تاریخ سند: 22 آذر 1349
موضوع: ارسال دفترچه یادداشت زندانی حبیباله عسگراولادی فرزند حسین
متن سند:
شماره: 43214-49427- 127 تاریخ: 22 /9 /1349
از: ندامتگاه مرکزی
به: تیمسار ریاست محترم اداره کل زندانها
موضوع: ارسال دفترچه یادداشت زندانی حبیباله عسگراولادی فرزند حسین
محترماً مقام عالی را آگاه میسازم. زندانی نامبرده بالا که به بزه قتل نخستوزیر اسبق (مرحوم منصور) به موجب نامه شماره 6394 /38091 /7 /11-29 /12 /43 بازپرس شعبه 7 دادستانی ارتش بازداشت و به حبس ابد محکوم میباشد، یک جلد دفترچه که 193 برگ آن به فارسی نوشته شده جهت تسلیم به خانواده خود ارائه داده که عیناً جهت آگاهی و هرگونه اقدام بایسته پیوست تقدیم میگردد.1
رئیس ندامتگاه مرکزی. سرهنگ 2 وحیدنیا 22 /9 /49
سرکار ستوان شیرزادی 23 /9/
توضیحات سند:
1. نوشتههای آقای عسگراولادی در زندان: ایشان در زندان اقدام به تفسیر برخی از آیات و سورههای قرآن مینمود و آنها را به صورت جزوه و دفتر نزد خود نگهمیداشت و با برخی از علماء از جمله آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری و آیتالله انواری در مورد برداشتهای تفسیری خود مشورت میکرد. حاصل این تلاشها تفسیر برخی از قصص قرآن مانند حضرات انبیاء، ابراهیم، یوسف، موسی، سلیمان(علیهمالسلام) و اسلام شناسی از نظر قرآن و... بود. همان گونه که در این سند و سند شماره 43214 /49427-120 مورخ 7 /3 /51، صفحه 284 و صفحات بعد از آن خواهید خواند، ایشان تلاش داشت این جزوات را به خانواده خود برساند تا به وسیله آنها به دست دوستانش برساند و آنها نسبت به چاپ آن اقدام نمایند که البته ساواک از ارسال این دفترچهها و جزوات جلوگیری به عمل میآورد و از بازگرداندن آن به آقای عسگراولادی نیز خودداری و این نوشتهها را ضبط مینماید.
آقای عسگراولادی در این باره میگوید: « ... من توفیق چند ساعت در شبانه روز خواندن قرآن را نیز داشتم و چند داستان در قرآن، از جمله یوسف، موسی، ابراهیم، نوح، عیسی، داود و سلیمان(علیهم السلام) را در قرآن کار کردم. هرچند این داستانها را هنوز نتوانستم منتشر کنم ... در ضمن یک ترجمه از قرآن هم در زندان نوشتم ... زمانی که خواستند ما را به برازجان منتقل کنند، افسر مسئول آمد و گفت: هیچ نوشتهای را نمیتوانید ببرید ... باید تمام نوشتههایتان را همین جا بسوزانید.
بنده که چند سال زحمت کشیده بودم و یادداشتهایی را از قرآن برداشته و بر روی تفسیر قرآن کار کرده بودم، به او گفتم: اگر بخواهید دست به اینها بزنید باید اول مرا بکشید و الا نمیگذارم ... خلاصه رئیس زندان آمد ... و نوشتهها را در برازجان تحویل گرفتم ... در زندان اوین ... بازجو پرسید: در زندان مشهد چکار میکردی؟ گفتم: من تفسیر قرآن مینوشتم، تفسیرهایم هست. گفت: یعنی همهاش تفسیر مینوشتی؟! گفتم: بله. روزی 16 ساعت ... در زندان مشهد یک مطلبی را با عنوان اسلامشناسی در چارچوب آیات قرآن تنظیم کرده بودم ... استدعا کردم روزی یک ساعت به من وقت بدهید تا در خدمت شما (آیتالله طالقانی، منتظری و برخی از علمای همبند آنها) باشم و این متنی را که تنظیم کردهام با دقت شما بزرگان تصحیح شود. آقایان عنایت فرمودند ... آقایان جاهایی از نوشته بنده را تصحیح کردند و بعضی جاها هم تشویق فرمودند که کار خوبی است.» (نک: خاطرات عسگر اولادی، صفحه 198 و 224 و گفت و شنود با حبیبالله عسگراولادی، ماهنامه شاهد یاران، صفحه 27، شماره 39، بهمن 1387)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 274