تاریخ سند: 14 فروردین 1344
متن سند:
نام و شهرت بازپرس : سرهنگ بهزادی
نام و شهرت متهم : انواری
اداره دادرسی ارتش
س ـ خود را معرفی نمائید و مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحی قانون دادرسی
کیفری به شما تفهیم می شود مواظب اظهارات خود باشید
ج ـ نام محمدباقر محی الدین شهرت انواری فرزند زین العابدین سن در حدود 40 سال دارای
شناسنامه 49019 صادره از همدان شغل و محل کار امام جماعت مسجد چهل تن باسواد اهل
همدان ساکن تهران بخش 8 کوی هفت تن مذهب شیعه اثنی عشری تبعه ایران
پیشینه کیفری ندارم دارای عیال و اولاد از مفاد ماده و تبصره 125 اصلاحی آئین دادرسی کیفری
مطلع شدم هر وقت اقامتگاه خود را تغییر دادم اطلاع می دهم مواظب اظهارات خود هستم.
انواری
س ـ شما متهم هستید به توطئه به منظور به هم زدن اساس حکومت.
آیا به این
اتهام معترف هستید؟
ج ـ به هیچ وجه این اتهام صحت ندارد و من شغلم رساندن احکام دین مقدس اسلام به مردم
هست و در امور مربوط به سیاست کشور نه اطلاع دارم و نه وارد می شوم.
انواری
س ـ شما شخصی به نام محمدصادق امانی همدانی را می شناسید یا خیر؟
ج ـ بلی می شناسم.
انواری
س ـ جریان آشنایی خود را با نامبرده به طور مشروح بنویسید.
ج ـ چون مسجدی که اینجانب در آن اقامه جماعت می کنم واقع در بازار چهل تن هست آقای
حاج سعید امانی که برادر آقای صادق امانی است به مسجد برای جماعت حاضر می شوند به
وسیله نامبرده با برادرشان آشنا شدم.
انواری
س ـ آیا شناسایی شما با آقای صادق امانی فقط محدود به ملاقات در مسجد
بوده یا اینکه غیر از مسجد هم در اماکن دیگر و یا در منزلتان با او ملاقات
کرده اید؟
ج ـ بلی مشارالیه دوبار به منزل من آمده اند که یک بار به داخل منزل آمدند و بار دیگر بیرون درب
منزل ایشان را ملاقات کردم.
انواری
س ـ برای چه منظوری به منزل شما آمدند و چه مذاکراتی فیمابین صورت
گرفت؟
ج ـ بار اول در حدود هشت ماه پیش ساعت چهار بعد از ظهر به منزل من آمدند و اظهار داشتند ما
از حضرت آیت الله خمینی استفتاء کرده ایم که اگر ایشان اجازه بدهند بعضی از مقامات دولتی را
(البته نام کسی در مجلس برده نشد) ترور کنیم معظم له منع فرموده اند گفتند من از شما خواهش
می کنم بروید و از ایشان بخواهید که منع خودشان را بردارند این تقاضا برای من غیر مترقبه بود
چون تصور نمی کردم مردی به این آرامی که از ظاهرش هویدا است تفّوه به چنین کلمه خطرناکی
بکند مقداری آقای صادق امانی را موعظه کردم و عواقب وخیم این عمل را به ایشان گوشزد
نمودم و اضافه کردم چنین کاری مخالف با مبانی اسلام و طریقه جعفریه اثنی عشریه است ایشان
بی نهایت تاکید کردند که این سؤال از معظم له بشود از منزل من بیرون رفتند دو هفته فاصله شد یک
روز پس از مراجعت از مسجد حدود دو ساعت بعدازظهر بود که ایشان باز به منزل آمدند ولی
داخل منزل نشدند سؤال کردند شما برای ما جواب آوردید به آقای صادق امانی گفتم من هنوز به
قم نرفته ام.
و سؤال نکرده ام باز ایشان اصرار کردند یک هفته بعد تصادفا به قم رفتم به حضرت
آیت اله خمینی عرض کردم مردی به منزل من آمده و چنین حرفها می زند و اصرار می کند معظم له
ناراحت شدند و فرمودند در این مدت بعضی از جوانهای نفهم و جاهل که هنوز اسلام را
نشناخته اند و افکار افراطی و حاد دارند به من مراجعه کرده و چنین حرفهایی را نیز به من گفته اند
بعد فرمودند همان طوری که به آنها گفته ام به شما هم می گویم به این جوانهای جاهل بگوئید خود
را از این گونه افکار غلط که با روح اسلام منافات دارد خالی کنند و سعی کنند اسلام واقعی را
بشناسند و به اسلام عمل کنند در اثر عمل به اسلام تمام مشکلات حل خواهد شد اسلام دارای
منطق صحیح و روشنی است که هر کسی القاء شود خواهد پذیرفت پس از مراجعت از قم یک
هفته طول کشید آقای صادق امانی به منزل من نیامد من برای اینکه مطلب فوق را به ایشان برسانم
آدرس محل کار ایشان را گرفتم ایشان را پیدا کرده مطلب بالا را به مشارالیه رساندم و دیگر ایشان
را ملاقات نکردم.
انواری
س ـ اعلام مطلبی به این مهمی قطعی است که به هر شخصی معقول به نظر
نمی رسد مگر اینکه شخصی که مورد سؤال قرار می گیرد از هر لحاظ مورد اعتماد
شخص سؤال کننده باشد.
حال بیان فرمائید که آیا شما از نظر آقای صادق امانی
اینقدر مورد اعتماد بودید که او چنین مطلب مهمی را برای شما فاش سازد؟
ج ـ این سؤال بایستی از آقای صادق امانی بشود که چطور اینجانب را مورد اعتماد خود
می دانستند.
انواری
س ـ البته آقای صادق امانی شما را از هر لحاظ مورد اعتماد می دانسته که چنین
مطلبی را با شما مطرح کرده است به هر حال توضیح فرمایید که شما چرا چنین
مأموریتی را از طرف آقای صادق امانی پذیرفتید؟
ج ـ من چنین مأموریتی را نپذیرفته ام و برای این سؤال هم به قم نرفته بودم برای کار دیگری که
ملاقات بار دوم باشد به قم رفته بودم در ضمن این سؤال را نمودم وانگهی من امام جماعت هستم
مسائل و احکامی مردم از لحاظ تکلیف شرعی سؤال می کنند و ایشان هم مانند اشخاص دیگری
که سؤالات دینی خودشان را به وسیله من از مراجع سؤال می کنند پرسش کرده بودند.
انواری
س ـ موضوع ترور هم به نظر شما یک سؤال دینی و یک تکلیف شرعی است؟
ج ـ خیر ولی از نظر جوانی متعصب چنین فکر می کرد که این هم وظیفه دینی است پس از سؤال
معلوم شد وظیفه شرعی نیست.
انواری
س ـ سؤال خود را آقای صادق امانی چگونه مطرح کرد عینا بنویسید.
ج ـ آقای صادق امانی اظهار می کرد اوضاعی پیش آمده که اکثر مردم ناراضی هستند اعلامیه ها و
تذکرات آقایان مراجع فایده ای نبخشیده و نتوانسته نارضایتی مردم را به دنیا منعکس کند بنابراین
دسته ای تصمیم گرفته اند به کارهای حاد و ترور بعضی از مقامات دست بزنند تا نارضایتی ملت
ایران به دنیا منعکس شود.
انواری
س ـ آیا شما از این شخص نپرسیدید این دسته ای که تصمیم گرفته اند دست به
ترور اشخاص و مقامات بزنند چه کسانی هستند؟
ج ـ خیر.
انواری
س ـ به نظر من موضوع خیلی مهم است و منطقی به نظر نمی رسد که از انسان
چنین سؤالی را بکنند ولی طرف تماس در مقام پرسش برنیاید که این اشخاص
چه کسانی هستند.
به هر حال اگر در این مورد مذاکره ای فیمابین صورت گرفته
است مرقوم دارید.
ج ـ ابدا به هیچ وجه سؤال نکردم چون من شخصا مسلمان هستم و تا اندازه ای به مبانی اسلام
آشنایی دارم و با این گونه اعمال مخالف هستم به من مربوط نبود.
انواری
س ـ آیا از صحبت های آقای صادق امانی استنباط نکردید که حداقل خود او
یکی از کسانی است که معتقد به ترور می باشد و تصمیم به انجام چنین عملی
دارد؟
ج ـ خیر.
انواری
س ـ اگر کسی خودش قصد انجام چنین عملی را نداشته باشد دلیلی ندارد که در
این مورد نظر یک نفر مجتهد را استفسار کند.
آیا شما غیر از این استنباط می کنید؟
ج ـ من ایشان را شخص مسلمانی می دانستم و فکر می کردم این سؤال جهت تعصب شدید ایشان
است ولی پس از آنکه حرام بودن این عمل را به ایشان رساندم تصور نمی کردم که چنین از ایشان
صادر شود.
انواری
س ـ پس قبل از اینکه شما به ایشان تذکراتی بدهید خود این شخص یکی از
کسانی بوده که آمادگی جهت انجام عمل ترور را داشته است.
آیا این استنباط را
تأیید می کنید؟
ج ـ آمادگی را نمی دانم ولی این صحبت را در آن مجلس نمود و خواستار این استفتاء شد.
انواری
س ـ آیا شما از ایشان سؤال کردید این اشخاص و مقامات چه کسانی هستند که
شما قصد ترور آنها را دارید؟
ج ـ ابدا چنین سؤالی را من نکردم.
انواری
س ـ چطور امکان دارد که در مسئله ای بدین مهمی چنین سؤالاتی مطرح نشود؟
وقتی صادق امانی به شما اظهار کرد که عده ای قصد ترور اشخاص و مقاماتی را
دارند شما هیچ سؤالی از او نکردید که این عده که قصد ترور دارند چه کسانی
هستند و همچنین از او سؤال نکردید که چه اشخاصی و مقاماتی قرار است ترور
شوند.
این استدلال به نظر منطقی نمی رسد.
به طور معمول هم اگر چنین
برخوردی بین دو نفر بشود حتما در اطراف آن مذاکراتی ردوبدل می شود
بهرحال اگر در این مورد توضیحی دارید بنویسید.
ج ـ من در آن روز به اندازه ای از این صحبت از ناحیه ایشان ناراحت شدم چون فوق العاده خلاف
انتظار بود که سعی می کردم صحبت را کوتاه کرده از منزل من خارج شود و لذا برای بار دوم که به
منزل من آمد ایشان را به داخل منزل نپذیرفتم تا این صحبت تکرار نشود اصولا من سعی کردم در
بار اول فکر ایشان را از اینکار منصرف کنم و لذا داعی نداشتم که این سؤالات را از ایشان بکنم.
انواری
س ـ اگر واقعا شما از این صحبت صادق امانی ناراحت شده بودید دلیلی نداشت
که برای انجام خواسته او به قم بروید.
همانجا او را از این عمل منع می کردید و بعد
هم راجع به این موضوع با آقای خمینی هم مذاکره ای نمی کردید و مجددا با
صادق امانی هم تماس نمی گرفتید.
چطور شد که این عمل را انجام ندادید؟
ج ـ قبلاً نوشتم که برای انجام خواسته ایشان به قم نرفته بودم برای ملاقات برادرم به قم رفته بودم
در ضمن برای دیدار آیت الله خمینی هم رفتم از باب اینکه چنین صحبت هایی هم از ناحیه بعضی
از جوانهای متعصب گفته می شود به عنوان خبر ذکر کردم و من می دانستم که روح معظم له با این
کارهای ضد اسلامی مخالف است همانطور هم شدیدا اعتراض کردند و در ثانی من در همان
مجلس اول از موعظه و اندرز آقای صادق امانی دریغ نکردم.
انواری
س ـ از صحبتهای آقای صادق امانی شما نتوانستید استنباط کنید این اشخاص و
مقاماتی که قرار است ترور شوند چه کسانی هستند؟
ج ـ راجع به این موضوعات ابدا صحبتی نشد ایشان به خیال خودشان برای سؤال از اصل این
مسئله که آیا ترور در اسلام جایز است یا خیر آمده بودند که البته هم در آن مجلس و هم بعدا ایشان
از این کار منع شدند.
انواری
س ـ قطعی و مسلّم به نظر می رسد که ضمن صحبتهایی که دو نفر در این مقوله با
یکدیگر می کنند قطعا می شود استنباط نمود که منظور گوینده چیست؟ آیا شما
پیش خودتان تصور کردید که مثلا عده ای جمع شده اند که نسبت به جان عده ای
از علماء و روحانیون سوءقصد کنند؟
ج ـ قبلاً نوشتم که آقای صادق امانی می گفت بعضی از مقامات دولتی را بایستی ترور کرد آیا این
عمل از نظر اسلام جایز است یا خیر ولی نامی از آنها به میان نیاورد و من هم داعی بر سؤال
نداشتم.
انواری
س ـ همان طور که فوقا نوشتید (آقای صادق امانی می گفت بعضی از مقامات
دولتی را بایستی ترور کرد) معلوم می شود که آقای صادق امانی خود یکی از
افراد مصمم بدین کار بوده است.
به هر صورت این مقام دولتی که بایستی ترور
شود چه کسانی بودند و بالاخره هدف این آقایان از ترور چه بود؟
ج ـ من به هیچ وجه از هدف ایشان اطلاعی نداشتم و فکر می کردم پس از این سؤال و جوابی که من
از قم برای ایشان آوردم و همچنین خودم در آن مجلس اول ایشان را موعظه نمودم مشارالیه از
این کار منصرف شده است.
انواری
س ـ سؤال من در مورد انصراف یا عدم انصراف آقای صادق امانی نیست بلکه
تعیین این مطلب است که چه کسانی می بایستی ترور می شدند و هم چنین هدف و
منظور این اشخاص از ترور چه بوده است؟
ج ـ من ابدا اطلاعی از هدف ایشان نداشتم و ندارم و نام آن اشخاصی که سؤال می فرمایید
نمی دانم.
انواری
س ـ شما از آقای صادق امانی سؤال نکردید که منظور شما از ترور چیست و به
چه هدفی می خواهید پرسید؟
ج ـ قبلاً نوشتم که خود آقای صادق امانی می گفت ما می خواهیم نارضایتی مردم را بدین وسیله
منعکس سازیم.
انواری
س ـ کدام نارضایتی مردم را و به کجا می خواستند منعکس سازند؟
ج ـ این سؤال بایستی از آقای صادق امانی شود که منظورشان چه بوده من که آن روز مطلبی از
ایشان جز اینکه آیا در مذهب اسلام این کار صحیح است یا غلط چیزی نفهمیدم انواری
س ـ آقای صادق امانی ضمن تحقیقات معموله اظهار داشته است که (من قبل از
اینکه از ایشان تقاضا کنم که به قم بروند موضوع را با خود ایشان در میان گذاشتم
گفتند بسیار خوب است) با این شرح معلوم می شود که شما نه تنها او را از این فکر
و عمل منصرف نکردید بلکه او را تشجیع هم نموده اید در مورد این اظهار صادق
امانی هر توضیحی دارید بنویسید.
ج ـ من این مطلب را تکذیب می کنم و در اداره اطلاعات شهربانی و مواجهه ای که با ایشان شد این
مطلب را نیز تکذیب کردم و ایشان هم چیزی نگفتند و پذیرفتند.
انواری
س ـ آقای صادق امانی چه هدفی دارند که درباره شما چنین مطلبی را عنوان
می کند.
در آخرین تحقیقاتی که از نامبرده به عمل آمده است صراحتا جمله بالا را
نوشته است.
اگر دلیلی برای اثبات دروغگویی نامبرده دارید اقامه کنید.
ج ـ من دلیلی برای این موضوع جز اینکه اینها می خواهند به کارهای خلاف دینی خودشان رنگ
دینی بدهند چنین مطلبی را نسبت به من اظهار کرده اند نمی بینم وانگهی ناراحتی دیگری هم اینها
دارند از اینکه یکی از دوستان ایشان به نام عسگری1 مکرر پیش من می آمد و اظهار می کرد ما
جوان هایی را جمع کرده و می خواهیم درسهای دینی به آنها بدهیم شما هفته ای یک جزوه از
درسهای قرآنی برای ما بنویسید تا در جلسات خودمان برای جوانها بخوانیم من با اشتغالاتی که
داشتم نمی توانستم مسئول آقایان را اجابت کنم این آقا شنیده ایم که در مجالس می گفته این
روحانیون نمی خواهند برای اسلام کار کنند آری چون من و امثال من تسلیم آنها نشده ایم و جزوه
برای جلساتشان ننوشته ایم در نزد آقایان گناه کار شده ایم.
انواری
س ـ آقای صادق امانی ضمن توضیحات خود در مورد ترور چنین اضافه کرده
است (وقتی موضوع بایشان گفته شد ایشان پرسیدند آخر کسی هست انجام دهد
و واقعا راست بگوید گفتم اگر راه فتوی باز شود امیدی هست که کسش هم پیدا
شود گفتند اگر چنین باشد باعث امیدواری است) در مورد اظهارات اخیر آقای
صادق امانی توضیحی دارید بنویسید.
ج ـ این مطلب را تکذیب می کنم همان طوری که قبلاً نوشتم مقدار زیادی راجع به انصراف از این
موضوع با ایشان صحبت کردم.
انواری
س ـ جملاتی که در داخل پرانتز در سؤال فوق نوشته شد آیا بین شما و آقای
صادق امانی رد و بدل نشد؟ و چنین مذاکراتی بین شما معمول نگردید؟
ج ـ خیر چنین چیزی بین من و آقای صادق امانی ردوبدل نشد فقط ایشان استفتاء می نمودند.
انواری
س ـ آقای صادق امانی به دنبال توضیحات خود اضافه نموده است (بعد از اینکه
از قم هم مراجعت کردند بسیار ناراحت بودند که چرا آقای خمینی منع خود را
برنداشته اند و من استنباط کردم که خود ایشان یعنی آقای انواری صلاح می دانند
و بسیار هم موافقند) با این توضیح صریح آقای صادق امانی چنانچه توضیحی
دارید بنویسید.
ج ـ چنین چیزی نیست و هرگز من موافق نبوده ام و جدا تکذیب می کنم.
انواری
س ـ آیا دلیلی برای این تکذیب خود دارید؟
ج ـ دلیلم اولاً منع نمودن آقای صادق امانی را از اینکار و ثانیا پس از مراجعت از قم برای اینکه
نکند ایشان دست بکار خلافی بزند خودم نزد ایشان رفتم و منع و حرام بودن اینکار را به ایشان
ابلاغ نمودم.
انواری
س ـ آقای صادق امانی طبق نوشته ها و اعترافات خودشان جریان ملاقات و
مذاکره خود را با شما تشریح نمود که قسمتی از این اظهارات مورد تأیید شما بوده
است پس چگونه قسمتی از اعترافات او را که فوقا به شما اعلام شد مورد تکذیب
قرار می دهید در حالی که هیچ گونه قرینه و اماره ای در دست نیست که او بخواهد
دروغ بگوید و مطلب غیرواقعی را به شما منتسب کند.
به هر حال چنانچه توضیح
قانع کننده ای دارید مرقوم فرمایید.
ج ـ آنچه که بین من و آقای صادق امانی گذشته به طور مشروح قبلاً نوشتم و این مطالبی که به من
نسبت می دهند به طور کلی تکذیب می کنم و همان طور که در بالا نوشتم از من می خواستند که
جزواتی دینی برای اداره جلساتشان بنویسم فکر می کنم ندادن این جزوات دینی باعث ناراحتی
ایشان شده و یا برای آنکه رنگ دینی به کارهای خلافشان بدهند چنین سخنانی گفته اند
علی ای حال من روحم از این مطالب خبر ندارد و در این مطلب خداوند متعال را گواه و شاهد
می گیرم انواری
س ـ آیا شما تاکنون مورد تعقیب مقامات قضایی یا انتظامی قرار گرفته و سابقه
بازداشت دارید؟
ج ـ خیر.
انواری
س ـ شما در کدامیک از احزاب دستجات.
جمعیت ها (اعم از دینی یا غیردینی)
عضویت داشته و یا تماس و ارتباط دارید؟
ج ـ من در هیچ حزب و دسته ای اعم از دینی و غیردینی عضویت ندارم فقط در مسجدی که اقامه
جماعت می کنم برای مردم تفسیر قرآن و بحث های دینی دارم.
انواری
س ـ شما از جمعیتی به نام هیئت مؤتلفه اسلامی چه می دانید و چه اطلاعاتی
دارید؟
ج ـ من با نام هیئت مؤتلفه از روزی که بازداشت شدم آشنا گردیدم ولی به طوری که قبلاً نوشتم
افرادی که از آن جمله مردی به نام عسگری و شفیق2 و افراد دیگری به من مراجعه می کردند و
می گفتند ما جوان هایی را جمع کرده ایم تا آنها را با اسلام و معارف آن آشنا سازیم شما هم به ما
کمک کنید و جزواتی در اختیار ما بگذارید تا ما در آن جلسات برای جوان ها بخوانیم تا آنها را
آشنا به معارف اسلام کنیم همانطوری که نوشتم بوسیله اشتغالات درسی که داشتم نتوانستم
دعوت آنها را اجابت کنم.
انواری
س ـ شما ضمن توضیحات قبلی خود نوشتید که وقتی صادق امانی به شما
مراجعه و برای رهایی دین و روحانیت موضوع ترور را مطرح کرد شما مخالفت
کردید.
حال شما بیان نمائید که شخصا برای این منظور چه نظری داشته و چه
نحوه مبارزه با سلیقه شما مطابقت داشت؟
ج ـ من معتقدم که بایستی مردم را به اسلام و ایمان به خدا و احترام به قانون دعوت کرد تا بوسیله
ایمان به خدا و عمل به دستورات و قوانین ناراحتی ها برطرف شود چون فکر می کنم ناراحتی ها
در اثر نقص قانون نیست بلکه به سبب بی اعتنایی و عمل نکردن و محترم نشمردن قانون است
بنابراین به مردم بایست فهماند اگر به دستورات و وظائف عمل شود و هر کس به وظیفه خود آشنا
بوده و عامل به همان وظیفه باشد تمام نابسامانی ها برطرف خواهد شد پس لازم است ایجاد
ایمان در مردم بشود و این از راه تبلیغ و عمل امکان پذیر است.
انواری
س ـ شما پس از اینکه از واقعه ترور نخست وزیر استحضار حاصل نمودید آیا
پیش خود حدس زدید که قطعا کار همان عده ای است که صادق امانی بدان اشاره
کرده بود؟
ج ـ خیر تا آن روزی که من در اطلاعات شهربانی آقای صادق امانی را دیدم فکر نمی کردم ایشان
این کار را کرده باشند ولی آنها خودشان اعتراف کردند.
انواری
س ـ نظر شما در مورد حادثه ترور نخست وزیر چیست؟
ج ـ به نظر من کار بسیار غلطی بوده است.
انواری
س ـ در مورد جمعیت فدائیان اسلام3 چه اطلاعاتی دارید و در مورد طرز فکر و
عمل این جمعیت چه نظری دارید؟
ج ـ هیچ گونه اطلاعی ندارم ولی طرز فکر و عمل آنها را صحیح نمی دانم.
انواری
س ـ آیا اتفاق افتاده است که غیر از صادق امانی شخصی یا اشخاص دیگر هم
برای استعلام نظر شما در مورد ترور به شما مراجعه کرده باشند؟
ج ـ خیر.
انواری
س ـ آیا هیچ گاه اتفاق افتاده است که هنگام وعظ و خطابه در منابر یا مساجد یا
اجتماعات در مورد ترور و قبح این عمل صحبتی کرده باشید؟
ج ـ اصولا راجع به این موضوعات من صحبتی نکرده ام و نمی کنم و فقط کار من تفسیر قرآن و بیان احکام اسلام است.
انواری
س ـ با توجه به اینکه صادق امانی در این مورد به شما مراجعه و اظهار داشت که عده ای هستند که مصمم به
ترور هستند و شما هم که اظهار می دارید که با این عمل موافق نیستند پس به چه علت ضمن سخنرانی های
خود در مورد ناپسند بودن این عمل برای مردم صحبت نکردید تا اگر بین مستمعین شما چنین اشخاص
وجود داشته باشند از این فکر منصرف شوند؟
ج ـ مستمعین این جانب مردمی مسلمان و آرام و دارای چنین افکاری نیستند تا از این موضوع برای آنها صحبت کنم و تا آنجا که
من مستمعین خودم و یا مردمی که به جماعت حاضر می شوند می شناسم دارای چنین روحیه ای نیستند بنابراین لزومی نداشت
که چنین سخنانی به میان آورده شود.
انواری
س ـ میزان تحصیلات شما چقدر است؟
ج ـ میزان تحصیلات اینجانب سطوح عالیه یعنی کتابهای مکاسب و فرائد و کفایه الاصول است.
انواری
س ـ آیا سرکار صاحب فتوی هستید یعنی اجازه دارید که در امری فتوای داده و اشخاص را وادار به انجام
کار نموده و یا مانع از انجام امری شوید؟
ج ـ خیر من خود را صاحب فتوی نمی دانم و در عمل عبادی مربوط به خودم عمل به احتیاط می نمایم.
انواری
س ـ آیا مردم برای دستورهای شرعی و دینی به شما مراجعه می کنند؟
ج ـ بلی مراجعه می کنند و فتوای مجتهدی که از آن تقلید می نمایند می پرسند اگر مسئله مورد احتیاج در رساله های چاپ شده موجود
باشد جواب می دهم و اولاً سؤال کرده جواب می دهم.
انواری
فعلاً به تحقیقات خاتمه داده می شود.
توضیحات سند:
1ـ حبیب اللّه عسگراولادی
مسلمان در سال 1311 ه ش در
تهران متولد شد.
وی دروس
رایج را تا دیپلم و علوم حوزوی
را تا پایان سطح فرا گرفت.
مشارالیه در سال 1327 وارد
مبارزات سیاسی شد و در صف
همرزمان آیت الله سید ابوالقاسم
کاشانی و شهید سید مجتبی
نواب صفوی قرار گرفت.
وی از
بنیانگذاران هیأت های مؤتلفه به
شمار می رود.
عسگراولادی به
دلیل شرکت در اعدام انقلابی
حسنعلی منصور دستگیر
وبه حبس ابد محکوم گردید، امّا
در سال 1356 از زندان آزاد
شد.
وی پس از پیروزی انقلاب
اسلامی به مجلس شورای
اسلامی راه یافت و با تأسیس
کمیته امداد امام خمینی (ره) به
عنوان نماینده ایشان در این
نهاد عهده دار مسئولیت شد.
عسگراولادی در سال 1360 در
منزل خود مورد سوءقصد قرار
گرفت که این ترور با شکست
روبرو شد.
2ـ مهدی شفیق (حبیب اللّه
شفیق) در سال 1310 ه.
ش، در
تهران متولد شد.
پس از پایان
تحصیلات ابتدایی به فراگیری
علوم دینی پرداخت.
از سال
1325 به کاسبی در بازار
مشغول شد.
از بنیانگذاران و
شورای مرکزی هیئتهای مؤتلفه
اسلامی بود.
یک بار در تاریخ
24 /7 /42 به علت دخالت در
چاپ و تهیه اعلامیه دستگیر و
یک روز بعد آزاد شد.
وی
مجددا در اسفند ماه سال 1343
به علت ارتباط با هیئت های
مؤتلفه اسلامی دستگیر شد و به
دو سال حبس محکوم گردید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
از اعضای اصلی کمیته امداد
امام خمینی بود.
وی در اوایل
بهمن 1384 دارفانی را وداع
گفت.
3ـ فدائیان اسلام یکی از
گروههای مبارز اسلامی بود که
رهبری آن را روحانی شجاع و
مجاهد شهید مجتبی نواب
صفوی بر عهده داشت.
فدائیان
اسلام مشی مسلحانه را برگزیده
بود و طی دوران فعالیت خود
موفق به اعدام چند تن از
مهره های اصلی رژیم و مدافعان
منافع غرب در ایران شدند، از
جمله سپهبد رزم آرا
نخست وزیر، عبدالحسین هژیر،
احمد کسروی و حسین علاء.
سرانجام رژیم شاه در سال
1334 اعضای فدائیان اسلام را
دستگیر نموده و نواب صفوی،
سید محمد واحدی، مظفر
ذوالقدر و خلیل طهماسبی را در
بیدادگاه رژیم محاکمه و در
سحرگاه 27 دی 1334 تیرباران
کردند.
و جمعی دیگر را به
زندان های طولانی محکوم
نمودند.
منبع:
کتاب
آیتالله محمدباقر محیالدین انواری به روایت اسناد ساواک صفحه 53