صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

فضای حاکم بر محیط بازجویی‌ها

فضای حاکم بر محیط بازجویی‌ها


متن سند:

فضای حاکم بر محیط بازجویی‌ها
اعترافات مهدی هاشمی را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد. بخشی از آن‌ها اعترافاتی است که در حین تحقیقات و در لابلای بازجویی‌ها به مرور زمان بر زبان و قلم وی جاری شده است و بخش دیگری از آن‌ها که از حجم زیادی نیز برخوردار است اعترافاتی است که پس از پایان دوره بازجویی و احیاناً پس از محاکمه در چارچوب یک بحث آسیب‌شناسی و در یک فضای دوستانه، وی به کالبد شکافی گذشته خود و دوستانش پرداخته است. فردی که در این مرحله به عنوان مصاحبه‌گر با مهدی هاشمی هم صحبت بوده و امروز یکی از مدیران ارشد وزارت اطلاعات است، در خصوص حال و هوا و فضای حاکم بر جلسات مصاحبه می‌گوید:
«فضای بحث‌ها فضای کاملاً طبیعی بود، بازجویی اصلی تمام شده بود البته تردید دارم که محکمه نیز برگزار شده بود یا نه؟ ولی ما دنبال مسایل محکمه پسند نبودیم، دنبال مباحث علمی بودیم. بحث کاملاً دوستانه بود مثل دو نفر هم مباحثه مطالبی را می‌گفت ضبط می‌کردیم. بعد دوباره پس از بحث و گفتگو بازنویسی می‌کرد از این جهت آنچه مربوط به ماست [دستگاه اطلاعاتی] حجت شرعی قائم است و هیچ حیله‌ای برای حرف‌کشی در کار نبوده.»
مجموعه این دسته از اعترافات که نتیجه جلسات متعدد بحث و گفتگوی علمی و آسیب‌شناسی است، در ده حلقه نوار صوتی، ضبط و پیاده شده، ملاحظه مجموعه این مباحث و عنایت به ادبیاتی که در سؤالها به کار گرفته شده که ادبیاتی توأم با احترام و رعایت ادب گفتاری و نوشتاری است و نیز توجه به پاسخهای مبسوط و مطول مهدی هاشمی که نشان از رغبت و انگیزه او به بیان مطالب مورد نظر، دارد تا حدودی نشان دهنده نوع فضای حاکم بر این جلسات بوده و مؤید این ادعایی است که در اظهارات فوق [مصاحبه‌گر] آمده است.
بر این اساس باید شبهه وجود رعب و وحشت و شکنجه در نگاه آقای منتظری را بیشتر در اعترافاتی که در حین بازجویی و در زمانی که پرونده تحقیقات باز است جستجو کرد. باید دید در روزها و ماههای اولیه بازداشت که اوج بازجویی و تحقیق از متهمین بوده چه اتفاقی افتاده و چه فضایی بر بازجویی‌ها حاکم بوده است؟ در این خصوص به بیان فرازهایی از اظهارات آقای ری‌شهری می‌پردازیم. وی که در آن زمان وزیر اطلاعات بود و مسئولیت مستقیم این کیس را از ناحیه حضرت امام خمینی (ره)- بر عهده داشت، در کتاب خاطرات سیاسی می‌نویسد:
«حدود یک ماه از دستگیری مهدی هاشمی گذشت؛ اما او هنوز حاضر به پاسخگویی و روشن کردن نقاط ابهام نبود. خاموشی اسرارآمیز او به تدریج بازجویی و بازجویان را به بن‌بست کشید. و به نظر می‌رسید که با گذشت هر روز بر تسخیر ناپذیری این قلعه مخوف افزوده می‌شود. غائله‌ای که ورود در آن این‌گونه مشکل آفرین بود. اگر به کشف حقیقت منجر نمی‌شد برای حیثیت وزارت اطلاعات بلکه برای حیثیت امام و نظام زیانبار بود... من خود به راه‌های مختلف برای غلبه بر این بن‌بست فکر می‌کردم. بسیاری از آن‌ها آزموده شده بودند: گفتگو، ارائه اسناد، رو به رو کردن و.... اما هیچ‌کدام نتیجه چشمگیری به دنبال نیاورده بود. همه دست‌اندرکاران این موضوع، تنها به یک موضوع فکر می‌کردند: «چه راهی برای تشویق متهم به بازگویی حقایق وجود دارد»؟
آقای ری‌شهری سپس به تصمیم خود مبنی بر این که شخصاً از متهم بازجویی کند، اشاره می‌کند و یادآوری می‌نماید که تفأل به قرآن و آیه‌ای که آمد او را به ثمر بخشی این اقدام امیدوار نمود و پس از آن می‌نویسد:
«اذان مغرب، اجازه عبادت را به مؤمنان یادآوری کرد، نماز مغرب وعشا را به جماعت خواندیم پس از آن آماده صحبت با مهدی هاشمی شدم. او را به یکی از اتاقهای ساختمان آوردند. به حقیقت قرآن و ارواح طیبه معصومین متوسل شدم. از خدا خواستم تا کلامم را نافذ و کارآ سازد. روحی بیمار درگیر اعوجاج خود بود. اگر خدا یاری نمی‌کرد، قادر به کمک و راهنمایی او نبودم. فضایی روحانی در آن اتاق حکومت یافت.
گفتم: تو از خدا نمی‌ترسی؟
گفت: چرا.
گفتم: می‌ترسی!
گفت: بله.
گفتم: خدا می‌داند تو چه کارهای و چه کرده‌ای؛ خودت هم می‌دانی.
چرا مسایل را نمی‌گویی؟
گفت: گفته‌ام، بعضی از جزئیات هست که شاید نگفته باشم.
گفتم: همه مسایل را گفته‌ای؟
گفت: نه.
گفتم: خب بگو!
گفت: خیلی خب خواهم گفت!
در آن فضا کلماتی ساده میان ما رد و بدل شد، اما این کلمات، هر کدام معنایی به ژرفی یک قاموس و مفهومی فراتر از حد متعارف یافتند. آری خداوند اثری در همین واژه‌های ساده نهاد که متهم برید،... بازجویی جدی او از این تاریخ آغاز شد. او چند مورد از اتهامات خود را از قبیل برخی قتل‌های قبل از انقلاب پذیرفت. همکاری او با بازجوها قابل توجه بود و امید روشن شدن مسایل، روز به روز بیشتر می‌شد.
پس از چند روز، مهدی هاشمی درخواست کاغذ و قلم کرده و نامه‌ای خطاب به من می‌نویسد ظاهراً در آن نامه سوگند یاد می‌کند که همه مطالب خود را گفته است و چیز دیگری برای گفتن ندارد او پس از فراغت از نوشتن نامه خود را به بازجوی خود می‌دهد تا او نیز نامه را به من برساند پس از این که بازجو حاضر شده و نامه را می‌گیرد، ناگهان مهدی هاشمی با سرآسیمگی، نامه را از بازجو مطالبه می‌کند. بازجو هم نامه را به او باز می‌گرداند. مهدی هاشمی نامه را گرفته و پاره می‌کند و ناگهان به گریه افتاده و همچون کسی که از دردی کشنده رنج می‌برد و عقدهای او را آزار می‌دهد اشک می‌ریزد. پس از گذشت اندکی، می‌گوید: به دروغ نوشتم که چیزی برای گفتن ندارم کاغذ بدهید تا آنچه دارم بنویسم.
بخش مهمی از ناگفته‌ها، پس از این حادثه برملا شد و نهفته‌های بسیاری آشکار گشت. او خود را آماده مصاحبه کرد و پذیرفت که در دو مصاحبه شرکت کند...»1
بر اساس آنچه در بیان آقای ری‌شهری آمده، عاملی که مهدی هاشمی را در زندان به اعتراف وا می‌دارد جو رعب و وحشت و شکنجه نبوده بلکه شیوه خاصی از نوع آنچه در کلام آقای ری‌شهری ذکر شد او را به بیان تدریجی گوشه‌هایی از حقایق و بازگویی بخشهایی از آنچه مرتکب شده بود، وادار نموده است. درست است اعمال این شیوه نیز متهم را در تنگنا قرار می‌دهد و آتشی را در وجود او شعله‌ور می‌سازد؛ اما این آتش، آتش فیزیکی و از مقوله شکنجه و عذاب مصطلح نیست بلکه آتش مقدسی است که از اصطکاک تعارض درونی متهم بر می‌خیزد و تازیانه حرارت آن بر وجدان خفته او فرود می‌آید و لااقل برای لحظاتی در پرتو روشنایی حاصل از دریدن حجاب‌های خودساخته، حقایقی بر زبان و قلم او جاری می‌شود.
ممکن است گفته شود بازجوهای اصلی مهدی هاشمی کسان دیگری بوده‌اند و آقای ری‌شهری بناچار در کار آن‌ها وارد شده است و بحث تهدید و ارعاب و شکنجه مربوط به بازجوهای اصلی است. در جواب باید گفت به نظر می‌رسد بازجوهای اصلی نیز بعد از این مقطع راه را برای دریافت اعتراف از متهم تقریباً هموار می‌دیدند. در واقع طلسم «بیان حقایق» با برخورد آقای ری‌شهری شکسته می‌شود و بعد از آن هر چند بازجویی‌ها فراز و نشیب‌هایی داشته و در بعضی شرایط نیازمند به ارتباط مجدد آقای ری‌شهری با متهم بوده است، ولی مشکلی که حل آن نیاز به توسل به شکنجه داشته باشد وجود نداشته است. (حتی در صورتی که سیستمی توسل به شکنجه را صحیح و در عمل به عنوان یک راه‌کار از آن استفاده کند.
اما قبل از این مقطع (یک ماه اول بازداشت) نیز اگر شکنجه‌ای وجود داشت و اعترافی بر پایه شکنجه اخذ شده بود دیگر بحث به «بن بست رسیدن بازجوها» و «خاموشی اسرارآمیز متهم» مطرح نبود و به ورود وزیر اطلاعات به صحنه بازجویی نیازی نمی‌افتاد.
تا اینجا بدون این که در مقام دفاع از عملکرد افراد و یا دستگاههای مرتبط با امر متهمین و زندانیان باشیم- که این امر نیاز به اطلاعات وسیعتر و فرصت مناسب‌تری دارد- صرفاً در دفاع از اسنادی که در این جلد و دیگر مجلدات این کتاب مورد استفاده قرار گرفته به بررسی این ادعای آقای منتظری پرداختیم که در مقام بی‌اعتبار معرفی کردن اعترافات مهدی هاشمی و دوستانش گفته بود:
«هر کس پایش به زندان و شکنجه کشیده شده باشد می‌داند که در بازجویی‌ها چه خبر است.»
معلوم شد ادعای وجود شکنجه و اعتراف در محیط رعب و وحشت که حیثیت تعدادی از مسئولین و افراد و نهادهای حکومتی را نشانه رفته بر پایه دلیل و منطقی استوار نیست بلکه از بدبینی و ذهنیت منفی ایشان نشأت گرفته است.

توضیحات سند:

1- خاطرات سیاسی، ص 69 - 72.

منبع:

کتاب بن‌بست -جلد چهارم / مهدی هاشمی رویکرد سیاسی به حوزه علمیه قم صفحه 200
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.