تاریخ سند: 16 فروردین 1352
برگ بازجوئی و صورتجلسه سید مجید فیاض
متن سند:
س ـ هویت شما محرز است (سید مجید فیاض) لازم است علت گرایش خود را
به فعالیت های مضره و تعیین اینکه انگیزه واقعی شما از خواستار حکومت
اسلامی چی بوده مراتب را مشروحا بنویسید.
ج ـ اصولاً تولد من در خانواده ای بوده است که در آن دو خصوصیت بارز جلب توجه میکرد.
یکی
اینکه این خانواده شدیدا مذهبی بوده و دیگر اینکه فقیر بوده است بطور خلاصه در یک عبارت
جمع این دو عامل (مذهبی بودن و
فقیر بودن) با دو نفری که بعدها در
زندگی من با من برخورد کرده اند
(صفار و شیخ عباس) و تبلیغات
آنها روی من خودبخود مرا
بصورت یک آدمی درآورد که برای
منظور آنها مناسب شدم و بعنوان
یک آلت دست از من استفاده شد.
ضمنا از طرف دیگر در حدود دو
سال است که با شیخ عباس آشنا
هستم او نیز مانند سعید دائما
بمحض دیدن من برایم تبلیغ
میکرد و مرا انسان مناسبی برای
القاء عقاید و افکار خود میدید ولی
او بیشتر در مورد قوانین اسلامی
صحبت میکرد زیرا مطالعه او
بیشتر مطالعات اسلامی بود اصولاً یک اختلاف اساسی در بین تبلیغات صفار و شیخ عباس بچشم
میخورد و آن اینکه صفار بر روی فقر تکیه داشت و شیخ عباس بر روی پایمال شدن قوانین
اسلامی.
شیخ عباس میگفت که رژیم ایران مسلمان نیست و دلیل او وجود مشروب بطور آزاد
وجود فساد و عدم حجاب و امثال اینها بود ولی در تبلیغات صفار مسائل اسلامی و صحبتهای
اسلامی کمتر بچشم میخورد و مطالعات بیشتر بر روی مسائل اجتماعی و انقلابهای جهانی بوده
است تبلیغات شیخ بعلت اینکه جنبه اسلامی و قرآنی داشت خودبخود یک فرد مسلمان
نمیتوانست در مقابل نظریه های او ابراز عقیده کند زیرا مقاومت در مقابل مثلاً آیه ای از قرآن که او
میخواند خودبخود مقاومت در مقابل قرآن تلقی میشد در همانروزی که مرا برای انجام نیت سوء
خود تحریک منیمود گفت «کسانیکه ایمان آورده اند در راه خدا می جنگند» این قسمت آیه ای از
قرآن است.
اگر من میگفتم ایمان ندارم که میدیدم که بخدا ایمان دارم و اگر میگفتم ایمان دارم
خودبخود میبایست طبق آیه فوق بجنگم شیخ عباس برای در بن بست گذاشتن من در حدود سی ـ
چهل آیه از قبیل آیات فوق مطرح کرد و مقادیری از نهج البلاغه و احادیث که جنبه فداکاری یک
انسان برای انسانهای دیگر را داشت مطرح نمود.
شیخ عباس از فعالیت فدائیان اسلام همواره
تعریف میکرد او میگفت فعالیت مسلحانه اولین بار بوسیله آنها ابداع و استقبال شد و ترور
کسروی1 و حسین علاء بوسیله
آنها انجام شد و اخیرا گفت که
نواب را فدائیان از قبرش
درآورده اند و بجای دیگری منتقل
کرده اند و او میگفت نواب زمانی
که در زندان بود دائما مأمورهای
زندان او را تغییر میدادند زیرا روی
مأمورین تبلیغ میکرد و آنها را
عوض مینمود و او میگفت انجام
فعالیت های ضد رژیم ایران برای
خدا و برای مردم است و یا آیات
قرآن که مطرح میکرد اصولاً از یک
فرد مسلمان که قرآن را قبول دارد
قدرت تفکر را سلب میکرد صفار
چون کمتر روی مسائل قرآنی و
اسلامی تکیه میکرد خودبخود
قدرت تفکر از من سلب نشد ولی شیخ عباس توانست قدرت تفکر را از من سلب کند و مرا برای
انجام نیت پلید خود آماده نماید.
بطور خلاصه شیخ عباس نیز نقش اساسی در دگرگون کردن افکار
من و بطور مهمتر وادار کردن من به فعالعیت ضد رژیم را داشت.
شیخ عباس در پوششی از لباس
روحانیت و از طرفی با کلماتی گرفته شده از قرآن و نهج البلاغه بود و برای یک فردی که در
خانواده ای مسلمان و مذهبی پرورش یافته و دائما تحت تبلیغات اسلامی بوده پی بردن به ماهیت
فردی که کلمات او از قرآن گرفته شده و لباس او لباس روحانیت است سخت مشکل بود.
در همان
روزی که مرا برای نیت سوء خود تبلیغ میکرد گفت که این کار برای خدا و
برای مردم است و منهم که بکار او گردن نهادم با حسن نیت جلو آمدم زیرا هدف من یک هدف
سوء نبود.
و هدف من پیروی از قوانین اسلام و کمک به انسانهای دیگر بوده است.
و کمک به
انسانهای دیگر اصولاً در ذات هر انسان است هر انسان مایل است که بانسانهای دیگر کمک کند
ولی با همین خلوص و ساده لوحی که من جلو آمده بودم متأسفانه آلت دست فردی شدم که هدف
او بچنگ آوردن پول و رسیدن به نان و نوائی بود اصولاً من هم اکنون معتقدم که قرآن و لباس
روحانیت و سرنوشت انسانهائی مثل من و راضی در نظر شیخ عباس پشیزی ارزش نداشت و تمام
اینها در دست او جز یک وسیله چیز دیگری نبود هدف او بچنگ آوردن پول و رسیدن به نان و
نوائی بود.
درست است که صفار و
شیخ عباس افکار مرا دگرگون
کردند ولی ماهیت مرا نتوانستند
تغییر دهند زیرا پس از توقف مدت
کوتاهی در شهربانی درست با میل
خودم در جهت عکس خواست
آنها حرکت کردم و با میل خودم
اطلاعاتم را در اختیار گذاشتم اگر
ماهیت من عوض شده بود من
مسائل را مطرح نمیکردم ولی
مطرح کردن مسائل نمایش میدهد
که ماهیت من عوض نشد.
و علاوه
بر همکاری با اختیار من با
مأمورین مسئله ای بود که من فرار
نکردم و باز هم با اختیار باتفاق
دامادمان به شهربانی آمدم حکایت
از عوض نشدن ماهیت من و بیگناه بودن من دارد.
بعلاوه این همکاری نیز دارای دلایلی است که
عبارتند از 1 ـ بعلت توقف مدت کوتاهی در شهربانی و دور بودن از تبلیغات و تحریکات اصولاً
این مسئله برای من محرز شد که در این بین از من بعنوان یک آلت دست استفاده شده است و
محرز شد که به آن ساده لوحی که من مسائل را بررسی میکردم و میاندیشیدم حقیقت امر نبوده من
با آیات قرآن بانجام این کار وادار شدم در حالیکه شیخ میخواهد فشنگ هر عدد 75 ریال بفروشد و
این نشان میدهد که هدف او پول است و پوشش ظاهری و صحبتهایش همه کشک است او
خودش میخواهد به زندگی برسد و مرا به کمک به انسانهای دیگر دعوت میکند بطور خلاصه
آگاهی به ماهیت او و پی بردن به دروغهایش یک علت اصلی بوده است.
2 ـ دومین عامل که مسئله
جالبی است، زیرا جنبه اعتقادی دارد و این است که اصولاً از ریشه بنگریم که هدف اسلام چه بوده
است.
گر چه شیخ فقط و فقط آیات جهاد را مطرح میکرد و علت اصلی وادار کردن منهم به اینکار
این بود که مرا در بن بست اعتقادات مذهبی قرار داد و چون اعتقادات مذهبی همواره در بین بود.
شخصیت خودم را نتوانستم حفظ کنم و نتوانستم بطور مستقل بیندیشم و تسلیم خواست او شدم
ولی اگر از ریشه بنگریم که اصلاً هدف اسلام چه بوده بنظر من هدف فقط و فقط کمک انسانها به
هم و وادار کردن انسانها به نیکی و خیر و صلاح بوده است.
چرا شیخ فقط آیات جهاد را مطرح
میکرد و چرا از بقیه آیات سخن
بمیان نمیآورد.
ترجمه قسمتی از
قرآن این است.
«آیامی بینی کس که
دین را تکذیب میکند، او همان
کسی است که یتیم را می راند، و به
مسکین طعام نمیدهد» اندیشیدن و
فکر کردن در این آیات نشان
میدهد که هدف فقط و فقط کمک
انسانها به هم است مسئله ای که در
این رابطه به بن بست میرسد و فاقد
جواب است این است که چگونه
کشتن انسانهای دیگر و کمک به
کشتن انسانهای دیگر را میتوان
کمک و خدمت به انسانهای دیگر
نام نهاد ولی در حضور شیخ من
نمیتوانستم اینطور آزاد بیندیشم
زیرا با مطرح کردن هر مسئله ای او یک آیه میخواند و انسان را ساکت میکرد.
ضمن مدتی که
اسلحه ها نزد من بود همواره وجدانم مرا عذاب میداد که بوسیله اینها خون بسیاری انسانها ریخته
خواهد شد و من بطور غیر مستقیم دستهایم در این جنایت آلوده خواهد شد و پس از فاش کردن
قضایا وجدانم مرا راحت کرد من از اینکه این تلاش بثمر نمیرسد بسیار خوشحال هستم زیرا
دستهایم از آلوده شدن به خون مصون ماند و بنابراین علت دوم این بود که حتی از نظر اعتقادی این
کار، کار درستی نبوده است.
3 ـ سومین عامل این بود که میخواستم کمک به نجات خودم بنمایم.
من احساس کردم از بدو گرایش به مسائل اجتماعی همواره سعی شد از من بعنوان
یک وسیله استفاده شود و مصمم گشتم مسائل را مطرح نمایم تا راهی برای خلاصی خودم پیدا
شود به شرف و انسانیت سوگند مصمم هستم هر وقت خلاص شوم بروم و برای خودم زندگی کنم
و از این وضع ننگین و آلوده کنار بروم.
علاوه بر مسئله آمدن من به شهربانی و نیز علاوه بر
همکاری من با مأمورین و نیز علاوه بر این مسئله که این اقدام من سبب اصلیش شیخ بوده و مرا در
بن بست اعتقادات مذهبی قرار داده و من با حسن نیت به منظور کمک به انسانهای دیگر اقدام
کرده ام علاوه بر تمام اینها من جدا از رفتار گذشته خود نادم و پشیمانم و با همکاری خودم خدمتی
را انجام دادم که صدها برابر از کج رویهای قبلی من ارزشش بیشتر بود و گناههای قبلی را
میپوشاند.
من حتی از مرحله
احساس ندامت یک گام فراتر نهاده
احساس شرم مینمایم.
و امیدوارم
پس از رها شدن و آغاز زندگانی
شخصی روشی را اتخاذ کنم تا
اثبات شود که...
.
این کار به من
تحمیل شده است و نشان دهم که با
تمام قوا مایلم فقط و فقط برای
خودم زندگی بنمایم
سید مجید فیاض
س ـ اظهارات خود را
چگونه گواهی مینمائید.
ج ـ صحت اظهارات خود را با
امضاء گواهی میکنم
سید مجید فیاض
توضیحات سند:
1ـ سید احمد کسروی تبریزی
در سال 1269 شمسی، در شهر
تبریز در یک خانواده روحانی
تولد یافت.
فارسی و قرآن و
مقدمات عربی را در مکتب
آموخت و پس از مدتی به لباس
روحانیت درآمد.
اما با آلوده
شدن به انحرافات فکری و
عقیدتی از کسوت روحانی
خارج شد.
وی جزء نخستین
کسانی بود که در ایران اندیشه
غربزدگی و توجه به بنیادهای
فرهنگی در شرق را مطرح کرده
و به گسترش یک ناسیونالیسم
ضد شیعی کمک نموده بودند.
از
پیشینیان او میرزا فتحعلی
آخونداف، طالبوف و ...
را
می توان نام برد.
کسروی درباره مذهب،آرائی
شبیه آراء وهابیت اظهار داشت
و بر تفسیر و تأویل آیات قرآن
حمله کرد و احادیث را غیر معتبر
خواند.
او با برپایی تشکیلات
«پاک دینان» به علما که دولت
ها را جائر می دانند و با
بدآموزی مردم را به زیارت
قبور هدایت می کنند، تاخت.
به
تدریج در بیان عقاید خود
بی پرواتر گردید، قرآن و برخی
از کتب ادعیه را سوزاند و
ادعای انشراح صدر و نبوت
کرد.
در اوائل دهه 1320 شمسی،
امام خمینی افکار ضد مذهبی
کسروی را بشدت مورد انتقاد
قرار داد و او را دروغگو، خائن
و افیونی بی خرد نامید.
فتنه و
فساد کسروی به جائی رسید که
مرجع عالیقدر آیه اللّه العظمی
حاج سید محمد تقی خوانساری،
وی را مهدورالدم دانسته و
حکم قتل او را صادر نمود.
در
سال 1324، کسروی به اتهام
قرآن سوزی و مخالفت با
دین به پای میز محاکمه کشیده
شد و در آخرین جلسه بازپرسی
در سن 57 سالگی به ضرب
گلوله فدائیان اسلام به هلاکت
رسید.
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 212