تاریخ سند: 22 خرداد 1347
موضوع: دکتر علی امینی
متن سند:
گزارش خبر
به: ۳۱۲ شماره گزارش: 114402 /20 ﻫ 4
از: 20ﻫ 4 تاریخ گزارش:
موضوع: دکتر علی امینی
ساعت ۷ صبح روز چهارشنبه 22 /3 /47 در منزل دکتر علی امینی عدهای در حدود ۲۰ نفر از جمله ذوالفقاری از سیلو، رنجبر، خاکپور، برادر اهل آذربایجان، خاکباز پسر خاکباز معروف اهل اراک، سید معممی به نام شریفی، خبازباشی، خلیقی، صاحب اختیاری، مالک شاعر از فرهنگ و سرمست حضور داشتند.
دکتر امینی اظهار داشت از قیافههای پرچین مردم ایران آثار خشم نمایان است سرمست گفت آقای دکتر این مردم با کسی کینه ندارند در اثر فقر و پریشانی قیافههایشان گرفته است دکتر امینی گفت ای کاش همین طور بود علت نارضایتیها بیشمار است کمبود خوراکی نداشتن کسب و کار، تبعیضات اداری، حقوق کم، گرانی اجناس، تأمین زندگی همه و همه دست به دست هم دادهاند و این پریشانی را برای جامعه بوجود آوردهاند امیر جلالی از شهرداری گفت تنها جناب اشرف بودند که درب اطاقشان هنگام نخستوزیری برای همه باز بود اکنون هم درب خانهاش به روی مردم باز است کمک مالی میکنند مشکلات مردم را رفع مینمایند. مریضهای بیپناه را در بیمارستانهای شخصی بستری مینمایند و به روی کسی هم نمیآورند یعنی خوش ندارند که کسی بداند که ایشان به مردم کمک میکنند دکتر امینی گفت بله بنده در وزارت دادگستری که بودم درب اطاقم را باز گذاشته بودم و با مردم در تماس بودم اعلیحضرت بنده را خواستند فرمودند از این ملاقاتها با مردم شما جز اینکه وقت خود را تلف کنید نتیجه دیگری نمیگیرید عرض کردم برای بنده این تماسها بسیار سودمند است و مرا در کارهای اداریم روشن میکند اعلیحضرت فرمودند پس چرا دیگران این کارها را نمیکنند عرض کردم بنده علاقه دارم بدانم در محیط اداریم چه خبر است دکتر امینی ادامه داد و گفت در زمان نخستوزیری زنها در جوار در اطاق مینشستند و در مقابل من پستان به دهان بچهشان میگذاشتند روزی از پشت عینک دیدم که یک زن فقیر با دو بچه شیرخوار که گویا دو قلو بودند در کنار میز من ایستاد است یک پستان به دهان یک بچه و یک پستان به دهان دیگری گذارده است قدری توجه کردم که این مادر خوب عدالت را در مورد این دو بچه اجرا میکند خوشم آمد زن گفت من از دست بانک رهنی شکایت دارم گفتم شکایتت چیست گفت با ما طبقه مردم که با دو سه هزار تومان کارمان راه میافتد مخالفت میکنند و میگویند پول نداریم ولی به فلان مدیر روزنامه و یا فلان مهندس چند صدهزارتومان به عنوان اینکه رقاصخانه او آتش گرفته است میدهند بنده فکر کردم فهمیدم که برای مهندس والا بنده در نظر گرفته شده است فوری ویشگائی را خواستم گفتم چرا به این مردم فقیر پول نمیدهند گفت ندارم گفتم پولهای بانک ملی چه شد گفت اختصاص داده بودند به مهندس والا بنده فوری آن پول را توقیف کردم بین متقاضیان در سه هزار تومان تقسیم کردم دکتر امینی گفت اگر من زنهای فقیر را در اطاق راه نمیدادم مهندس والا پولها را گرفته و به ریش همه میخندید پس تماس با مردم برای صاحبان مقام سودمند است بعد دکتر امینی از آمریکا تعریف کرد و گفت بسیار مردم بیداری دارد اینها در اثر جدیت و کوشش در ظرف ۳۰۰ سال تاریخ توانستهاند بر دنیا آقائی کنند اگر کندی را میکشند چیز تازهای نیست زیرا این مردم کنونی که آمریکا را به وجود آوردهاند همه راهزن و آدمکشهای مهاجرند نمیشود توقع داشت که این جنایتها از آنها سر نزند بعد دکتر امینی موضوع سروصدای مردم فرانسه را پیش کشید و گفت علت این است که دوگل خود را در مقابل مردم کری زده است بعد دکتر امینی به ترجمه نهج البلاغه اثر فاضل اشاره کرد گفت حضرت علی علیهالسلام سفارش کرده که باید فتنه را دنبال نمود و نباید ساکت نشست امیر جلالی گفت کارمند چندین ساله در شهرداری کار کرده هشتصد تومان پول میگیرد و کارمندی که دیروز آوردهاند چندین هزار تومان میگیرد. دکتر امینی گفت شهردار میگوید من پول اسفالت یک خیابان ندارم پس غلط میکند شهرداری وقتی پول ندارد در ماه چندین هزار تومان خانه برای اداره شهرداریها اجاره میکند و ساختمانهای قدیمی ملکی شهرداری را خالی میگذارد خاکباز وقتی وارد شد دکتر امینی احترام خاص برایش قائل شد گفت از پدر چه خبر داری آدرس او را بده تا برایش تلگرافی بزنم خاکباز آدرس پدرش را که در خارج به سر میبرد به دکتر امینی داد و بعد وارد بحث شد و گفت روزی در آمریکا دیدم جمعیت زیادی پرچمهای آمریکا را بر دوش گرفتهاند و روی آنها کلام نجف کربلا و مدینه دیده میشد جمعیت زیادی هم دنبال پرچمها بود محرمانه جلو رفتم دیدم عده انگشتشماری یا فینه قرمز مانند مصریها را به سر دارند و این جمعیت را اداره میکنند پرسیدم گفتند اینها فراماسیون میباشند خاکباز گفت من گفتم در ایران عدهای به نام فراماسون همیشه تحت نظرند چطور در امریکا اینطور آزادانه فعالیت میکنند جواب دادند که در آمریکا آزادی مطلق است خاکباز گفت دوباره سئوال کردم اولین شخص این جمعیت چه کسی بوده گفتند ترومن سئوال کردم این مصریها چکارهاند این اسامی شهرهای ایران روی پرچمها برای چیست جواب دادند ما برای اینکه توجه شرقیها را جلب کنیم لباس مصری پوشیدهایم و اسامی شهرهائی را که مورد توجه مردم شرق است روی پرچمها نوشتهایم دکتر امینی از خاکباز پرسید سید جلال آلاحمد1 را شما در خارج ندیدید گفت در این سفر خیر ولی او بسیار به جناب اشرف ارادت دارد دکتر امینی گفت میدانم با من دوست صمیمی است ذوالفقاری هنگام خداحافظی زیر گوش دکتر امینی گفت علت اینکه بنده شرفیاب نمیشوم این است که از منزل شما گزارشاتی به دستگاه داده میشود و اسامی اشخاص منعکس میگردد دکتر امینی خندید و بلند گفت بنده تا زندهام درب خانهام باید باز باشد و دوستان باید بیایند و بروند در ثانی این حرفها پایه و اساس ندارد.
نظریه رهبر عملیات: تشکیل جلسه مورد تأیید بوده و مذاکرات فوق نیز در جلسه مطرح گردیده است. ش
توضیحات سند:
١- جلال آلاحمد:
شادروان جلال آلاحمد در سال ۱۳۰۲ ش در خانوادهای روحانی متولد شد. پس از دوران تحصیل در سال ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و در مدت کمتر از چهار سال در ردیف رهبران تودهای قرار گرفت. وی در مدت دو سال به نوشتن مطالبی پرداخت که خود آن را "پرت و پلا" می نامد و به سبب همین نوشتهها مأموریت یافت نا زیر نظر احسان طبری به انتشار نشریه بپردازد. در سال ۱۳۲۶ با انشعاب از حزب توده که دنبالهرو سیاست استالین بود. یک حزب سوسیالیست با همکاری خلیل ملکی و انور خامهای بنا نهاد. در ماجرای ملی شدن صنعت نفت فعالانه شرکت جست و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از حزب بازی سیاست عملی کناره و دنبال کار تحقیق و تعلیم را گرفت. او برای احراز هویت ملی "غریزدگی" را در سال ۱۳۴۱ منتشر کرد و سپس سفرنامه حج را به نام خسی در میقات انتشار داد و از پی آن کتاب "خدمت و خیانت روشنفکران" را نوشت و در سال ۱۳۴۷ کانون نویسندگان ایران را بنیانگذاری کرد و کنگره هنرمندان دربار را تحریم نمود. با بروز تحول عظیم در افکارش و روی آوردن به دین در سال ۱۳۴۰ اسلام را به عنوان یک دین جامع و روحانیت را تنها پایگاه ملی برای مبارزه با غرب و غربزدگی و از امام خمینی به عنوان منجی یاد میکند.
مهمترین آرا سیاسی و اجتماعی و مذهبی آلاحمد در کتاب در "خدمت و خیانت روشنفکران " آمده است. وی تشیع را نوعی نهضت مبارز روشنفکری میدانست و انتظار و اجتهاد را در نقطه اوج آن میخواند. آلاحمد در طول زندگی ۲۵ کتاب و سفرنامه و مقاله به رشته تحریر در آورد و یازده عنوان ترجمه انجام داد و در سال ۱۳۴۸ در شهر اسالم به طرز مشکوک فوت کرد.
ر.ک: شهید هاشمینژاد ص 292-293
ر.ک: شهید حجهالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک / تهران / وزارت اطلاعات / ۱۳۷۷
منبع:
کتاب
علی امینی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 545