«گر تو قرآن بدین نمط خوانى»
«ببرى رونق مسلمانى»
متن سند:
«گر تو قرآن بدین نمط خوانى»
«ببرى رونق مسلمانى»
نماز مغرب و عشاء را بجماعت خواندیم و سپس سفره شام گسترده شد در اثناء خوردن شام یکى از رفقا اعلام داشت. امشب ساعت 9 مجلس ترحیمى جهت فوت یکى از بستگان آقاى... بر قرار است.
مجلسى آراسته در کمال سادگى ـ با پهن کردن چند عدد پتو اطراف محّوطه زیر درختان مو که بصورت «آلاچیق» در آمده بود و در کنار محّوطه هم چند زیلوئى و چند بشقاب خرما و مقدارى زیر سیگارى ـ کم کم گروههاى مختلف هم زنجیر گرد هم جمع آمدند وآقاى... که صاحب مجلس بود با بر خاستن اداى احترام همى نمود و هر تازه واردى با ته استکان نسکافه و لیوان چاى پذیرائى شد. همگى آمدند و پذیرائى اولیّه تمام شد و مجلس مهّیا براى گوش دادن آیات آسمانى قرآن.
یکى از برادران بعنوان «قارى» قرآن کریم را گشود و با ورق زدن مختصرى شروع بتلاوت سوره منافقون کرد. آیات نورانى آموزندهاش را از روى حسن انتخاب و با سوز دل میخواند، پیدا بود از این خواندن آن هم با آن آهنگ وزیر و بم و این انتخاب هدفى را دنبال میکند!
همه گوش بودند اکثراً با زبان عربى کم و بیش آشنائى داشته و آیات قرآن تا اندازهاى برایشان مفهوم بود.
بالاخره با «شعار» و «صلواتى» پایان تلاوتشان را اعلام داشتند و یکى دیگر از برداران کمى در پیرامون «مرگ» مطالبى بیان داشتند.
مجلس با پذیرائى مختصر دیگرى ـ نوشیدن لیوان چاى ـ پایان یافت و یکایک و گروه گروه با خداحافظى از گروه اسلامى و بالاخص با صاحب عزا مجلس را ترک گفتند.
چند نفرى پس از ختم مجلس دور هم جمع بودیم و در پیرامون مجلس و سخنرانى آن برادر که درباره «مرگ» گفتگوئى کرده بود مطالبى ردّ و بدل میکردیم.
استاد: از حسن انتخابهاى... (قارى) بسى خرسندم در هر مجلسى که تا کنون قرآن خواندهاند مناسبترین آیات را برگزیدهاند، در مجلس گذشته که بمناسبت مجلس ترحیم یکى از بستگان دیگر برادرى تشکیل شده بود سوره «توبه» را خواندند و این حکایت از توجّه ایشان بشرایط محیط مینماید در همین اثنا بود که صاحب عزا کلام استاد را قطع کرد و گفت: «مرد بیچاره، چه کرده که در مجلس ختمش سوره منافقون میخوانند، و اصلاً چه رابطهاى بین مجلس ختم جهت آموزش شخص متوّفى و خواندن سوره «منافقون»!؟
قارى: «اصولاً قرآنرا براى زندگان میخوانیم و اگر در مجلس ختم هم خوانده شود منظور شخص میّت نیست، بلکه منظور حاضرین در مجلسند و از راه توجّه و تنّبه شنونده به مسائل عالى قرآن قهرا نصیبى براى متّوفى!!»
آرى این توهم براى صاحب عزا از نظر محیط نابسامان خارج و از روشهاى غلط و بدآموز جامعه، ـ حتّى جوامع مذهبى! ـ پیدا شده.
در جامعهای که دستور العمل آسمانىاش ـ آن دستورات نورانى آموزنده در جهات مختلف زندگى اجتماعى، سیاسى، اخلاقى، اقتصادى، نظامى، تربیتى،... و بالاخره ایجاد و رابطه با اقوام دیگر از قبیل: کفّار، مشرکین اهل کتاب و منافقین ـ از صحنه زندگى بیرون رود و فقط اختصاص بگوشه بعضى از حجرههاى مدارس علوم دینیّه پیدا کند (آن هم تحقیق در مسائل فقهى) و اگر هم نمودى در جامعه باصطلاح اسلامى! داشته باشد. یا وسیله تکدّى عدهاى کلاّش و گدایان حرفهاى بر سر گذرها است، یا وسیله ارتزاق پارهاى از خدا بىخبران بر سر مزارها، یا براى مهّیا ساختن مجالس باصطلاح دینى! که جهت رفع همهمه و سروصدا و آماده ساختن مجلس براى سخن پراکنى وعاظ حرفهاى! و یا در مجالس ختم مردگان بعنوان آموزش و شادى روح «گذشته» که تازه آنهم غالباً جنبه دکور و تشریفات دارد!
پس حقّ است که آن رفیق ما چنین پندارى از خواندن سوره منافقون داشته باشد چون هر چه قرآن خواندن در جامعه دیده صرفاً یا جنبه پیش در آمد داشته یا وسیله امرار معاشها بوده یا در مجالس قرائت قرآن که بهترین ظهور و خودنمائى قرآن است! براى یاد گرفتن طریقه خواندن و تجوید بوده. و اگر پا را فراتر نهیم میتوان گفت انگیزه در بعض آنها براى ثواب و پاداش بوده نه براى آموختن و فهمیدن مطالب نورانیش! تازه در ایران مسلمان نشین و آنها که داعیه پیروى مرتضى على (علیهالسلام) دارند که معتقدند قرآن خواندن ثواب اخروى دارد: ببیند عملاً مقام قرآن در چه رتبه است و مفاتیح الجنان در چه موضع!؟
ببینید همانها را که باید بقول استاد شریعتى «شیعیان صفوى» نامید نه «شیعیان علوى» آیا سخنان پیشوایشان على (علیهالسلام) را از نهج البلاغه یک بار خواندهاند!؟
اگر سرى بمساجد و مشاهد مقدسه بزنید و اوتاد و اخیار را بررسى کنید خواهید دید: که «درصد» قرآن خوانها نسبت بمفاتیح خوانها بسیار ناچیز و اندک است که شاید به 5% هم نرسد و تازه از همان 5% هم 1% قرآن را نمیفهمند و فقط صرفا لقلقه زبان است و جهت ثواب، نه براى یادگیرى و درک حقایق قرآنى
همگى، مسلمانهاى زیادى را میشناسیم که در حدود 6 یا 7 سال از عمر خود را در مجالس مذهبى و مساجد بطور متوسط روزى چهار ساعت بسربردهاند.
نماز صبح و شنیدن چند خبر و حدیث، یکساعت، نماز ظهر و عصر یکساعت و براى نماز مغرب و عشاء و غالبا مجلس پس از مغرب وعشاء دو ساعت (اصلاً انجام فریضه نماز حداکثر 17 دقیقه براى 17 رکعت است) که ایّام محّرم و صفر و رمضان و فاطمیّه و اعیاد مذهبى و شهادت ائمه معصومین علیهمالسلام و مجالس فواتح و تذکر و جلسات هفتگى و ماهانه و دعاى سمات و دعاى ندبه و...بحساب نیامده.
ولى متأسفانه پس از گذشت سالیان دراز کمترین اطلاعى پیرامون مسائل اساسى اسلام ندارند که اگر مثلاً بچّه کمونیستى، یا نوجوان مسیحىاى یا نرّهخر بهائىاى شبههاى القاء کند نمیتوانند پاسخش گویند تا چه رسد اظهار نظر در مسائل اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، و بررسى آراء گوناگون در این زمینهها این درد را کجا بریم که گوئیم: آیا وقت آن نرسیده که متصدیان تبلیغات دینى کمى بفکر افتند و جلوى این بد آموزیها را بگیرند و متد صحیحى را پیشه سازند، تا این مردم مخلص راکه از راه سادگى و خلوص نیّت تمام وقت فراغت خود را در اختیار مربیّان باصطلاح مذهبى، میگذارند ـ و آنچنان شیفته دین مبین اسلامند که حتى تفریح و تفرّج ضرورى و لازم را بر خود تحریم کرده تا که شاید از رهگذر شرکت در مجالس دینى طرفى بر بندند ـ بصحیحترین و آموزندهترین راه هدایتشان کنند؟
شما را بخدا قسم 5 یا 6 سال حداقل روزى چهار ساعت وقت، کافى نیست که یکنفر در رشته خاصى هر چند هم مشکل و پیچیده باشد متخصّص شود!؟
واقعا اگر روش صحیحى در پیش گرفته شده بود، براى سالمندان امکان فراگیرى در چند رشته بوده و نوجوانانهم ـ آنها که هم اکنون بعناوین مختلف در دامن ناپاک و مغرضانه گروههاى ضد اسلامى افتادهاند ـ با اشتیاق هر چه تمامتر باینآموزشگاههاى دینى هجوم مىآورند، چون درک میکردند که عمرشان تلف نمیشود و با شرکت در مجالس مذهبى داراى اطلاعات و معلوماتى خواهند شد نه اینکه هر چند بشنوند تکرار مکرّرات یا مسائل مربوط بنماز جماعت (در صورتی که گوینده امام جماعت باشد!) یا مسائلى مربوط به ثواب تعزیه حسینى (در صورتی که گوینده واعظ و روضه خوان باشد!)
اگر آنها که منافع شخصیشان اجازه اصلاح در آموزشهاى مذهبى را نمیدهد و نانشان آجر میشود ـ با ادامه دادن روّیههاى سابقشان با سوء استفاده از سادگى و خلوص مردمى مخلص و عامى، با هو و جار و جنجال راه انداختنها و تکفیر کردن مصلحان چوب لاى چرخ میگذارند ـ کمى بفکر نیایند و خود را با فکر مصلحان هم آهنگ نسازند دیرى نپاید که زیر فشار افکار همان توده مخلص از صحنه زندگى (همانچه که غرض اصلى پارهاى از مبلّغین است!) طرد شده و بگوشهاى از زباله دانهاى تاریخ دفن شوند و موجب عبرت دیگران! و آیندگان!
منبع:
کتاب
شهید سید اسدالله لاجوردی صفحه 349