اظهارات شیخ حسینعلی راشد واعظ در مساجد اصفهان
متن سند:
وزارت جنگ
مورخه– ماه ۱۳۱۲
ستاد ارتش
ضمیمه
|ارکان حرب کل قشون
رکن-
پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی شعبه__
راپرت نمره__
مفتخراً به شرف عرض میرساند:
پیشنهاد کفیل اداره شهربانی راجع به انفصال رئیس شهربانی اصفهان و تحت تعقیب در آمدن مشارالیه راجع به راپرت خلافی که نسبت به اظهارات شیخ حسینعلی راشد واعظ در مساجد اصفهان داده بود در پیشگاه مبارک مورد تصویب واقع گردید. اینک کفیل فرماندهی تیپ مختلط مستقل اصفهان راجع به رئیس شهربانی آنجا شرحی راپرت داده که ذیلاً از شرف عرض میگذرد:
رئیس شهربانی اصفهان بر اثر غفلتی که مأمورین شهربانی نمودهاند تغییر و احضار شده، چون مشارالیه نسبت به ترقی نسوان تدبیرات عاقلانه معمول داشته، اگر در این موقع عوض شود با موقعیت خاص اصفهان و عدم آشنایی مأمور جدیدی که بجای او خواهد آمد، ممکن است در وضعیت محلی پیشرفت منظور، حاصل نشود. به عقیده فدوی اگر بطور موقت هم باشد، چندی در اصفهان با سمت مزبور ابقا شود، بهتر است.
محض استحضار خاطر خطیر شاهانه معروض گردید
فرمودند: «فضولی میکند... بایستی احضار و تعقیب شود1»
توضیحات سند:
۱- یکی از خصایص بارز رضاخان بدزبانی و بیادبی بوده است، بطوری که حتی بعضی از وزرا از این خصلت او بینصیب نمیماندند چه رسد به نظامیانی که در چنین محیطی پرورش یافته بودند و همین خصلت او سرمشق بسیاری از فرماندهان نظامی قرار گرفت و فحش و ناسزاگویی و کتک زدن و اهانت شیوه معمول در ارتش و شهربانی آن روز بود. فرزندان او نیز این خصلت زشت پدر را به ارث برده و به همین شیوه با بزرگتر و کوچکتر از خود رفتار میکردند. به خاطرهای از خسرو روزبه در این خصوصتوجه کنید:
«در دانشکده افسری جوان هوسران و بیعصمتی مثل علیرضا [پسر رضاخان] به پیرمرد بیچاره و سرباز کهنسالی مثل سپهبد یزدان پناه فحش میداد و او هم ناچار دست به دامان سروان فولادوند مربی نظامی والاحضرت میزد تا ما بین آنها را اصلاح کند و ملاطفت شاهپور [علیرضا] شوخ چشم را نسبت به او جلب نماید. در نتیجه همین نوع رابطه ریاست و مرئوسی، یزدان پناه هم پس از هزار مرتبه بله بله قربان گفتن وخود را غلام! معرفی کردن وقتی از پنجره اتاق کار خود، در عمارت قدیمی دانشکده افسری ناموزونی پای سروان شیوا را در تمرین رژه مشاهده میکرد بدون هیچ ملاحظهای در حضور دانشجویان احیتاط و داوطلب دانشکده افسری به او فحش پدر سوخته میداد و سرهنگ برخوردار فعلی را در موقع تصدی فرماندهی گروهان پیاده ستوانی به باد هزار گونه فحش و ناسزا میگرفت. در همین دانشکده افسری ستوانیکم مجیدی (سرهنگ دوم مجیدی فعلی) موقعی که در مراسم شامگاه برای ادای احترام به گروهان سوم افسری فرمان عقبگرد داد چون دانشجویان خسته بودند و عقب گرډ مطابق میل تیمسار معظم! صورت نگرفت مورد بیمهری شدید واقع شد و عکس العمل آن اذیت عجیب و وحشیانهای بود که نسبت به دانشجویان اعمال کرد و در روز تیراندازی، دانشجو قائم مقامی را به قصد کشت مورد تنبیه بدنی قرار داد.
تیمسار شقاقی از ترس شاه بیهوش میشد و قلبش میگرفت ولی در اتاق موزه، به روی دانشجویان پتو میانداخت و آنها را به شلاق میبست. خلاصه روزی نبود که از این نوع اعمال، یک یا چند مرتبه اتفاق نیفتد و من و شما با چشم خود مشاهده نکنیم.» (اطاعت کورکورانه، خسرو روزبه، صفحه ۸ و همچنین ر.ک: ارتش و حکومت پهلوی، استفانی کرونین، صفحه ۴۲۵ به بعد).
البته در سند بعدی (شماره ۳۶) خواهید دید که سر شگر ضرغامی، کلام و دستور ارباب خود را به صورتیمحترمانه ابلاغ میکند.
منبع:
کتاب
تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد صفحه 109