاى از جواهرات ایجاد شده بود.
7ـ مفاسد اخلاقى
الف) قبل از ازدواج
فرح دیبا از دوران کودکى براساس الگو و ارزش هاى ضد اخلاقى غربى تربیت یافت و از لحاظ
روابط جنسى و اخلاقى چارچوب و محدودیتى براى خود قائل نبود. وى در دوران تحصیل در مدرسه ژاندارک با پسران رابطه داشت[25] و در تفریحهاى دستهجمعى و شبگردى شرکت مىنمود و به همین دلیل زمانى که براى تحصیل به فرانسه رفته بود، خوابگاه داراى ضابطه بود و از ورود پسران ممانعت مىکردند که این مسئله باعث ناراحتى او گردید. وى مىگوید:
«پس از آن توانستم در خانهِ هِلند در کوى دانشگاه پاریس نزدیک پارک مون سورى[26] اتاق بگیرم. این خانهمقررات سختى داشت و رفتوآمد پسران به آن ممنوع بود ... محیط تحصیلى در پاریس با آن چه من در مدرسه ژاندارک و رازى تجربه کرده بودم، بسیار متفاوت بود. سالها ما را به داشتن روحیه جمعى تشویق کرده بودند و حالا مىبایست درست برخلاف آن رفتار کرد.»[27]
ظاهرا مقررات دانشگاه براى ایجاد جو تحصیل و کسب علم، مانع نمىشود که فرح دیبا به همان روال ایران عمل نماید؛ لذا در همان سال اول دانشگاه مردود مىشود:
«من مجبور شدم سال اول را تجدید کنم.»[28]
در همان زمان مدتى نیز با یک نروژى رفتوآمد داشت و به اصطلاح قصد ازدواج با او را در سر مىپروراند.
سند ساواک به نقل از مجله اِلسى پرس در این زمینه مىنویسد:
«این خوشگل ناشناس بوسههاى فرح را فراموش نمىکند. مجله اِلسى پرس پس از سیزده سال نامزد سابق علیاحضرت را پیدا کرد. دانشجوى نمونه، مانند تمام زمان همسن و سال اوقات خود را صرف خوشىهاى شیرین و بىریاى دوستى و محبت مىکرد یک شب در کافه محله لاتن فرح با یک دانشجوى نروژى آشنایى پیدا کرد اسم او بژوزن مایرولد است و این آشنایى یک عشق آتشین بین آنها ایجاد کرد در ابتدا کار آنها لاسزدنهاى معصومانه بود ولى دیرى نپایید که این لاسزدنها تبدیل به بوسههاى بسیار عاشقانه شد و فرح زیبا عشق را کشف نمود اینها هزار طرح ریختند و براى تحقق آن با هم وعده ازدواج دادند.»
ولى پس از مدتى با طرح موضوع ازدواج فرح با شاه، فرح او را رها کرد. از آنجایى که فرح پهلوى از دوران کودکى با پسردایىاش رضا قطبى بزرگ شده بود و با هم ارتباط داشتند پس از خروج این دو از کشور و سفر به فرانسه براى تحصیل، ارتباطى با هم داشته و احتمالاً قرار ازدواج نیز با هم گذاشته بودند ولى با سفر فرح به ایران و پیشآمد موضوع ازدواجش با محمدرضا پهلوى این مسئله باعث ناراحتى رضا گردید و او در خارج در اعتراض به این ازدواج مقالهاى در نشریه نیوزویک نوشت. سند ساواک در این زمینه مىنویسد:
«جسته گریخته اکثر کسانى که با مطبوعات سروکار دارند فهمیدند که سال قبل یک شماره از مجله نیوزویک به دست مردم نرسید ولى علت آن را نفهمیدند. ولى به طور خفیف چند نفر ابراز مىدارند که پسرعموى ملکه فرح در آن شماره مقالهاى نوشته و گفته بود (شاه ایران دخترعمو و نامزد مرا از من گرفت) و بعد مفصلاً از این موضوع شکایت کرده بود و این شماره گویا از خارج به دست آنها رسیده است!»[29]
ب) بعد از ازدواج
تربیت فرح به نحوى بود که پس از ازدواج با محمدرضا، هم دست از کارهاى انحرافى خود برنداشت. قسمتى از این بىبندوبارى اخلاقى از سویى به تقلید از دربار و شخص شاه بازمىگشت، به گونهاى که نحوه عمل او تشویقى براى دیگران، از جمله فرح بود. به قول فردوست، از دلایل جدایى فوزیه از شاه فساد اخلاقى او بود که برایش قابل تحمل نبود و از دیگر سو فرح محدودیت رابطه در حدود زن و شوهرى را دوست نداشت و همواره افراد بىقیدوبند به امور اخلاقى را دوست داشت و آنها را تشویق مىکرد، به همین دلیل لیلى امیرارجمند را الگوى روابط غیراخلاقى خود قرار داد. زیرا او به محدودیت قائل نبود و درحضور شوهرش با جسارت با دیگران حرکات ناشایست انجام مىداد و با وضعیتى نیمه عریان در مجالس حضور مىیافت و شوهرش از ارتباط او با دیگران اطلاع داشت اما هیچ عکسالعملى نشان نمىداد و فرح همیشه در جمع دوستان، شوهر لیلى را به دلیل این بىغیرتى به عنوان یک شوهر خوب و متمدن مثال مىزد و وى را تعریف و تحسین مىکرد[30] و هنگامى که درباره وضعیت لیلى امیرارجمند و انحرافاتش به او اعتراض مىشد فرح در جواب مىگفت:
«هر کس اختیار خودش را دارد و به شما مربوط نیست.»[31]
فرح دیبا با آن سوابق اخلاقى، و اعتقاد به آزادى روابط زن و مرد، به منجلاب دربار فاسد پهلوى راه مىیابد. جایى که خصیصه بارز آن فساد اخلاقى بود و هیچکس به دلیل داشتن فساد اخلاقى نکوهش نمىگردید. در رأس مفسدین شخص محمدرضا قرار داشت که درباره فساد اخلاقى و بىبندوبارىهایش کتابها نوشته شده است. فرح در موقعیت جدید، با پیوستن به مفسدان دربار، امکان بسیار خوبى براى لاابالىگرى خود مىیابد. انحرافات جنسى فرح به عنوان ملکه ایران، نهتنها از منظر و اطلاع درباریان مخفى نماند، بلکه در ایران و خارج کشور و رسانههاى گروهى نیز پخش شد. پسرخاله فرح که پس از تبعید نیز با آنها همراه بود، درباره روابط انحرافى فرح مىنویسد:
«در فرصتى که در این سفر پیش آمد مسئله روابط غیرعادى فرح با جوادى را با خانم دیبا در میان گذاشتم و این را بیشتر یک مسئله فامیلى مىدانستم که صلاح را در آن دانستم که آن را با خالهام در میان بگذارم. خانم دیبا حقا ناراحت شد و ظاهرا بعد از سفر با عتاب و خطاب مسئله را با فرح در میان گذاشته بود.»
احمدعلى مسعود انصارى در همین زمینه مىگوید:
«مسئله مهم دیگرى که هنگام اقامت در مکزیک پیش آمد و فوقالعاده موجب تکدر و افسردگى بیش از پیش او (محمدرضا پهلوى) شد، ماجراى فرح و جوادى بود که از پرده بیرون افتاد و به گوش شاه رسید.»[32]
البته محمدرضا از این رو افسرده شد که در اوج وخامت بیمارى وى، همسرش به دنبال چنین مسائلى بوده است والا شاه همان فرد بىقیدى است که همسر اولش یعنى فوزیه را به دلیل نرقصیدن با میهمانان و رؤساى دیگر کشورها شدیدا مورد انتقاد قرار مىداد.
اما آنچه از اهمیت بیشتر در این زمینه برخوردار است، اسناد دفتر فرح مىباشد. سفارت خانه هاى ایران در خارج ـ به ویژه اروپا ـ بعضى اوقات اخبار روابط غیراخلاقى فرح را که در مطبوعات و نشریات خارجى به چاپ مىرسید، جمعآورى و براى اطلاع دربار به ایران مىفرستاد، لذا درباره انحراف جنسى فرح نیز گزارشهایى در اسناد فرح وجود دارد. یکى از این گزارشها به نقل از نشریه Tage با عنوان، «شاهنشاه مأمور امنیتى شهبانو را تبعید فرمودند» مىنویسد:
«شهبانو به اتاق خود تشریف مىآورند و خوشحال هستند که به گردش در نزدیکى کوه البرز مىروند. در این موقع نامهاى به دستشان مىرسد که از امیر اکابرى است. اکابرى مامور مواظبت از شهبانو مىباشد و در این نامه از شهبانو خداحافظى مىکند. شهبانو نمىدانند که شاهنشاه اکابرى را تبعید فرمودهاند. چون نمىتوانستند، ببینند که کس دیگرى در نزد شهبانو مىباشد. شهبانو از این موضوع ناراحت هستند، چه بین ایشان و اکابرى دوستى وجود داشته است. اکابرى مشاور، منشى و مأمور مواظبت از شهبانو بوده است. اکابرى همیشه شهبانو را در مسافرتهایش همراهى مىکرده است.»[33]
خبر دیگرى به نقل از مجلهاى در آلمان آمده است :
«وزارت امور خارجه ـ اداره اطلاعات و مطبوعات
مجله Veue Post ضمن چاپ تمثال مبارک علیاحضرت شهبانو هنگام دست دادن با هنرمندان تئاتر رودکى تهران، مطالبى پیرامون علاقه شهبانو به هنر تئاتر و روابط صمیمانه که با هوشنگ سهرابى هنرمند ایرانى دارند نوشته و اضافه مىنمایند که، بنابر تصمیم تشریفات دربار شاهنشاهى، سهرابى اجازه ورود به دربار را ندارد ولى شهبانو علاقمندند که با این هنرمند ملاقات نمایند.»[34]
روابط فرح در این زمینه محدودیتى نداشت و با توجه به سفرهاى خارج کشور و آزادى عمل بیشتر، گزارشى ثبت نشده، اما محافظ شاه در خاطراتش درباره ارتباط مردى سوئیسى با فرح آورده است:
«علت صمیمیت فرح با پنجه شیر (مأمور اسکورت فرح) هم این بود که پنجه شیر یک بار فرح را در حال معاشقه با مربى سوئیسىاش که یک نجار بود، دیده و به روى خودش نیاورده بود.»[35]
8ـ مذهب
مأموریت رضاخان و پسرش در ایران ریشهکن کردن اسلام و مسلمانى از این مرزوبوم بود و براى عملى شدن برنامههایشان از هیچ کوششى فروگذار نبودند. خاندان پهلوى اعتقادى به اسلام و مبانى آننداشتند و راه را تنها در جنگ علیه مذهب و تعالیم الهى قرآن براى اثبات سرسپردگىشان در قبال اربابان خارجى مىدیدند و با رویکرد به این سیاست، در دوره رضاشاه کشف حجاب، جلوگیرى از فعالیت حوزههاى علوم دینى، منع پوشیدن لباس روحانیت، رواج کلاه فرنگى و ... اجرا گردید و کشورهاى بیگانه نیز با آزادى عمل بسیار و حمایت از سوى رژیم پهلوى[36] از طریق اعزام میسیونرهاى مذهبى و یا در قالب فعالیتهاى آموزشى به تأسیس مدارس خارجى در ایران دست زدند و راهبهها و کشیشهاى مذهبى تحت عنوان آموزش به تبلیغ و ترویج آیین مسیحیت در ایران پرداختند.
فرح دیبا که تحصیلاتش را در مدارس مسیحى از جمله ژاندارک سپرى کرده بود، دنبال جلب و جذب آنان در مدارس خارجى با راهبهها حشر و نشر داشت و الگوى رفتاریش زنان راهبه بودند، خود او مىنویسد:
«پربارترین روزهاى جوانیم آنجا گذشت (مدرسه ژاندارک) و بیشتر به یمن آشنایى با راهبه[اى] جوان به نام سور کلر[37] که با ابتکارات خود آداب و رسوم این مدرسه را دگرگون کرده بود، از جمله این ابتکاراتتشکیل یک تیم بسکتبال بود که شرکت در آن موجب شد من از کودکى خجول و منزوى به دخترى متکى به خود تبدیل شوم. به محض ورود به مدرسه ژاندارک، وارد این تیم شده و براى نخستین بار با روشهاىتربیتى پرتحرک راهبههاى فرانسوى آشنا شدم.»[38]
رسالت اصلى مدارس غربى در کشورهاى جهان سوم و مسلمان چند محور عمده دارد که از جمله آن معرفى فرهنگ و ارزشهاى غربى و زمینهسازى، تربیت و آموزش دین و مذهبشان در بین سایر ادیان و ملل مىباشد. لذا فرح با این زمینهچینىها، به مسیحیت گرایش مىیابد، به طورى که فریده دیبا مىگوید:
«لیلى امیرارجمند در اروپا تغییر دین داده و به مذهب کاتولیک گرویده بود. من در فرح نیز تغییرات کلى احساس کردم. عجیب نبود دخترى که در مدرسه ژاندارک تحصیل کرده و براى ادامه تحصیل به فرانسه رفته و همه دوران کودکى و نوجوانى و جوانى خود را تحت نظر معلمهها، راهبهها و اساتید فرانسوى گذرانده این قدر تربیت غربى پیدا کرده باشد.»[39]
به هر حال آنچه درباره تربیت غربى فرح، فقدان زمینههاى مذهبى در او و حضورش در خارج از کشور گفته شد، باعث گردید که او و افرادى همچون او با رویگرداندن از مذهب و سنتشان، به پوچگرایى وبىدینى روى آورند و اگر گرایشى نیز به مذهب مسیحیت داشتهاند، نه به خاطر دیندارى و خداپرستى، بلکه به خاطر این بود که غربیان اینان را به عنوان افرادى غربى شده قبول نمایند و در جمعشان بپذیرند.
9ـ زندگى اشرافى
فرح دیبا قبل از ازدواج با محمدرضا از وضعیت مالى نامناسبى برخوردار بود. به نحوى که براى دریافت کمک مالى جهت تحصیل در فرانسه به سراغ اردشیر زاهدى رفت تا مشکلش را حل نماید. چنین زنى هنگامى که به دربار پهلوى راه یافت، مبهوت خرجهاى افسانهاى آنها گردید واز اولین روزهاى شروع زندگى جدید، درصدد رفع عقدههاى حقارت گذشته خود برآمد. به همین دلیل براى خرید لوازم عروسى به پاریس رفت و در مغازههاى مشهور پاریس خریدهایش را انجام داد و... مجلسى افسانهاى ترتیب داد. این روحیه در تمام طول حضورش در ایران ادامه داشت. بىگمان یکى از دلایل قیام ملت بزرگ ایران، پایان دادن به این یغماگریها بود.
در این قسمت چند محور از مخارج او را بیان مىنماییم.
الف) جواهرات فرح
فرح دیبا سرمایههاى ایران را متعلق به شاه و خود مىدانست و هرگونه و هر مبلغ که میل داشت هزینه مىکرد. اغلب این مخارج جنبه تفنن داشت و از آنجایى که سرمایههاى نفتى به خزانه دولت واریز مىشد و فرح و دستگاه حاکمه آن را متعلق به خود پنداشتند، صرف بیهوده آن را نیز حق خود مىدانستند. یکى از خرجهاى متداول فرح و نزدیکانش، خرید جواهرات گرانقیمت مانند طلا، مروارید، الماس و ... بود. همانطور که در مباحث گذشته نیز ذکر شد، با آنکه در روز عروسى هدایاى فراوانى از طلا، مروارید و ... به او داده شد، اشتهاى سیرىناپذیر آنان التیام نیافت لذا به بهانههاى مختلف براى خرید اشیاى قیمتى به سفرهاى گوناگون ـ به ویژه خارجى ـ مىرفتند.
همچنین فرح پهلوى به عنوان یک مشترى دائمى براى جواهرفروشان غربى مورد توجه بود و هرگاه جنس عتیقه و یا جواهر گرانقیمتى براى فروش داشتند، که براى دیگران خریدش ممکن نبود، پیشنهاد فروش آن را به فرح مىدادند. سند دفتر فرح در این رابطه مىآورد:
«جناب آقاى کریم پاشابهادرى، بانو Sheila Maithews که در نیویورک به شغل جواهرفروشى اشتغال دارد طى نامهاى اطلاع داده است که هشت قطعه سنگ یشم که در فاصله سالهاى 1735 ـ 1723 به فرمان Yung Cheng امپراطور چین ساخته شده و امپراطور آن را به مادر خود هدیه کرده است، دراختیار دارد. روى سنگهاى مزبور ستایشنامهاى به خط چینى و منچورى در زمان امپراطورى خطاب به مادرش حکاکى شده است. قطعه عکسى از سنگهاى مزبور با تاریخچه آنها، ترجمه انگلیسى نوشتههاى آن و دو برگ گواهینامه براى اثبات اصالت آنها که بانو Maithews به سفارت ارسال داشته است به پیوست ایفاد مىگردد. خواهشمند است عکسها و نوشتههاى ضمیمه آن را از لحاظ مبارک علیاحضرت شهبانوى ایران بگذرانند. سفیر شاهنشاه آریامهر ـ اردشیر زاهدى»[40]
تمام جواهرات فرح، در دربار بود تا اینکه با بروز نشانههاى سقوط رژیم، به خارج از کشور منتقل گردید و در بانکهاى اروپایى و سوئیسى به امانت سپرده شد که به موقع از آنها استفاده شود: احمدعلى مسعود انصارى پسرخاله فرح به مسئله خروج جواهرات در چهار جعبه بزرگ که هر یک به اندازه نیم قد انسان بوده اشاره مىکند.[41]
على شهبازى محافظ شاه نیز به این مسئله اشاره دارد:
«در سال 56 با شروع اولین تظاهرات، محمدرضا پهلوى اقدام به خروج پول و دارایىها از ایران کرد. در سه مرحله خروج دارایىها من دخالت داشتم و جعفر بهبهانیان هم بود. هر مرحله دو کیف دستى بزرگ را که از محتویات آنها بىاطلاع بودم به سوئیس منتقل کردیم.»[42]
ب) مسافرتها
شاه و فرح بخش قابل توجهى از سال را در مسافرتهاى داخلى و خارجى سپرى مىکردند و گاهى اوقات سفرهایشان به خارج چند ماه طول مىکشید. این سفرها به همراه بسیارى از درباریان و محافظان و خدمه انجام مىگرفت که مجموعه این سفرها هزینههاى گزافى را به بیتالمال تحمیل مىکرد. مینو صمیمى کارمند دفتر فرح بود که به زبانهاى آلمانى، فرانسه و انگلیسى مسلط بود و به عنوان مترجم در بسیارى از سفرهاى شاه و فرح به خارج آنان را همراهى مىکرد، در این زمینه در کتاب خاطراتش مىنویسد:
«شاه و فرح به همراه 40 نفر، براى اسکى طى ماههاى ژانویه و فوریه به سن موریتس سوئیس رفته و در ماه مارس برمىگشتند و در آنجا دو طبقه از هتل دولار را اجاره مىکردند و همچنین در کاخ کوهستانى فرح در سن موریتس به سر مىبردند و تمام هزینه این مسافرت بدوش مردم بود.»[43]
اما توجیه فرح براى عدم استفاده از پیستهاى داخلى و سفر به سوئیس و بازى در پیست اسکى سنموریتس در نوع خود جالب است:
«مثلاً مىبایست مواظب صف بستن و نوبت گرفتن مردم براى استفاده از تله اسکى باشم و یا مانع از آن شوم که مأمورین مرا خارج از نوبت سوار کنند. به همین جهت سن موریتس براى ما واحهاى به شمار مىرفت که گذراندن دورهاى کوتاه در آن، نیروى لازم را براى ادامه فعالیت در طول سال به من مىداد.»[44]
دربار پهلوى براى مردم ایران ارزشى قائل نبود و دلیل اصلى سفر به اروپا، جهت بىبندوبارى و هر عمل غیراخلاقى به دور از چشم مردم بود. ویلیام شوکراس در این زمینه مىنویسد:
«هر وقت شاه و فرح به سن موریتس مىرفتند، ملکه به ویلاى سوورتا متعلق به خودشان مىرفت و شاه براى عیاشى در هتل سوورتا اقامت مىکرد.»[45]
و مطلبى که فرح در خاطراتش به آن اشاره دارد نیز حکایت از این موضوع دارد:
«بدیهى است که من از اسکى کردن در کوهستانهاى ایران لذت بسیار مىبردم، ولى نمىتوانستم لحظهاى آزادانه و بىدغدغه، چنانکه در سن موریتس ممکن بود، همانند دیگران باشم.»[46]
دوره کوتاه مدت سفر محمدرضا و فرح به سن موریتس را به نقل از روزنامه رسمى کشور بخوانید:
«شاهنشاه و شهبانو به وطن مراجعت فرمودند. شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو فرح از سفر یک ماهه اروپا به وطن مراجعت فرمودند. طبق گزارشات رسیده، اعلیحضرتین در «سن موریتس» واقع در سوئیس، در ویلایى که «سوورتا» نامیده مىشود به استراحت و ورزشهاى زمستانى پرداختهاند.»[47]
هزینههاى اشرافى دربار پهلوى حد و مرزى نمىشناخت. سندى دیگر در این زمینه چنین گواهى مىدهد:
«جناب آقاى روحانى وزیر کشاورزى
در اجراى اوامر صادره در مورد واگذارى زمین جهت پیست اسکى مصنوعى، خواهشمند است دستور فرمایید از نتیجه اقدامات انجام شده هر چه زودتر این دفتر را مستحضر دارند.»[48]
در ادامه پیگیرىها براى احداث پیست اسکى مصنوعى جهت بازى اسکى در تابستان، قراردادى با یک نفر خارجى منعقد مىگردد تا با صرف دهها هزار دلار براى شاه و فرح پیست احداث شود.
در یکى دیگر از اسناد دفتر فرح آمده است:
«جناب آقاى موثقى سفیر ایران در عمان، آقاى سیمون خواى که در مورد پیست اسکى مصنوعى وارد عمان گردیده است، براى تحویل مدارک خود به آن سفارت مراجعه خواهد کرد. خواهشمند است دستور فرمایید از طریق سفارت شاهنشاهى به هر ترتیب که مقتضى است، مدارک مزبور را از نامبرده اخذ و به این دفتر ارسال فرمایند. هوشنگ نهاوندى»[49]
در دفتر فرح پهلوى، اسناد فراوانى درباره مخارج سفرها و خریدهایش در خارج وجود دارد. براى نمونه این سند را بخوانید:
«عطف به ... ضمن اعلام وصول چک شماره 50405 صندوق کارکنان دربار شاهنشاهى به مبلغ400 / 096 / 3 ریال بابت هزینه تشریففرمایى به انگلستان، خواهشمند است دستور فرمایید مبلغ پنجاه هزار و هفتصد و هفتاد و یک ریال، بابت بقیه هم ارز ریال مبلغ 64 / 24619 پوند و هزینههاى بانکى حواله مزبور را که توسط این دفتر پرداخت نگردیده است. به این دفتر ارسال دارند.»[50]
در ضمن این سفرها انواع خریدها نیز صورت مىگرفت که دربار وظیفه پرداخت آن را به عهده داشت.
«به عرض مىرساند:
رونوشت گزارش جناب آقاى امیرتیمور کلالى، سفیر شاهنشاه آریامهر در هندوستان را به پیوست تقدیم مىدارد. به طورى که ملاحظه مىفرمایند، بابت بهاى اشیاء خریدارى شده از هندوستان مبلغ 57692 روپیه (به دلار) باید به سفارت حواله گردد که به مغازههاى مربوطه بپردازد ... اما وسایل خریدارى شده:
1ـ سه مجسمه از علیاحضرت شهبانو و یک مجسمه از والاحضرت همایون ولیعهد که خانم مهرى معتمد از آمریکا ارسال داشته به دفتر رسیده است.
2ـ ده عدد قوطى سیگار مرمر که حسبالامر مبارک، به وسیله دفتر به سفارت شاهنشاهى ایران در هندوستان سفارش داد شده بود با پست هوایى ارسال داشتهاند.»[51]
علاوه بر ولخرجىهاى فوق، باید به حاتمبخشىهاى فرح و همراهان و دادن هدایاى گرانبهاى مختلف، همچون: قالیچه، خاویار، انواع مشروبات الکلى تا سکه طلا اشاره کرد که براى جلب اعتماد بیشتر آنها نسبت به رژیم پهلوى، به سران کشورها، دوستان، میهمانداران و... هدیه مىشد. در اسناد فرح در این زمینه مىخوانیم :
«آقاى بلورچى رئیس صندوق، یکصد و پنجاه عدد سکه نیم پهلوى و یک صد هزار فرانک براى سفرى که در پیش است و در رکاب اعلیحضرت شهبانو عازم اروپا هستم به اینجانب پرداخت نمایید.»[52]
صرف این هزینههاى بیهوده در حالى صورت مىگرفت که بسیارى از مردم ایران در مناطق دوردست، و حتى خود تهران از حداقل امکانات معیشتى و بهداشتى محروم بودند. دربار پهلوى به جاى اینکه به مشکلات داخلى بپردازد و به دنبال رفع آنها باشد، تنها از این طریق به جلب رضایت اروپاییان و بیگانگان مىاندیشید.
ج) هزینه دندانپزشکى
فرح و دربار پهلوى تعلق خاطرى به ایران نداشتند و تمام نیازمندىهایشان را از خارج کشور تأمین مىکردند، تا جایى که حتى براى ابتدایىترین نیازمندىهاى درمانى خود، از خارج کشور پزشک دعوت مىنمودند، و دستمزد چند برابر، مخارج سنگین آمد و شد و چند هفته گشت و گذار در ایران از صندوق دربار ایران پرداخت مىشد.
سند دفتر فرح در این باره مىآورد :
«وزارت دربار شاهنشاهى، اداره پیمانها و اعتبارات خارجى
دندانپزشک علیاحضرت شهبانوى ایران، صورت حسابى که فتوکپى آن پیوست است جهت این سفارت ارسال داشته بلافاصله از موجودى آن اداره محترم صورت حساب مزبور تسویه و عین سند ضمن ارسال صورتحساب در آخر سال ایفاد مىگردد.[53] سفیر، محمود اسفندیارى»
در ادامه سند که از پرداخت وجه حکایت دارد، مىخوانیم:
«جناب آقاى علم وزیر دربار
حسبالامر بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر، مبلغ 15000 دلار از طریق صندوق کارکنان دربار شاهنشاهى براى حقالزحمه :
1ـ آقاى دکتر پلام، 2ـ آقاى دکتر گریس در اختیار اینجانب گذاشته شد. به موجب رسیدهاى ضمیمه مبلغ 15000 دلار به طور مساوى به آقایان دکترها پرداخت شد[54] و ...»
جالب اینکه براى درمان دندان درد فرح، دو نفر از خارج دعوت شدهاند که هزینههاى ایاب و ذهابو... نیز از صندوق دربار پرداخت مىگردید. در حالى که دندانپزشکان ایرانى نیز از عهده چنین درمانهاى سادهاى برمىآمدند. آن دو از سویى در اثر بیمارى روانى و کمبود شخصیتى خود را تافته جدابافته مىدانستند و از سوى دیگر به خاطر ابتلا به بیمارى خودکمبینى که از آنان به دیگر اقشار مردم نیز سرایت کرده بود، براى جزئىترین درمان نیز پزشک خارجى دعوت مىکردند. مینو صمیمى درباره این موضوع مىنویسد:
«روزى از تهران به سفارتخانه تلفن شد و دستور اعزام یک دندانپزشک سوئیسى براى معالجه دندان درد شاه، به سفیر ابلاغ گردید. دقیقا 18 ساعت پس از دستور دربار براى اعزام دندانپزشک سوئیسى، ما توانستیم او را به اتفاق همسرش سوار بر «جامبوجت سوئیس ایر» راهى تهران کنیم، و آنطور که بعدا فهمیدم، دربار نیز براى جلب رضایت دندانپزشک امتیازاتى فوق تصور او برایش قائل شده بود. از جملهدستمزد کلان، دو هفته سفر به اصفهان و شیراز و تختجمشید، پرداخت کلیه مخارج اقامت او و همسرش در ایران و دریافت یک تخته فرش ابریشمى گرانقیمت به عنوان هدیه از سوى شاه و ...[55] همچنین فرح مردى سوئدى را که متخصص ماساژ بود، براى خودش استخدام کرده بود.[56]
د) غذاى خارجى فرح
تمامى ارتباط خاندان پهلوى با خارج بود و فرهنگ غالب در دربار پهلوى خودباختگى به غرب بود.
خاندان پهلوى با نابود کردن کشاورزى ایران، کشور را در همه زمینهها به خارج وابسته نمود. این خاندان در زمان حکومتشان وجه اشتراکى با ایرانیان نداشتند و همواره مىکوشیدند به شیوه غربیان زندگى کنند.
شاه و فرح پهلوى خود را مهمانانى مىانگاشتند که چند صباحى بر سر این خوان یغما نشستهاند و تا مىتوانند و فرصت باقى است باید سرمایههاى مادى و معنوى این کشور را غارت کنند. با مرورى به وسایل ترخیصى از گمرک و مکاتبات انجام گرفته براى دربار، چنین درمىیابیم که اینان غذاهایشان نیز از خارج وارد مىشد و به مواد خوراکى وطنى توجهى نداشتند و حتى پنیر و گوشتشان از کشورهاى اروپایى و آمریکایى وارد مىگردید:
«جناب آقاى ناصر مشیرى ـ رئیس دفتر علیاحضرت ملکه پهلوى
مبلغ 80 / 29042 فرانک فرانسه ارسالى وصول و طبق نامه فوقالاشاره مبلغ 15 / 2548 فرانک آن در وجهموسسه دیور و مبلغ 23 / 3557 فرانک بقیه در وجه فروشنده اغذیه پرداخت گردید.»[57]
سندى دیگر:
«تاکنون وجوه دو فقره فاکتور مورخ 22 / 1 / 1971 مبلغ 27 / 235 فلورن و فاکتور مورخ 22 / 4 / 1971 به مبلغ 65 / 367 فلورن به این سفارت حواله نشده و گوشت P. Slottwey پول خود را مطالبه مىنماید.»[58]
على شهبازى ـ محافظ شاه ـ درباره آوردن غذا براى فرح از خارج مىنویسد:
«فرح از همان روز اول که وارد دستگاه دربار شد حتى صبحانهاش از فرانسه وارد مىشد. از غذاها و نوشابههاى ایرانى تنفر داشت.»[59]
در یکى از اسناد فرح، درباره خرید اغذیه از فرانسه مىخوانیم:
«کاخ بندگان علیاحضرت ملکه پهلوى جناب آقاى مشیرى
عین صورت حساب واصله از سفارت شاهنشاهى ایران در پاریس به مبلغ 95 / 2257 فرانک فرانسه بابت بهاى اغذیه مورد سفارش کاخ علیاحضرت ملکه پهلوى به ضمیمه فرستاده مىشود. دستور فرمایید مبلغ مزبور را در وجه سفارت شاهنشاهى ایران به پاریس حواله نمایند.»[60]
با این حال خاندان پهلوى خود را میراثدار دوران ایران باستان مىدانستند و براى اثبات این مسئله جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى را برگزار نمودند ولى در این جشن، اثرى از غذاى ایرانى نبود
و غذاهاى ضیافت را رستوران ماکسیم فرانسه تهیه مىکرد.[61]
ه) دیپلماسى کفش پارچهاى
وزارت امور خارجه به جاى انجام امور ذاتى خود در قبال ارتباط با کشورها و تبادلات گوناگون در این زمینه، به پیگیرى مأموریتهاى محوله از طرف دربار (شاه، فرح و ...) مىپرداخت و به طورکلى اولویت را به اجراى دستورات صادره از دربار و تهیه لیستهاى ارسالى مىداد و اگر سفیرى در این کارها، اهمال مىورزید، به دلیل اینکه به وظایفش به خوبى عمل نکرده از سفارت برکنار مىگردید. دفتر فرح پهلوى از اینگونه اسناد فراوان دارد، اما یکى از آنها، از اهمیتى خاص برخوردار است:
«جناب آقاى دارا سفیر محترم شاهنشاهى آریامهر در پراگ:
علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران فرمودند گویا در چکسلواکى نوعى کفشهاى پارچهاى تخت لاستیکى تهیه مىشود، براى اشخاصى که باید زیاد بایستند و به طور ایستاده کارهاى مربوطه را انجام دهند و این کفشها از نظر طبى طورى ساخته شده که براى جلوگیرى از بیمارى واریس پا مفید است و مورد استفاده زنان کارگر قرار مىگیرد. مقرر فرمودند مراتب فوق را به استحضار جناب عالى برسانم که راجع به کفشهاى مذکور تحقیق لازم را بفرمایید و در صورتى که در چکسلواکى این نوع کفشها موجود است یک جفت از آن را تهیه و با نتیجه تحقیقاتى که به عمل آمده ارسال فرمایید و به عرض مبارکشان برسد.»[62]
براى اجراى دستور صادره، سفارتخانههاى ایران در اروپا و آمریکا شروع به فعالیت نمودند و با انجام تحقیقات گسترده و تهیه گزارشهایى مبسوط، نتایج فعالیتهایشان را به همراه نمونه کفشهایى که تهیه کرده بودند براى فرح ارسال کردند. در این مأموریت جفت کفش به دربار رسید که کمتر کفشى مورد نظر و سلیقه فرح واقع گردید.
این سند یکى دیگر از آن گزارشهاست، بخوانید :
«جناب آقاى فضلاللّه نبیل پیشکار محترم علیاحضرت، مرقومه شماره 8275 مورخ 20 / 10 / 46 عز وصول بخشید در امتثال اوامر مطاع مبارک علیاحضرت شهبانوى ایران این عریضه یک جفت نیم چکمه تخت پلاستیکى پارچهاى مخصوص زنان کارگرى که کار مىکنند مصنوع رومانى تقدیم مىشود. طبق تحقیقاتى که به عمل آمده براى ساختن این نوع کفش دو کارخانه در رومانى وجود دارد که یکى از شهر تیمشوآرا و دیگرى در اورادیا مىباشد، در صورتى که تفصیل بیشترى مورد نیاز باشد ابلاغ تا پس از تحقیق نتیجه به عرض رسانیده شود.»[63]
درباره این مکاتبه چند نکته قابل ذکر است، یکى اینکه فرح نامهاى با یک متن تهیه و فقط جاى کشورهاى مختلف را که ایران در آنجا سفارتخانه داشته عوض کرده است. فرح در متن نامه، به دروغ مدعى شده که کفش مورد نظر را در همان کشورى دیده که نامه را به آنجا ارسال کرده است تا از این طریق سفیر را به پیگیرى جدى وادارد. دیگر اینکه فرح در خاطراتش ادعا نموده که صبح تا شب کار مىکرده تا براى ایرانیان رفاه و آسایش تأمین کند و این کفشها را هم براى خود، مىخواست تا پاهایش در طول روز به دلیل ایستادن زیاد واریس نگیرد؟! البته درخواستهاى فرح محدود به مقطع خاصى نبود و سفارتخانههاى ایران در اروپا و امریکا همیشه آماده چنین مأموریتهایى بودند سند زیر دلیل دیگرى است بر این سخن :
«جناب آقاى ناصر مشیرى ـ کفیل پیشکارى علیاحضرت ملکه پهلوى
بسته محتوى دو جفت واصل و به مجرد وصول به موسسه دیور تسلیم گردید. موسسه مزبور قول داد که پس از تعویض، کفشها را مستقیما به تهران ارسال دارد.»[64]
و) کاخهاى فرح
یکى دیگر از محورهاى مهم هزینهآورِ رژیم پهلوى، ساختن کاخهاى متعدد در گوشه و کنار ایران، اروپا و آمریکا به ویژه در مناطق خوش آبوهوا بود. دربار پهلوى دهها ویلاى گرانقیمت در سراسر جهان داشت که بیشتر زمان حکومتشان را به تفریح و خوشگذرانى در این کاخها مشغول بودند. تهیه آمارى دقیق از این ابنیه به ویژه موارد خارج کشور، کار دشوارى است که حتى وزارت دربار نیز از بعضى از آنها بىاطلاع بود. با این حال فرح پهلوى در خاطراتش براى عوامفریبى مدعى شده که درباریان، شاه و فرح زندگى محقرانهاى داشتهاند! کمتوجهى به تناقضگویىهاى متعدد در آن شاید بتواند اروپائیان را فریب دهد؛ ولى مردم ایران که از نزدیک شاهد ریخت و پاشهاى بىحدوحصر آنان بودهاند و پس از انقلاب کاخ اقامتهاى شاه را دیدهاند که به موزه تبدیل شده و در معرض تماشاى همگان قرار گرفته، براى آنان دروغپردازىهاى فرح، رنگى ندارد.
محل سکونت محمدرضا پهلوى از هیچگونه وسیله خنککننده برخوردار نبوده و خانواده ایشان همانند طبقه محروم در تابستانها در سختى به سر مىبردهاند. آنها در تختخوابهاى کوچک و محقرانهاى استراحت مىکردهاند که هر آن خوف آن وجود داشته که با کمترین تکانى به پایین پرتاب شوند[65][!]
ز) عشق به عکس بازى
شهبانو فرح! عشق شدیدى به عکسبازى داشته و با دعوت از عکاسان خارجى و دادن پول گزاف به آنها به کلکسیون عکس خود مىافزوده است.
در این سند، آرشیو عکس علیاحضرت سادهپوش را ملاحظه فرمایید و به موضوعات آن توجه کنید که با لباسهاى مختلف و در فیگورهاى گوناگون است و دریابید که ایشان چقدر ساده زیست بودهاند!
«دستورالعمل تهیه آرشیو عکسهاى علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران.
براى تهیه آرشیو عکسهاى مربوط به علیاحضرت شهبانو، به شرح زیر اقدام مىشود:
1ـ قطع عکسها در آرشیو 15×10 سانتى متر
2ـ هر عکس داراى یک شرح واقعه با ذکر تاریخ و محل.
3ـ هر عکس داراى مشخصات مرکز تهیه مىباشد.
4ـ عکسها تحت موضوعهاى مختلف که فهرست آن در زیر از نظر مىگذرد تقسیمبندى شده و سپس به ترتیب حروف الفبا قرار خواهند گرفت.
5 ـ یک دفترچه راهنما براى یافتن عکس مورد نظر در سه نسخه نگهدارى خواهد شد.
6ـ پشت هر عکس علاوه بر شرح واقعه و مرکز تهیه، محل قرار گرفتن در آرشیو نیز با مشخصات فنى ذکر خواهد شد تا در صورتى که عکسى به خارج از محل آرشیو انتقال یافت به توان آن را در محل خصوصى آن قرار داد.
این عکس در سرى خود داراى شماره ردیف خواهد بود که در دفترچه راهنما نیز منعکس است.
7ـ عکسها طبق تقسیمبندى زیر فعلاً در پاکتهاى جداگانه بایگانى خواهند شد تا نسبت به ساختن جعبههاى لازم طبق نمونه موجود اقدام شود.
8ـ عکسها به موضوعهاى زیر تقسیمبندى و به ترتیب حروف الفبا کلاسه خواهند شد:
ـ دوران طفولیت
ـ در دبستان و دبیرستان
ـ در دانشکدههاى هنرهاى زیباى فرانسه
ـ عروسى
ـ تاجگذارى
ـ جشنهاى 2500 ساله
ـ 24 سازمان تابعه به ترتیب حروف الفبا
ـ مراکز فرهنگى
ـ مراکز هنرى و موزهها
ـ افتتاح تأسیسات (صنعتى هنرى و اجتماعى)
ـ بازدید کارخانجات صنعتى
ـ مصاحبهها (داخلى و خارجى)
ـ مسافرتهاى خارج (به ترتیب حروف الفبا براى هر کشور)
ـ مسافرت داخل (به ترتیب حروف الفبا براى هر شهر)
ـ شبنشینىها
ـ جشنها و اعیاد
ـ میهمانىهاى خصوصى
ـ با شاهزادگان
9ـ سایر عکسها از لحاظ موضوع و حالت علیاحضرت شهبانوى ایران:
ـ در حالت ایراد بیانات
ـ در لباس استادى
ـ در کاخ
ـ در دفتر مخصوص
ـ در حال خنده
ـ در حال تعجب
ـ در حال تئاتر
ـ در حال نشسته
ـ با لباس تابستانى
ـ با لباس زمستانى
ـ با لباس پیشاهنگى
ـ با لباس کنار دریا
ـ با کلاه
ـ در حال بازى والیبال
ـ در حال بازى تنیس
ـ در حال اسب سوارى
ـ در حال اسکى
ـ در حال سایر بازىهاى ورزشى
ـ با کودکان
ـ با فرزندان شبانهروزىهاى جمعیت خیریه
ـ با استادان دانشگاه
ـ با روزنامهنویسهاى ایرانى و خارجى
ـ با ورزشکاران
ـ با مردم عادى
ـ با هنرمندان در رشتههاى مختلف
ـ با بیماران
ـ در حال راندن اتومبیل
ـ تک چهره (تمام رخ و نیم رخ)
ـ با خاندان جلیل سلطنت
1ـ با شاهنشاه آریامهر
2ـ با والاحضرت ولایتعهد
3ـ با والاحضرت شاهدخت فرحناز پهلوى
4ـ با والاحضرت علیرضا پهلوى
5 ـ با والاحضرت لیلا پهلوى
6ـ تمثال جمعى خاندان
7ـ با دوستان نزدیک[66]
1ـ تعمیر کاخ جهاننما
خاندان پهلوى براى رسیدن به امیال خود اکثر سرمایه کشور را براى عیاشى و خوشگذرانىهاى خود هزینه مىکردند و هیچ احساسى نسبت به گرسنگى، بىچیزى و مرگ و نیستى مردم نداشتند و هزینه کردن تمامى سرمایههاى ملى کشور براى رفاه و آسایش آنان در اولویت قرار داشت. سند زیر گویاى این مطلب است :
«موضوع : اوامر علیاحضرت شهبانوى گرامى در مورد کاخهاى جهاننما و نوشهر
حسبالامر در تاریخ 9 / 3 / 36 با خانم غیاثى در مورد کارهاى فوق و اوامر مبارک علیاحضرت شهبانوى گرامى ایران مذاکره و به شرح ذیل اقدام گردید. مراتب را بدین وسیله به عرض مىرساند تا در صورت موافقت از شرف عرض پیشگاه مبارک علیاحضرت شهبانوى گرامى بگذرانند:
1ـ مبلغ سه میلیون تومان از بودجه جارى و حقوق کارمندان بیوتات شاهنشاهى در وجه نامبرده پرداخت گردید تا در کارهاى کاخ جهاننما وقفهاى ایجاد نشود...»[67]
2ـ تزیین توالت کاخ فرح
ردیف هزینههاى دربار نامحدود بود و سعى مىشد براى هر کارى بیشترین مبالغ پرداخت شود تا اسراف شاهانه هر چه بهتر رخ نماید!
«جناب آقاى شاهرخ سرپرست محترم امور مالى دربار شاهنشاهى
بنا به فرموده علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران، خواهشمند است دستور فرمایید مبلغ 640 / 355 ریال بابت هزینه تزیین دستشویى و توالت زیرزمین کاخ اختصاصى، طبق اوراق پیوست و وجه آقاى مهندس صفارى پرداخت نماید.»[68]
3ـ مبلمان کاخ فرحآباد
برخى مخارج جانبى حکایت از مبالغ نجومى دیگر و یا کل خرجها دارد. مثلاً براى اطلاع از مبالغ پرداختى جهت مبلمان و تزیین ویلاى شماره 2 کاخ فرحآباد، به نقل از اسناد دربار مىخوانیم :
«جناب آقاى هویدا نخستوزیر
پیرو نامههاى ... به طورى که استحضار دارند حسبالامر مطاع مبارک شاهنشاه آریامهر مقرر است، کاخ قدیم فرحآباد ویلاى شماره 2 مبلمان و تزیین گردد. براى این منظور مبلغ 000 / 000 / 280 ریال هزینه برآورد گردیده است.»[69]
4 ـ سالن بسکتبال کاخ فرح
هرچند فرح به دروغ مدعى شده که همواره نگران بالا رفتن نرخ هزینهها بوده و از نصب تأسیسات خنککننده در کاخهایش جلوگیرى مىکرده است:
«همواره نگران بالا رفتن هزینههاى شخصى بودم و به همین جهت با ایجاد تأسیسات تهویه مطبوع در این کاخ مخالفت کردم به خصوص که تابستانها معمولاً به کاخ سعدآباد که خنکتر بود، مىرفتیم. مخالفت من کار درستى نبود و مهندس معمار نیز این موضوع را به من گوشزد کرد. هرچند من در نهان از این سرسختىخود در مقابل تجمل راضى و خوشنود بودم. اما چون دیوارهاى کاخ در مقابل حرارت عایقبندى نشده بود، ما در تابستانها از گرما رنج مىبردیم.»[70][!!]
اما اسناد دربار خلاف این مطلب را ثابت مىکند. فرح نهتنها براى سیستم خنککننده، بلکه جهت امرى بسیار کماهمیتتر مانند داشتن زمین بسکتبال در کاخهایش میلیونها تومان هزینه کرده است:
«حسبالامر مطاع مبارک علیاحضرت شهبانوى محبوب ایران، مقرر است در کاخ صاحبقرانیه لابراتور و سالن بسکتبال احداث گردد و براى این منظور 000 / 000 / 70 ریال هزینه برآورد شده است. چون این اعتبارات در بودجه اصلاحى سال 53 و بودجه سال 54 اداره بیوتات شاهنشاهى منظور نگردیده، بنابراین خواهشمند است اجازه فرمایند هر چه زودتر وجوه فوق را از محل اعتبارات دولت در اختیار اداره مذکور قرار دهند تا به مصرف پرداخت هزینههاى مورد تصویب برسد.»[71]
همانگونه که از این سند پیداست، براى ایجاد سالن بسکتبال در بودجه دربار ردیفى تعریف نشده بود ولى از آنجایى که میل شهبانو بر آن تعلق گرفته بایستى از ردیفهاى عمرانى و رفاهى مردم بکاهند تا با پرداخت مبلغ هفت میلیون تومان سالنى براى «شهبانو» تهیه شود که شاید در سال یک بار هم از آن استفاده نکند!
5ـ گلخانه کاخ فرح
دربار پهلوى چنان از تجمل و اسراف آکنده بود که به چیزى جز توجه به برآورده شدن غرایز نمىاندیشید. آنان به تنها چیزى که فکر نمىکردند و توجه نداشتند مردم بود. عملکرد آنان به گونهاى بود که آدمى را به یاد فراعنه یا پادشاهان افسانهاى و تاریخى مىاندازد. در کشورى که اکثر روستاهاى آن از داشتن حداقل امکانات بىبهره بودند، دربار به دنبال احداث گلخانهاى گرانقیمت توسط خارجیان بود.
در سندى از اسناد فرح درباره هزینه گلخانهاى که خارجیان براى کاخ فرح ساخته بودند مىنویسد:
«اداره پیمانها و اعتبارات خارجى دربار شاهنشاهى پیرو نامه ... با ارسال فتوکپى نامه آقاى مهندس گوارک هویچ که درهامش آن دستور جناب آقاى آتاباى معاونت محترم وزارت دربار شاهنشاهى مرقوم گردیده خواهشمند است مبلغ 000 / 400 مارک حواله نمایید.»
در ادامه سند درباره حمل وسایل و کارمندان خارجى با هواپیما به ایران صحبت مىنماید.
در آخر نیز درباره هزینه نهایى این گلخانه مىنویسد:
«صورت خلاصه هزینه لوازم و نصب کلیه دستگاههاى مربوط به آن صورت تقدیمى گلخانه به طول 52 / 24 متر از جنس فلز ضد آتشسوزى و همچنین هزینه شیشه و مرکز هوا ... و در آخر هزینه گلخانه را 1131393مارک ذکر کرده است.»[72]
نباید چنین تصور کرد که این قبیل مخارج یک بار براى همیشه انجام مىگرفته است؛ زیرا در سندى دیگر مىخوانیم که فرح از سفیر ایران در کراچى خواسته بود درخت خاصى را ـ چنانچه در گلدان موجود باشد ـ براى او خریدارى و به کاخ نیاوران حمل کنند:
«تیمسار سرلشگر پاکروان سفیر محترم ایران ـ کراچى
سه اصله درخت Bombax به ارتفاع حداقل یک متر الى 20 / 1 متر براى کاخ نیاوران مورد نیاز است. بنا به فرموده علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران، خواهشمند است چنان چه درخت مذکور در گلدان موجود باشد سه عدد تهیه و با هواپیما ارسال فرمایید...»[73]
کار به این جا ختم نمىشود. برخى اسناد دیگر نیز از آوردن گل از قاره آفریقا براى کاخهاى فرح حکایت دارد.[74] قطعا با مراجعه به متن موارد بىشمار دیگرى را خواهید دید.
6ـ کارد و چنگال نقره
دربار شاهنشاهى اهتمام داشت تمام نیازمندىهایش را از خارج تهیه نماید و این سند حکایت از تهیه کارد و چنگال نقره از خارج کشور مىباشد:
«جناب آقاى دکتر نهاوندى ریاست محترم دفتر مخصوص علیاحضرت شهبانوى ایران
م : دکوراسیون کاخ عفیفآباد شیراز
محترما راجع به ترخیص کالا و چنگالهاى نقره مخصوص میز شام اعلیحضرتین و کارد و چنگال آب نقره مهمانها که از اروپا وارد شده است و هماکنون مدت شش ماه است در گمرک مهرآباد انتظار ترخیص را مىکشد و همچنین لوازم دکوراسیون زیرزمین مخصوص که در پاریس خریدارى و بستهبندى شده و براىفرستادن آماده مىباشد معروض مىدارد...»[75]
به هر حال اغلب مایحتاج دربار ایران از آمریکا و اروپا و ... تهیه مىشد، هر آن چه ایرانى بود اگر چه باارزش، براى درباریان اهمیتى نداشت و از بازارهاى غربى وارد مىکردند و هر چیز غربى براى آنها ارزشمندتر از اجناس ایرانى بود و این چیزى نبود جز نهایت خودباختگى خاندان پهلوى و بیگانهپرستى و دلبستگى آنها به غرب. و اوج وطنپرستى!! شهبانو فرح و شدت سادهزیستى وى!!
7ـ اهداء سکه
یکى از اقدامات خاندان پهلوى به ویژه شاه و فرح، توزیع سکههاى طلا بود. این کار به مناسبتهاى مختلف از جمله جشنهاى 2500 ساله و جشن هنر شیراز یا آغاز سال جدید صورت مىگرفت. همچنین در سفرهاى خارجى که شاه و فرح انجام مىدادند تعدادى سکه با خود مىبردند و به هر کس که مىرسیدند سکه هدیه مىکردند، در حالى که مطابق رسوم دیپلماتیک کشور میزبان باید به مهمانش هدیه بدهد، ولى خاندان پهلوى، خزانه ملت محروم ایران را پشتوانه حاتمبخشىهاى خود قرار داده بود و به بهانههاى مختلف سکههاى طلا مىدادند. مطابق اسناد، دربار شاهنشاهى، هر سال به مناسبت سال نو تهیه و توزیع سکه طلا بین مسئولین و نماینده سیاسى سفارتخانههاى خارجى در ایران را تدارک مىدید.
«به عرض برسد : در نوروز سال 1344 تعدادى (سکه) پهلوى و نیم پهلوى بشرح زیر توسط اداره حسابدارى دربار شاهنشاهى تهیه و تقدیم پیشگاه مبارک علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران گردید.
1ـ تقدیم حضور مبارک 300 یک پهلوى 300 نیم پهلوى
2ـ تقدیم حضور مبارک 100 یک پهلوى 150 نیم پهلوى
3ـ کوو دیپلماتیک 125 یک پهلوى
4ـ وزراء و رؤسا و بانوان رجال 400 نیم پهلوى
جمع : 525 یک پهلوى 950 نیم پهلوى
مراتب جهت استحضار خاطر مبارک به عرض مىرسد که هر طور امر فرمایید براى نوروز سال 1345 درخواست شود.
300 پهلوى 300 نیم پهلوى براى تولد نوزاد اواخر فروردین ماه»[76]
جالب توجه اینجاست که فریده دیبا نیز به تبعیت از فرح و محمدرضا پهلوى به اقداماتى این چنین دست مىزد!
8ـ هزینه اقدامات تبلیغاتى فرح
رژیم پهلوى بین مردم ایران مشروعیتى نداشت. به همین دلیل به دنبال اقداماتى جهت مشروعیت بخشیدن به حکومتشان در افکار جهانیان بودند. یکى از کارهاى عمده در این خصوص، صرفِ مبالغ زیاددر وسایل ارتباط جمعى و رسانهاى در ایران و جهان بود. دستگاه تبلیغاتى رژیم در داخل رادیو، تلویزیون، روزنامهها، و ... بودند و در خارج نیز رسانههاى گروهى و وسایل ارتباط جمعى استکبار و امپریالیسم جهانى و مدعیان آزادى و حقوق بشر. آنها با دریافت پول از فرح پهلوى، به چاپلوسى از وى مىپرداختند و نشریات داخلى و مسئولین رسانهها نیز در قبال دریافت مبالغ کلان مجبور به چاپ گزارش و تصاویرى از خاندان پهلوى بودند. آنان با تهیه تصاویر و گزارشهاى گوناگون از درباریان، به هنگام افتتاح طرحهاى عمرانى، و نیز با استفاده از کارشناسان و روانشناسان وسایل ارتباطى، مىکوشیدند رژیم پهلوى را به عنوان دستگاهى خدمتگزار و تلاشگر براى رفاه مردم ایران معرفى نمایند. پوشش وسیع خبرى احداث بیمارستانها و مراکز درمانى، مسافرت به استانهاى مختلف از دیگر اقدامات آنها بود. پرویز رائین نماینده خبرگزارى آسوشیتدپرس طى نامهاى اعلام مىدارد:
«آقاى مولیگن یکى از چند مفسر نامى خبرگزارى آسوشیتدپرس که نوشتههایش مورد استفاده بیش از نه هزار روزنامه، مجله، رادیو و تلویزیون قرار مىگیرد، براى تهیه گزارشهایى درباره علیاحضرت شهبانوى ایران و فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى معظملها به تهران آمده و استدعاى شرفیابى دارد. آقاى مولیگن هنگام جشنهاى شاهنشاهى به تهران آمده در دسامبر گذشته افتخار شرفیابى به پیشگاه آریامهر را داشته است و سلسله مقالات مفیدى درباره ایران نوشته است.»[77]
دربار شاهنشاهى به منظور قدردانى و تشکر، محبت آنان را به شیوههاى مختلف جبران مىکرد. در اسناد فرح درباره اقدامات تشکرآمیز وى از خبرنگاران و گزارشگران خارجى مىنویسد :
«رئیس دفتر مخصوص علیاحضرت شهبانوى ایران نامه شماره ... همراه با پنج سکه طلا نوروزى، مرحمتى علیاحضرت شهبانوى ایران عز وصول بخشید. نظر به غیبت آقاى ملکم براون رهبر گروه فیلمبردارى بىبىسى از لندن، سکهها در سفارت نگهدارى خواهند شد تا پس از مراجعت نامبرده در اختیار وى گذاشته شود. تیمورى ـ سفیر لندن»
دفتر فرح این سکهها را به دلیل فیلمبردارى گروه بىبىسى از او در کیش و نمایش آن در تلویزیون به آنان اهدا کرده بود.[78]
از هزینههاى دیگر دربار چاپ کتابهاى متعدد درباره رضاشاه، محمدرضا و فرح به مناسبتهاى مختلف با صرف هزینههاى زیاد و تعریف و تمجید از اقدامات آنان براى مردم ایران مىباشد. در اسناد فرح درباره چاپ کتاب براى فرح پهلوى مىخوانیم :
«جناب آقاى محمدجعفر بهبهانیان ـ معاون دربار شاهنشاهى
خواهشمند است دستور فرمایید از محل اعتبارى مربوطه، مبلغ هفده هزار دلار (17000 دلار) بابت آخرین قسط حقالزحمه خانم بلانش مؤلف کتاب علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران به نشانى ... حواله نمایند.»[79]
گاهى اوقات نیز سفارش گرفتن عکس از فرح و شاه به عکاسان خارجى داده مىشد و عکاسان خارجى صرفا براى گرفتن عکس از خاندان سلطنتى به ایران مسافرت مىنمودند.[80]
وزارت اطلاعات[81] ارگان فرهنگى تبلیغى رژیم پهلوى ـ که به نوعى هماهنگکننده دستگاهها و نهادهاى تبلیغاتى رژیم پهلوى محسوب مىگردید، جداى از پرداخت وجه به نشریات و روزنامهها براى چاپ عکس و گزارش از درباریان، خود نیز راسا اقدام به چاپ و توزیع عکسهاى خاندان سلطنتى در وزارتخانههاى مختلف مىنمود. جواد منصور در گزارشى مفصل به دفتر فرح به تشریح اقدامات انجام گرفته در این زمینه مىپردازد که در قسمتى از آن مىخوانیم :
«برابر فهرست چگونگى توزیع پوسترها که در وزارت اطلاعات موجود و بایگانى است خوشبختانه گذشته از اینکه سهم شهرستانها ناچیز نیست، حتى در سالهاى اخیر ترتیبى داده شده است تا پوسترها با همکارى سپاهیان انقلاب و ژاندارمرى کل کشور و همچنین باشگاههاى رادیویى، خانههاى فرهنگ روستایى در بخشها و روستاهاى کشور توزیع شود و به طورکلى از امکانات مختلف براى توزیع هر چه وسیعتر پوسترها در مناطق مختلف و در نواحى مرزى استفاده مىشود. نامههاى رسیده از شهرستانها و بخشهاى دوردست مؤید این مطلب است.»[82]
اینگونه اقدامات رژیم از دید خبرنگاران پنهان نبود، لذا یکى از خبرنگاران آلمانى درباره چاپ و توزیع و نصب این عکسها، به ویژه در ادارات و عاملان آن از دفتر فرح سؤال نموده که فرح به دروغ مدعى شده است :
«در تمام ممالک دنیا مرسوم است که عکس رئیس هر مملکتى در ادارات و دستگاههاى رسمى دولتى باشد، ضمنا مردم ایران از روى علاقهاى که دارند عکسهاى خاندان جلیل سلطنت را با پول خودشان تهیه کرده و مورد استفاده قرار مىدهند.»[83]
اقدامات دربار و دستگاههاى تبلیغاتى رژیم در این خصوص وسیع و گسترده بود و حتى با پرداخت رشوه سعى داشتند چهرهاى آزاد و دموکرات و اصلاحگر در انظار جهانى از خود نشان دهند:
«در تاریخ 23 / 6 / 1970 علیاحضرت شهبانوى ایران تقاضاى آقاى Perrier، رئیس کمیته ملى نویسندهها و هنرمندان فرانسه قبول فرمودند مبنى بر اینکه سالى هزار دلار به وى پرداخت شود، این مؤسسه حسابى در این بانک دارد ولى این بانک دیگر با آقاى Perrierتماس ندارد، سؤال نموده که آیا علیاحضرت شهبانوى ایران از این به بعد نیز این مرحمتى را خواهند نمود و آیا آدرس جدید کمیته در دست مىباشد یا خیر؟»[84]
این کمکها قراردادهاى نانوشتهاى بودند براى جلب نظر نویسندگان، جهت گزارش و خبر به طرفدارى از دستگاه پهلوى در مطبوعات آن کشور. بعضى اوقات در نشریات خارج کشور علیه دربار مطالبى نوشته مىشد که اقدامات مستبدانه رژیم را زیر سؤال مىبرد، وظیفه سیاست خارجى و سفیران بود که با اقدامات خود از جمله پرداخت پول و رشوه، دادن هدیه و یا دعوت مسئولین آن نشریه به ایران، (با هزینه دربار و ...) آنها را ساکت و یا تشویق به چاپ مطالبى له دربار نمایند.
9ـ دادن هدیه به خارجیان
از متداولترین امور دربار پهلوى پرداخت پول، سکه، خاویار، فرش، مشروب، طلا و ... به میهمانان خارجى و یا شخصیتهاى سیاسى، امنیتى، افراد مشهور سینمایى و ... یا دعوت از این شخصیتها از ایران و گشتوگذار در مناطق خوشآب و هواى آن بود که مبالغ سنگینى را بر بیتالمال تحمیل مىنمود. مثلاً در سندى از سفر خانم رئیس مجلس سناى باهاما و مک دونالد به ایران، آمده است:
«دفتر مخصوص علیاحضرت شهبانوى ایران :
بازگشت به تلگرام ... بلیط هواپیماى رفت و برگشت بانو دکتر جانسون رئیس مجلس سناى باهاما و بانو Harriet Mc Donald خریدارى شد و در اختیار آنان گذاشته شد.»[85]
در حاشیه همین نامه خریدها و مخارج ظاهرا غیرقابل پیشبینى را که مهمانان تحمیل کردهاند مىخوانیم:
«خانم جانسون همسر رئیس مجلس سناى باهاماست که به دعوت ریاست دفتر به ایران آمد و چون در موقع ورود چمدانش گم شده بود و روز بعد باید شرفیاب مىشد، طبق دستور ریاست دفتر، خانم اوحدى براى ایشان و همراهانش لباس تهیه کردند. خواهشمند است دستور پرداخت صادر فرمایند.»
مطالعه این سند، این سؤال را پیش مىآورد که آیا ممکن است همه وسایل و لباسهاى یک هیئت در یک چمدان قرار داشته باشد و بناگاه در فرودگاه مفقود گردد؟ آن هم هیئتى که مهمانان دربار هستند و طبعا یا از پاویون عبور مىکنند یا مستقبلین دربار براى آوردن آنها ـ بدون انجام تشریفات فرودگاهى ـ اعزام مىشوند. افزون بر آن خانم رئیس مجلس باهاما از سفارت خود در ایران نمىتوانست درخواست لباس و وسایل نماید و یا براى خانم مکدونالد با آن آوازه جهانى امکان تهیه لباس نبود؟
در مواقعى مثلاً به بهانه ولادت فرحنار پهلوى، پرداخت مخارج تحصیلى بیگانگان در خارج از کشور، به عنوان هدیه، به مردم ایران تحمیل مىشد در حالى که در گوشه و کنار ایران بزرگ، کودکان بسیارى از تحصیل محروم و یا از بهداشت و ابتدایىترین نیازمندىها بىبهره بودند:
«ریاست دفتر مخصوص علیاحضرت فرح پهلوى
خانم مارگارت از جمله دانشجویانى هستند که با استفاده از یکى از پنج بورس تقدیمى شرکت ملى نفت ایران به دربار شاهنشاهى به مناسبت تولد والاحضرت فرحناز پهلوى اخیرا به اخذ درجه دکترى شیمى از انستیتوى نفت فرانسه نایل گردیدند.»[86]
در سند دیگرى از دفتر فرح از اهداى 20000 فرانک به یک کتابخانه در انگلستان از طرف شاه سخن رفته است.
فرح براى سور کلر راهبه مسیحى مدرسه ژاندارک که زندگى خود را مدیون!؟ او مىدانست مقررى ماهانه و ثابتى درنظر گرفت و براى رؤساى جمهور اروپایى سماور نقره و براى دربار مراکش، اردن و ... زیورآلات طلا هدیه مىفرستاد.[87]
10ـ اقدامات عوامفریبانه
انتساب به نبى مکرم اسلام از جمله عواملى بود که حکام و جریانات سیاسى و حتى افراد با آن کسب مشروعیت مىکردند. مثلاً عباسیان با شعار دفاع از اهلبیت (ع) و گرفتن حق آنها از بنىامیه پرچم قیام علیه امویان را برافراشتند و شکست زودهنگام امویان نیز به دلیل استقبال وسیع مردم به منادیان این شعار بود. عباسیان پس از رسیدن به حکومت با سختگیرى بر اهلبیت (ع) و فرزندانشان، بسیارى از آنان را به شهادت رسانده، یا حبس نمودند. رضاشاه نیز براى رسیدن به حکومت و تثبیت موقعیتش دست به اقدامات عوامفریبانهاى همچون: شرکت در مراسم عزادارى سیدالشهداء (ع) زد و خود را خادم اهل بیت(ع) معرفى مىکرد؛ اما پس از تقویت پایههاى حکومتش، به مقابله با اعتقادات مذهبى مردم پرداخت. محمدرضا نیز با توجه به ریشههاى عمیق دین اسلام و محبت اهلبیت (ع) در مردم ایران، خود را نظر کرده حضرت عباس (ع) معرفى مىنمود و مدعى رابطه با امام رضا (ع) بود و به طورکلى علىرغم دینستیزىهایشان خود را خادمان اسلام و تشیع معرفى مىکردند. فرح نیز با تأسى به این سیاست، در مواقع مختلف به دنبال ارائه چهرهاى مسلمان و مؤمن از خود در جامعه بود تا بدین وسیله مشروعیت و مقبولیتى براى رژیم در میان آحاد ملت ایران کسب نماید. لذا دستور داد تا شجرهنامهاى را براى او تهیه کنند که خانواده طباطبایى دیبا[!] را با 31 پشت به حضرت امام حسن مجتبى (ع) برساند. وى همچنین براى تبلیغ هر چه بهتر و بیشتر، دستور داد تا این شجرهنامه به زبانهاى مطرح دنیا ترجمه و به اقصى نقاط جهان ارسال گردد.[88] حتى اگر ادعاى سیادت فرح حقیقت داشته باشد باز هم از مسئولیت او در قبال کارهاى خلاف شرعى که انجام مىداد نمىکاهد؛ زیرا سادات و اولاد پیامبر اکرم (ص) براى اجراى دستورات ائمه و اسلام، بر هر فرد دیگرى اولى، هستند و طبق نصّ صریح آیات کریمه قرآن هرگونه فسق و تباهى و مبارزه با اعتقادات مردم مسلمان و یا ترویج ابتذال و بىبندوبارى گناهى دو چندان را براى آنان رقم مىزند.[89]
در همین راستا، وى به زینالعابدین رهنما دستور داد قرآن را مطابق با ارزشهاى مورد قبول رژیم ترجمه کند تا براى دستیابى به اهداف خاصشان در سطح وسیعى چاپ و منتشر نمایند. آنها در این کار با دستبرد به آیات و کلمات قرآن و جابجایى حرکات و ... در پى تحریف قرآن بودند. و پس از آنکه آماده چاپ و نشر شد، ریاکارانه و خودخواهانه بر آن نام «قرآن شهبانو» نهادند.
«... قرآن شهبانو با ترجمه و تفسیر دانشمند محترم آقاى زینالعابدین رهنما که از طرف سازمان اوقاف منتشر شده است در تهران و شهرستانها، در کلیه کتابفروشىهاى معتبر، در دسترس علاقمندان گذاشته شود.»
همانطور که ذکر شد خاندان پهلوى قرآن را وسیلهاى براى خوشنام کردن خود در جامعه قرار دادند. با افشاى اهداف پنهانى و پشت پرده رژیم براى تحریف قرآن و تعویض نام آن به قرآن شهبانو و ... اعتراضهایى در سطح جامعه، برخاست و مقالاتى در مقابله با این حرکت رژیم در مطبوعات به چاپ رسید.
11ـ جشن تاجگذارى
پس از واقعه 15 خرداد 1342 که نهضت امام خمینى (ره) نضج گرفت، شاه از حرکتهاى مسلحانه و قهرمانانه گروههایى همچون محمد بخارایى در بهمن 1343 و حماسهآفرینى جاودانه رضا شمسآبادى در 21 فروردین 1344 در کاخ مرمر خاطرى ناآرام و آشفته داشت و نگران تکرار حادثه کاخ مرمر بود و این اندیشه همانند کابوسى خواب راحت و آرامش را از او سلب کرده بود. شاه مىاندیشید در آن شرایط که ولیعهد او کودکى بیش نیست، اگر دیگر بار یکى از دینباوران راستین، حماسه کاخ مرمر را تکرار کند و به قتل او بینجامد، سرنوشت رژیم شاهى چه خواهد شد؟ آیا در دوره فترتى که مجلس هنوز نایبالسلطنهاى براى ولیعهد تعیین نکرده است مردم اساس سلطنتش را برنخواهند چید؟ و خاکستر دودمان پهلوى را بر باد نخواهند داد. این نگرانى و وحشت که نشانگر عدم اطمینان شاه به ثبات رژیم خود حتى براى دورهاى کوتاه بود، او را واداشت که با سراسیمگى و شتابزدگى، قانون اساسى را تغییر دهد و نایبالسلطنه را از پیش تعیین کند تا بتواند خیال خود را از آن کابوس وحشتناک تا حدى راحت کند.[90]
با تصویب طرح پیشنهادى در مجلسین، برنامهها براى برگزارى جشن تاجگذارى در سال 1346 پى گرفته شد. در برگزارى این جشن برخلاف ادعاى فرح که معتقد است جشن براساس سنتهاى ایرانى اجرا شده است، رژیم به دنبال تقلید از کشورهاى اروپایى بود :
«براى تاجگذارى هیچگونه طرحى نداشتیم. نمىخواستیم لباس شبیه ملکههاى غربى باشد ولى تصویر با نمونهاى از لباس ملکه به سبک ایرانى وجود نداشت. به همین جهت لباس سفید و سادهاى در نظر گرفتیم. این لباس و شنل با نقشهاى ایرانى، سنگدوزى شده بود. نظر به اینکه براى دوختن شنل به میزهاى بسیار دراز نیاز بود. این کار در باشگاه افسران تهران انجام گرفت.»[91]
اما اسناد دفتر او، برخلاف اظهارات فوق گواهى مىدهد فرح براى برگزارى جشن تاجگذارى، به دنبال تقلید از نمونههاى اروپایى بود، لذا طى نامهاى به اردشیر زاهدى سفیر ایران در انگلیس دستور داد در این باره تحقیق نماید:
«جناب آقاى اردشیر زاهدى سفیر محترم شاهنشاهى ایران ـ لندن
بنا به فرموده علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران، خواهشمند است با مراجعه به مقامات دولتى کشور پادشاهى انگلستان، اطلاعات جامعى راجع به برنامه تاجگذارىهایى که انجام شده و مراسم و تشریفات معموله کسب و گزارش فرمایید که بعرض پیشگاه مبارک برده و...»[92]
اردشیر هم، پس از انجام مأموریت محوله، چندین فیلم از مراسم تاجگذارى در انگلستان براى دفتر فرح ارسال کرد. دفتر نیز طى نامهاى «مراتب خرسندى و رضامندى خاطر مبارکشان» را به او ابلاغ کرد!
«جناب آقاى اردشیر زاهدى، سفیر محترم شاهنشاهى عطف به مرقومه شماره ... به استحضار مىرساند. اطلاعات و عکس و فیلمهاى ارسالى مربوط به مراسم تاجگذارى در انگلستان به پیشگاه مبارک علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران تقدیم شد. ضمن ابراز مسرت از اطلاعات بسیار جامعى که تهیه و ارسال فرمودهاید، مقرر فرمودند، مراتب خرسندى و رضامندى خاطر مبارکشان به اطلاع جنابعالى برسد.»[93]
براى برگزارى مراسم جشن تاجگذارى مهندس کیوان خسروانى مأمور مىشود براى خاندان شاهى، محمدرضا، فرح، رضا، فرحناز و ندیمهها لباس فراهم آورد:
«تیمسار سپهبد یزدانپناه
حسبالامر عین مطالبى که علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران دست خط فرمودهاند، به اطلاع جناب عالى مىرساند:مهندس کیوان خسروانى را براى تهیه لباس، تهیه لباس تاجگذارى جهت خودم و والاحضرت شاهدخت فرحناز و ندیمهها معین کردم. کتبا به مشارالیه ابلاغ شود که مأمور انجام این کار شدهاند. آقاى Perrier از خیاطخانه Nino براى امور خیاطى و خانم پوران درودى براى دوردوزى در نظر گرفته شدهاند و کلیه کارها باید زیرنظر مهندس خسروانى باشد.»[94]
بیشتر لوازم این کار از خارج کشور و از گرانترین اجناس تهیه گردید، از جمله این اجناس کالسکهاى بود که توسط یک کالسکهساز اتریشى ساخته و با هواپیما به ایران حمل شد. روزنامه Stampa در مقالهاى با عنوان شاه ایران با یک کالسکه مجلل 50 میلیون لیرى به تاجگذارى مىرود، نوشت :
«مراسم تاجگذارى روز 26 اکتبر در تهران برگزار مىشود. کالسکه مخصوص یک سال پیش به یک کالسکهساز اتریشى سفارش داده شده بود. کالسکه مزبور پس از تقسیم آن به قطعات کوچکتر، توسط هواپیما به تهران حمل گردید. از فرودگاه وین یک جعبه بزرگ با مهر دیپلماتیک ایران، به سوى این کشور فرستاده شد. جعبه مزبور داراى ابعاد جالب توجهى بود و بستهبندى و حفاظت آن از ضربههاى احتمالى و همچنین حملونقل آن تولید اشکالات زیادى کرده بود. جعبه فوقالذکر محتوى قطعات پیاده شده کالسکهاى بود که روز 26 اکتبر ایشان به وسیله آن به محل تاجگذارى مىروند.»
روزنامه Note چاپ میلان ایتالیا نیز در گزارشى با عنوان «تاج فرح، ترکیبى عظیم از سنگهاى قیمتى»مىنویسد:
«این ترکیب عظیم و جالب سنگهاى قیمتى، تاجى است که ملکه، فرح روز تاجگذارى زینت تارک خواهد کرد. مجموعه مزبور توسط جواهرسازان پاریس تهیه و در آن 1646 سنگ قیمتى و مروارید، متعلق به جواهرات سلطنتى ایران نصب شده است، تعدادى از جواهرات فوق، قرنها در محل مخصوص نگهدارى مىشد.»[95]
همزمان با برگزارى جشن، روزنامههاى داخل نیز با آب و تاب فراوان گزارشهایى از آن منتشر نمودند و این در حالى بود که اکثر مردم ایران که در گرسنگى و فلاکت به سر مىبردند، بار سنگین هزینههاى گزاف آن را بر دوش مىکشیدند.
12ـ فرح و خانواده دیبا
فرح با راهیابى به دربار، اقوام خود را که به نوعى ـ با شجرهنامه و بدون شجرهنامه ـ نام دیبا را یدک مىکشیدند از سراسر کشور فراخواند و دوروبر خود جمع نمود و براى هر یک مقام و منصبى در نظر گرفت و با دادن سکان برخى از ادارات به آنان، دستشان را در غارت و اسراف بیتالمال مردم ایران باز گذاشت.
الف) خانواده دیبا در مناصب دولتى
با آمدن فرح به دربار راه صعود خانواده دیبا به دیوانسالارى ایران باز شد و با دستور و حمایت فرح بر مسند پستهاى مهمى تکیه زدند. از آن جمله است رضا قطبى که به ریاست صدا و سیماى رژیم رسید و براساس الگوى فرهنگى فرح، تلویزیون را در جهت اشاعه فساد و بىبندوبارى افسار گسیخته هدایت کرد.
افراد دیگرى نیز با دستور فرح بر مناصب گوناگونى گمارده شدند:
«جناب آقاى هیراد ریاست محترم دفتر مخصوص شاهنشاهى
بانوان ملک تاج علم ـ لوئیز قطبى و بانو عادله دیبا به سمت بندگان علیاحضرت فرح پهلوى ملکه ایران مفتخر مىباشند. حسبالامر مبارک علیاحضرت متمنى است مراتب را جهت صدور فرمان مشارالیهم از شرف عرض پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهى بگذرانند.»[96]
منصبهاى مختلف، وسیلهاى براى خالى نمودن خزانه ملت گردید و به همین دلیل به هر کدام آنهاشغلى واگذار گردید و به افرادى مثل فریده دیبا ـ مادر فرح ـ که حتى توانایى انجام امور شخصى خود را نداشت، چندین مسئولیت واگذار شد:
«به موجب این دستخط سرکار علیه فریده دیبا را به سمت قائممقام ریاست عالیه بنگاه حمایت مادران و نوزادان منصوب و مقرر مىداریم که در انجام دادن وظایف محوله اقدام نمایند.[97] فرح پهلوى»
سندى دیگر از انتصاب وى بهعنوان قائممقام جمعیت ملى مبارزه با سرطان حکایت مىنماید:
«به استناد ماده 16 اساسنامه جمعیت ملى مبارزه با سرطان، به موجب این دستخط سرکار علیه بانو فریده دیبا را براى مدت یک سال به سمت قائممقام ریاست عالیه جمعیت مذکور منصوب و مقرر مىداریم در انجام وظایف محوله اقدام نمایند.[98] فرح پهلوى»
همانطور که گفته شد فرح حتى پا را از بستگان درجه اول خود فراتر نهاده، به تمامى اقوام و فامیلش مناصب دولتى واگذار نمود، از جمله درباره انتصاب فردى به نام داراب دیبا در هیئت مدیره موزه آبگینه مىخوانیم:
«به استدعاى هیئت امناى شهبانو فرح به موجب این دستخط داراب دیبا را براى مدت سه سال به عضویت هیئت مدیره موزه آبگینه و سفالینههاى ایران و فرهنگسراى نوبهار منصوب و مقرر مىداریم وظایف محوله را انجام دهد.»[99]
ب) لیستى از هزار فامیل دیبا
ملکه شدن فرح پهلوى، موقعیت استثنایى را براى فامیل دیبا بوجود آورد و آنان در سلسله مراتب ادارى جایگاههاى مهمى را بدست آوردند، افراد ذیل تعدادى از این هزار فامیل دیبا مىباشند:
1ـ محمدعلى قطبى دایى فرح مسئول پیمانهاى سازمان برنامه
2ـ عبدالرضا قطبى پسر دایى فرح مدیرعامل رادیو و تلویزیون
3ـ فریده دیبا مادر فرح عضو هیئت مدیره جمعیت شیروخورشید
و چند سازمان دیگر
4ـ لوئیز قطبى زن دایى فرح ندیمه مخصوص فرح
5ـ عادله دیبا اقوام فرح ندیمه مخصوص فرح
6ـ دکتر اسفندیار دیبا عموى فرح رایزن اقتصادى ایران در پاریس
7ـ دکتر یحیى طباطبایى دیبا از اقوام فرح مدیرعامل جمعیت ملى مبارزه با سرطان
8ـ کامران دیبا عموزاده فرح رئیس موزه معاصر ایران
9ـ مرتضى دیبا از اقوام فرح مستشار دیوان عالى کشور
10ـ ناصر دیبا از اقوام فرح آجودان شاه، مشاور حقوق و مدیرکل دربار
11ـ رضى دیبا از اقوام فرح معاون وزارت دربار
12ـ احمد دیبا از اقوام فرح نماینده ایران در سازمان بهداشت جهانى
13ـ حسن دیبا از اقوام فرح دادیار دیوانعالى کشور
14ـ عزت طباطبایى دیبا از اقوام فرح رئیس سازمان ترویج و توسعه وزارت تعاون
15ـ ناز دیبا از اقوام فرح عضو هیئت مدیره و مدیرعامل موزه فرش
16ـ ناصر صدرى از اقوام فرح استاندار و آجودان شاه
17ـ مجید طباطبایى دیبا عموزاده فرح عضو هیئت مدیره و مدیرعامل
شرکت ملى نفت ایران
18ـ سعدى دیبا عموى فرح مدیرعامل سازمان آب و برق
شمال و بازرس وزارتى
19ـ داراب دیبا از اقوام فرح عضو هیئت مدیره موزه آبگینه و
سفالینههاى ایران و فرهنگسراى نوبهار
20ـ امیر معزالدین دیبا رئیس بیمارستان نتردام دوفایتما
ج) تخلفات خانواده دیبا
خانواده دیبا، حمایت فرح را پشتوانه خود قرار داده بودند و هر کارى که تأمینکننده منافع آنان بود انجام مىدادند و هیچ قانونى محدودکننده آنها نبود و با توجه به شبکه گسترده خانواده دیبا در ادارات و سازمانهاى مختلف، سرمایههاى زیادى را از راههاى گوناگون به جیب زدند. به قول حسین فردوست :
«محمدعلى قطبى (دایى فرح) مقاطعهکارىهاى سازمان برنامه را منحصر به خود کرد و با کمک اصفیا، که در آن زمان رئیس سازمان برنامه بود، با 25 درصد استفاده به افراد دیگر واگذار مىکرد. به این ترتیب ظرف 2 ـ 3 سال ثروت او به میلیاردها تومان رسید. دیباهاى واقعى و قلابى همه چپاول کردند. همه «دیبا»ها به سازمان برنامه و دریافت مقاطعههاى بزرگ روى آوردند و براى دیگران چیزى نماند و جز اینکه با پرداخت 25 درصد به خانواده دیبا دستوپایى کنند و مقاطعهاى بگیرند.»[100]
اسناد دفتر فرح نیز گویاى زدوبندهاى مالى متعددى با مبالغ کلان توسط خانواده دیباست. از جمله آنها دکتر یحیى دیبا بود. منوچهر حاضر مدیر مراکز درمانى سانترال طى عریضهاى درباره حیفومیلهاى گسترده دکتر یحیى دیبا مدیرعامل انجمن ملى مبارزه با سرطان به دفتر فرح مىنویسد:
«با احترام لازم است به استحضار برساند، نگارنده در یک سال گذشته پس از پایان تحصیلات عالیه در رشته مدیریت به ایران مراجعت و به تدریس در دانشگاهها مشغول شدم. بعد از چندى از طرف آقاى دکتر یحیى دیبا براى مدیریت مراکز درمانى سانترالها به همکارى دعوت شدم. در کوران کار متوجه شدم که یک عده از دانشمندان محقق این رشته از جمله دکتر کامبیز دولتشاهى و آقاى دکتر براهنى بدون گرفتن دینارى حتى با هزینه شخصى در امر تحقیق و اداره مراکز درمانى سانترال بیش از حد جانفشانى مىنمایند ولى با کمال تأسف آقاى دکتر دیبا نه تنها به حیف و میل بودجه مبادرت نموده، بلکه به طرق مختلف از فعالیتهاى گروه تحقیق جلوگیرى مىنماید که بالطبع منجر به استعفاى دکتر کامبیز دولتشاهى از ریاست مراکز سانترال شد و مخالفت اینجانب هم با اعمال بىرویه ایشان سبب شد که دو ماه قبل به خدمتم خاتمه دهند. البته سعى شد که مراتب به دفتر مخصوص اعلام شود ولى متأسفانه عملى نشد، به دلیل آنکه ایشان توسط عدهاى از کارکنان دفتر مخصوص مانع رسیدن هر نوع شکوائیهاى به مقامات عالیه مىشود...»
این عریضه در ادامه به گوشههایى از تخلفات مالى، هزینههاى بىمورد براى مطرح شدن دکتر دیبا براى وزارت بهدارى اشاره مىنماید.[101]
تخلفات خانواده دیبا مرزى نمىشناخت و براى پر کردن حسابهاى بانکىشان حاضر بودند سلامت و جان مردم بىگناه را در خطر مرگ قرار دهند. على شهبازى ـ محافظ شاه ـ درباره این نحوه عملکرد خانواده مىنویسد:
«وزیر کشاورزى استرالیا به محمدعلى قطبى ـ دایى فرح ـ که خود را نماینده علیاحضرت معرفى مىکرد اظهار کرده بود که ما دهها هزار تن گوشت یخزده داریم که طبق نظر متخصصین، دیگر خواص غذایى خود را از دست دادهاند به دنبال کسى یا کشورى هستیم که اینها را بخرند و براى کود استفاده کنند ... قرار شد که با استرالیایىها وارد گفتگو شوند و تمام آن گوشتهاى یخزده فاسد را خریدارى کنند و وارد ایران کرده و به خورد مردم نجیب ایران بدهند.»[102]
د) هزینه خانواده دیبا
فریده دیبا به همراه دخترش ـ فرح ـ به دربار آمد. فریده در محل زندگى رضاشاه سکونت داشت و فرح به او پول و جواهر مىداد و ماهانه از دربار حقوق دریافت مىکرد.[103]
افراد بسیار دیگرى از دیباها بودند که با فرح حشر و نشر داشتند و از بودجه سازمانها و نهادهاى تحت نظر فرح بهره مىبردند. لوئیز قطبى و عادله دیبا از اعضاى این خانواده پرخرج به شمار مىرفتند. در اسناد در خصوص تحویل خودرو به عادله دیبا آمده است:
«از گاراژ شاهنشاهى
به : سازمان کل فنى دربار شاهنشاهى
موضوع : تحویل اتومبیل بنز 280
محترما همانطور که خاطر عالى مستحضر است با توجه به نامه شماره ... شرکت سهامى مریخ در تاریخ 20 / 3 / 53 چهار دستگاه اتومبیل بنز 280 تحویل گاراژ شاهنشاهى گردید که طبق دستور آن مقام معظم یک زوج پلاک شماره 14226 تهران ـ روى یکى از آنها نصب و در تاریخ 26 / 3 / 53 براى استفاده سرکار خانم عادله دیبا تحویل آقاى اصغرى راننده معظمالیها گردید.»[104]
على شهبازى ـ محافظ شاه ـ نیز به این مسئله اشاره دارد :
«با ملکه شدن فرح خانواده دیبا به واسطه او از بیتالمال متنفع گردیدند. همین که فرح، علیاحضرت کشور شد هر کدام از اعضاى خانواده به جایى رسیدند که از بودجه مملکت براى هر کدام از فامیل فرح، یک کاخ مجلل ساختند و تحویل دادند و براى هر کدام دو دستگاه ماشین آخرین مدل خریدند و تحویل دادند.»[105]
خانواده دیبا چنان بر بیتالمال چنگ انداخته، به غارت آن مىپرداختند که اگر در اسناد دربار و ساواک مندرج نبود، باور آن براى بسیارى از خوانندگان مشکل بود. نمونه این یغماگرىهاى اقوام و آشنایان فرح در اسناد، گویاى این مطلب مىباشد. ترتیب دادن سفرهاى خارجى متعدد به سراسر جهان توسط فریده دیبا و استفاده از هواپیماى اختصاصى در کشورهاى مختلف و صرف مبالغ سنگینى براى خرید جواهرات یکى از اقلام موارد مذکور است:[106]
«حضور مبارک حضرت علیه بانو دیبا، بهاى تمام شده یک آویز برلیان گرد پاک و سالم و بىعیب به وزن 95 / 3 قیراط 000 / 020 / 1 با تقدیم احترامات فائقه...»[107]
سند دیگر درباره هزینه جواهرات فریده دیبا مىنویسد:
«یک جفت گوشواره مروارید اعلا کار دست با برلیان مامککارى شده پلاتینه به مبلغ یازده هزار تومان، با هزار تومان تخفیف داده شده مبلغ ده هزار تومان فروخته شد.»[108]
13ـ فعالیتهاى اجتماعى فرح
هنگام ازدواج محمدرضا پهلوى با فرح دیبا، خاندان پهلوى، چهارمین دهه حکومت و ملکدارى خود را سپرى مىکرد. در این زمان موقعیت درباریان و خانواده پهلوى به طور بىسابقهاى در اجتماع ایران تنزل یافته بود و این خاندان به شدت مورد تنفر مردم ایران واقع شده بود. ظلم و استبداد، قتل و غارت و مبارزه با مبانى اعتقادى مردم مسلمان، سوءاستفاده از موقعیت دربار و حکومت، در زدوبند در امور مختلف اقتصادى و ادارى و استفاده افسار گسیخته فرزندان رضاشاه از قدرتشان در چپاول اموال دولتى، تصرف اموال و املاک مردم، فساد و بىبندوبارى، وابستگى به بیگانگان و انجام کودتاهایى چون 1299 و 28 مرداد و مبارزه با حجاب، دادن امتیازات سیاسى و نظامى به بیگانگان، تبدیل ایران به خانه امن استعمارگران خارجى از جمله انگلیس و امریکا و روابط نامشروع با اسرائیل و حمایت از سران خونخوار و غاصب رژیم صهیونیستى از جمله دلایل بیزارى مردم از رژیم بود. مهمتر اینکه در تمام دوران حکومت پهلوى، ایرانیان علىرغم داشتن منابع غنى ملى و منابع زیرزمینى متعدد و ... اکثرا فقیر و بیسواد بودند و کشور وابسته به بیگانگان شده و این مسئله براى مردم کاملاً ملموس و غیرقابل تحمل گردیده بود. با راه یافتن فرح، با چهره دروغین فرهنگى به دربار پهلوى، وسیلهاى شد براى ترمیم چهره کریه رژیم. فرح با توجه به اندک سوادى که داشت، تنها دربارى به حساب مىآمد که اندکى دانشگاه دیده بود و با انجام بعضى اقدامات ظاهرى و یا رفاهى، مىکوشید در افکار عمومى، از رژیم و دربار چهرهاى اصلاحگر، خیرخواه و خدمتگزار ارائه دهد. از طرف دیگر او نماینده گروهى غربگرا بود و با فرهنگ و ارزشهاى غربى آشنایى داشت و براى آنکه تأثیرى هر چه بیشتر در جدایى مردم از فرهنگ بومى و گرایش و پذیرش آنان به فرهنگ غربى بگذارد، فرهنگ و ارزشهاى غیرایرانى و اسلامى بیگانگان در ایران را ترویج مىکرد.
نکته دیگر اینکه فرح چپگرایى را در غرب تجربه کرده بود و با همراه کردن تعدادى از افراد چپى با خود، مروج مبارزه با دین و باورهاى مذهبى مردم ایران شد، در واقع وى هموارکننده اهداف رژیم گردید. او با پذیرش تربیت غربى و الگوهاى غیرایرانى، به زودى یکى از مشکلات رژیم شد و دفترش با تحمیل هزینههاى سنگین و ارائه طرحهاى غیرمفید و بىارتباط با ارزشهاى اسلامى و ایرانى همچون: شرکت در اجراى طرحهاى جشن تاجگذارى، جشن هنر شیراز، 2500 ساله و ...از جمله بحرانآفرینان رژیم پهلوى به شمار مىآید. به این موارد، جشن عروسى او با آن مخارج نجومى، سوءاستفادههاى گسترده مالى، سوء مدیریت، باندبازى و مسلط نمودن بهائیان، و مبارزه با اسلام و قرآن و ... در نهادهاى تحت نظر فرح، را مىتوان افزود. در این قسمت به بیان ویژگىهاى مهم فعالیتهاى نهادهاى تحت نظر فرحمىپردازیم.
1 / 13ـ فعالیتهاى مغایر با مذهب رسمى کشور
یکى از سیاستهاى رژیم پهلوى مبارزه با اسلام و قرآن بود. رضاشاه پایهگذار و مروج این سیاست بود و محمدرضا نیز این سیاست را در حجم گستردهترى دامن زد. فرح پهلوى نیز به دنبال رضاخان و محمدرضا تکمیلکننده این اقدامات بود. فرح همانطور که پیشتر هم گفته شد زمینه مذهبى نداشت و فرح همانطور که پیشتر هم گفته شد در مدارس خارجى تحصیل کرد و با فرهنگ متأثر از دین مسیحیت تربیت گردید. یکى از محورهاى اصلى اقدامات اجتماعى فرح اجراى چنین سیاستى بود و براى عملى کردن آن مراکز تعلیم و تربیت را وجهه همت خود قرار داد. تأسیس کتابخانه، چاپ و انتشار کتاب و ایجاد سایر مراکز آموزشى نیز در همین راستا انجام مىگرفت. انتشار کتاب اگرچه اقدامى به ظاهر فرهنگى محسوب مىشد ولى چون محتواى کتابها در جهت بىاعتقاد کردن فرزندان و جوانان مملکت و دور نمودن آنها از باورهاى مذهبى بود به حرکتى ضدفرهنگى که اتفاقا هدف او بود بدل شد. کانون پرورش فکرى از مراکز مهم ایجاد شده توسط فرح محسوب مىگردید که در راس آن، لیلى امیرارجمند ـ دوست فرح ـ قرار داشت و براساس الگوى غربیان، برنامهریزى و اداره مىگردید. به تأیید اسناد ساواک یکى از اهداف فعالیت کانون، دورى نوجوانان و جوانان از افکار مضره از جمله چپ و اسلام بود :
«کانون پرورش فکرى کودکان قصدش بالا بردن سطح فرهنگ کودکان و یاددادن روش درست زندگى به آنها است، کانون مىخواهد اوقات فراغت بچهها و نوجوانان را پر کند تا به این سو و آن سو کشیده نشوند و آلودگى مختلف اعم از سیاسى و اجتماعى و اخلاقى پیدا نکنند. کانون مىخواهد براى فرداى ایران انسانهاى بصیر به وجود بیاورد و روح همکارى و تعاون را در میان فرزندان این آب و خاک قوى سازد.مدیرعامل کانون خانم امیرارجمند چنین قصدى را دارد. مشارالیه زنى است فهمیده که جز خدمت به شاه وملت نظر دیگرى ندارد و یکى از هدفهاى وى آرام کردن عواطف تند و سرکش نوجوانها است.»[109]
فرح پهلوى راه آرام کردن نوجوانان و جوانان مملکت را دورى از اسلام و پیامهاى راهگشا و آسمانى قرآن مىدانست و براى عملى شدن برنامههایشان دست به اقداماتى زدند که از جمله آن بىاطلاع نگه داشتن نوجوانان و جوانان ایران از تاریخ پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) مىباشد.
سند دفتر فرح گویاى این مطلب است:
«جناب آقاى دکتر کریم پاشا بهادرى : ریاست دفتر مخصوص علیاحضرت شهبانوى ایران
در مورد کتاب زندگى حضرت محمد (ص) براى کودکان و نوجوانان نوشته آقاى محسن جاویدان که براى اظهارنظر به این کانون ارسال فرموده بودید به اطلاع مىرسد این کتاب متأسفانه در روال راه و رسم همیشگى کانون نیست و خصوصیاتى که براى کودکان و نوجوانان در آن چشمگیر باشد، مشاهده نمىشود. لذا کتاب مذکور به همراه این نامه ارسال مىشود. در اجراى اوامر علیاحضرت شهبانو چند تن از متخصصان ادبیات کودکان مشغول تهیه متنهایى در این زمینه هستند که پس از آماده شدن در صورت تصویب به چاپ خواهد رسید. با تشکر لیلى امیرارجمند مدیرعامل.»[110]
هنگامى که پیامبر (ص) الگوى اخلاقى جوانان این مرز و بوم نباشد، پس اعمال و رفتار چه کسى مىتواند براى مسلمانان راهگشا و الگو باشد؟ مسئولین فرهنگى رژیم و مهمترین آنها دربار و فرح دنبال ایجاد جدایى بین جوانان و پیشوایان دینیشان بودند. آنان با وارد کردن الگوهاى ضداخلاقى و ضدارزشى به ایران و تزریق آن در میان جوانان و با غرق نمودن جوانان در منجلاب فساد اخلاقى و غفلت از امور سیاسى، این امکان را فراهم کرده بودند تا خود، سران رژیم و همپیمانان خارجیشان به استثمار و استعمار مردم و غارت ثروت ملى ایران بپردازند و قشر فعال و تواناى جامعه را که همانا نوجوانان و جوانان بودند غرق در سرگرمىهاى شخصى، نگهدارند تا توان اعتراض به دستگاه را نداشته باشند. فعالیتهاى عمده کانون که به اصطلاح متولى امور تربیتى کودکان، نوجوانان و جوانان جامعه بود در این راستا خلاصه مىشد. دعوت از بازیگران مبتذل زن و مرد سینما و تلویزیون، آموزش رقاصى، نمایش فیلمها و معرفى و ارائه کتابهاى زنندهاى چون: «بچهها چگونه به دنیا مىآیند» از دیگر آموزشهاى کانون به شمار مىآمد که عمدتا مورد اعتراض مردم مسلمان ایران بود. در سند کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان چنین آمده است:
«کتابهایى که براى روستازادگان فرستاده مىشود باید تا آنجا که ممکن است ساده و آموزنده باشد. فرستادن کتابهایى مثل «چگونه بچه به دنیا مىآید» به روستاها و شهرهاى کوچک به هیچوجه روا نیست، حتى در کتابخانهها هم نمىتوان آنها را در اختیار کودکان قرار داد. شاید وجود این نوع کتابها در پارهاى از کتابخانههاى تهران یا اصفهان بىزیان باشد اما بىگمان وجود آنها در کتابخانههاى شهرکها و روستاها زیانمند است و نخستین زیانش بىاعتمادى مردم به کارهایى است که کانون انجام مىدهد.»[111]
2 / 13ـ اشاعه فرهنگ بىبندوبارى و لاابالىگرى
به طور طبیعى نطفه هر جنبش فرهنگى باید به مقتضا و نیازهاى طبیعى و در شرایط فرهنگى یک جامعه منعقد شود، ببالد و شاخ و برگ بپراکند تا مردم را از سایه و ثمره آن بهرهاى باشد. آثار فرهنگى به مثابه کالاهایى است که فروشندهاى باید آن را به ضرورت تولید کند و خریدارش آن را بنا به نیازهاى واقعى خواستار شود. در شرایط سالم فرهنگى، این دادوستد، بدرستى و به ضرورت صورت مىگیرد اما آفرینندگان هنر در دهه چهل و پنجاه آثارى به مردم عرضه کردند که با نیازهاى واقعى آنان سازگار نبوده است. هنرمندان این دوره بیشتر ناقلان فرهنگ بودهاند نه خالقان آن، هنر از اعماق تاریخ و از ژرفاى روح مردم نشأت مىگیرد و بر دل و زبان برگزیدگان مردم جارى مىشود. این نیاز طبیعى آدمى در اینجا و اکنون در هر جا و هر زمانى است که بسازد به ضرورت، خراب کند به ضرورت، دوباره بسازد و بیافریند تا حاصل کار او بشود فرهنگى متحول، فراگیرنده که با حفظ استقلال خود با فرهنگهاى دیگر، با اندیشه آدمى در سراسر جهان پیوند یابد، درآمیزد، بستیزد و در نهایت ارتباط انسان را در سراسر جهان در خطى متصل و مشترک پدید آورد.[112]
«فرح پهلوى به عنوان مسئول و تصمیم گیرنده اصلى در برنامهریزى و اجراى فعالیتهاى فرهنگى در حوزههاى مختلف آن، چگونه شخصیتى بود، چگونه تربیت یافته و در کجا، افکار و ایدههاى او در زمینه هنر و الگوى او چه هنر و فرهنگى بود و هنرى که او مبلغ و اشاعهدهنده آن بوده کدام بود. فرح پهلوى از دوره آغاز تحصیلاتش، در مدارس خارجى تحصیل کرد و یا اصولاً باید پرسید یک مدرسه خارجى، یا تأسیس شده براى ایرانیان، در ایران چه مىکند؟ از آنجا که این مدرسه خارجى با تصور خارجى ساخته شده و بر ارکان آن جهانبینى بیگانه حاکم است و از آنجا که ما خارجى نیستیم و در محدودهاى زندگى مىکنیم که از نظر اقلیمى و از نظر حال و هواى فرهنگى، شرقى و ایرانى است و از آنجا که ما خارجى نیستیم و بنیانگذاران این مدارس که بیشتر خارجى هستند با تصویر و بینش خارجى خود، این مدارس را تأسیس کردهاند، کودکان ما، به تدریج با ذوقزدگى تمام، بىریشه، خارجى و عاشق روحیه خارجیان بار مىآیند. فرزندان ما در این مدارس انگلیسى و فرانسه را بهتر از فارسى یاد مىگیرند. آلمان، انگلستان و آمریکا را بهتر از شهرهاى ایران مىشناسند. وزن و آهنگ حرکاتشان غربى است و از آن بدتر، از همه لحاظ غربزده بار مىآیند.»[113]
فرح پهلوى نیز چنین موقعیتى داشت و با توجه به حوزه عملش، نوعى غربزدگى را که با جامعه سنتى و اسلامى ایران سازگارى نداشت، تبلیغ مىکرد. او از طریق سازمانها و نهادهاى زیر نظر دفترش، لاابالىگرى را از طریق سینما، تلویزیون، تئاتر و نقاشى و موسیقى به جامعه تزریق کرد. دعوت از گروههاى رقص خارجى از چه ویژگى برخوردار بود که به ایران مىآمدند و به ارائه نمایش مىپرداختند و محمدرضا و فرح نیز به تماشاى آن مىنشستند.
در سندى آمده است:
«برنامه هنرمندان معروف باله بینالمللى در پیشگاه اعلیحضرت شاهنشاه و شهبانو اجرا شد و ایشان «مارگونیتین» و رودلف نوریف ستارگان اول باله سلطنتى انگلستان را مورد تفقد قرار دادند.»[114]
برگزارى جشن هنر شیراز و اجراى صحنههاى خلاف اخلاق که باعث اعتراض بسیارى از علماى مسلمان و ملت دیندار ایران گردید نیز در همین راستا قابل تعریف است که حتى خارجیان را به تعجب واداشت و بعضى از آن تحلیلگران سیاسى این نحوه عمل رژیم را باعث سرنگونى خاندان پهلوى مىدانند:
«ملکه، ریاست عالیه جشن هنر شیراز را نیز به عهده داشت. در اواسط سالهاى 70 جشن مزبور یکى از پرجنجالترین رویدادهاى فرهنگى کشور به شمار مىرفت. در میان نمایشهاى متعدد آن، یک گروه برزیلى وجود داشت که اعضاى آن در حین نمایش، سر مرغهاى زنده را با دندان مىکندند. جنجالهاى جشن هنر وقتى به اوج خود رسید که یک گروه هنرپیشه، دکانى را در یکى از خیابانهاى اصلى شیراز در نزدیکى مسجد گرفت و در درون دکان در پیادهروى جلوى آن نمایشى اجرا کرد که شامل یک هتک ناموس تمام عیار و اعمال شهوتانگیز بین هنرپیشگان زن و مرد بود. چنین نمایشى در خیابانهاى هر شهرک انگلیس یا امریکا جنجال برپا مىکرد و منجر به بازداشت هنرپیشگان مىشد.»[115]
در زمینه موسیقى نیز همین رویه جارى بود و ابتذال به شدیدترین وجه آن وجود داشت و فرح پهلوى موسیقى آمریکایى را بر سایر انواع آن ترجیح مىداد:
«در زمینه موسیقى، طبعا موسیقى آمریکایى مورد توجه ما بود.»[116]
طرح مسئله آزادى زنان در دوره پهلوى و جامعه ایران به نوعى اشاعه هرزگى و بىبندوبارى در جامعه مذهبى بود. بىحجابى، آرایش و پوشیدن لباسهاى رنگارنگ و شرکت در مجالس رقص و آواز و پارتىهاى گوناگون و تساوى حقوق با مردان در همه جنبههاى حیات و رسیدن به حقوق زن در اروپا و مانند آن، در رفتار و کردار و آداب و اعمال و ... از مشخصات جامعه ایران زمان پهلوى است که بعضى از آنها دفاع مىکردند و آنها را راه رهایى و سربلندى و شخصیت و آزادگى زن در جامعه ایرانى مىدانستند.[117]
به هر حال در دوران پهلوى شاخههاى مختلف هنرى چنین وضعیتى داشت و براى افراد آگاه آن دوران، این مسئله به وضوح قابل تشخیص بود : از نقاشى کردن براى زینت دیوار خانههاى مجلل یا تزیین سالن ادارات و بانکها چه حاصل، اگر هدف نقاشى، فقط «فروش تابلو شده باشد» از تدارک تئاتر و سینما براى انواع جشنوارههاى تحمیلى و بىتماشگر چه فایده، اگر هدف سازندگان این آثار خرج «بودجههاى مقرر بوده باشد» از اشاعه موسیقى دورگه به وسیله جعبههاى مهمل چه سود، اگر چه رژیم به دنبال ارائه برنامههایى خلاف معتقدات مردم بود و زمینهسازى براى زدودن فرهنگ اسلامى از جامعه ایران و جایگزین کردن الگوهاى ضدارزشى بیگانگان بود که حتى در مغرب زمین نیز تباهى آن به اثبات رسیده بود ولى در طول تاریخ، فرهنگ ایران متکى به خود و منشعب از بنیادهاى ایرانى و اسلامیش مىباشد، لذا مردم خود با هوشیارى و آگاهى، انتخاب اصیل و درست خود را اعمال خواهند کرد. همانگونه که در طول زمان چنین کردهاند و از هر چه نادرست و بىربط باشد، استقبال نخواهند کرد و آن را از آنچه صادر شده باز خواهند گرداند.
مردم هر چه را که به زندگى آنها، به ضرورتهاى بنیادهاى فرهنگ آنها، به تعالى و تکامل اندیشه آنها، به آرمانها و علایق آنها وابسته باشد، محترم مىشمرند و جز آن را ارجى نمىنهند. در واقع این مردمند که قادرند در طول زمان، راه را از بیراه و خوب را از بد بازشناسند.[118]
3 / 13ـ صرف هزینههاى بیهوده
بسیارى از هزینههایى که دفتر فرح صرف مىکرد، براى جامعه ایران و ایرانى ضرورى نبود و جز تحمیل مبالغ سنگین بر بیتالمال کشور ثمرى نداشت. برگزارى جشن هزاره فردوسى در پاریس، جشن هنر شیراز و هزینههاى بالاى آن، عمده هدفش براى مبارزه با دین و اشاعه فساد و فحشا بود. صرف هزینه براى مقبره پوپ ـ غارتکننده آثار باستانى ایران ـ چه فایدهاى براى ایران و ایرانى داشت:
«جناب آقاى پهلبد وزیر محترم فرهنگ و هنر
حسبالامر مبارک علیاحضرت شهبانوى ایران، یک قطعه عکس مقبره مرحوم پوپ[119] به پیوست ایفاد مىگردد. مقرر فرمودند در مورد ساختمان مقبره مذکور از طرف وزارت فرهنگ و هنر اقدام به عمل آید و از نتیجه، این دفتر را مستحضر نمایند تا مراتب به عرض علیاحضرت معظملها برسد.»[120]
و در مکاتبهاى از طرف وزارت فرهنگ اعلام مىشود که مقبره در دست ساختمان است.[121]
سفارش ساخت مجسمههاى متعدد در طرحهاى مختلف از درباریان، از جمله فرح و محمدرضا به خارجیان با دستمزدهاى سرسامآور، چه توجیهى مىتواند داشته باشد.
در اسناد فرح از تخصیص چهل هزار دلار به فردى به نام لئودروف، براى ساخت مجسمهاى از محمدرضا و مبلغ 000 / 500 / 1 ریال جهت ساخت مجسمه از خودش مطرح است .[122]
دربار پهلوى و دفتر فرح بازار پرسودى براى مجسمهسازان آمریکایى و اروپایى بحساب مىآمد که هرطور باب میلشان بود براى کارشان قیمتگذارى مىکردند و از طرفى به دلیل حاتمبخشىهاى فرح و پرداخت دستمزدهاى بالا و نجومى آنها راسا از فرح درخواست کار مىکردند. البته با مبالغ سنگین، سند ذیل یکى از آن پیشنهادهاست :
«به عرض عالى برسد : خانم مارى گاردنر، مجسمهساز آمریکایى که براى ساختمانهاى بزرگ و پارکها و اماکن عمومى فعالیت و تخصص دارد کاتالوگ آثار خود را از طریق سفارت شاهنشاهى تقدیم و استدعا داشت خدمتى به وى ارجاع شود. حسبالامر به سفارت شاهنشاهى ابلاغ شد که کارهاى نامبرده جالب است قیمت کارهاى خود را بدهد ... در گزارش سفارت شاهنشاهى به عرض رسیده که خانم گاردنر براى تهیه مجسمههاى مورد نظر آمادگى دارد و طرحى هم که تهیه کرده تقدیم و تقاضاى دویست هزار دلار (000 / 200) را نموده است.»[123]
فرح گاهى اوقات با دیدن یک مجسمه، علاقهمند مىشد به تقلید از آن اثر، مجسمه و یا تابلویى از او درهمان طرح تهیه شود، به ویژه اینکه چنین طرحهایى توسط بیگانگان تهیه شده و راجع به افراد مشهور جهانى باشد. این سند دفتر فرح را بخوانید:
«جناب آقاى اردشیر زاهدى سفیر شاهنشاه آریامهر
علیاحضرت شهبانوى ایران امر و مقرر فرمودند تحقیق و سؤال فرمایید، نقاشى که پرتره خانم کندى را در کاخ سفید کشیده، آیا مىتواند به تهران بیاید یا نه؟ و براى هر پرتره چقدر مىگیرد.»[124]
4 / 13ـ سوءاستفاده مالى
فرح دستگاه عریض و طویلى به گستردگى چند وزارتخانه به راه انداخته بود و از آنجایى که براى اداره این بوروکراسى عظیم از چارچوبهاى تعریف شده منطقى و علمى استفاده نمىشد، در زمینههاى مختلف مشکلات مدیریتى به وجود مىآمد. از جمله چون ضابطه خاصى براى انتخاب کارمندان و مدیران وجود نداشت، فرح بنا به میلش اقوام، نزدیکان و دوستانش را حاکم برنهادها و سازمانهاى تحت نظر خود مىنمود که از تجربه، علم و سلامت نفس لازم برخوردار نبودند و در روند کارها مشکلات بسیارى بوجود آوردند. به گونهاى که اختلاس در بودجه، تبانى در طرحها و ... در نهادها کاملاً مشهود بود. یک نمونه از زدوبندها توسط پیمانکاران انجام مىگرفت و با دزدى از قسمتهاى مختلف، صرفهجویى در هزینهها، مازاد آن را به جیب مىزدند. سندى از دفتر فرح را ببینیم:
«آقاى مهندس ایرانپور! در بازدیدى که از کتابخانه رضائیه [ارومیه] به عمل آمده، نقائص زیر مشاهده گردید: 1ـ یکى از دو دستگاه توالت، چاه نداشت.
4ـ با توجه به زیربناى ساختمان کتابخانه (شامل یک سالن اجتماعات، یک سالن مطالعه و دو اتاق کوچک و دو توالت) تصور مىشود هزینه عنوان شده چندان متناسب با هزینه ساختمان نباشد (222 / 500 / 2 ریال هزینه عنوان شده)».[125]
در سندى دیگر، بازرسى نخستوزیرى به مافوق خود آقاى داهى، مشاور نخستوزیر درباره تخلفات انجمن ملى حمایت کودکان و مؤسسات وابسته به آن مىنویسد:
«به استحضار جناب عالى مىرساند:
از تاریخ 11 / 4 / 45 که اینجانب مشغول رسیدگى و بازرسى گردیدم متأسفانه با سوء جریانات و آشفتگىهاو تخلفات ادارى و مالى بىشمارى برخورد نمودم و بیشتر تأسف اینجانب از آن جهت است که چرا باید درمؤسسه خیریهاى که تحت توجهات خاندان جلیل سلطنت قرار گرفته و مدیرعامل آقاى دکتر دفترى است که سالها در پست بازرسى وزارت بهدارى انجام وظیفه نموده و به کلیه امور ادارى و مالى وارد هستند چنین جریانات نامطلوب و سوءاستفادهها و تخلفات ادارى و مالى رخ دهد، در صورتى که طبق اساسنامه انجمن، مدیرعامل مسئول حسن جریانات امور محوله مىباشد.»[126]
مینو صمیمى ـ کارمند دفتر فرح ـ که در جریان این زدوبندهاى گسترده بود، در این باره مىنویسد:
«من امیدوار بودم تمام کمکهاى مردم به کودکهاى معلول را یکسره در اختیار خانوادههاى مستمند و محروم جنوب شهر تهران قرار دهیم، نه این که تمام پولها به سویى سرازیر شود که در نهایت جیب مدیرعامل و مدیر امور مالى سازمان را پر کند و این حقیقت تلخى بود که اتفاق افتاد. قبلاً شایعات زیادى راجع به اختلاس مبالغ کلان در سازمان شنیده بودم، اما در این مورد، خود با چشمانم دیدم که چه پول هنگفتى هدر رفت و به جاى کمک به خانوادههاى محروم و یا حتى فراهم کردن وسیله شادى و تفریح کودکان، کلاً در جیب حضرات انباشته شد.»[127]
اسناد فرح درباره تخلفات گسترده و سوءاستفادههاى ادارى و مالى مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان به نقل از بازرس نخستوزیرى اشاره دارد.[128]
نویسنده کتاب «در خدمت تختطاووس» درباره سوءاستفادههاى مالى انجمن مالى حمایت از کودکان مىنویسد:
«در خلال دوره بازرسى از سازمان حمایت از کودکان که حدود دو ماه طول کشید موقعى که تحقیقات بازرسان به پایان رسید، نه نتایج کارشان انتشار یافت، نه حتى یک نفر از اعضاى بلندپایه سازمان از کار برکنار شد. حتما بازرسان شاهنشاهى، سوءاستفادههاى کلان در سازمان حمایت از کودکان را امرى عادى و پیشپاافتاده تلقى کرده بودند.»[129]
سایر سازمانهاى تحت نظر فرح نیز چنین وضعیتى داشت، به طور مثال در بازرسىاى که از دفتر فرح توسط دفتر ویژه اطلاعات انجام گرفته بود، به اشکالات متعددى اشاره شده که فردوست نیز گوشههاى از این زدوبندها را در کتاب خاطراتش آورده است.[130]
5 / 13ـ بىاعتنایى به مشکلات اساسى مردم
براساس اظهارات فرح پهلوى، سازمانهاى تحت نظر او براى رفع مشکلات مردم و در جهت ارتقاى سطح فرهنگى، معیشتى، هنر جامعه و ... تأسیس شده، ولى مجموع اقدامات او خارج از اهداف اصلى و تعریف شده بود. آنچه تحت عنوان امور خیریه توسط دربار انجام مىگرفت فىالواقع چیزى بیش از یک نمایش نبود که غالبا هم براى جلب توجه کشورهاى غربى به اجرا درمىآمد. هر کدام از سازمانهاى خیریه موجود در کشور، تحت سرپرستى یکى از اعضاى سلطنتى قرار داشت و چون این گونه سازمانها مىبایست به صورت غیرانتفاعى اداره شود، لذا در ظاهر امر به نظر کسى که به عمق مسائل دربار آگاه نبود، فکر مىکرد که خانواده سلطنتى به خاطر احساسات بشردوستانه خود، وظایف بس دشوار و سنگینى به عهده دارد، در حالى که حقیقت غیر از این بود.
با اینکه تبلیغات زیادى در خصوص کارهاى خیریه سازمانها و نهادهاى تحت نظر فرح انجام مىگرفت، ولى اقدامات صورت گرفته در این باره بسیار ناچیز بود.[131]
مینو صمیمى در این باره مىگوید:
«وقتى وارد دفتر کار دکتر لقمان ادهم شدم، فورا احساس کردم مىخواهد مطلب بسیار مهم و محرمانهاى را با من در میان بگذارد، زیرا به تجربه مىدانستم که هرگاه قصد چنین کارى داشت، معمولاً به اوراق روى میز چشم مىدوخت و کمتر به مخاطب خود نگاه مىکرد. آن روز هم مدیرعامل بدون آنکه سرش را بلند کند، خیلى شمرده و آرام گفت : امروز مىخواهم این مطلب بسیار مهم را به شما یادآور شوم که باید جلوى تبلیغات زیاده از حد خود را بگیرید... البته این تبلیغات مربوط به فعالیتهاى سازمان، هر چه در خارج از کشور افزایش یابد، این وضع هیچ اشکالى ندارد، ولى چنانچه بخواهید همین شیوه تبلیغاتى را در ایران هم دنبال کنید، مطمئن باشید برایمان دردسر فراوانى ایجاد خواهید کرد... طبعا اگر مردم را با کارهایمان آشنا کنیم، هر روز با عده کثیرى مواجه خواهیم شد که مىخواهند کودکان معلول خود را به دست ما بسپارند و تصدیق مىکنید که چنان چه بخواهیم جوابگوى مردم باشیم، ناچار باید از تمام ظرفیت مرکز نگهدارى کودکان معلول استفاده کنیم و این البته باعث خواهد شد تا دیگر چیزى از زیبایى و محاسن ساختمان مرکز باقى نماند.»[132]
فرح دیبا نیز در خاطراتش به دریافت هزاران نامه در روز و رفع مشکل مکاتبهکنندگان و دلسوزى و کار شبانهروزى براى مردم اشاره نموده است. او مدعى است حکومت پهلوى خدمات عظیمى به مردم ایران در زمینههاى بهداشت و درمان، برقرسانى به روستاها، تأسیس مدارس در روستاهاى دورافتاده و ... نموده؛ و سخنان مردم پس از انقلاب اسلامى علیه دستگاه را ناسپاسى به خاندان پهلوى دانسته است، اما اسناد دفترش، کذب بودن ادعاى او را بیان مىنماید:
«جناب آقاى کریم پاشا بهادرى، رئیس دفتر علیاحضرت شهبانو:
بدینوسیله نشریه شماره 13 مرکز پژوهش خلیجفارس و دریاى عمان را تقدیم مىدارد، مربوط به مردم کپرنشین ایرانشهر، ایرانشهر به علل بسیار که در این بررسى بدانها اشاره شده است، با اهمیتترین شهر استان سیستان و بلوچستان به شمار مىرود و گرداگرد شهر بیشترین شمار کپرنشین زندگى مىکنند. مطالعه کپرنشینان از جهات بسیار قابل توجه است. این مردم یا کشاورز بدون زمین و آب بودهاند یا عشایرى دام از دست داده و سرگردان، چگونگى تحول زندگى این مردم از زندگى عشایرى و روستایى تا زندگى در گرد شهر، چگونگى جذب و تحلیل رفتن آنها در بافت شهر، روابط و خصوصیات اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى این مردم کوشش شده است.»[133]
آنچه در این سند قابل توجه مىباشد، اینکه شهر ایرانشهر به عنوان مهمترین شهر استان سیستان و بلوچستان ذکر شده و جالب اینکه در مهمترین شهر استان، مردم کپرنشین اطراف شهر را پر کردهاند و دیگر اینکه شرح واقعه در سال 55 یعنى چهارده سال بعد از انقلاب سفید مىباشد. این مسئله مورد تایید رجال عصر پهلوى نیز بود اما این بار در شمال کشور که آبادترین و حاصلخیزترین زمینها در آنجا قرار دارد: مردمان روستایى در شمال ایران در کلبههاى گلى به سر مىبردند و بیش از دو وعده در روز غذا نمىخوردند، که تازه آن هم از مقدارى نان خشک و ماست فراتر نمىرفت.[134]
اما واقعیتهاى فقر و محرومیت مردم ایران در دوران ستمشاهى، بسیار فراتر از حاشیهنشینى شهرها بود. سند زیر به خوبى حکایت فقدان قوت لایموت در میان عشایر فارس و واگذارى فرزندانشان را بیان مىکند :
«ریاست دفتر مخصوص علیاحضرت، فرح پهلوى شهبانوى ایران
در مورد گزارشى که به پیشگاه مبارک علیاحضرت فرح پهلوى شهبانوى ایران معروض داشته، دائر به اینکه مردم استان فارس از لحاظ معیشت فوقالعاده در زحمت بوده تا جایى که فرزندان خود را به علت ضیق مواد غذایى به متمکنین واگذار مىنمایند. دستور تحقیقات لازم به رئیس هیئت مذکور حاکى است، در قسمتهاى جهرم، لار، قیر، کازرون و روستاهاى مربوط و خط سیر هیئت از لار و فیروزآباد در این مورد تحقیقات لازم معمول، واگذارى فرزندان اهالى به متمکنین بىاساس بوده و در بازرسى از سایر نقاط نیز موضوع، تحقیق، و به عرض خواهد رسید.»[135]
با دقت در گزارشى که هیئت بازرسى تهیه کرده تبانى هیئت با مسئولان محلى آشکار مىگردد. جالب اینکه پس از دو سال خشکسالى و از بین رفتن محصولات و دامهاى مردم، دولت هیچ اقدامى براى کماثر کردن لطمات خشکسالى انجام نداده بود تا مانع از این شود که از گرسنگى و ندارى، فرزندانشان را به افراد پولدار بدهند. گزارش با شعرى در تمجید از خاندان سلطنت که یکى از اهالى محل سروده بود، پیوست است. شاعر در این شعر از زحمات شاه و دستگاه او به دلیل توجه به وضع مردم تشکر نموده و آن هم پس از دو سال سپرى شدن از خشکسالى فارس؟!
باقر پیرنیا از رجال دوران پهلوى که مدتى در منصب استاندارى فارس به رژیم خدمت نموده، در خاطراتش درباره این مسئله مىنویسد:
«روستاهاى دورافتاده فارس، فاقد همه چیز بود. عشیرههاى فارس با هر کوچ، وسیلهها و نیازمندىهاى خود را به صورت ایلى و در حال حرکت فراهم مىکردند. عشیرهها به علت خشکسالى در مضیقه قرار مىگرفتند. وضع بهداشتى آنان در حد صفر بود و از نظر خوراکى دچار کمبود مىشدند.»[136]
محرومیت مردم ایران از ابتدایىترین ضروریات، از جمله بهداشت و درمان، آب آشامیدنى بهداشتى، برق، جاده و ... محدود به استانها و روستاها نبود، بلکه در حاشیه شهر تهران نیز محلهایى وجود داشت که از حداقل بهداشت برخوردار نبودند و روستاهاى نزدیک تهران نیز از آب و برق و ... محروم بودند. مینو صمیمى در تأیید این مطلب مىآورد :
«در سراسر تهران فقر و بدبختى و مرض بیداد مىکرد. خیابانها چنان مملو از گدا بود که هر موقع پیاده راه مىرفتیم، حداقل ده نفر از آنها به دنبالمان روانه مىشدند و مرتب التماس مىکردند تا پولى بگیرند.»[137]
سند دفتر فرح به نقل از اداره آموزش و پرورش منطقه شهررى مىنویسد:
«جناب آقاى محمدحسین امیدى انجمن شهرستان تهران، اینجانب سپاهى روستاى حسینآباد تپه سیف، واقع در 10 کیلومترى تهران (جاده ساوه) روبروى شرکت خاور، به عرض مىرساند که جاده فرعى این روستا احتیاج به آسفالت دارد که براى هزینه آن مقدارى پول لازم است، خاکى این جاده، حدود 1500 متر است و هر متر 70 تومان براى زیرسازى و آسفالت تعیین شده و از لحاظ آب و برق این روستا، تا 200 مترى روستا آمده و هنوز متأسفانه اینجا آب و برق ندارد، هم اهالى و هم سپاهیان از این لحاظ در مضیقه هستند و جمعیت این روستا در حدود 200 خانوار هستند که از لحاظ وضع مالى، زیاد خوب نیستند.»[138]
نکته قابل توجه در این سند، نداشتن امکانات ابتدایى بهداشتى پس از گذشت 16 سال از انقلاب سفید و آن هم در ده کیلومترى تهران بود!
وضعیت فقر و محرومیت ایران از دید خارجیان نیز پنهان نبود، ولى از آنجایى که آنان در استعمار و استثمار مردم ایران دست در دست رژیم پهلوى داشتند، از طرف آنان اعتراضى علیه رژیم صورت نمىگرفت. اگر هم بعد از انقلاب به این نابسامانىها اعتراف کردند، زمانى بود که دیگر رژیم پهلوى مضمحل شده بود:
«بسیارى از مردم، در مناطقى که با تهران 40 کیلومتر فاصله داشت، از داشتن برق محروم بودند.»[139]
یکى از اسناد فرح به نقل از سپاهى دانش روستاى ترشبند مىنویسد:
«حضور محترم نماینده انجمن شهر تهران آقاى امیدى
به استحضار مىرساند که روستاى ترشبند، واقع در جاده ساوه (1 کیلومترى شهرک گلوبند) داراى دبستانى است فاقد امکانات بهداشتى و رفاهى و کلاً از اتاقى قدیمى و فرسوده تشکیل شده است. در ضمن این روستا فاقد حمام نیز مىباشد و از این نظر مردم این روستا در مضیقه مىباشند. یادآور مىشوم که برق منطقهاى از چند صد مترى روستا گذشته است، حال اگر امکان دارد تقاضا دارم برادران و خواهران این روستا را لااقل از این نعمت بىنصیب مگذارید.»[140]
اگر به تاریخ گزارش این مکاتبات توجه شود همگى در نیمه دوم سال 1357 صورت گرفته و آن هم زمانى بود که انقلاب اسلامى به طلیعه پیروزى نزدیک مىشد و جو آزادى که متأثر از جریان انقلاب بوجود آمده بود باعث گردید از جو خفقان گذشته کاسته شود و مردم بتوانند مشکلاتشان را حداقل بیان نمایند.
[1]- خاطرات فرح پهلوى، کهن دیارا، نشر فرزاد، خارج از کشور، ص 33
[2]- خاطرات فرح، همان، ص 26
[3] . Alliance Israelite Universelle1
[4]- ناطق، هما، کارنامه فرهنگى در ایران 1922 ـ 1837، با مقدمه فریدون آدمیت، نشر نظر، تهران، 1380، چاپ اول، ص 126.
[5]- خاطرات فرح، همان، صص 61 و 62
[6]- همان، ص 64
[7] . Ecole Speciale d'avchirecture
[8]- خاطرات فرح، ص 70
[9] . Jambuille
[10]- خاطرات فرح، همان، ص 59
[11]- کسرى، نیلوفر، زنان ذىنفوذ در خاندان پهلوى، چاپ اول، 1380، نشر نامک تهران، ص 204
[12]- همان، ص 73
[13]- دیبا، فریده، دخترم فرح، صص 30 ـ 36
[14]- همان، صص 76 و 77
[15]- اردشیر زاهدى و اشاراتى به رازهاى ناگفته، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوى، چاپ دوم، 1381، نشر پیکان، تهران، ص 107 و 106
[16]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، خاطرات فردوست، ج 1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، تهران، 1369، چاپ اول، مؤسسه روزنامه اطلاعات، صص 211 و 212
[17]- همان، جستارهایى از تاریخ معاصر ایران، ج 2، صص 442 و 443،
[18]- خاطرات فرح، همان، ص 78
[19]- همان، صص 81 و 82
[20]- اسناد ساواک، پرونده موضوعى سال 1338
[21]- دیبا، فریده، همان، ص 58
[22]- اسناد موضوعى دربار پهلوى. در سندى دیگر در این باره مىخوانیم :
همسر ایزدى رئیس دفتر علیاحضرت ملکه مادر مىگفت اعلیحضرت همایون شاهنشاه براى تهیه لوازم عروسى و لباس و غیره مبلغ 500 هزار دلاردر اختیار دوشیزه فرح دیبا و خانم قطبى زندایى ایشان قرار دادهاند و براى دوخت لباس فقط مبلغ یک میلیون فرانک به مؤسسه کریستان دیور 1 ریس، 4پاریس پرداخت شده است.
[23]- خاطرات فرح، همان، ص 98
[24]- همان، ص 98
[25]- همان، صص 61 و 62
[26] . Monlsorris
[27]- خاطرات فرح، همان، صص 65 و 66
[28]- همان، ص 70
[29]- اسناد ساواک، پرونده موضوعى ازدواج فرح پهلوى، مورخ 9 / 7 / 1351
[30]- دلدم، اسکندر، خاطرات من و فرح پهلوى، ج 3، ص 1071
[31]- شهبازى، على، محافظ شاه، انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 276
[32]- مسعود انصارى، احمدعلى، پس از سقوط، ص 166
[33]- اسناد موضوعى، 20 ژانویه
[34]- همان، ص 5
[35]- همان، محافظ شاه، ص 206
[36]- اسناد دفتر مخصوص فرح، مورخ 19 / 12 / 35
[37] . Soeur Claire
[38]- خاطرات فرح، همان، ص 51
[39]- دیبا، فریده، همان، ص 29
[40]- اسناد موضوعى، مورخ 29 / 8 / 52
[41]- مسعود انصارى، احمدعلى، همان، ص 301
[42]- شهبازى، على، همان، ص 299
[43]- صمیمى، مینو، در خدمت تخت طاووس، ص 74
[44]- خاطرات فرح، همان، ص 185
[45]- شوکراس، ویلیام آخرین سفر شاه، ص 41
[46]- خاطرات فرح، همان، ص 184
[47]- روزنامه اطلاعات، مورخ 24 / 12 / 44
[48]- اسناد دربار، مورخ 29 / 10 / 56
[49]- همان، مورخ 2 / 3 / 56
[50]- همان، مورخ 28 / 5 / 55
[51]- همان، مورخ 7 / 11 / 1347
[52]- همان، مورخ 15 / 1 / 1355
[53]- همان، مورخ 19 / 12 / 1353
[54]- همان 4 / 6 / 54
[55]- صمیمى، مینو، همان، صص 92 و 93
[56]- دیبا، فرح، دختر یتیم، ج 2، ص 700
[57]- اسناد دربار مورخ 15 / 12 / 1350
[58]- همان، مورخ 22 / 1 / 1971
[59]- شهبازى، على، همان، ص 290
[60]- اسناد دربار مورخ، 31 / 1 / 1350
[61]- شوکراس، ویلیام، همان، ص 40
[62]- اسناد دربار مورخ 29 / 9 / 1346
[63]- مورخ 18 / 4 / 1346
[64]- همان، مورخ 20 / 9 / 1350
[65]- خاطرات فرح، همان، صص 159 ـ 160
[66]- اسناد موضوعى ساواک، مورخ 29 / 7 / 1351
[67]- اسناد دربار، مورخ 9 / 3 / 1356
[68]- همان، مورخ 13 / 2 / 1356
[69]- همان، مورخ 1 / 12 / 1353
[70]- خاطرات فرح، همان، ص 159 ـ 160
[71]- همان، اسناد دربار مورخ 1 / 12 / 1353
[72]- اسناد دربار، مورخ 7 / 8 / 1356
[73]- همان اسناد، مورخ 6 / 2 / 1346
[74]- اسناد دفتر مخصوص فرح، مورخ 6 / 4 / 51 و 10 / 4 / 51
[75]- همان، 22 / 1 / 1357
[76]- اسناد دربار، مورخ 24 / 11 / 1344
[77]- همان، 28 / 4 / 1354
[78]- همان، 22 / 5 / 1354
[79]- همان، 31 / 2 / 1357
[80]- همان، 22 / 11 / 1348
[81]- در زمان رژیم پهلوى وزارت اطلاعات عهدهدار امور تبلیغى و رسانهاى بود و ساواک عهدهدار امور امنیتى.
[82]- همان، مورخ 25 / 11 / 49
[83]- همان، مورخ 2 / 8 / 51
[84]- همان، مورخ 15 / 9 / 50
[85]- همان مورخ 30 / 6 / 2536، 16 / 7 / 36 و 10 / مهر / 2536.
[86]- همان، مورخ 7 / 12 / 1348
[87]- همان، مورخ 29 / 12 / 1353 و 20 فروردین 1354
[88]- همان، مورخ 28 / 4 / 1352
[89]- سوره احزاب، آیه 30.
[90]- روحانى، سیدحمید، نهضت امام خمینى، ج 2، صص 196 و 197
[91]- خاطرات فرح، همان، صص 150 و 151
[92]- اسناد دربار، مورخ 9 / 3 / 1345
[93]- همان، 5 / 4 / 1345
[94]- همان، 15 / 12 / 45
[95]- همان
[96]- همان، اسناد دربار مورخ 24 / 1 / 1349
[97]- همان، آذرماه سال 1355
[98]- همان، مورخ 3 / 6 / 1356
[99]- همان، مورخ 15 / 8 / 1356
[100]- خاطرات فردوست، همان، ص 212
[101]- اسناد دربار، مورخ 24 / 9 / 1357
[102]- شهبازى، على، همان، ص 143
[103]- شهباز، على، همان، ص 225
[104]- اسناد دربار، مورخ 24 / 7 / 1354
[105]- شهبازى، على، همان، ص 222
[106]- اسناد دربار، مورخ 24 / 8 / 1355
[107]- همان، مورخ 21 / 12 / 1354
[108]- همان، مورخ 21 / 12 / 1354
[109]- لیلى امیرارجمند به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى، سال 1382، ص 135
[110]- اسناد دربار، مورخ 26 / 9 / 51
[111]- لیلى امیرارجمند، همان، ص 135
[112]- روزنامه کیهان، خردادماه سال 1357
[113]- فولادزاده، عبدالامیر، پهلوى در ایران، نشر اندیشه قم، 1369، ص 197
[114]- روزنامه اطلاعات، مورخ 5 / 8 / 47
[115]- شوکراس، ویلیام، همان، ص 115
[116]- خاطرات فرح، همان، ص 62
[117]- فولادزاده، عبدالامیر، همان، ص 197
[118]- روزنامه کیهان، خرداد ماه سال 1357.
[119]- براى آگاهى بیشتر درباره پوپ بنگرید به : فصلنامه مطالعات تاریخى، سال اول، شماره سوم، تابستان 1383، صص 289 ـ 296 «چهره دوم» نویسنده هدایتاللّه بهبودى
[120]- اسناد دربار، مورخ 24 / 3 / 1349
[121]- همان، مورخ 21 / 5 / 1349
[122]- همان، مورخ 25 / 6 / 1354
[123]- همان، مورخ 25 / 6 / 54
[124]- همان، مورخ 29 / 12 /
[125]- همان، 1 / 10 / 1350
[126]- همان، 15 / 5 / 1345
[127]- صمیمى، مینو، همان، ص 120
[128]- اسناد دربار، مورخ 30 / 5 / 1345
[129]- صمیمى، مینو، همان، ص 121
[130]- خاطرات فردوست، همان، صص 213 تا 215
[131]- صمیمى، مینو، همان، صص 136 و 137
[132]- همان، صص 132 ـ 135
[133]- اسناد دربار، مورخ 29 / 4 / 1355
[134]- هویدا، فریدون، سقوط شاه، ص 68
[135]- اسناد دربار، مورخ 25 / 2 / 1350
[136]- خاطرات باقر پیرنیا، انتشارات کویر، چاپ اول، ص 189
[137]- صمیمى، همان، ص 51
[138]- اسناد دربار، مورخ 1 / 8 / 1357
[139]- خاطرات سینیتا هلمز، مترجم اسماعیل زند، چاپ اول، سال 1371، نشر البرز، ص 195
[140]- اسناد دربار، مورخ 29 / 7 / 1357