تاریخ سند: 7 فروردین 1341
باشگاه سازمان رهبری جوانان
متن سند:
[تاریخ:7 /1 /1341]
ساعت 1845 مورخه 5 /1 /41 در محل باشگاه سازمان رهبری جوانان واقع در خیابان تخت جمشید خیابان رودسر جشنی از طرف دانشجویان دانشگاه با شرکت 250 نفر تشکیل گردید.
در ساعت 1850 پس از نواختن سرود شاهنشاهی و سرود جوانان، ناصر خدایار1 مدیرکل نخستوزیری و سرپرست باشگاه پشت تریبون قرار گرفته و اظهار داشت از اینکه آقایان دعوت این باشگاه را قبول کرده و تشریف آوردهاند کمال تشکر را دارم و پس از یک ربع ساعت صحبت پیرامون وضع باشگاه در خاتمه صحبت خود اظهار نمود ما این باشگاه را برای هماهنگی دانشجویان و حتی کمک به دانشجویانی که وضع مالی آنها خوب نیست به وجود آوردهایم نه اینکه این باشگاه تبدیل به محل سیاست بشود و هر کس با مرام این باشگاه مخالف است از هم اکنون میتواند عضویت خود را پس بگیرد. این باشگاه را ما به دستور شخص اول مملکت تأسیس کردهایم و به هیچ حزب و یا دسته سیاسی بستگی نداریم و سپس پیرامون زنان و اصلاحات ارضی2 صحبت نمود سپس دکتر عصار3 به نمایندگی از طرف دانشجویان مطالبی ایراد کرده آنگاه برنامه هنری توسط خانم معتمدی اجرا گردید و بعد از برنامهای توسط خانم سرشار4، آقای محمدحسین امامی مسئول کمیته دانشجویان دانشگاه پشت تریبون قرار گرفت و درباره وضع دانشجویان دانشگاه صحبت کرده و بعد موسیقی توسط دانشجویان دانشکده ادبیات اجرا و قطعه شعری از شریفی دانشجوی دانشکده علوم اجرا و پس از نیم ساعت برنامه [ناخوانا] هنری آقای ضیاء5 ... در خاتمه یک حلقه فیلم نمایش داده شد. ساعت 1930 جریان جشن ختم گردید در این جشن آقای دکتر احساناله نراقی و دکتر علیمحمد کاردان نیز حضور داشتند.
توضیحات سند:
1. ناصر خدایار: فرزند قاسم، در سال 1302ش در تهران متولد شد. در دانشسرایعالى و دانشگاه ادبیات، در رشته زبان فرانسه تحصیل کرد. از سال 1321ش، به فعالیتهای مطبوعاتی پرداخت و مدتی هم سردبیر مجلات اطلاعات هفتگی و روشنفکر بود و در سال 1340ش، روزنامه ستاره تهران را به مدیریت خود دایر نمود. ناصر خدایار، در کنار فعالیتهای مطبوعاتی، مدتی معاون اداره کل انتشارات رادیو و زمانی هم مدیرکل نخستوزیری بود.
وی از جمله افراد مطبوعاتی بود که در راستای ارتباطات رژیم شاهنشاهی با اسرائیل، به آنجا نیز سفر کرد و مدتی را نیز با فروغ فرخزاد زندگی نمود. ناصر خدایار دارای تألیفات و ترجمههایی نیز میباشد که از آن جمله است: امپریالیسم عوامل سیاسى، تازیانههاى بهشت، نخستین برگ، دختر و عروسک، انقلاب در سرزمین خدا.
2. اصلاحات ارضی: یکی از عمدهترین اصول سیاست استعماری جدید بود که در تمام کشورهای تحت سلطۀ استعمار از آمریکای لاتین تا آسیا و افریقا به وسیله حکومت این کشورها به صورتی تقریباً مشابه به اجرا درآمد. شاه ایران در سال 1341ش از یک سو به منظور جلب اعتماد سرمایهداری آمریکا و نشان دادن موافقت و همکاری خود با استراتژی جدید و گشودن بازاری تازه برای اقتصاد غرب و از سوی دیگر برای کاهش وخامت اوضاع داخلی و جلوگیری از گسترش نارضایتی مردم که خطر انفجارات اجتماعی را در پی داشت، برنامه اصلاحات ارضی را به عنوان اولین اصل از اصول ششگانه « انقلاب شاه و مردم »!! در کشور آغاز کرد و اقتصاد ایران را به ورشکستگی کشانید. اصلاحات ارضی در ایران که با سرمایهگذاری خارجی و عمدتاً آمریکایی در بخشهای تجارت و صنایع وابسته همراه بود، آسیب شدیدی بر کشاورزان ایران وارد آورد؛ به طوری که کشور در طی چند سال از مقام صادرکنندۀ گندم به یک کشور واردکنندۀ عمده تبدیل شد. از سوی دیگر بر اثر مهاجرت روستائیان به شهرها و جذب آنان به عنون نیروی کار ارزان توسط صنایع و سرویسهای خدماتی وابسته، طی 11 سال (1345 – 1356) 20000 روستای ایران خالی از سکنه شد. کوثر، ج 2، ص 37
3. نصیر عصار: فرزند سیدمحمد کاظم، در سال 1305ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا لیسانس حقوق ادامه داد. سمتهایی منجمله: مدیریت اداره گذرنامه، رایزن نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل متحد، رئیس اوقاف، معاون سیاسی وزارت خارجه و... را عهدهدار بود. ساواک در یکی از ارزیابیهای خود نسبت به او مینویسد: « ...ضمناً نامبرده عضو جمعیت ایرانی و کاری ملل آسیائی و آفریقایی و عضو کانون مترقی بوده و شخصی است مردمدار و خوشبرخورد و مجلسآرا و عیاش، ولخرج و جاهطلب در امور اداری » و در گزارش دیگری، از حیف و میل اموال عمومی و سوءاستفادههای کلان او در زمان تصدی ریاست اوقاف صحبت و براساس تحقیقات و بررسیهای صورت گرفته، این مسئله را تائید نموده و در مسیر همین بررسیها، از ارتباط همسر وی با دیگران! نیز پرده برداشته است. نصیر عصار که خود دارای مسائل اخلاقی بود، ضمن عضویت در کمیته مرکزی حزب ایران نوین و ریاست سازمان جوانان حزب، در تشکیلات فراماسونری نیز عضو بود و در جلسات لژ ژاندارک شرکت داشت. سرسپردگی او به تشکیلات فراماسونری به میزانی بود که برخی از زمینهای وقفی را جهت احداث ساختمانهای تشکیلات فراماسونری به رهبران لژها با قیمت نازل واگذار کرد. نمونهای از این اقدام، به شرح زیر به ثبت رسیده است: « قطعه زمینی که قرار بود در تهرانپارس خریداری شود، به علت نامعلومی معامله مربوطه انجام نشد و اخیراً یک قطعه زمین به مساحت 15000 متر مربع از زمینهای اداره اوقاف در نزدیکی میدان شهیاد به مبلغ 600 هزار تومان از قرار متری 40 تومان خریداری گردیده است. در بین اعضای فراماسونری شایع است که بهای زمین فوق را شاهنشاه آریامهر مرحمت فرموده و آقایان نخست وزیر (هویدا) و مهندس شریف امامی اقدامات لازم را در جهت خرید زمین از آقای عصار معاون نخست وزیر و سرپرست سازمان اوقاف به عمل آوردهاند.»
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
4. شهلا سرشار: از دوران تحصیل، به خوانندگی علاقهمند شد و با خواندن در سر صف در مدرسه، این علاقه را تقویت کرد. سپس آوازهخوانی شد که از فرح دیبا جایزه گرفت و در وزارت فرهنگ و هنر استخدام شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و در اجرای برنامههای خود، مورد حمایت احسانالله یارشاطر و مؤسسه ایرانیکا قرار داشت.
5. ضیاء آتابای: مشهور به «ضیاء»، اصالتاً آذری بود ولی در جنوب کشور، در آبادان و مسجدسلیمان رشد کرد. قبل از انقلاب اسلامی، آوازهخوان بود و در کابارههای تهران برنامه اجرا میکرد که زمانی هم به نام یکی از ترانههایش، « زاپاتا » مشهور شده بود. ضیاء که تحت تربیت پدری بهائی رشده کرده بود با پیروزی انقلاب اسلامی، از راه پاکستان، به خارج از کشور گریخت و سپس به لُسآنجلس رفت و به فعالیتهای روزمره و هرزهگی در خوانندگی مشغول شد. در این ایام، نامی از او مطرح نبود تا اینکه در سال 1375ش، تلویزیون کابلی «دریا» را طراحی نمود و در روز، چند ساعتی به پخش برنامه پرداخت. پس از چندی، سهام تلویزیون دریا را به تلویزیون پارس، که تحت نظر امیرشمسالدین شجره، از اعضای تشکیلات بهائیت اداره میشد، منتقل کرد؛ و پس از چندی، از تلویزیون پارس نیز جدا شد و تلویزیون 24 ساعته NITV را راهاندازی نمود و باوجود سواد پائینی که داشت، به مسائل سیاسی هم ورود کرد و به پاسخگویی به سئوالات! پرداخت.
او که در این مقطع، خوانندگی را رها کرده بود، در آغاز فعالیت تلویزیونی، شهرت خود را آشکار نمود و گفت که نام «آتابای» را از همسرش، پروین آتابای به عاریت گرفته و این حرکت را با سرمایهگذاری خود و همسرش! آغاز نموده است؛ ولی این درحالی بود که مادرش، دو بار ازدواج کرده بود؛ که یک بارِ آن، با یکی از اعضای خاندان آتابای بود و در ضمن فردی به نام بیژن پاکزاد نیز، از حمایتهای مالی خود به او سخن میگفت. البته این نکته نیز محل توجه است که پروین آتابای، از خاندان آتابای و از خویشاوندان دور خاندان سلطنتی بود و این ارتباط، یکی از عوامل اصلی تأمین هزینههای تلویزیون ضیاء به شمار میرفت. پس از درگیریهایی که بین او و دیگر سردمداران شبکههای ماهوارهای به وجود آمد و پخش نوارهای گذشتهی خوانندگی ضیاء، او دوباره به خوانندگی روی آورد و چند آهنگ سیاسی خواند؛ ولی باوجود تمامی تلاشی که کرد، به علت رقبای قویتری که داشت، مجبور به ترک تلویزیون ملی ایران! و خداحافظی گردید.
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 79