صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

روز 1/9/50 در ساعت 1830 آقای دکتر نهاوندی رئیس دانشگاه تهران، سخنرانی خود را تحت عنوان نقش دانشگاه‌ها در تحولات اجتماعی ایراد نمودند

تاریخ سند: 15 آذر 1350


روز 1/9/50 در ساعت 1830 آقای دکتر نهاوندی رئیس دانشگاه تهران، سخنرانی خود را تحت عنوان نقش دانشگاه‌ها در تحولات اجتماعی ایراد نمودند


متن سند:

از: 7 / ﻫ تاریخ:15 /9 /1350
به: 353 شماره: 14769/ﻫ
پیرو 14311/ﻫ - 2 /9 /50

روز 1 /9 /50 در ساعت 1830 آقای دکتر نهاوندی رئیس دانشگاه تهران، سخنرانی خود را تحت عنوان نقش دانشگاه‌ها در تحولات اجتماعی ایراد نمودند. قبل از سخنرانی ایشان، آقای دکتر فرهنگ مهر رئیس دانشگاه مطالبی اظهار داشتند و گفتند که «من این افتخار را داشتم که اولین سخنرانی خود را در دانشگاه پهلوی در زمان ریاست آقای دکتر نهاوندی ایراد کردم.»
در این موقع یکی از دانشجویان گفت «اینها به هم نان قرض می‌دهند.»
هنگامی که آقای فرهنگ مهر صحبت می‌کردند، اکثریتی از دانشجویان با سرفه و خنده‌های دسته‌ جمعی و هو کردن، نظم سخنرانی را به هم می‌زدند و نظیر همین اعمال نیز در مورد آقای دکتر نهاوندی اجرا گردید. در ضمن سخنرانی آقای دکتر نهاوندی از کلمات (سیاسی) و (اشتراکی) استفاده کردند و عده از دانشجویان با گفتن «هیس»، عکس‌العمل خود را به خرج دادند. به هر حال دانشجویان کار را به جایی رساندند که آقای فرهنگ مهر گفت « دانشجویان ما نشان دادند که علم، بدون ادب هم می‌شود.»
پس از پایان سخنرانی، پاسخ به سؤالات شروع گردید و در این موقع آقای شهیدی دانشجوی اخراجی و نماینده سال گذشته دانشجویان دانشکده ادبیات و علوم، تقاضای سؤال به ‌طور نشسته را کرد که موافقت گردید. نامبرده ضمن گفته‌های خود، شدیداً به نهاوندی حمله کرد و گفت ما آرزویمان این است که شما به شغل اصلی خود یعنی نخست‌وزیری برسید. نامبرده نهاوندی را سازمان امنیتی معرفی کرد و گفت «ما ابتدا نمی‌دانستیم که رئیس ما شغل دیگری نیز غیر از ریاست دانشگاه پهلوی داشته است»، که البته منظورش از شغل دیگر، شغل سازمان امنیتی دکتر نهاوندی بود. سپس به دو مورد از تناقض‌هایی که در مورد کارهای ایشان به دست آورده بود اشاره کرد و گفت «وقتی که عده‌ای از دانشجویان را گرفته بودند، شهربانی به علت فشاری که برای آزادی دانشجویان به آن وارد می‌شد، نامه‌ای از شما (نهاوندی) نشان داد که به امضای خودتان بود و در آن گفته بودید که صلاح نیست این دانشجویان فعلاً آزاد بشوند.» سپس به روزنامه‌ای که سال گذشته از طرف دانشکده ادبیات و علوم انتشار می‌یافت اشاره کرد و گفت «چرا شما اجازه چاپ آن را دادید، در حالی که از مطالب آن قبلاً آگاه بودید و مدرکی به دست آوردیم که به دستور شما روزنامه و دانشجویانی که در نوشتن آن شرکت داشتند توقیف و زندانی شدند.» شهیدی همچنین گفت «قوانینی که می‌بایست در زمان شما اجرا می‌گردید، به اهمال و سستی زیر پا گذاشته می‌شد که نمونه‌اش همین معدل می‌باشد. دانشجویانی که در زمان شما حتی 5 بار معدل کمتر از 2 داشتند و می‌بایست اخراج می‌شدند، به عنایت شما به تحصیل ادامه می‌دادند و این کار شما باعث گردید که عده‌ای به این وضع عادت کنند و اکنون نیز که قانون اجرا گردیده و 70 نفر بیرون شده‌اند مسئول کیست؟»
سخنرانی شهیدی در سکوتی که تا آن موقع سابقه نداشت ایراد گردید و چنان رسا و گیرا بود که همه را تحت تأثیر قرار داده بود و در پاسخ به این سؤالات، آقای نهاوندی سیاست جالبی به خرج داد و گفت «ایشان به خاطر این ‌نشسته صحبت کردند که ایستاده نمی‌توانستند این چنین مطالبی را دروغ درست کرده و بگویند.»
در این موقع آقای فرهنگ مهر گفتند سئوال دوم، که از طرف دانشجویان هو شدند و عده‌ای تقاضای پاسخ به سؤالات اول را داشتند که آقای فرهنگ مهر، حرف خود را به کرسی نشاند و بالاخره سئوال دوم از طرف یکی از دانشجویان مطرح گردید. این دانشجو گفت «شما در سخنان خود اشاره به مبادله استاد و دانشجو با دانشگاه‌های دیگر کردید، در حالی که شما فقط یک عده اراذل به نام دانشجو از دانشگاه کنت1 آمریکا به اینجا آورده‌اید که با شورت به پشت بام خوابگاه می‌روند و این باعث فساد اخلاق عمومی می‌گردد و یک مشت کتاب هم با خود به اینجا آورده‌اند که هیچ مصرفی ندارد»، که از طرف دانشجویان مورد تشویق قرار گرفت (و این نشانه نارضایتی دانشجویان از آمریکاییهاست.)
در این موقع آقای فرهنگ مهر گفتند زمانی که به د‌بستان می‌رفتیم، در کتاب نوشته بود از لقمان حکیم پرسیدند ادب را از که آموختی، گفت از بی ‌ادبان؛ حال کارهایی که آنها می‌کنند شما نکنید. البته آقای دکتر نهاوندی سخنانی نیز در این مورد اظهار داشتند و سپس جلسه را به اتفاق آقای فرهنگ مهر ترک کردند.
در مورد شهیدی، این شخص که اهل نزدیکیهای اصفهان می‌باشد، در صورت برگشت وی به دانشگاه، دارای آن چنان جذبه‌ای است که می‌تواند یکبار دیگر نماینده دانشجویان بشود و قطبی مخالف در مقابل رؤسا در بیاید و در صورت نیامدن، می‌تواند در پشت پرده اعتصابهای دانشگاه را اداره کند.
نظریه شنبه . نتیجه‌ای که از این سخنرانی گرفته شد این است که به طور کلی دانشجویان دانشگاه پهلوی را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. یکی عده تندرو و سیاسی و طالب آزادیهای بیشتر و عده‌ای دیگر که سرشان به درسشان است و به این کارها کاری ندارند.
دسته اول، بنیانگذار اعتصاب‌ها و دسته‌بندی‌های دانشگاهی می‌باشند که اکثراً انجمنی هستند و این عده که محیط دانشگاه را برای برآورده کردن امیال خود مناسب نمی‌بینند و خود را از این لحاظ در تنگنا می‌بینند، می‌خواهند آن را با شدت عمل بیشتری به انجام برسانند؛ در حالی که هر عملی دارای عکس‌العملی می‌باشد. به هر حال، چون این مطالب به دانشگاه تهران درز خواهد کرد، لذا می‌توان گفت که عمر ریاست نهاوندی در دانشگاه تهران کوتاه است و شاید نیز زمان پایان آن نزدیک باشد و فرداست که نظیر شعارهایی چون «ای مرگ بر تو بینا»،2 «ای مرگ بر تو صالح»،3 «عالیخانی4 مزدور است »، برای دکتر نهاوندی در سراسر دانشگاه طنین می‌افکند و در این راه نیز عده‌ای خواسته یا ناخواسته به زندان افتاده و طعم تلخ اخراج از دانشگاه را بچشند و چه خوب می‌بود که برای جلوگیری از این وقایع احتمالی، با سابقه‌ای که ایشان در اینجا داشتند از سخنرانی ایشان جلوگیری می‌شد. به هر حال چیزی که می‌بایست فوراً به مرحله اجرا در بیاید این است که امتیازاتی از طرف نهاوندی به دانشجویان دانشگاه تهران داده بشود و کاری کند که محبوبیتی به دست آورند تا لااقل 16 آذر5 را سپری کند وگرنه همان آش است و همان کاسه؛ و در صورت وقوع یک اعتصاب سنگین، اینجا نیز بی‌نصیب نخواهد ماند و این را بدانید که در فکر این نباشید که در صورت وقوع اعتصاب، آن را سرکوب خواهید کرد، چه در این صورت، روی دانشجو باز شده و اعتصاب‌های بعدی شدیدتر و خشن‌تر خواهد بود و شاهد وضع تلخی خواهید شد که اکنون سازمان امنیت در تهران شاهد آن است؛ یعنی شعارهایی با کلمات زننده که نمونه‌اش در گزارش قبلی ارسال گردید و برای روشن شدن شما، دانشگاه تهران و دانشسرایعالی را مثال می‌زنم. اگر در این دو جا، به جای سرکوبی اعتصاب، از ابتدا سعی می‌شد که جلوی اعتصاب گرفته می‌شد، کار به جائی نمی‌رسید که گروه‌های 500 و حتی 1000 نفری از دانشجویان راه می‌افتند و شعارهائی به نام سرود... یکصدا بخوانند که در آلمان شرقی تهیه شده بود «‌ای رفیقان . هم قطاران . چون دماوند سرفرازیم . تا در ره هم جان ببازیم . یک پا ننهیم قدمی به عقب تا دم مرگ » سرودی که سال گذشته از یازدهم آذرماه به بعد در اعتصابهای دانشسرا توسط دانشجویان متعصب خوانده می‌شد و در آلمان شرقی تهیه شده بود؛ و بالاخره همین گروه‌ها چیزهائی بگویند که حتی از نوشتنشان در اینجا نیز می‌بایست پرهیز کرد؟
در مورد دیگر اینکه، دست هر چه آمریکائی است به تدریج از دانشگاه پهلوی کوتاه کنید، چه اینجا دانشگاه پهلوی است نه دانشگاه آمریکائیها. در اینجا، آمریکائیها آنچنان نفوذی پیدا کرده‌اند که دانشجویان ایرانی افتخار می‌کنند که به زبان آمریکائی درس را بلدند، ولی فارسی نمی‌توانند بگویند و حتی استادان ایرانی نیز با وقاحت تمام، درس را به زبان انگلیسی می‌گویند؛ در حالی که تمام شاگردان ایرانی هستند و بالاخره کار به اینجا رسیده که دانشجوئی چون صدیقین دانشجوی سال اول فوق لیسانس ریاضی می‌گوید من اگر به آمریکا بروم، دیگر برنمی‌گردم و با بی‌شرمی تمام شرط برگشتن خود را به این منوال قرار داده که اینجا ایالت آمریکا بشود. درحالی که این دانشجو با وقاحت تمام این موضوع را می‌گفت و افتخار نیز می‌کرد، البته این گفتگو در پله‌های خوابگاه شماره 7 ارم بین ما دو نفر انجام گرفت و قسمت آخر مطالب را شخصی به نام بهار باستانی6 دانشجوی سال سوم پزشکی شاهد بود.
اگر امروز ما در یکجا جمع شده ایم و به نام ایرانی زندگی می‌کنیم و به 2500 سال تاریخ شاهنشاهی خود افتخار می‌کنیم و میلیون‌ها تومان صرف برگزاری این افتخار تاریخی می‌کنیم، به این دلیل نیست که تازه می‌خواهیم آمریکائی بشویم، به این دلیل است که ایرانی هستیم و در زیر یک پرچم و یک زبان زندگی می‌کنیم و کرده ایم و اگر این زبان را پس از 2500 سال از دست بدهیم، آیا دیگر در صورت وقوع حادثه‌ای، گرد هم جمع خواهیم شد؟ چه تاریخ 2500 ساله ما شاهد فراز و نشیب‌های زیادی بوده است و شاهد این بوده است که هر بار زبان و ملیت ما باعث جلوگیری از هم پاشیدگی ما گردیده. چه خوب بود در اینجا نیز زمینه‌ای فراهم می‌گردید که هر دانشجو به ایرانی بودنش افتخار کند و ملیت پرست باشد و مملکتش را چون جانش دوست بدارد نه کشورهای دیگر را؟
نظریه یکشنبه . 1. صحت خبر و نظر شنبه مورد تأیید است. 2. مسعود شهیدی مارنانی دستگیر و تحقیق از او ادامه دارد. 3. دانشجویی که درباره دانشجویان دانشگاه کنت صحبت نموده، حمیدی ابرقوئی نام دارد که مشخصاتش ضمیمه7 است.
نظریه چهارشنبه . نظر یکشنبه مورد تأیید است.
نظریه 7/ ﻫ . نظر چهارشنبه مورد تأیید است.
فتوکپی جهت بهره‌برداری و اقدام لازم به بخش 351 ارسال گردید. 17 /9 /50
مذاکره شود 19 /9
به عرض رسید. 20 /9 /50
حمیدی ابرقوئی

توضیحات سند:

1. دانشگاه کنت، دانشگاهی عمومی در شهر کنت در ایالت اوهایو آمریکا می‌باشد. حمله به دانشجویان معترض به جنگ آمریکا در ویتنام در سال 1349ش، که موجب کشته شدن 4 و زخمی شدن 9 دانشجو گردید، نام این دانشگاه را سر زبانها انداخت و این واقعه به عنوان کشتار دانشگاه کنت معروف شد.
2. علی‌اکبر بینا، فرزند مدیرالسلطنه تبریزی در سال 1285ش در تبریز به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات مقدماتی، از طرف دولت، همراه با دیگر محصلین اعزامی، به فرانسه فرستاده شد و دکترای تاریخ گرفت.
پس از بازگشت به ایران، استاد دانشگاه شد و مدتی هم معاونت و ریاست دانشکده ادبیات و ریاست دانشگاه ملی را به عهده داشت.
در دورۀ هیجدهم و نوزدهم، از تبریز به مجلس شورای ملی فرستاده شد و در دورۀ هفتم مجلس سنا نیز، سناتور انتصابی محمدرضا پهلوی گردید و در هرحال، از جمله کسانی بود که از رژیم شاهنشاهی تعریف و تمجید داشت و زمانی هم در وزارت فرهنگ، معاون فنی و حرفه‌ای شد. تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران یکی از تألیفات اوست.
دکتر علی اکبر بینا در سال 1355ش از دنیا رفت.
باقر عاقلی . شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران . ج 1.
3. جهانشاه صالح، فرزند میرزاحسن‌خان مبصرالممالک فروردین 1283 ﻫ ش در شهر کاشان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایى را در دبستان علمیه کاشان و متوسطه را در کالج آمریکایى تهران به پایان رسانید و براى ادامه تحصیل به آمریکا رفت.وی ابتدا از دانشگاه سراکیوز نیویورک لیسانس گرفت و سپس از دانشگاه پزشکى موفق به دریافت درجۀ دکترا در طب گردید و پس از بازگشت به ایران مشغول تدریس در دانشگاه شد. در سوابق وى مى‌خوانیم: کارمند محاسبات کل وزارت دارائى از تاریخ 2 /4 /1303 الى 22 /7 /1304، مترجم پیمانى ادارۀ دارائى گیلان 23 /7 /1304 الى 14 /11 /1304، معلم تشریح دانشکدۀ پزشکى 1 /1 /1315 الى 26 /1 /1315، رئیس قسمت طبى و کفیل مریضخانۀ وزیرى 27 /1 /1315 الى 1 /9 /1315، کفیل مریضخانۀ نسوان 2 /9 /1315 تا آخر اسفند 1315، رئیس بیمارستان زنان 1 /1 /1316 تا 26 /4 /1317، رئیس بیمارستان وزیرى 27 /4 /1317 تا آخر اسفند 1317، رئیس بیمارستان زنان، 18 /1 /1318 تا 2 /8 /1327، رئیس دانشکدۀ پزشکى 3 /8 /1327 تا 5 /4 /1329، وزیر بهدارى با حفظ سمت ریاست دانشکدۀ پزشکى از تاریخ 6 /4 /1329 تا 16 /12 /1329 رئیس دانشکدۀ پزشکى از تاریخ 17 /12 /1329 تا 31 /5 /1332، وزیر بهدارى با حفظ سمت ریاست دانشکدۀ پزشکى از تاریخ 1 /6 /1332 تا 2 /8 /1333، رئیس دانشکدۀ پزشکى از 3 /8 /1333 تا 14 /10 /1336، استاد کرسى بیماری‌هاى زنان و رئیس بخش جراحى زنان بیمارستان زنان از تاریخ 15 /10 /1336 تا تاریخ 8 /6 /1339، وزیر بهدارى از تاریخ 9 /6 /1339، وزیر فرهنگ در سال 1340، ریاست دانشگاه تهران از 18 /2 /1342تا سال 1346. سال 1354 با فرمان شاه به سناتورى از تهران دورۀ هفتم منصوب شد. سال 1356 فرح پهلوى وى را به سمت عضو شورایعالى جمعیت حمایت از آسیب‌دیدگان از سوختگى به مدت 3 سال منصوب کرد. عضو شورایعالى بنگاه حمایت مادران و نوزادان، رئیس هیأت مدیرۀ جمعیت حمایت آسیب‌دیدگان از سوختگى، عضو شورایعالى جمعیت ملى مبارزه با سرطان و عضو شورایعالى مرکز طبى کودکان از دیگر سمت‌هاى وی بوده است.
جهانشاه صالح از فراماسون‌هاى مطرح بود که در سال 1335 به کمک تنى چند از دوستان خود کلوپ روتارى تهران را تاسیس کرد که این کلوپ هسته مرکزى کلوپ‌هاى روتارى بود. وى دو مرتبه به ریاست این کلوپ انتخاب شد: 36 ـ 1335 و 43 ـ 1342.
جهانشاه صالح با سازمان «سیا» (CIA) همکارى داشت. در این باره مى‌خوانیم: «طبق اطلاع واصله ماموران سازمان «سیا» و اداره اطلاعات آمریکا در ایران با عده‌اى از کسانى که در آمریکا تحصیل کرده و در وزارتخانه‌ها و ادارات مختلف مشاغل حساسى دارند به عنوان صرف نهار یا شام تماس و ارتباط داشته و ضمن تبادل نظر به جمع‌آورى اطلاعات لازم مبادرت مى‌ورزند. به عنوان نمونه رئیس اداره اطلاعات آمریکا در ایران «مستر لینج» و معاون اداره اطلاعات آمریکا در ایران هر هفته یا 15 روز یکبار با گروه‌ها و افراد مختلف منجمله با آقاى جهانشاه صالح رئیس دانشگاه تهران ... به عنوان صرف نهار یا شام تماس و ارتباط دارند».
ساواک در سند بیوگرافى او آورده است: « نامبرده طرفدار سیاست غرب بوده و دو سال قبل از وزارتش مقدار 10 کیلوگرم هروئین قاچاق به کشور وارد کرده و از فروش آن پول سرشارى به جیب زده است. فردى دروغگو، ریاکار و در میان همکاران و تشکیلات خود شهرت خوبى ندارد.»
جهانشاه صالح پس از انقلاب اسلامى در مورخه 15 /2 /1359 ش از دانشگاه تهران پاکسازى شد که به حکم وی اعتراض گردید، اما در تجدیدنظر در جلسۀ نهایى 22 /12 /1361 حکم قبلى تایید شد. وى دى ماه 1375 در تهران فوت کرد.
(اسناد ساواک ـ پرونده‌ انفرادى)
4. علینقی عالیخانی، فرزند عابدین در سال 1307 ﻫ ش در تهران متولد شد. از دانشگاه تهران لیسانس علوم سیاسی گرفت و در کشور فرانسه موفق به اخذ دیپلم عالی حقوق بین‌المللی و دکترای دولتی در علوم اقتصاد از دانشگاه پاریس شد.
در فرانسه با الیزابت سوزان ازدواج کرد و پس از بازگشت به ایران در مشاغل مهم دولتی، از جمله ساواک مشغول به فعالیت گردید. ساواک در گزارشی، وی را چنین ارزیابی کرده است: «روحیه و افکار و عقاید نسبت به: شاهنشاه، خوب ـ میهن، خوب ـ مذهب، عادی ـ خانواده و زن و فرزند، خوب ـ میزان علاقمندی به: مقام و قدرت، زیاد
سوابق خدمتی: مشاور شورای عالی اقتصاد ـ مشاور شرکت ملی نفت و مدتی هم در ساواک مشغول بوده، طرفدار سیاست غرب، در حین خدمت در ساواک در چند کنفرانس کشورهای اروپایی و آسیایی و آفریقایی شرکت کرده و خدماتش مورد رضایت اولیا امور بوده است.» دکتر عالیخانی که به عنوان وزیر اقتصاد کابینۀ هویدا فعالیت می‌کرد و از گردانندگان حزب ایران نوین بود، در سوءاستفاده‌های مالی به آن حد افراط کرد که در سال 1344 چند نفر از اعضای حزب ایران نوین در مورد سوءاستفاده‌های وی، تقاضای محاکمه حزبی برای ایشان کردند، وی در سال 1348 از وزارت اقتصاد کنار گذاشته شد و در بین بهت و حیرت تحصیلکرده‌ها به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد. عالیخانی که مورد مراحم خاص محمدرضا پهلوی بود در سال 1350 از ریاست دانشگاه تهران برکنار و سپس در مشاغل: رئیس هیئت مدیره بانک بین‌المللی ایران، شرکت فرآورده‌های نسوز، شرکت آلوپن، به سوءاستفاده‌های خود ادامه داد. در گزارشی به تاریخ 19 /4 /52 در خصوص صدمه عالیخانی به سیمان کشور به علت دوستی با ابتهاج آمده است: «اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر، تیمسار ریاست ساواک در جریان موضوع می‌باشند که عالیخانی چنین صدمه‌ای زده است.» وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به انگلستان پناهنده شد و به علت ارادتی که به اسدالله علم داشت نشر خاطرات او را بر عهده گرفت.
(اسناد ساواک - پرونده انفرادی)
5. چند ماه پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد سال 32، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به ورود «دنیس رایت» کاردار سفارت انگلیس و سفر قریب‌الوقوع ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهوری آمریکا از روز 14 آذر کلاس‌ها را تعطیل کرده و دست به تظاهرات زدند. در روز 15 آذر تظاهرات به بیرون دانشگاه کشیده شد و مأموران انتظامی به زدوخورد با دانشجویان پرداختند. نیروهای انتظامی و نظامی، از جمله مأموران و سربازان فرمانداری نظامی تهران، در دانشگاه استقرار پیدا کردند. پیش از ظهر روز دوشنبه 16 آذر بین دانشجویان و مأموران زدوخورد شد که در دانشکدۀ فنی به تیراندازی و شهادت سه دانشجو به نام‌های مصطفی بزرگ‌نیا، مهدی شریعت‌رضوی و احمد قندچی انجامید. از آن پس 16 آذر نقطه عطفی در مبارزات مردم علیه رژیم کودتا بود.
6. بهار باستانی در سال 1330ش در آبادان متولد شد. پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به شیراز آمد و پس از طی یک دوره هفت ساله موفق به اخذ دکترای پزشکی عمومی و سپس دریافت تخصص داخلی شد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سال 1359ش به مدت دو سال رئیس مجتمع آموزشی پژوهشی بهداری جهرم بود و پس از آن به بندرعباس رفت و رئیس بخش پزشکی بیمارستان شهید محمدی آنجا شد و پس از آن به تهران آمد و رئیس بخش شش پزشکی بیمارستان امام خمینی را به عهده گرفت و در 1363ش، برای تحصیل در رشته فوق تخصص کلیه به آمریکا رفت و در دانشگاه ویرجینیا ادامه تحصیل داد و در همانجا ماندگار شد و به عنوان استاد در دانشگاه سنت‌لوئیس آمریکا به تدریس پرداخت و ریاست بخش پیوند کلیه آن دانشگاه را نیز به عهده گرفت.
7. مشخصات مورد اشاره ضمیمه نبود.

منبع:

کتاب دکتر فرهنگ مهر به روایت اسناد ساواک صفحه 283





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.