تاریخ سند: 9 شهریور 1356
موضوع: شیخ هادی باریکبین مدرس طلاب علوم دینی در قزوین
متن سند:
از: 23ﻫ تاریخ: 9 /6 /2536[1356] 9 /6 /1356
به: 312 شماره: 2829 /23ﻫ
موضوع: شیخ هادی باریکبین مدرس طلاب علوم دینی در قزوین
اخیراً یک فقره پاکت محتوی دو برگ پلیکپی که پشت و روی آن مطالبی در خصوص انتقاد از سران جبهه به اصطلاح ملی1 درج گردیده به امضاء شخصی به نام حسن قیومی وسیله پست جهت نامبرده بالا ارسال گردیده است.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه یکشنبه. برابر سوابق موجود هادی باریکبین از افراد طرفدار خمینی است که علاقه چندانی به دستگاه ندارد و محتویات پاکت مزبور(که فتوکپی آن و لاشه پاکت مزبور به پیوست تقدیم میگردد) گویا جوابی باشد به اعلامیه مضرهای2 که به امضاء کریم سنجابی،3 شاپور بختیار4 و داریوش فروهر5 توزیع گردیده بود و در مورد آن طی شماره 2467 /23ﻫ- 29 /4 /36 مکاتبه شده است. ضمناً پاکت مورد بحث به موقع توزیع گردید. صاعد
نظریه سهشنبه. نظریه یکشنبه تأیید میگردد. بشیر
نظریه 23- نظریات داده شده مورد تأیید است.
دایره بررسی- 17 /6
بهره برداری شود.
در کلاسه 80700 شخصی بایگانی شود. 22 /6 /36 خوانساری
توضیحات سند:
1. جبهه ملى: در زمستان 1328ش، جمعى از رهبران و سران احزاب سیاسى ملىگرا که هدف مشترک آنها ملى شدن صنعت نفت بود گردهم آمدند و جبهه واحدى را موسوم به جبهه ملى به رهبرى دکتر محمد مصدق پایهگذارى کردند. از جمله این احزاب مىتوان به حزب ایران، حزب ملت ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران، نهضت خداپرستان سوسیالیست، انجمن بازرگانان و کسبه ایران و غیره اشاره کرد. پس از پیروزى نهضت ملى نفت و تشکیل کابینه دکتر مصدق، برخى از احزاب و جمعیتهاى تشکیلدهنده جبهه ملى از این جبهه کنارهگیرى کردند و حتى به صف مخالفان دکتر مصدق پیوستند. به هر حال جبهه ملى تا کودتاى 28 مرداد 1332 از دکتر مصدق و دولت او حمایت مىکرد و بعد از کودتا به دلیل دستگیرى و زندانى شدن بسیارى از سران جبهه ملى عملاً این جبهه فرو پاشید. در سال 1338 ش مجدداً گروهى از هواداران دکتر مصدق، جبهه ملى دوم را ایجاد کردند این جبهه در جریان قیام 15 خرداد 1342 واکنشى از خود نشان نداد و باعث انتقاد عدهاى از سکوت آنان در قبال کشتار 15 خرداد توسط رژیم شد. به سبب بروز اختلاف و دو دستگى میان سران جبهه ملى سرانجام در بهار 1343 جبهه ملى دوم نیز فرو پاشید و تلاش گروهى از اعضاى این جبهه براى تشکیل جبهه ملى سوم بىنتیجه ماند. در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى کریم سنجابى و گروهى از بازماندگان جبهه ملى دوباره اقدام به تشکیل و فعال کردن جبهه ملى کردند و این بار سنجابى رهبرى این جبهه را به عهده گرفت و تا خرداد 1360 که امام (ره) جبهه ملى را به سبب انتقاد از حکم اسلامى قصاص مرتد اعلام کرد؛ فعال بود. پس از آن اعضاى جبهه ملى از کشور فرار کردند.
2. در 22 خرداد 1356 سه تن از سران جبهه ملی که اسامی آنها در متن سند آمده است با ارسال نامهای برای محمدرضا پهلوی از او خواستند برای نجات کشور به حکومت استبدادی خود پایان داده و به اصول مشروطیت تمکین کند.
3. کریم سنجابى، فرزند قاسم سنجابى (سردار ناصر، رئیس ایل سنجابى) در سال 1283ﻫ ش در کرمانشاه متولد شد. تحصیلات ابتدایى را در قصر شیرین و دوره اول متوسطه را در کرمانشاه و دوره دوم متوسطه را در تهران و دوره لیسانس را در مدرسه عالى حقوق گذارند. در سال 1307 جزو اولین گروه محصلین اعزامى به فرانسه رفت و در آنجا مجدداً دوره لیسانس حقوق را در دانشگاه نانسى و دوره دکتراى حقوق را در دانشگاه پاریس و رساله خود را راجع به کشاورزى و روستاییان و مالکیت ارضى در ایران به زبان فرانسه در سال 1313 گذارند و در همان سال به ایران بازگشت. سنجابى مشاغلى را در اداره کل اوقاف، وزارت فرهنگ و وزارت دارایی به عهده داشت و در همین حال ابتدا دانشیار و سپس استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد. در سال 1322 رئیس دانشکده حقوق شد. و در سال 1325 جزو هیأتى بود که اولین برنامه هفت ساله صنعتى ایران را تدوین کرد. در سال 1330 در کابینه مصدق وزیر فرهنگ بود، امّا براى شرکت در انتخابات دوره هفدهم از این سمت استعفا داد. وى در سفرهاى مصدق به شوراى امنیت سازمان ملل و دیوان داورى لاهه با وى بود و در لاهه به عنوان قاضى اختصاصى ایران در دادگاه شرکت کرد. در آغاز انقلاب به پاریس رفت و در نوفل لوشاتو به دیدار حضرت امام (ره) رفت و با اعلام موافقت با مواضع امام، با حرکت انقلاب اسلامی همگام شد و در کابینه بازرگان مدتى کوتاه سمت وزارت امورخارجه را داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامی جبهه ملی در یک موضعگیرى سیاسى اعلام کرد که حکومت اسلامى به بنبست رسیده است. حضرت امام (ره) با مرتد دانستن افرادى که چنین بیانى دارند، باعث برچیده شدن این گروه از کشور شد و سنجابى از ایران گریخت. وى نهایتاً در اول تیرماه سال 1374 در سن 90 سالگى درگذشت. بخش تاریخ شفاهى دانشگاه هاروارد آمریکا خاطرات او را تحت عنوان «امیدها و ناامیدیها» پس از مرگش منتشر کرد.
4. شاپور بختیار، فرزند رضا در سال 1293 ﻫ ش در ایل بختیارى متولد شد. پدرش، محمدرضا خان معروف به سردار فاتح است که در سال 1313 در راستاى سیاست هاى حذف قدرت هاى منطقهاى به دستور رضاشاه اعدام شد. شاپور بختیار دوران ابتدائى را در شهرکرد سپرى کرد و در سال 1309 پس از گذرانیدن دوران دبیرستان براى تحصیل در مدرسه فرانسوى بیروت به لبنان رفت. وى که تحصیلات متوسطه را با دیپلم ریاضى به پایان برده بود، چهار سال نیز در بیروت به تحصیل پرداخت. او سپس براى ادامه تحصیل در رشته حقوق به پاریس رفت و سرانجام سه دیپلم فلسفه، حقوق و علوم سیاسى را در فرانسه گرفت. او در سال 1313ش که بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ دادند در ارتش فرانسه ثبتنام کرد و در واحد توپخانه به فعالیت پرداخت. بختیار در سال 1318 در 25 سالگى با یک دختر فرانسوى ازدواج کرد. وى در سال 1324 به ایران بازگشت و در سال 1325 به سفارش یکى از دوستان قدیمى پدرش در وزارت کار استخدام شد. پس از مدت چهار سال و نیم به مقام مسئول اداره و سپس مدیر کلى کار استان خوزستان رسید. فعالیت سیاسى بختیار پس از ورود وى به ایران شروع شد. وى که هنگام تحصیل در فرانسه سخت شیفته گفتهها و سخنان مصدق شده بود، در ایران به جمع طرفداران او پیوست؛ شاید هم از ابتدا مأموریتى خاص داشت. بختیار براى فعالیت سیاسى در سال 1329 به حزب ایران پیوست، از دید او حزب ایران با اعتقادات ملى و تمایلات سوسیال دموکراسى بود. گرایشهای اعضاى حزب به غرب، مطلوب بختیار بود. با تشکیل دولت مصدق در اردیبهشت سال 1330 به عنوان معاون وزیر کار وارد کابینه شد و در دومین دوره دولت کفالت این وزارتخانه را به عهده گرفت، عضویت بختیار در دولت با مخالفت تعدادى از سران جبهه ملى (از جمله مظفر بقائى) مواجه شد. این عده او را عامل شرکت نفت انگلیس مىدانستند. مبناى این مخالفت بر پایه اسنادى بود که در ماجراى خانه سدان کشف شد و ظاهراً ارتباط بختیار را با شرکت نفت جنوب ثابت مىکرد. پس از کودتاى 28 مرداد 1332 بختیار به اتهام فعالیت سیاسى علیه دولت به مدت یک ماه بازداشت شد. سال بعد نیز دستگیر و به سه سال محکوم شد و مدتى را در زندان گذرانید. وى که پس از سقوط مصدق به اتفاق چند نفر از دوستانش از جمله مهندس مهدى بازرگان و سحابى، آیتالله سیدرضا زنجانى «نهضت مقاومت ملى» را تأسیس نمودند. تا سال 1334 به فعالیت خود ادامه داد. اما به دلیل نفوذ مأمورین نظامى به درون آن اعضاى آن شناخته شدند. بر طبق اسناد منتشرشده لانه جاسوسى آمریکا، شاپور بختیار نقش رابط بین سازمان سیا و «نهضت مقاومت ملى» را ایفاء مىکرد، از سال 1339 بختیار با اعضاى حزب توده در داخل و خارج کشور به ویژه اروپا ملاقات مىنمود و نیازمندىهاى اطلاعاتى ساواک را تأمین مىکرد. ضمناً براساس اسناد ساواک بختیار یکى از اعضاى فراماسون معرفى شده است. در دهه 1340 علاوه بر فعالیت در جبهه ملى دوم به دلیل رابطه با دربار مدیریت تعدادى از شرکتهاى بنیاد پهلوى و واسطهگرى برخى کمپانىهاى فرانسه را برعهده گرفت. در سال 57 براى کسب مقام نخستوزیرى از جبهه ملى کنارهگیرى کرد بختیار به رغم موضع منفى خود در قبال تحولات آغاز نهضت در سال 1342، در آخرین سالهاى سلطنت پهلوى دوم، نسبت به قیام مردمى به رهبرى امام خمینى(ره)، در ظاهر موضع نسبتاً مثبت اتخاذ مىکند ولى در واقع این موضع براى جلوگیرى از تخریب جبهه ملى اتخاذ گردیده بود. سران جبهه ملى از جمله شاپور بختیار، این جبهه را آخرین تیر ترکش شاه مىدانستند. با پیروزى انقلاب اسلامى دوران بختیار به پایان رسیده و او پس از یک انزوا و اختفاى 6 ماهه با همکارى و طراحى دستگاههاى جاسوسى آمریکایى به خارج از کشور گریخت و به فرانسه پناهنده شد. پس از استقرار در پاریس و برقرارى ارتباط با سازمانهاى اطلاعاتى غربى به ویژه امریکایى، با عناصر ضد انقلاب که به خارج فرار کرده بودند مرتبط شد و با کمکهاى مالى و امکانات وسیعى که مصر، عراق و برخى از کشورهاى غربى در اختیارش نهاده بودند رهبرى بخشى از فعالیتهاى ضدانقلابى را برعهده گرفت و سرانجام پس از 12 سال اقامت در فرانسه. در 15 مرداد سال 1370 در منزل مسکونى خود در حومه پاریس به قتل رسید.
5. داریوش فروهر، در سال 1307 ﻫ ش در اصفهان متولد شد. در سال 1320 تحصیلات خود را به اتمام رساند. پدرش ـ چون افسر ارتش بود ـ به ارومیه رفت و در سال 1321، بار دیگر به اصفهان بازگشت و در سال 1322، به تهران آمد. با تشکیل حزب پانایرانیست به رهبری محسن پزشکپور، عضویت حزب را پذیرفت و عمدۀ فعالیت خود را، علیه حزب توده قرار داد. این حزب ـ که به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیکی، ناسیونالیست افراطی بود ـ همواره در درگیریهای اجتماعی، فعال بود. با آغاز نهضت ملّی شدن نفت، از حزب پانایرانیسم، انشعاب و حزب ملت ایران را بر پایۀ پانایرانیسم تاسیس نمود. پس از کودتای 28 مرداد 1332، دستگیر شد و مدّتی زندان بود. در سال 1333، به قشم تبعید گردید. در سال 1336، در عرصۀ سیاسی، بر فعالیت خود افزود. با آغاز آزادی نسبی در ایران و تشکیل جبهۀ ملّی دوم، فعال شد و به عضویت کمیتۀ مرکزی درآمد. در سال 1341، دستگیر شد و پس از آن، همچون دیگر اعضای جبهۀ ملّی، سیاست صبر و انتظار در پیش گرفت. در سال 1349 در مسائل مرتبط با بحرین، دستگیر و پس از مدتّی آزاد شد. با آغاز نهضت اسلامی در جبهۀ ملی و حزب ملت ایران فعال شد. فروهر در دولت موقت وزیر کار بود و مدتی هم وزیر مشاور شد. پس از استعفای دولت موقت، به کار حزبی مشغول شد. وی در سال 1377 در تهران به همراه همسرش به قتل رسید.
منبع:
کتاب
آیتالله هادی باریکبین به روایت اسناد ساواک صفحه 79