تاریخ سند: 19 دی 1352
موضوع: شیخ محمد یزدی (خیرخواه یزدی) فرزند علی
متن سند:
از: شهربانی بوشهر تاریخ:19 /10 /1352
به: ریاست ساواک استان بوشهر شماره: 29-32-57
موضوع: شیخ محمد یزدی (خیرخواه یزدی) فرزند علی
عطف به نامه شماره: 10428 ـ 9 /10 /52
درباره نامبرده بالا به محض خارج شدن از زندان و اقامت اجباری او در بوشهر دستورات لازم به یگان مربوطه داده شده معهذا مجدداً با در نظر گرفتن امکانات مراقبت به عمل خواهد آمد.
شخص منظور در تاریخ 26 /9 /52 از زندان آزاد و طبق اعلام کمیسیون امنیت اجتماعی بایستی تا تاریخ 27 /5 /55 در بوشهر اقامت اجباری بنماید. آنچه اطلاع رسیده در این مدت با شیخ تراب عاشوری1 و شیخ حبیبالله صداقت تماس داشته و در مورد مفاد نامه آن ساواک تذکرات لازم به وی داده شده. لیکن ایشان اظهار داشته چون آقای حسینی به مسافرت رفته بودند شاگردان مدرسه علمیه از آقای نبوی خواستار میشوند که به جای ایشان در مدرسه برای آنان مباحثه نماید. آقای نبوی اظهار داشته از نظر فرهنگ وقت ندارد و شب ها حاضر است ولی پیشنهاد مورد موافقت شاگردان قرار نمیگیرد و به شیخ محمد یزدی پیشنهاد میشود که این کار انجام دهد. شیخ مدت سه روز به مدرسه علمیه مراجعه و بعداً نیز از این کار منصرف میگردد و اضافه نموده امکان دارد در بوشهر یکی دوبار از نظر تنهایی به مدرسه علمیه برود و همچنین چون ایام محرم و صفر نزدیک است برای استماع نیز در مجالس شرکت نماید. منزل وی در کوی سنگی و در کوچه کرم سیروس راننده واقع و چندی است که همسر و فرزند کوچکش جهت دیدن او به بوشهر آمده و در حال حاضر با او زندگی میکنند. کروکی منزل وی به پیوست ایفاد میدارد.2
رئیس شهربانی استان بوشهر ـ سرهنگ موید گیلانی
توضیحات سند:
1. شهید حجت الاسلام ابوتراب عاشوری، فرزند شیخ عباس در سال 1312 ﻫ ش در روستای حیدری از توابع شهرستان دشتی استان بوشهر به دنیا آمد. وی از طلاب فعال و مبارز بوشهر بود که در دوران نهضت اسلامی نقش هدایتگر و مسئولیت تشکیلات مذهبی استان را به عهده داشت. وی از 5 سالگی به فراگیری قرآن کریم و سپس دروس حوزوی مبادرت ورزید و در سنین جوانی توانست به مدارج علمی دست یابد. وی پس از مدتی عازم نجف اشرف شد و به تحصیل و کسب کمال ادامه داد، ولی به دلیل وضع مزاجی و بیماری، مدتی درس را به تأخیر انداخت و به همین دلیل به بوشهر بازگشت. وی سپس در حوزه علمیه قم به تحصیل ادامه داد. در کنار تحصیل منبر و تبلیغ را رها نکرد و در دوران نهضت اسلامی بر کوشش خود افزود. در ماه مبارک رمضان 1398 هجری قمری جلسات و تظاهراتی در بوشهر به راه انداخت و در عید فطر همان سال برای ادای نماز به بیرون شهر رفت و اجتماع عظیمی تشکیل داد و ضمن اینکه دولت را استیضاح کرد، از رهبری امام و نقش روحانیت در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی سخن گفت. وی پس از نماز به ساواک احضار، اما پس از چندی آزاد شد. وی در محرم سال 1357 به هنگام آماده شدن برای نماز مورد اصابت گلوله عوامل ساواک شاه قرار گرفت و به شهادت رسید. امام طی پیامی، این شهادت را به خانواده شهید و مردم انقلابی بوشهر تسلیت گفت.
2. آیتلله یزدی درباره نحوه آزادی از زندان بوشهر و ادامه تبعید چنین میگویند:
شب هنگام بود که مرا تحویل شهربانی دادند. پس از اینکه مامورین شهربانی به کارهای اداری من رسیدگی کردند، ابراز کردم که چون فعلاً با من کاری نیست، من میخواهم بروم. گفتند :«کجا؟» گفتم :«میخواهم امشب را در هتلی، جایی، به سر ببرم.» گفتند « تو باید زیر نظر ما باشی.» من اصرار کردم و آنها پذیرفتند که مرا به همراه یک مامور به شهر بفرستند. در نزدیکی شهربانی هتلی بود که به آنجا رفتیم و اتاقی را کرایه کردیم و شب را در همانجا استراحت کردم. صبح زود از خواب برخاستم و به مدرسه علمیهای که زیر نظر آقای حسینی بود، رفتم. هنوز در مدرسه را باز نکرده بودند و من به ناچار در زدم. طلبههای ساکن مدرسه، در را باز کردند و گفتند :«کی هستی؟» گفتم :«روحانی هستم و تازه از زندان آزاد شدهام و آمدهام که چند دقیقه شما را ببینم.» طلبهها به گرمی از من استقبال و با چای از ما پذیرائی کردند.
شیوه برخورد شهید عاشوری با بنده و محول کردن کار به من، باعث شد که به تدریج به عنوان یک آخوند قابل توجه در بوشهر جا بیفتم و چنان رسمیت یابم که دیگر از حالت یک تبعیدی که موظف است هر روز برای امضا کردن برگه مخصوص به کلانتری مراجعه کند، خارج شوم. جالب است اگر بدانید روز بعد از امامت جماعت، وقتی مامور مربوطه نزد من آمد و گفت که :« چرا امروز برای امضاء کردن دفتر مراجعه نکردی؟» با قیافه طلبکارانه و لحن آمرانهای گفتم :«اگر دوست دارید دفتر امضاء شود، باید آن را نزد من آورید!»
در مسجد آقای عاشوری برنامههای تبلیغاتی مرتب بود. مسجد دارای کتابخانه و جلسات مذهبی بود و من هم در سایه این برنامهها با بسیاری از افراد فعال و کوشا آشنا شدم.
(خاطرات آیتالله محمد یزدى،همان، ص 379 – 376)
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ محمد یزدی صفحه 263