تاریخ سند: 7 آبان 1340
موضوع: جبهه ملی
متن سند:
شماره: 3417 /312 تاریخ:7 /8 /1340
موضوع: جبهه ملی
یکی از بستگان اللهیار صالح به طور خصوصی میگفت از طرف مقامات سفارت آمریکا به اللهیار صالح توصیه شده در صورتی که سران جبهه ملی دست به تشکیل حزب یا جبهه جدیدی تحت رهبری شخص خوشنام و مورد اعتماد مقامات عالیه کشور بزند، دولت آمریکا حتیالمقدور از این حزب پشتیبانی و مخارج آن را نیز به وسیله مقتضی تأمین خواهد نمود.
گوینده افزوده چون سران جبهه ملی و طرفداران آنها کم و بیش شناخته شدهاند و شاهنشاه به هیچ وجه با تأسیس حزب و جمعیتی به کارگردانی سران فعلی جبهه ملی موافقت نخواهند فرمود، لذا سران جبهه ملی در صدد تعیین شخص مورد اعتماد و صد در صد طرفدار خود را که ظاهراً نیز افراطی نباشد، برای رهبری و کارگردانی چنین حزبی تعیین نمایند و حتی قبلاً برای رفع هرگونه سوءظنی با حزب مذکور مخالفت و پس از مدتی با حزب جدیدالتأسیس ائتلاف کنند.
سران جبهه ملی خیلی علاقمندند شخصی را مأمور این کار کنند که مورد محبت و لطف شاهنشاه نیز باشد تا در قدم اول مواجه با مخالفت و کارشکنی سازمان امنیت و شهربانی نگردد و در حال حاضر سران جبهه ملی بیشتر متوجه آقایان ذوالفقاری1 علم2 . دکتر آموزگار3 . دکتر شاهکار وکیل دادگستری . دکتر افشار4 استاد دانشکده حقوق و دکتر جزایری گردیدهاند و حتی در این مورد مخفیانه با دکتر آموزگار و دکتر جزایری نماینده سابق مجلس شورای ملی (برادر شوشتری) مذاکراتی به عمل آوردهاند و این مذاکرات و تصمیمات کاملاً محرمانه و از نظر سایر اعضای مؤثر جبهه ملی پوشیده مانده است.
به پرونده مربوطه ضمیمه و ارائه شود.
فعلاً اقدامی ندارد. 28 /8 /40
توضیحات سند:
1. ناصرقلى ذوالفقارى، فرزند حسینقلى (اسعدالدوله) در سال 1293ش در زنجان به دنیا آمد. پس از دریافت دیپلم، به دانشگاه تهران راه یافت و در رشته اقتصاد به تحصیل پرداخت. وی مدتى نیز در همین رشته در پاریس تحصیل کرد و در سال 1321 به استخدام وزارت خارجه درآمد.
ناصرقلی ذوالفقاری در سال 1322 به وزارت کشاورزى منتقل شد و در سال 1323 پس از طى امتحانات تخصصی، مجددا به وزارت خارجه بازگشت و در ادارات انتصابات، گذرنامه و اداره سوم سیاسى به کار پرداخت. وی که از ملاکین معروف و سرشناس زنجان بود و در دورههاى 15، 16 و 17 به عنوان نماینده مردم زنجان به مجلس شورای ملى راه یافته بود، در دوره آخر به دلیل طرفدارى از مصدق از سمت نمایندگى استعفاء داده و مدت 9 روز بازداشت شد. در سال 1333 از طرف حسین علاء (نخستوزیر) به معاونت سیاسى و پارلمانى انتخاب و در سال 1336 مجددا در کابینه اقبال به سمت معاونت سیاسى و پارلمانى به کار پرداخت و در سالهاى 37 و 54 جداگانه شغل سفارت داشت. در سال 1337 وى و برادرانش طى نامهاى به شاه، ضمن اعلام آمادگى خود جهت خدمت هر چه بیشتر به دستگاه مینویسد: «در امتثال اوامر شاهانه و اجراى منویات شاهنشاه دایر بر تقسیم املاک بین رعایا، کلیه املاک خود را در اختیار دولت گذاشته تا تحت نظر اداره خالصجات پهلوى بین کشاورزان تقسیم گردد.» وی در سال 1338 با حکم شاه شهردار تهران شد و در سال 1340 به درخواست على امینى وزیر مشاور گردید. در سال 1341 ساواک در یک ارزیابى، خصوصیات اخلاقى و اجتماعى وی را چنین ارزیابی کرده است: «مدیریت متوسط، رفتار با مرئوسین خشن، مذهب عادى، علاقمندى به مقام و قدرت زیاد، علاقه زیاد به مشروب، زن و قمار، تندخو و عصبانى و خشن و طرفدار سیاست غرب» ناصر قلى ذوالفقارى در لژهاى فراماسونرى همایون و سحر عضویت داشت و از دوستان حبیب القانیان بود.
2. اسدالله علم فرزند محمدابراهیم خان شوکتالملک در سال 1298ش در بیرجند متولد شد. در سال 1321 از دانشکده کشاورزی کرج فارغالتحصیل گردید. از اوان جوانی وارد سیاست شد و ازدواج مصلحتی او با ملکتاج قوام، دختر قوامالملک شیرازی، یکی از متحدین انگلیس در جنوب ایران، به دستور رضاشاه صورت گرفت و راه پیشرفت او را هموارتر ساخت. طی سال های 1313 ـ 1320 در ارتباط فعال با سرویس اطلاعاتی بریتانیا نقش حساسی در عملیات جاسوسی، به ویژه در تهران و شرق و جنوب ایران ایفا نمود و در رأس شبکه عوامل اینتلیجنت سرویس قرار گرفت. در سال 1323 حکم مقام پیشخدمتی مخصوص شاه را از محمدرضا پهلوی دریافت کرد و در سال 1326 فرماندار کل بلوچستان شد که تا سال 1328 به طول انجامید. در دی ماه 1328 در کابینه ساعد وزیر کشور شد. در ترمیم این کابینه، به وزارت کشاورزی منصوب گردید. در کابینه رجبعلی منصور بار دیگر وزیر کشاورزی شد و سپس در کابینه رزمآراء به پست وزارت کار رسید. با قتل رزمآراء و نخستوزیری مصدق، از سوی شاه سرپرست اداره املاک و مستغلات پهلوی شد و از هرگونه تلاش جهت سقوط دولت مصدق باز نایستاد و در کودتای 28 مرداد 1332 نقشی مؤثر ایفا کرد. پس از کودتا و قدرتیابی مجدد شاه، در زمرهی یکی از معدود مشاوران شاه درآمد. با تشکیل کابینه حسین علاء در فروردین 1334 وزیر کشور شد که تا نیمه فروردین 1336 ادامه یافت. در این سال رژیم پهلوی برای نشان دادن خود به عنوان حکومتی دموکراتیک، تشکیل دو حزب را تدارک دید که علم در رأس حزب مردم قرار گرفت. در اوایل دهه 1340 شاه بنیاد موقوفات خاندان پهلوی را تأسیس کرد و او را به عنوان سرپرست منصوب نمود که تا مرداد سال 1341 به طول انجامید. در 30 تیر 1341 به سمت نخستوزیری منصوب شد. رفراندوم فرمایشی «انقلاب سفید» در دوران زمامداری او انجام گرفت که با مخالفت همه جانبه مردم و علماء روبرو گردید. البته پیش از آن امام خمینی (ره) به اشکال گوناگون، علم و سیاست های او از جمله: مصوبه هیأت دولت در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی را مورد حمله قرار داده بود. گسترش اعتراضات راهی جز عقبنشینی برای او باقی نگذاشت و مصوبه فوقالذکر در 8 آذر 1341 ملغی اعلام شد؛ اما روند حوادث منجر به قیام پانزده خرداد 1342 گردید که علم در سرکوب آن نقش ویژه و تعیینکنندهای داشت. دیری نپایید که وی از سمت خود استعفا داد و به ریاست دانشگاه پهلوی در شیراز منصوب شد. مدتی در پست وزارت دربار به محمدرضا خدمت کرد، ولی به علت بیماری در نیمه مرداد 1356 استعفا داد. سرانجام علم، یکی از قدرتمندترین مهرههای رژیم شاه، در تاریخ 25 فروردین 1357 بر اثر سرطان خون در یکی از بیمارستانهای آمریکا از دنیا رفت.
3. جمشید آموزگار فرزند حبیبالله در سال 1302 ش در تهران متولد شد. پدرش، اهل اصطهبانات فارس و از شخصیتهای فرهنگی و مدافع سیاست امریکا در ایران بود.
جمشید آموزگار دوران متوسطه را به همراه حسنعلی منصور و عطاءاله خسروانی و ... در دبیرستان ایرانشهر طی کرد و سپس در رشتههای مهندسی و حقوق ادامه تحصیل داد؛ ولی در بحبوحه جنگ جهانی دوم، به کمک کلنل کروفورد، مستشار خواروبار، با یک کشتی باری از بندرعباس به آمریکا رفت و از دانشگاه کرنل واشنگتن، فوق لیسانس مهندسی بهداشت و در رشته هیدرولیک، دکترا گرفت و پس از مدتی تدریس در آنجا، در سال 1330ش، به ایران بازگشت و به عنوان رئیس اداره مهندسی آژانس عمران بینالمللی وابسته به اداره اصل چهارم ترومن، شروع به کار کرد و در سال 1334 به معاونت وزارت بهداری رسید . او در سال 1337 که فشار آمریکا برای واگذاری مسئولیتهای کشور به تحصیل کردگان اروپایی، فزونی یافته بود، در کابینه اقبال، ابتدا وزیر کار و سپس وزیر کشاورزی شد و به دستور شاه، اولین قانون اصلاحات ارضی ایران را تهیه کرد و به تصویب مجلس رساند.
آموزگار که مردی خشن، گستاخ، بددهن، عبوس و بیعاطفه ، دارای حافظهای قوی و هوش و سرعت انتقالش از سایر همکارانش بیشتر بود، به دلیل این خصوصیات اخلاقی، دوست صمیمی نزدیک نداشت و از همه پرهیز میکرد.
وی در کابینه حسنعلی منصور و اولین کابینه هویدا، وزارت بهداری را به عهده داشت و در نخستین ترمیم کابینه هویدا به وزارت دارایی، نقل مکان کرد و تا اوایل 1353، قریب 9 سال وزیر دارایی بود. در گزارشی که در صفحه 267 کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ج 2 درج شده، دررابطه انتصاب با او، مینویسد: «در وزارت دارایی یک بچه امریکایی که هنوز دارای گذرنامه امریکایی است به نام آموزگار، مشغول جاسوسی برای آمریکاییها است، ولی از قدیم معروف به انگلیسی بود.»
جمشید آموزگار که دارای شرکت مقاطعهکاری بود و قراردادهای سنگین دولتی به وی محول میشد و ریاست هیئت نمایندگی ایران در سازمان اوپک را نیز به عهده داشت، به علت بعضی محدودیتهایی که در ابتدای دولت هویدا برای شرکت وی ایجاد شد، اختلافاتی با هویدا پیدا کرد. البته عدهای او را رقیب جدی هویدا قلمداد میکردند و میگفتند هویدا نسبت به موفقیت او حسادت میکند.
در سال 1353 ، هویدا او را به عنوان وزیر کشور معرفی کرد، اما محمدرضا پهلوی در جلسه معارفه، مسئولیت هیئت نمایندگی در اوپک را همچنان به عهده وی گذاشت.
جمشید آموزگار از سال 1342 که به عضویت کابینه منصور درآمد، سودای نخستوزیری در سر داشت و هویدا را محللی بیش نمیدانست و از همان روزهای نخستین صدارت او، در فکر تشکیل کابینه خود بود و از عنوان کردن این موضوع نیز ابا نداشت. در چند سال اول نخستوزیری هویدا، با او سر سازش پیش نگرفته بود و غالباً برخوردهایی بین این دو به وجود میآمد که شاه ناچار به رفع آن اقدام میکرد. توفیق زیاد او در کار اوپک، از او یک شخصیت بینالمللی ساخت و شاه نیز به پاداش فعالیتهای او، بزرگترین نشان درباری ایران، درجه اول تاج، را به او ارزانی داشت.
وی از سال 1353 که به وزارت کشور معرفی شد، تمام امور وزارتخانه را با شاه حل و فصل میکرد و با دولت و دولتیان کاری نداشت و با تشکیل حزب واحد رستاخیز در سال 53 که با وزارت کشوری او همراه بود، وظیفه انتخابات رستاخیز به عهده او بود. از سال 1354 که به اتفاق سایر اعضای اوپک در وین، توسط کارلوس به گروگان گرفته شد، رفتار عصبی تندی پیدا کرد و قدرت تحملش بسیار کم شده بود، مخصوصاً از رفتار شاه نسبت به آزادیاش از دست گروگانگیرها سخت ناراضی بود، زیرا شاه حاضر به پرداخت پولی برای آزادی وی نشد و دولت عربستان سعودی این پول را پرداخت. آموزگار از این تاریخ به شاه بدبین شد و در محافل خصوصی و مطمئن از نثار فحشهای رکیک به او خودداری نمیکرد ولی ظاهر را حفظ مینمود.
در سال 1355، شاه برای ایجاد تحرک در حزب رستاخیز از آموزگار خواست دبیرکلی آنرا به عهده بگیرد، آموزگار به محض ورود به حزب، به شدت به فعالیت پرداخت و به عنوان رئیس جناح مترقی حزب، مشهور شد و در سال 1356 با برکناری هویدا، جانشین او شد و فضای باز سیاسی را در اجرای خواسته دولت آمریکا اعمال کرد. در دوران یک ساله نخستوزیری او، هزاران نفر از مردم بیگناه در تهران و شهرستان ها، از دم تیغ جلادان گذشتند و دهها هزار نفر، مجروح شدند.
با اوج گیری انقلاب اسلامی و حوادث ناشی از آن، در چهارم شهریور 1357 استعفا داد و در دی ماه به آمریکا گریخت . دولت امریکا مقدم او را گرامی داشت و در بانک بینالمللی، کاری شایسته با حقوقی گزاف به او واگذار کرد. آموزگار که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در واشنگتن دفتر مشاوره انرژی تأسیس کرده بود، در نقل قولی از جعفر شریف امامی، چنین معرفی شده است
«. آموزگار در زمان عضویت در کابینه اقبال، مطالبی را که در هیئت دولت مطرح میگردید. بلافاصله به سفارت آمریکا اطلاع میداد.»
اسناد ساواک . پرونده انفرادی
4. ایرج افشار، فرزند محمود در سال 1304ش در تهران به دنیا آمد. نام خانوادگى قبلى او دکتر افشار بود که در سال 1341 آن را به افشار تغییر داد. دوران تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در تهران به پایان رساند و در سال 1329 از دانشکده حقوق، لیسانس قضایى گرفت. در همان سال به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در دبیرستانهاى تهران به تدریس مشغول شد. در سال1330 به عنوان کارمند دانشکده حقوق، به دانشگاه منتقل شد و در سال 1339 ریاست کتابخانه دانشسراى عالى را به عهده گرفت. در سىام دى ماه 1345سفارت آمریکا در تهران، سوابق وى را از ساواک استعلام کرد. در آن سال او ریاست انجمن کتاب را نیز به عهده داشت. در سال 1342 به طور قطعى به دانشگاه منتقل شد و در زمستان همان سال، به مدت شش ماه به آمریکا رفت. در آمریکا با مجید تهرانیان که تهیهکننده نشریه سازمان دانشجویان بود، مرتبط گردید و مقالاتى را در نشریه مذکور به چاپ رسانید. ایرج افشار که با سمت استاد، در دانشگاه تهران تدریس مىکرد، در سال 1343 ریاست اداره کل انتشارات و روابط کتابخانهها را عهدهدار شد و به عنوان مأمور و براى مطالعات و تحقیقات و شرکت در کنفرانسهاى علمى به اغلب کشورهاى جهان سفر کرد. در سال 1344 در حالى که رئیس اداره کل انتشارات دانشگاه و صاحب امتیاز و مدیر مجله فرهنگ ایران زمین و مدیر و مسئول مجله راهنماى کتاب بود، به فلسطین اشغالى هم مسافرت کرد. وى مشاغلى چون کتابدارى دانشکده حقوق، ریاست کتابخانه دانشسراى عالى، ریاست کتابخانه ملى، ریاست اداره انتشارات دانشگاه تهران، دانشیارى دانشگاه تهران و ریاست کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد دانشگاه تهران را نیز عهدهدار بود. روزنامه پیک ایران در اعتراض به مدیر مجله یغما مبنى بر تشکر از انتخاب وى به عنوان مدیر کتابخانه ملى، چنین نوشت: «با توجه به بیوگرافى نامبرده و چنانکه معروف مىباشد، شخصى است بسیار مذبذب، تألیفاتى ندارد، بلکه چند کتاب تصحیح چاپخانهاى کرده است که تاریخ یزد از آنگونه است.. و چون در انجمن ترجمه و نشر کتاب به عللى عضویت پیدا کرده، این کتب را به هر لفت و لیسى بود به چاپ رساند...» افشار در یک مقطع به علت ارتباط با اللهیار صالح مورد حساسیت ساواک واقع و به ساواک احضار شد و در این رابطه چنین گفت: «این ارتباط خانوادگى است که از زمان کودکى من به علت ارتباطى که وى با پدرم داشت، به منزل ما مىآمد.» او که در انجمنهاى ایرانشناسى، ایران و آمریکا، علوم انسانى و کمیته کتابدارى یونسکو عضویت داشت، از مؤسسین انجمن ایرانشناسى معرفى شده است. وى به دلیل ارتباط تنگاتنگ با فراماسونها و رجال عصر پهلوى، همواره میراث بر آنها بود. حتى افرادى چون تقىزاده، اسناد و یادداشتهاى خود را به وى مىسپردند. ایرج افشار در سال 1363 در حالى که استاد دانشگاه و مدیر مجله آینده بود، بازنشسته شد. وی در سال 1389 از دنیا رفت.
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد اول صفحه 307