گزارش
متن سند:
گزارش
به عرض برسد، سیره عزاداری آقای حاجی میرزا محمدحسین انزابی، روز شنبه 28 /3 /45از ساعت 16 در بخش 5کوچه شرکت دوم ، کاشی 2 منزل اکبرزاده، تشکیل[و]پس از تفسیر قرآن، آقای انزابی در ساعت 19 بالای منبر رفته [و] اظهار داشت: «به هر کسی که می خواهید، حرفی بزنید، می گوید مملکت، آزادی است. هر طور دلم خواست، انجام خواهم داد. آیا این آزادی را چه کسی به شما داده است؟ آیا آن کسی که به شما آزادی داده به او چه کسی آزادی داده [است؟] اگر ما بخواهیم با یاغی های مملکت خود، قطع رابطه کنیم، با آنها با توپ و تفنگ و هفت تیر، مبارزه نخواهیم کرد. فعلاً ما حق سلام خود را قطع خواهیم کرد. در آن موقع، خودشان از ما دست خواهند کشید. در اول که بنده، همین حرف را زدم، مرا دستگیر کردند. یک عده ای هستند که از مرده های ما هم دست نمیکشند. در آن موقع که ستارخان1 و باقرخان،2 روی مشروطیت؛ جنگ می کردند، در زمان مشروطیت، حجاب بود. حالا این، قانون مشروطیت نیست.»
توضیحات سند:
1. ستارخان (سردار ملی): ، فرزند حاجى حسن، از اهالى قراجهداغ در 28 مهر 1245 ﻫ ش در روستای بیشک ورزقان به دنیا آمد. نهضت مشروطه و ابعاد وسیع آن، باعث شد که وی، به دفاع از مشروطهخواهان بپردازد و با انجمن حقیقت ارتباط پیدا کند. در جریان محلۀ امیرخیز، علیه مستبدین به انقلابیون و آزادیخواهان پیوست و پس از تبریز، در فتح تهران به دست مشروطهطلبان، با تجلیل بیسابقهای وارد پایتخت شد. آنگاه در پارک اتابک مسکن گزید و آنجا را، کانون آزادیخواهان قرار داد. در درگیری با دولتیان، مورد اصابت تیر قرار گرفت. از پارک اتابک، به خانهای در خیابان امیریه، منتقل شد. در 25 آبان 1293 در تهران درگذشت و در صحن غربی حرم مطهر حضرت عبدالعظیم، به خاک سپرده شد.
2. باقرخان (سالار ملّی)، فرزند حاج رضا بنا، در سال 1240 ﻫ ش در تبریز متولّد شد. او در دوران انقلاب مشروطیت، خاصه استبداد صغیر، ریاست مجاهدان محله خیابان تبریز را عهدهدار بود. پس از بمباران مجلس، از سوى انجمن ایالتى، دست به اسلحه برد و با قشون دولتى ـ که تبریز را در محاصره داشت ـ جنگید.
پس از شکست قشون دولتى، در کنار ستارخان قرار گرفت و باعث پیشرفت مشروطهطلبان شدند. پس از پیروزى لقب سالار ملّى گرفت. وى در احترام به علماى تبریز، زبانزد بود و در سال 1295 هـ ش در سن 55 سالگى به شهادت رسید.
مفاخر آذربایجان، عقیقى بخشایشى، ج 5، ص 2753
منبع:
کتاب
حجتالاسلام و المسلمین محمد حسین انزابی به روایت اسناد ساواک صفحه 212
